سیاه

/siyAh/

مترادف سیاه: اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ، برده، غلام، کاکاسیاه، سیاه پوست ، بدیمن، بی ارزش، پشیز، غم انگیز، ملالت بار

متضاد سیاه: سپید، سفید، سفیدپوست

معنی انگلیسی:
black, black colour, blackamoor, negro, quarter-note, blackly, ebony, inky, negroid, sooty, crotchet

لغت نامه دهخدا

سیاه. ( ص ) در مقابل سفید. ( برهان ). اسود :
یخچه می بارید از ابر سیاه
چون ستاره ، بر زمین از آسمان.
رودکی.
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر بجای کلاه.
فردوسی.
سیاه سنگی اندر میان دشت گهی
بروزگار شود گوهری چو دانه نار.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 110 ).
غایت رنگها است رنگ سیاه
که سیه کم شود بدیگر رنگ.
ناصرخسرو.
اگرچه موی سیاه و سپید هر دو یکی است
مرا که فارغم از نازکی و برنایی.
مجیرالدین بیلقانی.
|| غلام حبشی و زنگی. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) :
ایستاده بخشم بر در او
این بنفرین سیاه روخ چکاد.
حکاک ( از لغت فرس اسدی ص 106 ).
ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زند دم
تو سیاه کم بها بین که چه در دماغ دارد.
حافظ ( از جهانگیری ).
|| تاریک. مظلم :
شب سیاه بدان زلفکان تو ماند
سپید روز بپاکی رخان تو ماند.
دقیقی.
چه گویم چرا کشتمش بی گناه
چرا روز کردم بر او بر سیاه.
فردوسی.
از آن پس که برگشت از آن رزمگاه
که رستم بر او کرد گیتی سیاه.
فردوسی.
تا گنج او خراب شد و فیل او اسیر
تا روز او سیاه شد و حال او فگار.
منوچهری.
در سایه شب شکست روزم
خورشید سیاه شد ز سوزم.
خاقانی.
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت.
حافظ.
- پول سیاه ؛ پولی که از نیکل و مس سکه زنند.
- حرف سیاه ؛ حروفی که در مطبعه از لحاظ قطع و درازا به همان نسبت حروف معمولی باشد ولیکن درشت تر از پهنا.
- روسیاه :
ز بس زنگی کشته بر خاک راه
زمین گشته بر آسمان روسیاه.
نظامی.
رجوع به ذیل این ترکیب و سیاه روی شود.
- سیاه گشتن دل ازچیزی ؛ سیر شدن دل از آن ، چنانکه پروای حال او نکند و هرگز بدو توجه ننماید :
مراد من ز خرابات چونکه حاصل شد
دلم ز مدرسه و خانقاه گشته سیاه.
حافظ.
- قلب سیاه :
نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سیاه بود از آن در حرام رفت.
حافظ.
|| نحس. شوم. || وارون. وارونه. || مست طافح از خود بی خبر. ( برهان ) ( جهانگیری ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هرچیزی که برنگ ذغال باشد، تیره وتاریک، حبشی
۱ - ( صفت ) آن چه برنگ زغال باشد اسود ۲ - تیره تاریک . ۳ - ( اسم ) رنگ زغال سواد . توضیح تیره ترین رنگهاست و آن رنگی است خارج از دسته رنگهای اصلی و فرعی . چون این رنگ را به رنگ دیگر اضافه کنند آن را تیره سازد مقابل سفید . ۴ - کسی که سیاه پوست باشد . ۵ - حبشی زنگی . ۶ - اسب سیاه رنگ . ۷ - خط چهارم از جمله هفت خط جام ارزق . ۸ - ( صفت ) مست طافح سیاه مست . ۹ - نحس شوم . یا بازار سیاه . بازاری که در آن قیمت اشیائ را بیش از قیمت اصلی خرید و فروش کنند . یا ( میان ) سیاه و سفید فرق کردن ( تشخیص دادن ) خواندن و توانستن سواد داشتن .
نام اسب اسفندیار است و چون سیاه بوده بدین نام میخوانند

فرهنگ معین

[ په . ] ۱ - (ص . ) آن چه به رنگ زغال است . متضاد سفید. ۲ - تیره ، تاریک . ۳ - (اِ. ) رنگ زغال . ۴ - کسی که پوستش سیاه باشد، سیاه پوست . ۵ - حبشی . ۶ - شوم ،بدیمن . ، ~بازار بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی و رسمی خرید و فروش کنند.

فرهنگ عمید

۱. رنگی مانند رنگ زغال.
۲. (صفت ) هر چیزی که به رنگ زغال باشد.
۳. (صفت ) کسی که پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی.
۴. (صفت ) تیره، تاریک.
۵. (صفت ) [مجاز] کم ارزش، پست.
۶. (صفت ) [مجاز] آلوده به گناه.
۷. (صفت ) [عامیانه، مجاز] کثیف، چرک.
۸. (صفت ) [مجاز] بدیمن، نامبارک.

واژه نامه بختیاریکا

برِشتِه؛ تَهل؛ دیزِه؛ شَه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سیاه نام یکی از رنگ ها می باشد که از احکام آن در بابهای طهارت، صلات، حج، نکاح و دیات سخن گفته اند.
سیاه از رنگ ها بوده و مقابل آن سفید می باشد.
احکام رنگ سیاه
← کفن کردن مرده با پارچه سیاه
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۲۴۷.
...

دانشنامه عمومی

سیاه یا مِشکی رنگی است که نور هیچ قسمتی از طیف قابل رؤیت را بازتاب نمی کند. به تعریفی دیگر سیاه حاوی همه رنگ ها در طیف قابل رؤیت هست و گاه به آن رنگ بی فام هم گفته شده است. سیاه سیر را سیاه پرکلاغی هم می گویند. رنگ شبقی[ ۱] نیز نوعی از سیاه بسیار سیر است. برای توصیف شناسنامه ای رنگ سیاه چشم واژهٔ مشکی کاربرد بیشتری دارد.
این رنگ از اولین رنگ هایی بوده که در دورهٔ نوسنگی برای نقاشی بر روی دیوارهٔ غار از آن استفاده شده است.
رنگ سیاه می تواند با احساس قاطعیت مرتبط باشد. در ادبیات مذهبی، رنگ سیاه به دنیای زیرین و نامرئی اشاره دارد به همین دلیل دارای یک حس ناشناخته و پر رمز و راز است و آن را نشانهٔ تاریکی و مرگ می دانند.
استفادهٔ این رنگ در دکوراسیون باعث می شود که نور محیط جذب شده و فضا کوچک تر به نظر برسد.
رنگ سیاه می تواند تسخیر کننده، ناراحت کننده، عمیق و سنگین جلوه کنند و نمودی از احساس افسردگی باشد.
رنگ سیاه در طبیعت با استفاده از کانی های معدنی، سرب و دوده به دست می آمده. گرچه به نظر می رسد که رنگی ساده و اولیه است اما انواع مختلفی از رنگ های سیاه در حرفه های مختلف مورد استفاده قرار میگرند و به دست آوردن کیفیتی متناسب از این رنگ که ترکیب مورد نظر افراد را ایجاد کند، از گذشته های دور مورد توجه بوده است.
در زبان فارسی باستانی رنگ مشکی بسیار غلیظ را به نام مشکی پرکلاغی می خواندند. امروزه با توجه به سیاهی رنگ پرهای کلاغ، عوام آن را مشکی پرکلاغی می خوانند و علت این تعبیر رنگ سیاه پرهای کلاغ می باشد. روایت است که در سال ۵۰۰ قبل از میلاد ( ز ه ) ملقب به ( م س آ ) رنگ مشکی بسیار تیره را مشکی پرکلاغی می نامیدند.
سیاه یکی از اولین رنگهایی است که در هنر به کار رفته است. غار Lascaux در فرانسه شامل نقاشی هایی از گاوها و حیوانات دیگر است که بین ۱۸۰۰۰ تا ۱۷۰۰۰ سال پیش توسط هنرمندان پارینه سنگی کشیده شده است. آنها با استفاده از زغال شروع کردند و سپس با سوزاندن استخوان ها یا خرد کردن یک پودر اکسید منگنز رنگدانه های سیاه و واضح تری ایجاد کردند. [ ۲]
از نظر مصریان باستان، رنگ سیاه ارتباط مثبت داشت؛ که رنگ باروری و خاک سیاه و غنی است که توسط رود نیل طغیان کرده آورده شده است. این رنگ آنوبیس، خدای دنیای زیرین بود که به شکل یک شغال سیاه درآمد و از مرده در برابر شرارت محافظت می کرد.
عکس سیاهعکس سیاهعکس سیاهعکس سیاهعکس سیاهعکس سیاه

