سیاستمدار
/siyAsatmadAr/
مترادف سیاستمدار: دیپلمات، سایس، سیاس، سیاست باز، سیاستگر، سیاست دان، باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ، دولتمرد
متضاد سیاستمدار: بی کیاست
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] تیزهوش، باتدبیر و زیرک.
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
دیپلمات، سیاستمدار، رجل سیاسی، سیاس، سایس
سیاستمدار، سایس، سیاست باز، اهل سیاست
سیاستمدار، رجل سیاسی، سایس، زمامدار
سیاستمدار
فارسی به عربی
( سیاستمدار (جساسة ) ) السائس
پیشنهاد کاربران
سیاستمدار ( انگلیسی: The Politician ) کمدی - درام پخش شده در وب اثر رایان مورفی، برد فالچوک و ایان برنن است که از نت فلیکس پخش شده است. از بازیگران آن می توان به بن پلت و گوئینت پالترو اشاره کرد. هر فصل
... [مشاهده متن کامل]

... [مشاهده متن کامل]
این مجموعه حول وحوش یک رقابت سیاسی متفاوت است که شخصیت ها درگیر آن می شوند. فصل اول این مجموعه در ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۹ پخش شد.

واژه سیاست مدار
معادل ابجد 776
تعداد حروف 9
تلفظ siyāsatmadār
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد 776
تعداد حروف 9
تلفظ siyāsatmadār
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
کسی که حداقل یک بار توانسته حرفش را در امور کشوری به کرسی نشانده باشد و آن امور که سرو سامان یافته جزو شناسه فردی او باشد مثل خروج قوای روس از ایران توسط قوام ( تعریف رجل سیاسی از نگاه من )
شاید این واژه در آغاز سیاستدار بوده که با گذشت زمان به دیس سیاستمدار دگردیس شده.
معنیِ پسوندِ 《مدار》در واژهٔ سیاست مدار چیست؟
آیا این مدار، همان واژهٔ عربیِ مَدار ( از ریشهٔ دُور ) است، مانندِ مَدارِ سیارات؟
مِهر کنید و پاسخ بدهید.
آیا این مدار، همان واژهٔ عربیِ مَدار ( از ریشهٔ دُور ) است، مانندِ مَدارِ سیارات؟
مِهر کنید و پاسخ بدهید.
دیپلمات . . . . . . سیاس . . . .
به نظر من کسی با برنامه بره جلو میگن سیاست داشت
برابرهای سیاست این ها هستند : ساستاری، شهرآوری، شهربری، شهرمداری، وینارتاری، رامیاری
پس
برابرهای سیاستمدار هم این جور میشه : ساستار، شهرآور، شهربر، شهرمدار، وینارتار، رامیار . . . و کام ناکام. . . سرباک
پس
برابرهای سیاستمدار هم این جور میشه : ساستار، شهرآور، شهربر، شهرمدار، وینارتار، رامیار . . . و کام ناکام. . . سرباک
سیاس. سیاستگر
کاری که به دولت وابسته است نباید دخالتی شود
به نظرم کسی که بخواد سیاستمداری کنه ، حتما بابد فکر داغون بودن خودشم باشه
سیاس
رامیار
برگرفته از زبان ایرانی کردی
برگرفته از زبان ایرانی کردی
جهاندار
شهردان
دیپلمات
شهربر ( shahrbar ) : ( در زمینه ی پولیتیک ) :
شهر = کشور + بر ( از برنده، مانند رهبر ) ,
سیاست = شهربری
شهر = کشور + بر ( از برنده، مانند رهبر ) ,
سیاست = شهربری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)