و آنجا که من نباشم گویی مثال من
نیک است کت نیاید زین کار شرمساری.
منوچهری.
خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری.
نظامی.
زنده بر دار کرد و باک نبردتا چو دزدان به شرمساری مرد.
نظامی.
ز شغلی کزو شرمساری رسدبه صاحب عمل رنج و خواری رسد.
نظامی.
شب ازشرمساری و فکرت نخفت سحرگه پرستاری از خیمه گفت.
سعدی ( بوستان ).
مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس.
سعدی ( بوستان ).
با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت...( گلستان سعدی ).