سیاه (آلبوم اسکینگ الکزندریا). سیاه ( به انگلیسی: The Black ) چهارمین آلبوم استادیویی گروه متال کور انگلیسی اسکینگ الکزندریا است که در مارس ۲۰۱۶ توسط سومریان ریکوردز منتشر شد. این اولین آلبوم این گروه به همراه وکالیست جدیدشان دنیز شافوروستو است.
عکس سیاه (آلبوم اسکینگ الکزندریا)

سیاه (فیلم). سیاه ( به انگلیسی: Black، به هندی: ब्लैक ) یک فیلم سینمایی محصول سال ۲۰۰۵ میلادی کشور هند است. کارگردان این فیلم، سانجای لیلا بانسالی است.
این فیلم جوایز زیادی را در جشنواره های فیلم هندی دریافت کرد که یازده جایزه در جشنواره فیلم فیر از جمله آن هاست. رانی موکرجی در نقش دختری نابینا و ناشنوا که برگرفته از شخصیت هلن کلر است و آمیتاب باچان در نقش معلم این دختر بازیگران اصلی این درام هندی هستند. آمیتاب باچان یک نقش متفاوت دیگر را در «تاریکی» به معرض نمایش گذاشته است. داستان فیلم در مدت زمان ۳۰ - ۴۰ سال اتفاق می افتد و باچان تفاوت های سن و گذر زمان را در بازی و نگاه خود به بیننده القا می کند. [ ۱]
این فیلم سینمایی با نام تاریکی از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده است.
این فیلم، داستان دختری کور و کر و لال به نام «میشل» ( رانی موکرجی ) و معلمش ( آمیتاب باچان ) است که پرتوی از نور را به دنیای سیاه و تاریک دختر می آورد. خود معلم هم بعداً به بیماری آلزایمر دچار می شود. فیلم از زندگی هلن کلر و تلاش های او الهام گرفته است.
عکس سیاه (فیلم)

سیاه (فیلم بلژیکی ۲۰۱۵). سیاه ( به انگلیسی: Black ) یک فیلم سینمایی بلژیکی در ژانر جنایی محصول سال ۲۰۱۵ میلادی به کارگردانی عادل العربی و بلال فلاح است. [ ۱] [ ۲]
این فیلم بر محور دو جوان گانگستر است.
خط داستان این فیلم متأثر از ویلیام شکسپیر در رومئو و ژولیت و آرتور لاورنتز است اما تغییر مکان داستان به باندهای خیابانی به روز شده مدرن در بروکسل، بلژیک است.
این فیلم در جشنواره برتر بین المللی فیلم تورنتو ۲۰۱۵ نمایش داده شد. [ ۳]
عکس سیاه (فیلم بلژیکی ۲۰۱۵)

سیاه (نت). نت سیاه یا نت یک چهارم ( به انگلیسی: Quarter note ) و به ( به بریتانیایی: crotchet ) نتی است که از لحاظ کشش زمانی برابر با یک چهارم نت گرد است.
عکس سیاه (نت)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نمایش سیاه بازی
از شخصیت های نمایش ایرانی. بازیگری در نمایش های تخت (رو) حوضی که کارش بر بنیاد بازی های دلقکی تک نفره استوار است. قبل از سیاهِ نمایش های سنتی روحوضی در «تعزیۀ مضحک»، یک نسخه خوان سیاه به نام قنبر (غلام حضرت امیر) با ته لهجۀ حبشی و رفتار خنده آور ظاهر می شد که دشمنان دین را هجو می کرد. بعدها همین سیاه با مایه های تندتری از مزاح و حرکت های شادی آور به دسته های دوره گرد نوروزی راه یافت. از لحاظ ظاهر، پوستی تیره تر از بشرۀ سیاه معمولی داشت و لهجه و کلامش عامیانه تر از عوام بود. مسائل را با بزرگ نمایی، گزافه گویی و زبان درازی مطرح می کرد. سیاه از اولین شخصیت های نمایش سنتی است که از لحاظ لهجه، و طرح گستاخانۀ مسائل با ارباب، داماد یا پسرش به شکلی اغراق آمیز برخورد می کرد. در دورۀ قاجار، پس از رونق کار دلقک ها و مسخرگانی مانند کریم شیره ای، حبیب دیوانه، شیخ حسین (شیپور)، اسماعیل بزاز، و کَل عنایت، کار سیاه بازها در دسته های تقلید و مطرب (روحوضی) نیز رواج گرفت. اکبر نایب جعفر، باباتیمور، و ذبیح الله ماهری از «سیاه» های معروف اواخر دورۀ قاجار بودند که با دسته های حسین آقاباشی، سیداحمد باشی و مؤید کار می کردند، و محل اجرای برنامه های شان قهوه خانه ها، باغ ها و پاتوق های عمومی بود. در دورۀ پهلوی اول دسته های تقلید در «بنگاه های شادمانی» متمرکز شدند و افرادی مثل ببراز سلطانی، مهدی مصری، رضا عرب زاده، و حسین یوسفی و بعدها سعدالله رحمت خواه (سعدی افشار) و محمود یکتا به سیاه بازی رونق دادند.

