سکته

/sekte/

مترادف سکته: ایست قلبی، مغزی ، فجاه، توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه، آسیب، لطمه

برابر پارسی: بازمان، دم ایستاد، درنگ

معنی انگلیسی:
stoppage, standstill, pause in a verse, irrational syllable, apoplexy, [med.] apoplexy, stroke

لغت نامه دهخدا

( سکتة ) سکتة. [ س ُ ت َ ] ( ع اِ ) آنچه بدان بازدارند بچه و غیر او را و خاموش کنندش. || بقیه که در آوند بماند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
سکته. [ س َ ت َ ] ( ع اِ ) مرضی است که حس و حرکت در تن زائل شود و مریض چنان نماید که مرده است. ( آنندراج ) ( غیاث ). بیماریی که بسبب شدت کامل در بطون دماغ و مجاری روح اعضاء صاحب آن از حس و حرکت معطل گردد. ( منتهی الارب ). اختلال ناگهانی و شدید یکی از عروق اندامهای حیاتی که موجب بخطر انداختن حیات شود. این اختلال ناگهانی ممکن است بر اثر انسداد یا اتساع زیاده از حد و یا پاره شدن یکی از عروق اعضای حیاتی ( مانند مغز، قلب ، ریه ، یا کلیه ) باشد در هرحال سکته خطرناک است و غالباً منجر به مرگ میشود. ( فرهنگ فارسی معین ) : و یک ساعت لقوه و فالج و سکته افتاد وی را. ( تاریخ بیهقی ).
سکته را ماند بیم و فزعش روز نبرد
که بیکساعت بر مرد فروگیرد دم.
فرخی ( دیوان ص 235 ).
- سکته بلغمی ؛ سکته ای که بر اثر خیز زیاده از حد پرده های دستگاه مرکزی اعضای حیاتی حاصل میشود معمولا این قبیل خیزهای پرده های مغزی بر اثر معالجات زیاد با ارسنیک دیده شده است ، سکته مائی.
- سکته دموی ؛ قطع ناگهانی جریان خون در یکی از اعضا که ممکن است بر اثر انقباض شدید عروق آن ناحیه حاصل شده باشد.
- سکته ریه ؛ انسداد قسمتی از عروق خونی ریه است که موجب تشمع و از بین رفتن حیات آن قسمت از نسج ریه میشود، فجاءة.
- سکته مائی ؛ سکته بلغمی. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| نوعی از هاء که آن را هاء سکته گویند. ( فرهنگ فارسی معین ). نوعی از حرف ها که آن را های سکته گویند. || در قرآن خواندن بازماندن است. ( از آنندراج ) ( غیاث ). || به اصطلاح شعرا آنکه در وزن اندکی توقف باشد که قبیح نماید و در بعضی جا ملیح پندارند. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) سکوت صمت . ۲ - ( اسم ) اختلال ناگهانی شدید یکی از عروق اندامهای حیاتی که موجب به خطر انداختن حیات میشود. این اختلال ناگهانی ممکن است بر اثر انسداد یا اتساع زیاده از حد و یا پاره شدن یکی از عروق اعضای حیاتی ( مانند مغز قلب ریه یا کلیه ) باشد . در هر حال سکته خطر ناک است و غالبا منجر به مرگ میشود . یا سکته بلغمی . سکته ای است که بر اثر خیز زیاده از حد پرده های دستگاه مرکزی اعضای حیاتی حاصل میشود . معمولا این قبیل خیزهای پرده های مغزی بر اثر معالجات زیاد با ارسنیک دیده شده است سکته مائی . یا سکته دموی . قطع ناگهانی جریان خون در یکی از اعضا که ممکن است بر اثر انقباض شدید عروق آن ناحیه حاصل شده باشد . یا سکته ریه . انسداد قستی از عروق خونی ریه است که موجب تشمع و از بین رفتن حیات آن قسمت از نسج ریه میشود فجاه . یا سکته مائی . سکته بلغمی . ۳ - باز ماندن در قران خواندن . ۴ - نوعی از هائ که آنرا های سکته گویند. ۵ - توقفی اندک که در وزن شعر باشد و قبیح نماید . و بعضی آنرا ملیح پندارند .
آنچه بدان باز دارند بچه و غیر او را و خاموش کنندش .

فرهنگ معین

(سَ تَ یا تِ ) [ ع . سکتة ] ۱ - (اِمص . ) سکوت ناگهانی . ۲ - (اِ. ) بسته شدن ناگهانی بعضی رگ ها.

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) عارضه ای ناگهانی به دنبال مسدود شدن رگ های خون رسان قلب یا مغز که با بیهوشی، بی حسی، فلج، و یا مرگ همراه است.
۲. درنگ، وقفه.
۳. (ادبی ) در عروض، ناهنجاری اندک و بر هم خوردن وزن شعر.
۴. سکوت نابه جا در آواز.
* سکتهٴ قلبی: (پزشکی ) عارضه ای که به واسطۀ تنگ شدن یا بسته شدن رگ های خون رسان قلب رخ می دهد و گاه باعث مرگ می شود.
* سکتهٴ مغزی: (پزشکی ) عارضه ای که به واسطۀ تنگ شدن، بسته شدن یا پاره شدن رگ های خون رسان مغز رخ می دهد و گاه باعث مرگ می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{syncopation} [موسیقی] جابه جایی تأکیدات در ضرب های موسیقی

واژه نامه بختیاریکا

چُلمِه؛ سِدِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سکته در دو معنای گرفتگی رگهای قلب و سکوت اندک به کار رفته است.
سکته در دو معنا کاربرد دارد.معنای اول: گرفتگی و انسداد رگهای قلب یا وقفه در رسیدن خون به مغز و نرسیدن اکسیژن به سلولهای عصبی آن می باشد.معنای دوم: سکوت اندک می باشد.
کاربرد سکته در فقه
از سکته به معنای نخست به مناسبت در باب طهارت سخن گفته اند.تعجیل در تجهیز (غسل، کفن و دفن) میت مستحب است؛ لیکن در مواردی همچون سکته، در صورت مشکوک بودن مرگ، تاحصول اطمینان به آن، باید صبر کنند. زمان انتظار سه روز است و پس از سه روز باید میت تجهیز شود.

[ویکی فقه] سکته (علوم قرآنی). یکی از مواردی که در قرآن اهمیت دارد بحث سکته است که به معنای قطع کوتاه صوت بدون تجدید نفس می باشد.
«سکته» یا «سکت» به معنای توقف و سکوت است؛ اما در علم قرائت به قطع بسیار کوتاه صوت هنگام قرائت بدون تجدید نفس می گویند. عالمان متقدم فرقی میان وقف، قطع و سکت نمی گذاشتند و هر سه اصطلاح را برای رساندن معنای وقف بکار می گرفتند؛ اما متاخران میان این سه فرق گذارده اند. به این بیان که قاری با قطع، قرائت خود را به پیان می رساند؛ و با وقف بر روی کلمه می ایستد و نفس تازه می کند تا قرائتش را ادامه دهد؛ و با سکت مکث کوتاهی می کند و بدون این که نفسی تازه کند به قرائتش ادامه می دهد. بنابراین، زمان قطع صوت در سکت بطور معمول از وقف کوتاه تر است. نسبت به موارد سکت در قرآن به اعتقاد بعضی نظر درست این است که ملاک آن سماع و نقل است و در جایی که روایت و نقلی نباشد، جایز نیست. هرچند نظریه دیگر وجود دارد که سکت بر رئوس آیات (انتهای آیات) به هنگام وصل به آیه بعدی و با قصد بیان جایز است.
موارد سکت در قرآن
موارد سکت در قرآن مجید به روایت حفص از عاصم چنین است:۱. (... ولم یجعل له عوجا) قیما لینذر باسا شدیدا...) . در صورتی که در آخر آیه اول وقف نشود؛ در وصل به سکت نیز تنوین نصب «عوجا» به صورت الف مدی (عوجا) قرائت میشود. بنابراین کلمة «عوجا» در وقف و وصل به یک شکل خوانده میشود، چرا که روش انجام سکت مانند روش انجام وقف میباشد (اما بدون تجدید نفس).۲. ((مرقدنا هذا)) ؛ البته وقف بر «مرقدنا» ممکن است؛۳. ((کلا بل ران)) ۴. ((وقیل من راق)) در این چهار مورد، در صورت عدم رعایت سکت، در معانی آیات شبهه پدید می آید. علامت سکته، «س» است.

دانشنامه آزاد فارسی

سکته (infarction)
25180300.jpg
(یا: انفارکتوس) مرگ بخشی از بافت یک عضو و تشکیل بافت جوشگاهی به جای آن. علت آن پرخونییا قطع خون رسانی است. انفارکتوس میوکارد (سکتۀ قلبی)اصطلاحی تخصصی برای حملۀ قلبیاست.

مترادف ها

halt (اسم)
سکته، ایست، مکی، درنگ

apoplexy (اسم)
سکته، سکتهء ناقص

infarct (اسم)
سکته، دچار انفارکتوس

heart attack (اسم)
سکته

rupture of heart (اسم)
سکته

فارسی به عربی

توقف , نوبة الغضب

پیشنهاد کاربران

انسولت ( تاجیکی )
سکته sekte ( در پزشکی ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: فجا fajā ( گیلکی )
سیابرد syāberd ( لکی ) .
سکته sakte ( در دستور زبان ) :همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
انگون angun ( پارتی: angon ) .
سکته به گیلکی میشه فجا
Stroke
سکتهیدن = سکته کردن.
سکتهاندن = باعث سکتهیدن کسی شدن.

بپرس