شکاه

لغت نامه دهخدا

( شکاة ) شکاة. [ ش َ ] ( ع مص ) گله کردن بسوی خدا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گله کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). گله کردن به کسی. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شکوه و شکایت شود. || بیمار کردن و رنجانیدن کسی را. ( منتهی الارب ). بیمار کردن کسی را. ( ناظم الاطباء ). به درد و رنج انداختن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || آگاه کردن کسی را از بدی که در حق شخص کرده و گله کردن از وی. ( ناظم الاطباء ).
شکاه. [ ش ِ ] ( ع مص ) مشابه و مانند کسی گردیدن و قرین او شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). مشاکهه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). و رجوع به مشاکهة شود.

شکاه. [ ش ِ ] ( ع اِمص ) قرابت و نزدیکی. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس