سورت. [ رَ ] ( ع اِ ) شرف. منزلت. || پاره ای از قرآن مجید. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به سورة شود.
سورة. [ رَ ] ( ع اِ ) هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه قرآن مجید. ( ناظم الاطباء ). پاره قرآن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60 ). عبارت است از پاره قرآن که مشتمل برآیاتی که دارای فاتحه و خاتمه است باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : وقت سحر غسل کرد و نماز جماعت بامداد بگذارد و سوره نون و القلم و سوره هل اتی علی الانسان در دو رکعت بخواند. ( تاریخ بیهقی ).
ای که ندانی تو همی قدر شب
سوره واللیل بخوان از کتاب.
ناصرخسرو.
چه عجب گر ز سوره والتین دزد جان غراب دیدستند.
خاقانی.
او سوره حقایق و من کمتر آیتش زآنم بنامه آیت حق کرده بود نام.
خاقانی.
سورةالرحمن بخوان ای مبتدی تا شوی بر سرّ پریان مهتدی.
مولوی.
بهیچ صورتی اندر نباشد اینهمه معنی به هیچ سوره ای اندر نباشد اینهمه آیت.
سعدی.
- سوره اخلاص ؛ قل هواﷲ. ( غیاث ) ( آنندراج ).- سوره نور ؛سوره ای از سوره های قرآن مجید. ( غیاث ).
سورة. [ س َ رَ ] ( ع اِمص ) تیزی هر چیزی. ( منتهی الارب ). || خشم سلطان و بیدادی آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || علامت و نشان بزرگی و رفعت آن. ( منتهی الارب ). || سورةالمجد؛ علامت و نشان بزرگی. ( اقرب الموارد ). || سورة الخمر؛ برجستن شراب بسوی دماغ. || سورةالبرد؛ شدت سردی. || سورةالحمی ؛ شدت تب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به سورت شود.
سورة. [ رَ ] ( ع اِ ) شرف. منزلت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) : بیشتر بخوانید ...