مترادف ها

dark (صفت)
تاریک، تیره رنگ، سیاه، تیره، تار، ظلمانی

black (صفت)
زشت، تاریک، سیاه، مشکی، سیاه رنگ، تیره، چرک و کثیف، تهدید امیز

joyless (صفت)
سیاه

cheerless (صفت)
سیاه، افسرده، غمگین، عبوس

darksome (صفت)
سیاه، گرفته، اندکی تیره

jetty (صفت)
سیاه، سیاه رنگ

despondent (صفت)
سیاه، پژمان، محزون، دلسرد، پکر

unlucky (صفت)
شوم، سیاه، ناموفق، بد بخت، بدشگون، نحس، سیاه بخت، تیره بخت، بدیمن، بخت برگشته

grimy (صفت)
کثیف، سیاه

jet black (صفت)
سیاه

mirthless (صفت)
سیاه

فارسی به عربی

اسود , رصیف المیناء , زنجی , وسخ

پیشنهاد کاربران

سیاه ؛ کلیدواژه ای اصیل که مفهوم بسیار خاصی در درون خود دارد.
کلیدواژه ای که مربوط به تاریکی و عدم وجود نور می باشد. به مفهوم سکون و سیهه یِ سِیْرِ نور در یک مساحت جهت سیاحت در سایه.
از زاویه قانون حروف معکوس کلمات، دو کلمه ی سیهه و حیث ( حیثیت ) در دو جهت متضاد همدیگر مفهوم دارد. به مفهوم از دست دادن نور و کسب نور. مثل دو کلمه ی حدقه و قدح و خیلی کلمات اینچنینی.
...
[مشاهده متن کامل]

البته مقوله ی سیاهی و سیهه و سیاحت هم در ذات هستی چیز بدی نیست. که اگر بَد بود امکان وجود پیدا نمی کرد. ولی جهت و مقدار و نیَّت و جایگاه استفاده اینها، مقوله هایی هستند که مرز خوب و بد بودن این کلمات را مشخص می کند.
متضاد انطباقی کلمه ی سیاه کلیدواژه ی سیس به مفهوم سفید می باشد. سیاهی نتیجه سکون سیر نور و سیس، نتیجه سِیْر و سیاحت نور که وجود هر دو عامل باعث ایجاد سیستم در زیست و ایجاد حیثیت حیات در طبیعت می گردد.
کلماتی که بین دو کلیدواژه ی متضاد به نام سیاه و سیس وجود دارد کلمه ی سیر و سیاحت و مساحت و حیثیت و سیاست و سیستم و سیهه می باشد.
سِیْر به مفهوم طی نمودن مسیر و سیاحت به مفهوم نشستن در سایه ی یک مساحت جهت مصرف نور.
اگر از قانون حروف معکوس هم به بار معنایی کلمه سیاه نگاه کنیم کلمه ی هیس به مفهوم ایجاد سکوت و تسکین، دارای مفهوم می باشد.
اشتراک کلمات در زبان های مختلف در خصوص کلمه ی سیاه هم اکنون در زبان چینی تحت عنوان هِیْسَدَ در حال استفاده می باشد.
کلیدواژه ی سیس هم اکنون در زبان کرمانجی به معنی سفید در حال استفاده می باشد.
اگر هم از زاویه ی رفتار ذاتی حروف مُصَوَّت به کلمه سیس نگاه کنیم، به کلماتی که جریان نور را در خود دارند خواهیم رسید مثل سوسو زدن یا سوسه آمدن، یا اصطلاح مُک و سوسه در مکانیک سیالات و صنعت متالوژی.

در گزارش همدلی که با قلم فردی به نام �بهروز مرادی� و با عنوان جامعه شناس دین ( ! ) نگاشته شده، آمده است: �این همه رنگ سیاه در محرم از کجا آمده است؟ آیا رنگ سیاه رنگ شیعه است؟ در قرآن ۷ بار از رنگ سیاه
...
[مشاهده متن کامل]
نام برده شده و همه ۷ بار در کراهت آن سخن رفته است. از نظر روانشناسی رنگ ها، مشکی حزن و اندوه و افسردگی ایجاد می کند و می تواند باعث حالت تهوع شود. به همین خاطر است که در هواپیما از رنگ سیاه هیچ استفاده ای نمی شود. رنگ سیاه، نماد ظلمت است، شادی و انبساط خاطر را از بین می برد و زمینه خودکشی در افرادی را که در بحران اند، افزایش می دهد. این رنگ آثار روانی مخربی دارد. در یک پژوهش نشان داده شده هنگامی که یک پل که رنگش سیاه بود و خودکشی های بسیار روی آن انجام می گرفت را به رنگ سبز تغییر دادند، آمار خودکشی بر روی آن به میزان قابل توجهی کاهش یافت�.

سیاه واژه ای فارسی است که از واژه �سیاو� و به معنای رنگ تیره در فارسی میانه گرفته شده این واژه با واژه�سیام� در زبان سانسکریت هم ریشه می باشد .
هندو = سیاه از هر چیز :
در شب خط ساخته سحر حلال
بابلی غمزه و هندوی خال.
نظامی.
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را.
حافظ.
واژه سیاه
معادل ابجد 76
تعداد حروف 4
تلفظ siyāh
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: siyāh] ‹سیه، سیا›
مختصات ( ص . )
آواشناسی siyAh
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرد بی تجربه در عشقبازی با رنگ ها، همه چیز سیاه میکند.
سیاه.
- - - - - - - - -
سیاه اصلشه: سی آه؛ ای درد کامل؛ همه درد. . .
به واژه سی رجوع کنید.
تیره گون ؛ تیره رنگ. سیاه :
شب تیره گون خود بتر زین کند
به زیر سر از اشک بالین کند.
فردوسی.
رجوع به تیره گون شود.
دوستان به جای اینکه رو تلفظ دقیق کلمات به فرانسه تاکید کنند معنی کلمات رو به سایر زبان ها از جمله آذری فارسی عربی کردی تاکید میکنن.
اینجا سیاه نواخ تلفظ شده در حالیکه نواغ درسته زیرا r در فرانسه غ تلفظ میشه.
تاریک تباه خف ناک ترس ناک مخوف
تاریک - باریک
بلک رنگی به نام سیاه
در لری بختیاری
سیاه / مشکی: شَه
شبگون. [ ش َ ] ( ص مرکب ) شبرنگ ، چه گون به معنی رنگ آمده است. ( برهان ) . شبرنگ. ( آنندراج ) . سیاه و تار. ( ناظم الاطباء ) :
هوا زین جهان بود شبگون شده
زمین سربسر پاک پرخون شده.
دقیقی.
پری چهره گفت سپهبد شنود
...
[مشاهده متن کامل]

ز سر شعر شبگون همی برگشود.
فردوسی.
هوا تیره گشت از فروغ درفش
طبرخون و شبگون و زرد و بنفش.
فردوسی.
هوا زین جهان بود شبگون شده
زمین سربسر پاک پرخون شده.
فردوسی.
روزم ز تفکر همه شبگون گردد
دل خون شود و ز دیده بیرون گردد.
فرخی.

