چون برادرت داد در یک شعر
بهر هشتاد بیت چل شانی.
سنایی ( از فرهنگ نظام ).
|| قسمی انگور سرخ پوست مایل به سیاهی که گوشت آن نیز سرخ است و بیشتر در شهر قزوین میباشد. ( یادداشت مؤلف ). مخفف شاهانی.- شراب شانی ؛ شراب نیکو و قوی که از آن انگور یعنی انگور شانی ( شاهانی ) کنند. رجوع به شاهانی شود.
شانی. ( حامص ) عمل شاندن. رجوع به شاندن شود.
- گربه شانی ؛ گربه رقصانی. رجوع به گربه شانی شود.
شانی. ( اِ ) نوعی کشتی دیرینه است که با بادبان و هم پارو حرکت میکرده است. ( از دزی ج 1 ص 717 ). شانی . شینی محتملاً مصحف و یا تحریری از «شنی » باشد و آن نوعی از کشتی است. ج ، شوان. ( از اقرب الموارد ).
شانی. ( ص نسبی ) منسوب به شان است که صورتی از شأن باشد بمعنی مرتبه و قدر. ( فرهنگ نظام ).
شانی. ( از ع ، ص ) بمعنی دشمن. ( غیاث اللغات ). مأخوذ از تازی است. رجوع به شانی شود.
شانی. ( اِخ ) محمد صادق بن مصطفی بن احمددده رومی حنفی معروف به شانی زاده. از قضات است. از اوست : بدائع الصکوک. در سال 1233 هَ. ق. درگذشته است. ( از معجم المؤلفین ج 10 ص 79 ).
شانی. ( اِخ ) محمد عطأاﷲبن محمدصادق رومی حنفی معروف به شانی زاده. در انواع علوم دست داشت و وقایع عثمانی را به تحریر درآورد. از اوست : اصول الحساب. اصول الهندسه. قانون الجراحین. مرآة الابدان فی تشریح اعضاء الانسان و معیار الاطباء در پزشکی. و در سال 1242هَ. ق. درگذشت. ( از معجم المؤلفین ج 10 ص 294 ).
شانی ٔ. [ ن ِءْ ] ( ع ص ) بغض کننده و برخی گویند بغض آمیخته با دشمنی و کج خلقی باشد. ( از اقرب الموارد ). بغض دارنده در حق کسی. ( فرهنگ نظام ). دشمن. دشمن دارنده. قوله تعالی : اِن َّ شانئک هو الابتر. ( قرآن 3/108 ).