شرفات
لغت نامه دهخدا
شرفات. [ ش َ / ش ُ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ شرفة، به معنی کنگره قصر. ( یادداشت مؤلف ) ( ازاقرب الموارد ). || در عبارت زیر مجازاً به معنی شاخه های بالائی درخت است : چون شرفات درخت از ثمار خالی دید عجب داشت که چندین انجیر که خورده است. ( سندبادنامه ص 165 ). این شهر سوری داشت که نسور بر موازات شرفات او نرسیدی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 257 ). بر غرفات خلد برین و شرفات اعلی علیین آشیان ساخت. ( جامعالتواریخ رشیدی ). رجوع به شرفة شود.
شرفات. [ ش ُ رُ ] ( ع اِ ) شرفات الفرس ؛ گردن اسب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جای برنشستن ردیف در پشت اسب. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
شرفات الفرس گردن اسب یا جای برنشستن ردیف در پشت اسب .
فرهنگ عمید
۲. [مجاز]شاخه های بالایی درخت.
۳. = شُرفه
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید