شادنج

لغت نامه دهخدا

شادنج. [ دَ ن َ ] ( معرب ، اِ ) معرب شادنه. حجرالدم . ( ذخیره خوارزمشاهی ). حجر الطور. حجر هندی. بیدوند. معرب شادنه و آن را حجرالدم نیز گویند و آن سنگی است نرم و کوچک عدسی الشکل جهة اسهال دموی و قرحه امعاء و زحیر وسل نافع. ( منتهی الارب ). ابوریحان در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر آرد: جالینوس گفته است که شاذنه بخاطر سرخی رنگ سوده آن حجر الدم خوانده شده... و عطاردبن محمد الحاسب را کتابی است موسوم به منافعالاحجار که از این باب در آن سخن بسیار رفته لیکن وی این بحث را با آنچه به عزائم و افسونها مانند است درآمیخته است. ( الجماهر چ حیدرآباد دکن ص 217 ). و از قول دیسقوریدس آورده است که سنگ آهن ربای سوخته به شاذنه مبدل شود. ( ایضاً ص 213 ). در ترجمه صیدنه آمده : او را به رومی حمیاطوس و هماطیطس گویند و بسریانی شادنا گویند و بپارسی شادنه بود و آن را بیدوند هم گویند و بتازی او را حجرالدم گویند و در وجه تسمیه او به حجرالدم گفته اند که چون جرم او را بسایند مانند خون شودچنانچه حجرلبنی را که سوده او را به شیر تشبیه کرده اند، و او را حجرطور گویند به نسبت طورسینا و از جمله انواع او شادنج عدسی بهتر بود و استعمال او در ادویه کنند و جرم او سرخ بود و بر آن نقطه ها بر شکل آبله بود بمقدار ماش و عدس... و چنین آورده اند که یک نوع از او آن است که جرم او سست بود و نیز او را کبریت احمر گویند. ( از ترجمه صیدنه صص 56 - 57 ). و در مخزن الادویه آمده : به سین مهمله نیز آمده و به عربی حجرالدم نامند جهت آنکه حابس دم است و یا آنکه رنگ آن بعد سودن برنگ خون سرخ میباشد و حجرالطور نیز نامندجهت آنکه از جبل الطور می آورند و حجر هندی نیز جهت آنکه در هند بهم میرسد ماهیت آن سنگی است سریع التفتت عدسی شکل و جاورسی شکل نیز و به الوان مختلفه و به انواع متکثره میباشد، سرخ و زرد و سفید و خاکستری و تیره مایل به سیاهی و خشخاشی سرخ و زرد و با نقطه های ابلق و بهترین همه سرخ عدسی شکل آن است که مصری نامند سریعالتفتت و مکسور آن نیز سرخ باشد و زبون ترین همه خاکستری رنگ تیره آن است که هندی گویند و همه این انواع معدنی میباشند و حکیم میرمحمد مؤمن در تحفه نوشته که فقیر همه اینها را مشاهده کرده و تجربه نموده سفید را در فیروز کوه و سرخ و زرد و ابلق را درحوالی خوار ری و هندی را در جبال قزوین ، و مصنوع نیز میباشد از مغناطیس محرق ، و این سیاه و زود شکن تر از معدنی است و در جمیع افعال مانند معدنی ، بخلاف مصنوع از حجرالحمار محرق که اغبر ثقیل الوزن میباشد. طبیعت مغسول آن در آخر اول سرد و در دوم خشک و غیر مغسول آن در اول سرد و در آخر دوم خشک و بعضی در دوم سردو در سوم خشک و بعضی درسوم گرم و خشک نیز گفته اند، و مستعمل ، مغسول آن است و قوت آن تا بیست سال باقی میماند افعال و خواص آن مجفف ورادع و قابض بی لذع و خاتم و مدمل قروح و مقوی عصب و عضل و قوت باصره و حابس سیلان خون اعضای ظاهری و باطنی و آشامیدن آن با آب انارین و امثال آن جهت نفث الدم و با شراب جهت عسرالبول و سیلان حیض دائم و درور منی و با ادویه مناسبه جهت اسهال دموی و قرحه امعا و زحیر و سل و اکتحال آن با شیر دختران و سفیده تخم مرغ و امثال آن جهت رمد و دمعه و سلاق و سوزش پلک چشم و قرحه و جرب و حکه حاد و با آب حلبه جهت امراض بلغمی غلیظه چشم و با آب خالص جهت خشونت اجفان پی ورم و چون از آن شافه سازند و به اقاقیا بیامیزند و در چشم کشند جهت دفع امراض چشم و جرب نافع و ذرور غیرمغسول آن جهت گوشت زاید جراحات و رویانیدن گوشت صالح مجرب و بدستور قطور ساییده آن با آب که غلیظ باشد و با گشنیز و مانند آن جهت ثبور و قروح حاده و مزمنه و جراحات مزمنه و جراحت مقعد و رحم و قضیب و اعضای عصبانی بی عدیل و طلای آن جهت حمره و سوختگی آتش ، مقدار شربت آن از یکدانگ تا نیم مثقال ، مضر مثانه ، مصلح آن کتیرا، بدل آن حجر مقناطیس سوخته و در ادویه عین حُضض و یا روی سوخته نیم وزن آن و چهار دانگ آن توتیا و در غیر آن دم الاخوین و طریقه غسل و اقراص و مرهم آن درقرابادین مذکورشد و عدسی بسیار صلب سرخ خشک تر از سایر اقسام و جهت قروح خصوص قروح سفل و قروح حادث از سوختگی آتش و لهیب آن نافع و شادنج مصنوع مضر معده و احشا و مصلح آن عصاره زرشک است. ( مخزن الادویه ). و رجوع به ابن البیطار و دزی ج 1 ص 715 ذیل شاذنج و حجر الدم و تحفه حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و تذکره ضریر انطاکی ص 213 و الفاظ الادویه و شادنه و شاذنه و شاذنج شود.

فرهنگ فارسی

سنگی است عدسی شکل به رنگهای مختلف : زرد سرخ سفید خاکستری کبود و بهترین آن سرخ عدسی شکل است و آن در هندوستان به دست آید و در طب قدیم مستعمل بود شادانج شادنج سادنه حجرالدم حجرالطور .

فرهنگ عمید

= شادنه

پیشنهاد کاربران

بپرس