چکامه پرداز.
چکامه سرا.
چکامه گو.
چکامه نویس.
چکامه ای.
چکامی.
چکامه کار.
چکامه بند.
"یک شاعر غربی سبلت وریشش نیست "
"یا پیپ و کرواتی است در پیشش نیست"
"با این همه سبک ادبی بسیار است"
"پس دغدغهء چون همری کیشش نیست" شهرام.
سرود گو. بیتبند لری
برابرواژگان هنرهای پنجگانه ( صناعات خمس ) :
فَرنود: بُرهان.
فَرنودیک: بُرهانی.
فَرنودآور: مُبرهِن.
ستیز: جدل.
ستیزیک: جدلیّ.
ستیزگر: مُجادل.
فریب: مغالطه.
فریبیک: مغالطیّ.
... [مشاهده متن کامل]
فریب گر: مُغالط.
سخنوری: خطابه.
سخنوریک: خطابیّ.
سخنور: خطیب.
سَرواد: شعر.
سَردادیک: شعریّ.
سَروادگو: شاعر.
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد: )
شاعر: سراینده، چامه سرا، چامه گو، سخنور، سخن سالار، سخن گستر، سخن پرداز، سخن سرا، شعرساز، سخن ساز، شعرسرا
چکامه سرا
سخن آرا
شاعر: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای مانوی مَهراک mahrāk می باشد.
آتش باد خوار : کنایه از خود شاعر است که درونی پرسوز و گداز دارد و سخنان آتشین خود را به وسیله باد یا دم بیان می کند.
( ( خاک غزنین چو من نزد حکیم
آتشی باد خوار و آب ندیم ) ) ( حدیقه ۴۰۶ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
واژه شاعر
معادل ابجد 571
تعداد حروف 4
تلفظ šā'er
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
مختصات ( عِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی SA'er
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
این واژه، واژه ای تازی است. برابر پارسی:
سرودگار ( گار پسوند شغلی/پیشه ای: خواستگار - پرهیزگار )
سراینده ( از بن کنونی ( فعل مضارع ) سرودن - ـنده پسوند کننده کار )
کردی شمالی ( کرمانجی، آمدی. . . ) : هَلبَستڤان. . .
کردی مرکزی ( سورانی. . . ) : گۆرانیبێژ، شاعیر. . .
کردی جنوبی ( پهلوانی، کرمانشاهی. . . ) : چرینر، چرینگر، شاعر. . .
کردی جنوبی: چِرینر
☀️ کلهری: چِرینر
☀️ کرمانجی: هلبستوان
سخن ارا
قافیه اندیش . [ ی َ / ی ِاَ ] ( نف مرکب ) آنکه قافیه سازد. شاعر : خوش نشین ای قافیه اندیش من قافیه ی ْ دولت توئی در پیش من . مولوی .
وانگر
شاعر اسم فاعل و از ریشه شَعَر به معنای مُو دلیل نامیدن این اسم برای شاعر به این دلیل است چون شاعر امور پنهانی و امور نازکی که محتاج به دقت بیشتر و ظرافت هر چه تمام تر است را برای مردم در معرض دید قرار
... [مشاهده متن کامل] می دهد همان طور که مو ریز و نازک است و نیاز به دقت بیشتر و ظرافت هر هرچه تمام تر دارد تا برای مردم نمایان شود.
ترانه سرا
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اَفشاک، اَفشو، افشانا ( اَفش از اوستایی: اَفْشْ مَن= شعر + «اک، او، آنا» )
گایْتاک، گایتار، گایتو ( گایت از سنسکریت: گایَترَ= شعر + «اک، او» )
گیتاک، گیتانا ( گیتا= شعر؛ سنسکریت + «اک، آنا» )
... [مشاهده متن کامل]
ویچَستاک، ویچَستو، ویچَستانا ( ویچَست= شعر؛ پهلوی + «اک، او، آنا» )
اک پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) پهلوی
او پسوند یاتاکی اوستایی
آنا پسوند یاتاکی سنسکریت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)