شک گرایی آکادمیک. شک گرایی آکادمیک ( به انگلیسی: Academic skepticism ) ، به دوره ای از شک گرایی فلسفی در عهد افلاطون گرایی باستان اشاره می نماید که از حدود ۲۶۶ قبل از میلاد، زمانیکه آرسِسیلیس[ الف] مبدل به اسکولارک[ ب] آکادمی افلاطون شد، تا حدود ۹۰ قبل از میلاد، زمانیکه انتیوکوس از اسکلون[ پ] مکتب شک گرایی را رد کرد، ادامه داشت، گرچه که فیلسوفان متعددی مانند فوورینوس[ ت] و استادش پلوتارک، بعد از آن تاریخ نیز به دفاع از مکتب شک گرایی ادامه دادند. برخلاف مکتب فعلی شک گرایی به نام مکتب پیرهونی ها، آن ها بر این باور بودند که کسب دانش از هر چیز، امر محالی است و ایده ها و مفاهیم هرگز درست نیستند؛ با این حال، درجاتی از احتمال درستی و در نتیجه درجاتی از باور به درستی وجود دارد که به یک شخص امکان عمل را می دهد. از مشخصه های این مکتب، حملات شان به رواقی گری است، به ویژه به دلیل جزم اندیشی آنها مبنی بر اینکه ادراکات قانع کننده منجر به دانش حقیقی می شود. مهم ترین افراد آکادمی عبارت از آرسِسیلاوس، کارانیدس[ ث] و فیلو از لاریسا[ ج] بودند. یکی از منابع اطلاعاتیِ باستانیِ مهم در مورد شک گرایی آکادمیک عبارت از اثر آکادمیک[ چ] می باشد که توسط فیلسوف شک گرای آکادمیک، سیسرون نوشته شده است.
شک گرایی فلسفی یونانی، به عنوان یک جنبش فلسفی مجزا، توسط پیرهون اهل الیس ( حدود ۳۶۰ تا حدود ۲۷۰ قبل از میلاد ) و پیشنیان وی کسنوفانس و دیموکریتوس آغاز گردید. پیروان وی، پیروهونی ها به مسئله محک[ ح] اشاره نمودند: اینکه نظریات و اندیشه های حسی ما قادر نیستند تا درست و غلط را از هم به درستی تفکیک نمایند؛ بنابراین ما باید قضاوت را معلق نماییم ( اپوخه ) . [ ۱] آنها به حدی در شک گرایی خود ثابت بودند که حتی به اصول شک گرایی خود نیز شک می کردند، به طوری که شک گرایی آنها جهان شمول شده و لذا برای فرار از این رسوایی، اصول خود را بر مبنای جزم اندیشی تازه ای بنا نهادند. از نظر آنها، آرامش ذهنی ( آتاراکسیا ) تنها با اعمال چنین چارچوب ذهنی می توانست حاصل گردد. [ ۱]
آرسِسیلیس، شاگرد پیرهون در حدود ۲۶۶ قبل از میلاد، مسئول آکادمی افلاطون شد. او شک گرایی را به عنوان اصل مرکزی افلاطون گرایی اقتباس نمود و افلاطون گرایی را تقریباً همانند پیرهونی کرد. [ ۲] بعد از آرسِسیلیس این آکادمی دوباره از پیرهونی - گرایی فاصله گرفت. [ ۳] این دوره شک گرایی در افلاطون گرایی باستانی، که از دوره آرسِسیلیس تا فیلو اهل لاریسا را در بر می گیرد، به اکادمی جدید معروف شد. گرچه بعضی از مؤلفان باستان، دسته بندی های فرعی ترِ بیشتری اضافه نموده و از آن دوره با عنوان «اکادمی میانی» یاد کردند. بعد از مرگ تیمون فلیوس، پیرو مکتب پیرهونی، آکادمی افلاطون تا نیمه قرن اول قبل از میلاد به طرفدار اصلی مکتب شک گرایی مبدل شد. [ ۴] در حالی که شک گرایی آکادمیک اولیه تا حدی از پیرهو متأثر بودند، [ ۵] اما بیش از پیش به جزم اندیشی نزدیک می شد، تا زمانیکه انیسیدموس در قرن اول قبل از میلاد از شک گرایی آکادمیک جدا شده و پیرهونی گرایی را پذیرفت و این آکادمی را اینگونه تقبیح نمود: «جنگ رواقی گراها با رواقی گراها»[ ۶]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفشک گرایی فلسفی یونانی، به عنوان یک جنبش فلسفی مجزا، توسط پیرهون اهل الیس ( حدود ۳۶۰ تا حدود ۲۷۰ قبل از میلاد ) و پیشنیان وی کسنوفانس و دیموکریتوس آغاز گردید. پیروان وی، پیروهونی ها به مسئله محک[ ح] اشاره نمودند: اینکه نظریات و اندیشه های حسی ما قادر نیستند تا درست و غلط را از هم به درستی تفکیک نمایند؛ بنابراین ما باید قضاوت را معلق نماییم ( اپوخه ) . [ ۱] آنها به حدی در شک گرایی خود ثابت بودند که حتی به اصول شک گرایی خود نیز شک می کردند، به طوری که شک گرایی آنها جهان شمول شده و لذا برای فرار از این رسوایی، اصول خود را بر مبنای جزم اندیشی تازه ای بنا نهادند. از نظر آنها، آرامش ذهنی ( آتاراکسیا ) تنها با اعمال چنین چارچوب ذهنی می توانست حاصل گردد. [ ۱]
آرسِسیلیس، شاگرد پیرهون در حدود ۲۶۶ قبل از میلاد، مسئول آکادمی افلاطون شد. او شک گرایی را به عنوان اصل مرکزی افلاطون گرایی اقتباس نمود و افلاطون گرایی را تقریباً همانند پیرهونی کرد. [ ۲] بعد از آرسِسیلیس این آکادمی دوباره از پیرهونی - گرایی فاصله گرفت. [ ۳] این دوره شک گرایی در افلاطون گرایی باستانی، که از دوره آرسِسیلیس تا فیلو اهل لاریسا را در بر می گیرد، به اکادمی جدید معروف شد. گرچه بعضی از مؤلفان باستان، دسته بندی های فرعی ترِ بیشتری اضافه نموده و از آن دوره با عنوان «اکادمی میانی» یاد کردند. بعد از مرگ تیمون فلیوس، پیرو مکتب پیرهونی، آکادمی افلاطون تا نیمه قرن اول قبل از میلاد به طرفدار اصلی مکتب شک گرایی مبدل شد. [ ۴] در حالی که شک گرایی آکادمیک اولیه تا حدی از پیرهو متأثر بودند، [ ۵] اما بیش از پیش به جزم اندیشی نزدیک می شد، تا زمانیکه انیسیدموس در قرن اول قبل از میلاد از شک گرایی آکادمیک جدا شده و پیرهونی گرایی را پذیرفت و این آکادمی را اینگونه تقبیح نمود: «جنگ رواقی گراها با رواقی گراها»[ ۶]
wiki: شک گرایی آکادمیک