شطوط
لغت نامه دهخدا
شطوط. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شَطّ. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شط شود.
شطوط. [ ش ُ ] ( ع مص ) مصدر به معنی شَطّ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). دشوار کردن بر کسی و ستم نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).رجوع به شط شود. || دور شدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( المصادر زوزنی ).
فرهنگ فارسی
مصدر به معنی شط دشوار کردن بر کسی و ستم نمودن یا دور شدن .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید