شطط

لغت نامه دهخدا

شطط. [ ش َ طَطْ ] ( ع اِمص ) ستم. دوری از حق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجاوز از قدر و حق. ( از اقرب الموارد ). جور. ظلم. بیدادگری. بیداد. تجاوز. ( یادداشت مؤلف ). بیداد. ( مهذب الاسماء ) : اگر نه تریاق لطف مساعی آن صدربزرگوار بودی زهر افاعی شطط بوخالد دمار از مردم برآوردی. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 17 ). در اثنای آن خواست تا از راه غلبه و شطط و تهور و تسلط به حجت و بینت... ( تاریخ جهانگشای جوینی ). در مقدمه شمه ای از این معانی تقریر رفته است یک کس را آماده کند و نهاداو را حقیبه انواع تسلط و اقتحام و شطط و انتقام گرداند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ). || ستیز ولجاج : چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط و غرور زمام تمالک از دست او بستد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 39 ). در آرزوی شطط و خلاف شمشیر از غلاف بیرون کشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 212 ). با غلامان... طریق شطط و مناقشت و تدنق پیش گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 163 ). در امور ملک و حوادث مهمات استیلا می نمود و از سر شطط و جدل سخن می راند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 183 ). سلطان از کثرت لفظ و سورت شطط ایشان تغافل نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 332 ). از سر شطط و تجاهل حرکت کرد و به هرات رفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 400 ). لشکر را با جاده سداد و رشاد آورد و ماده شطط و خلاف منقطع گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 386 ). || زیادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ): فرمود تا شمار احمد ینالتکین بکردند و شطط جست و مناقشتها رفت تا مالی از وی بستدند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض 276 ). در این باب چه باید کرد و صواب چیست ؟ گفتند شططی نخواسته است این جوان اگر وی را بدین اجابت کرده آید فایده ای حاصل شود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519 ). || دوری. ( ترجمان القرآن ).

شطط. [ ش َ طَطْ ] ( ع مص ) تجاوز کردن از حد و مرتبه خود و دور شدن از حق و اندازه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). از حد درگذشتن. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 161 ) ( دهار ) ( از غیاث اللغات ). || ستم کردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). جور کردن. ( غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). ظلم کردن بر کسی و دشواری نمودن بر وی. ( ناظم الاطباء ). || دور رفتن ستور درچرا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || غلو کردن در بهای چیزی. ( از اقرب الموارد ). || سخت گفتن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شطوط شود. || افراط کردن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه . ۲ - جور کردن ستم کردن . ۳ - ( اسم ) دوری کردن از حق . ۴ - ستم ظلم . ۵ - زیادن .

فرهنگ معین

(شَ طَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - دوری از حق . ۲ - ستم ، ظلم . ۳ - زیادت .

فرهنگ عمید

۱. تجاوز کردن از حد و اندازه، از اندازه گذشتن در هر چیزی.
۲. دور شدن از حق.
۳. جور و ستم بسیار.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تُشْطِطْ: ستم نکن -از حد خارج نشو - از حق تجاوز نکن -جور نکن - ظلم نکن (از شطط به معنای خروج از حد و تجاوز از حق است )
تکرار در قرآن: ۳(بار)
«شطط» (بر وزن فقط) در اصل، به معنای «دوری زیاد» است، و از آنجا که ظلم و ستم انسان را از حق بسیار دور می کند واژه «شطط» در این معنا به کار رفته است; و همچنین به سخنی که دور از حقیقت باشد اطلاق می شود.
تجاوز از حد و اندازه (اقرب) راغب گوید: از آن با جور تعبیر آورده‏اند در نهایه ظلم و دوری از حق گفته است. . میان ما به حق داوری کن و حکم به جور نکن و از حق دوری منما . آن وقت قول باطل و دور از حق گفته‏ایم.

پیشنهاد کاربران

بپرس