سیاه یعنی به رنگ سایه
سیاه رنگی است که نیمه تاریک یک جسم دارد
و سایه هم کوتاه شده از کلمه ساآی است و سا یعنی مانند و همشکل و آی نیز آمدن و آید است.
ساای می تواند شاای نیز شود که شاای و شب آی به معنی نیمه تاریک یک جسم که به رنگ شب است شب آی به شبه و شبیه و شباهت هم تبدیل میشود.
رنگ سیاه

سیاه پهلوی است و ترک های استانبول هم میگویند سیاه چون زمان عثمانی زبانشان پارسی بود و از کلمات پارسی زیادی استفاده میکنند
مشکی سوار
دیجور
سیاه:
دکتر کزازی در مورد واژه ی سیاه می نویسد : ( ( سیاه در پهلوی سیا syā و سیاو syāw بوده است . ) )
( ( زمین را بلندی نبُد جایگاه ؛
یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره ، به سر بر، شگفتی نمود؛
...
[مشاهده متن کامل]

به خاک اندرون، روشنائی فزود. ) )
توضیح بیت : زمین در آغاز ارجمندی و والایی نداشت کانون تیر فام و سیاه بود خورشید بر فراز آن شگفتی آفرید و خاک تیره و تار را روشنایی بخشید.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 193 )

سیاه به ترکی: قارا ، قَرَه
مشکین رنگ
سیاه یا مِشکی رنگی است که نور هیچ قسمتی از طیف قابل رؤیت را بازتاب نمی کند. به تعریفی دیگر سیاه حاوی همه رنگ ها در طیف قابل رؤیت هست و گاه به آن رنگ بی فام هم گفته شده.
سیاه سیر را سیاه پرکلاغی هم می گویند. رنگ شبقی[۱] نیز نوعی از سیاه بسیار سیر است. برای توصیف شناسنامه ای رنگ سیاه چشم واژهٔ مشکی کاربرد بیشتری دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

جستارهای وابسته [ویرایش]
فهرست رنگ ها
منابع [ویرایش]
Wikipedia contributors, "Black, " Wikipedia, The Free Encyclopedia, ( accessed January 17, 2008 ) .
↑ jet - black
رنگ های وب سیاه نقره ای خاکستری سفید سرخ آلبالویی بنفش سرخابی سبز مغز پسته ای زیتونی زرد نارنجی آبی سرمه ای سبز دودی آبی دریایی

