چو باد هوا گشت بر شاهراه
رسیدش بنزدیک کاوس شاه.
فردوسی.
مگر باز گردند و یابند راه چو از برف پیدا شود شاهراه.
فردوسی.
بدیشان چنین گفت کز شاهراه بگردید کآمد بتنگی سپاه.
فردوسی.
آنگاه نه راهبری معین و نه شاهراهی پیدا. ( کلیله و دمنه ).شاهراه شرع را بر آسمان علم جوی
مرکب گفتار پی کن چنگ در رفتار زن.
سنایی.
محنت اندر سینه من ره ندانستی کنون شاهراه سینه من بار دانست از غمت.
خاقانی.
جهان گشای قزل ارسلان که بر تن خصم بزخم نیزه فروبست شاهراه مسام.
ظهیر ( از شرفنامه منیری ).
روزی بر سبیل تنزه و تفکه بر ممر شاهراهی طارمی دید. ( سندبادنامه ص 179 ).آن بت منحوت چون سیل سیاه
نفس بتگر چشمه ای بر شاهراه.
مولوی.
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت با جام می بکام دل دوستان شدم.
حافظ.
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت یا او بشاهراه طریقت گذر نکرد.
حافظ.
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست آن به کزین گریوه سبکبار بگذری.
حافظ.
ساروان رخت بدروازه مبر کان سرکوشاه راهیست که منزلگه دلدار من است.
حافظ.
شاهراه. ( اِخ ) دهی از دهستان میان ولایت بخش حومه وارداک شهرستان مشهد. دارای 95 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).