شجاج
لغت نامه دهخدا
شجاج. [ ش ِ ] ( ع مص ) با هم سر شکستن : یقال بینهم شجاج ؛ ای شج بعضهم بعضا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
شجاج. [ ش َج ْ جا ] ( ع ص ) سابح. شجاج. مرد شدیدالشج. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
سابح مرد شدید الشج
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
زخمهای وارد شده بر بدن دوگونه اند:شجاج و جراح.
شَجاج ( جمع شَجّه ) زخمهای سرو صورت و جراح ( جمع جَرح ) زخمهای سایر اعضای بدن است.
شَجاج ( جمع شَجّه ) زخمهای سرو صورت و جراح ( جمع جَرح ) زخمهای سایر اعضای بدن است.