این یک نوشتار خُرد است. با گسترش آن به ویکی پدیا کمک کنید.
رده های صفحه: رنگ رنگ ها
قس عربی
أسود هو أحد الألوان التی یمکن ملاحظتها فی الطبیعة.
یمکن أن نعرّف اللون الأسود بأنه ذلک الانطباع الذی یترک فی العین عندما لا تأتی أی أشعة ضوئیة باتجاه العین. ای لا تتحفز أی من المستقبلات اللونیة فی العین بفعل الأشعة الضوئیة.
[عدل]اقرأ أیضاً
الضوء الأسود
قس آذربایجانی
Ağ rəngin əksi, müxalifi olan qara rəngin cəmiyyətdə, məişətdə daşıdığı məna, qoşulduğu sözlər bütün rənglərdəkindən çoxdur. Arxada qara rəngin kainatın quruluş modelində Yerin alt qatını bildirdiyini demişdik. Bu elə indinin özündə də belə düşünülür və həmin təsəvvür dilimizdə işlənən ifadələrdə də özünü qorumaqdadır: "Qara yerə girəsən", "Başını qara yer oğurlasın", "Qara yer otağın olsun", "Qaranlıq dünyanın qara küncündə qaralasan", "Qara qəbir evin olsun", "Qara qəbrin dar qazılsın", "Qara yerdə çürüyəsən". Sayını istənilən qədər artıra biləcəyimiz bu nümunələrdə qara rəngin yeraltı dünyanı – qaranlığı bildirməsi şəksizdir. Bundan savayı, bilavasitə mənəviyyatla bağlı "qaraüz"; tale təyinli "qara - bəxt", "qaragünlü", "qaraduvaq", "qaranişan"; xasiyyət əlamətli "qaradinməz", "qaraqabaq", "qaraniyyət", "qarayaxa", "qaragüruh"; cəmiyyətin aşağı təbəqəsinə aid edilən "qara camaat", "qara kütlə" və s. ifadələrdəki rəng anlamına gələn "qara" da üstündə mənfi məna yükü daşıyır.
Dedik ki, qara rəngin funksiyası çoxdur və o, qoşulduğu sözlərdə müxtəlif mənalar ifadə edir. Misal üçün, təkcə qədim adlarda ( Qaraxan, Qaragünə, Qarabudaq, Qaraca Çoban, Qaraçəkur və b. ) , istərsə də müasir adlarda ( Qarakişi, Qarakazım, Qaravəli və b. ) işlənmiş "qara" çoxanlamlıdır. Bir fikrə görə, adlardakı "qara" xaqanlıqda xanların titulunu bildirir. Başqa bir fikrə görə isə "qara", "titul" yox, "başçı, böyük" deməkdir. "Qara"nın "qorxunc, dəhşətli, vahiməli, zəhmli, olduqca qorxulu, çox dəhşətli epitet funksiyası daşımaqla "cəsarət və güclük damğası" olduğunu deyənlər də vardır.
Dilimizdə "qaraqaşlı", "qaragözlü", "qarasaçlı" və s. ifadələr də işlək sayılır. Buradakı "qara", sözsüz ki, rəng bildirməklə qaşın, gözün, saçın qaralığını bildirir. Amma məsələ belədir ki, bu rəngin vasitəsi ilə insanların antropoloji xüsusiyyətlərini də ayırd etmək olur. Bu məsələ ilə bağlı indiyə qədər açılmamış çox vacib bir mətləbdən danışmağı yerində bilirik. Bəlli olduğu üzrə, araşdırmalarda "Kitabi - Dədə Qorqud"dakı Oğuzların türkmən, qırğız, qazax, özbək və üz quruluşları bunlara oxşar mənşəli olmasından az söz getməyib. Amma abidənin boylarındakı Oğuz kişi və xanımlarının qara qaşlı, qara saçlı, qara gözlü, ala gözlü, qıyma gözlü olmaları bu deyilənlərin əksindən xəbər verir.
Mətləbə keçməzdən öncə "qıyma göz"lə bağlı bir məsələ ilə tanış olaq. "Qıyma göz", "qıyıq göz" deyil. Göz qapaqları bir - birinə yaxın, kirpikləri kipləşmiş görünən gözə "qıyma göz" deyilir. Gözlərinin ucu dar, qıyılmış göz isə "qıyıqgöz" adlanır. Uzaq Şərq, Sibir, Orta Asiya, eləcə də Qazaxıstan türkləri "qıyma göz" yox, "qıyıq "göz"lüdürlər.
İndi "Kitabi - Dədə Qorqud"dakı oğuzların saçlarına, qaş - gözlərinə diqqət edək: "Topuğunda sarmaşanda qara saçlım" ( Dirsə xanın xanımına aiddir ) , "Dirsə xanın xatununa qəhər gəldi, qara qıyma gözləri qan - yaş doldu", "Qara qıyma gözlərin uyğu almış açğıl axı" ( Buğaca aiddir ) . "Ağ üzlü, ala gözlü gəlinlər gedərsə, mənim gedər". Bu sözləri deyən Dirsə xandır. Deməli, onun nəzərdə tutduğu "ala gözlü"dür. İribəbək və bəbək sahəsi qara, bəbək sahəsinin çevrəsi mavi çalarlı, ağ, daha dəqiqi iri, açıq mavi göz "ala göz" adlanır. Bayaq dediyimiz məkandakıların gözlərinin necəliyini xatırlatmışdıq. "Qarğı kimi qara saçım uzanır". Bu, Qazan xanın saçıdır. Burla xatun "qarğı kimi qara saçını yoldu". Bamsı Beyrək deyir: ". . . bir qara gözlü yavuqlum vardı". Bamsı Beyrəyin böyük bacısı əsirlikdən qurtarıb gələn qardaşına deyir: "Qara qıyma gözlərin" çöngələnməsəydi // Ağam Beyrək deyərdim, ozan sana" Bamsı Beyrək Baniçiçəkdən soruşur: "Qarğı kimi Qara saçın yoldunmu qız?! // Qara gözdən acı yaşı tökdünmü qız?! Burla xatun deyir: "Ala gözlü gəlin alar derdim", "Oguzun ala gözlü qızı - gəlini" Qanturalı deyir: "Ala gözüm açuban dünya gördüm" və s. Məsələ belədir ki, abidənin boylarında tanıdılan kafir qızları da qara qaşlı, qara gözlü, qara saçlıdır; "Doqquz qara gözlü. . . ka . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس