سو

/su/

مترادف سو: جانب، جهت، راستا، زی، نزد، کنار، سمت، سون، سوی، صوب، طرف، قبل، گوشه، وجه، پرتو، روشنایی، نور، سود، منفعت، نفع، خیال، گمان، توان بینایی، دید

برابر پارسی: زشتی، بدی، اندوه

معنی انگلیسی:
direction, side, flank, orientation, sight, light, azimuth

لغت نامه دهخدا

سو. ( اِ ) سوی. «سوی » پهلوی «سوک » ( طرف ، جهت ) و «سوک » . ( اشتقاق اللغة، هوبشمان ص 748 ). رجوع به نیبرگ ص 204 و «سوک » شود. معرب آن سوق در چهار سوق. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). جانب. طرف. ( برهان ). جانب چنانکه این سو و آن سو. ( آنندراج ). کنار. خارج. سمت. جهت :
یک سو کنمش چادر یک سو نهمش موزه
این مرده اگر خیزد ورنه من و چلغوزه.
رودکی.
گنبدی نهمار بربرده بلند
نش ستون از زیر و نز بر سوش بند.
رودکی.
نه بیغاره دیدند بر بدکنش
نه درزیش راایچ سو سرزنش.
بوشکور.
من و بیغولککی تنگ به یکسو ز جهان
عربی وار بگریم بزبان عجمی.
آغاجی.
بدو گفت زآن سو که تابنده شید
برآید یکی پرده بینم سپید.
فردوسی.
از ایران سوی زابلستان کشید
ابا پیلتن سوی دستان کشید.
فردوسی.
وز دگر سو خبر افتاد که علی تگین گذشته شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 453 ). و رعیت می نالیدند که از چهار سو دشمنان سر برآوردند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 87 ). سوی ملوک یمن نامه فرستاد که اسود دروغ زن است ، بکُشیدش. ( مجمل التواریخ و القصص ).
پس اکنون گر سوی دوزخ گرایی بس عجب نبود
که سوی کل خود باشد همیشه جنبش اجزا.
سنایی.
و روی پسر سوی پشت مادرباشد. ( کلیله و دمنه ).
سخن بصدر تو کمتر نبشته ام زیرا
نگفت کس که سوی عنصری ترانه نویس.
مجیرالدین بیلقانی.
پای طلبم سست شد از سخت دویدن
هر سو که شدم راه بسوی تو ندیدم.
خاقانی.
من خود مکنم طمع که شش بار
در شش سوی هفتخوان ببینم.
خاقانی.
چو آیی سوی خاقانی دم نزع
بدید تو دود جانم ز دیده.
خاقانی.
- آن سو و این سو ؛ زآن سو وزین سو. از این طرف و آن طرف. از این جهت و آن جهت :
چنین بود هر دو سپه هم گروه
نه زآن سو ستوه و نه زین سو شکوه.
فردوسی.
سروبنان جامه نو دوختند
زین سو و آن سو به لب جوبیار.
منوچهری.
خرد عاجز است از تو زیرا که جهل
از این سو و آن سو ترا میکشد.
ناصرخسرو.
- به یکسو شدن ؛ جدا شدن به کناری رفتن. بیرون شدن :
بیا تا بدانش به یکسو شویم
ز لشکر وگر چند ازین لشکریم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یکی از محال قدیم اصفهان است .
سوی، طرف، جانب، کنار، نزد، سون واسونیزگفته اند
( اسم ) آب مائ .
نام چشمه ایست در ولایت طوس و بچشمه سبز اشتهار دارد

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) جانب ، طرف .
[ تر. ] (اِ. ) آب .
(اِ. ) نور، روشنایی .
(اِ. ) طرز، روش .

فرهنگ عمید

روشنایی.
۱. بدی، شر، آفت، فساد.
۲. (صفت ) بد.
* سوء استفاده: بهره برداری بد.
* سوء تفاهم: بد درک کردن، بد دریافتن امری یا عملی.
* سوء حال: [قدیمی]
۱. بدی حال، بدحالی.
۲. تنگدستی.
* سوء خط: [قدیمی] بدی خط و بهره، تیره بختی.
* سوء خلق: [قدیمی] بدخلقی، بدخویی.
* سوء سابقه: پیشینۀ بد، بدی پیشینه.
* سوء ظن: گمان بد، بدگمانی.
* سوء عمل: [قدیمی] بدی کردار، بدکرداری.
* سوء نیت: نیت بد، اندیشۀ بد در کاری یا دربارۀ کسی.
* سوء هضم: (پزشکی ) عارضه ای که به دلیل اختلال در هضم غذا بروز می کند، بدی گوارش، ترشا، تخمه.
آب.
سود، نفع.
۱. طرف، جانب، کنار.
۲. [قدیمی] نزد.

فرهنگستان زبان و ادب

{pointing} [نجوم رصدی و آشکارسازها] جهتی در آسمان که تلسکوپ رو به آن تنظیم می شود

گویش مازنی

/so/ عادتی را از کسی ارث بردن - ریشه، اصل و تبار & سایش تیز کردن ابزار در اثر سایش & کنج زاویه & طرف – جهت & روشنی آتش افروختن & شکار در شب – پسوندی است

واژه نامه بختیاریکا

( سُو ) شان. مثلاً پیلاسو یعنی پولهایشان
قدرت چشم
تَک؛ نری؛ ری؛ کِل؛ پَر؛ کَور؛ راست؛ بال؛ بِر؛ با؛ باد؛ ری ور راست
نَره

دانشنامه عمومی

سو (اوت سون). سو ( به فرانسوی: Saulx ) یک کمون در دپارتمان اوت - سون در ناحیهٔ بورگونی - فرانش - کنته در شرق فرانسه است.
عکس سو (اوت سون)عکس سو (اوت سون)عکس سو (اوت سون)

سو (او دو سن). سو ( او - دُ - سن ) ( به فرانسوی: Sceaux ( Hauts - de - Seine ) ) یک کمون واقع در حومه و جنوب پاریس و فاصله آن تا مرکز پاریس ۹٫۷ کیلومتر است. بنای قلعه سو ( به فرانسوی: Château de Sceaux ) در پارک بزرگ سو قرار دارد که در اصل توسط ژان - باتیست کولبر در زمان لوئی چهاردهم ساخته شده است. طبق گزارش INSEE سو یکی از گران ترین شهرهای فرانسه است.
عکس سو (او دو سن)عکس سو (او دو سن)عکس سو (او دو سن)عکس سو (او دو سن)

سو (دایناسور). سو ( به انگلیسی: Sue ) نامی است که به فسیل FMNH PR 2081 داده اند. این فسیل بزرگترین، گران ترین و حفظ شده ترین فسیل یک تیرانوسور است که تاکنون یافت شده است. طول آن ۴۳ فوت ( ۱۳٫۱ متر ) ، ارتفاع آن نیز ۱۳٫۱ فوت ( ۴٫۰ متر ) و وزنش هم حداکثر ۸٫۸ تن تخمین زده می شود. [ ۲] سو در تابستان ۱۹۹۰ در جریان کاوش های دیرینه شناسی سو هندریکسون یافت شد و نام فسیل به افتخار وی گذاشته شده است. در سال ۱۹۹۷ این فسیل با قیمت ۸٫۳۶۲٫۵۰۰ ( ۸ میلیون و ۳۶۲ هزار و ۵۰۰ ) دلار خریداری شد که بالاترین پولی است که بابت سنگواره یک دایناسور پرداخت شده است. [ ۳] و اکنون این فسیل برای نمایش دائمی در موزه تاریخ طبیعی فیلد در شیکاگو , ایلی نوی قرار دارد. [ ۴]
عکس سو (دایناسور)عکس سو (دایناسور)

سو (سنندج). سو یک روستا در ایران است که در استان کردستان واقع شده است. [ ۱] سو ۵۶۶ نفر جمعیت دارد.
عکس سو (سنندج)

سو (قبیله سرخ پوست). سو ( به انگلیسی: Sioux ) نام دسته ای از سرخ پوستان در آمریکای شمالی است. کلمه سو می تواند همزمان برای زبان سو متداول قبیله و همچنین اشاره به خود قبیله بکار رود. سوها برپایه گویش و تفاوت خرده فرهنگ هایشان به سه زیرشاخهٔ اصلی بخش می شوند: تتون یا لاکوتا، ایسانگاتی، و ایهانکتونگوانگ.
امروزه سرخ پوستان سو در داکوتای شمالی و داکوتای جنوبی، مونتانا، مینه سوتا، نبراسکا، مانیتوبا و جنوب ساسکاچوان در کانادا پراکنده اند.
در میان سرخ پوستان زبان سو با گویش های چندگانه اش رواج دارد. دیگر زبان های کاربردی میان آنان انگلیسی و فرانسوی است. دین مردمان سو مسیحیت و آیین مایدویوین می باشد.
مردمان سو تا سدهٔ هفدهم در داکوتا و سرچشمه های رود میسیسیپی ساکن بودند. در پایان این سده سوها با شکارچیان خز فرانسوی - که برای تجارت این محصول با انگلیسی ها در رقابت بودند - همپیمان گشتند.
اولین تجارت ثبت شده بین فرانسویان و مردمان سو هنگامی آغاز شد که رادیسون و گروزیلرز فرانسوی در زمستان ۱۶۵۹ و ۶۰ به مکان کنونی ویسکانسین رسیدند. سال ها بعد گروهی از تجار و میسیونرهای فرانسوی در اوایل ۱۷۰۰ با قبیله داکوتا زمستان را به سر کردند. در ۱۷۳۶ گروهی از سوها جین باتیست د لا ورنریر فرانسوی و گروه همراه او را قتل عام کردند. [ ۲] با این حال تجارت با فرانسوی ها تا زمانی که فرانسه در سال ۱۷۶۳ از قسمت شمال آمریکا دست برداشت ادامه یافت.
سوها همواره با قبیله پاونیها روابط خصمانه ای داشتند. نبرد بین آنها محدود به نبرد جنگجویان نبود و حملات هر دو طرف در برگیرنده کل مردمان قبیله مقابل بود. نبرد و کشتار ۵ اوت ۱۸۷۳ آخرین برد بین دو قبیله بود که پس از آن پاونی ها به ایالت های جنوبی تر مهاجرت نمودند. [ ۳]
در پی برداشت ناموفق کشاورزی در طی تابستان قحطی و گرسنگی به منطقه روی آورد و دولت فدرال نیز در پرداخت کمک دیر کرد. کسبه سفیدپوست محلی نیز از فروش اعتباری به قبایل خودداری نمودند. از یکی از کسبه نقل است که «اگر آن ها گرسنه اند می توانند یونجه بخورند». سرخ پوستان به شدت برآشفته شده و سر به شورش علیه دولت ایالات متحده و اتباعش نهادند. در ۱۸۶۲ آنها یک کشاورز آمریکایی را با همهٔ خانواده اش کشتند و پس از آن به ایستگاه های پستی تاختند و با مشاهده شکست نیروهای داوطلب سفیدپوست به شورش ها و حمله به سفید پوستان در طول رودخانه مینه سوتا ادامه دادند.
عکس سو (قبیله سرخ پوست)عکس سو (قبیله سرخ پوست)عکس سو (قبیله سرخ پوست)عکس سو (قبیله سرخ پوست)

سو (کشتی بخار). سو ( کشتی بخار ) ( به انگلیسی: Sioux ( steamship ) ) یک کشتی است که طول آن ۱۴۸٫۳ فوت ( ۴۵٫۲۰ متر ) می باشد. این کشتی در سال ۱۹۱۰ ساخته شد.
عکس سو (کشتی بخار)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

سو (Sioux)
به زبان سرخ پوستان چیپوا به معنی «دشمنان». از بزرگ ترین قبایل سرخ پوست امریکای شمالی. با جمعیتی حدود ۱۰۳هزار نفر (۱۹۹۰) در امریکا و ۶۰هزار نفر در کانادا (۱۹۹۱)، که اکنون در قرارگاه هایی در داکوتای شمالی و جنوبی و نبراسکا زندگی می کنند، و در سراسر کشور پراکنده اند. قبیلۀ سو به سه دستۀ داکوتا، ناکوتا، و لاکوتا تقسیم می شود. آنان ابتدا در اطراف دریاچۀ سوپریور، واقع در مینه سوتا، زندگی می کردند و به جمع آوری برنج وحشی، شکار، و ماهی گیری مشغول بودند، اما پس از نبرد با چیپّوا (ح ۱۶۵۰) به داکوتای شمالی و جنوبی کوچ کردند. آنان در چادر و با شکار بوفالو زندگی خود را می گذراندند. مردان قبیلۀ سو، همچون دیگر سرخ پوستان دشت ها، با دلاوری در میدان جنگ، کَندن پوستِ سَرِ دشمنان، و سرقت اسب های آنان جایگاه خود را در قبیله مشخص می کردند. قبیلۀ سو به چهار نیروی حاکم بر کائنات اعتقاد داشت و مراسم اصلی آنان رقص خورشید، در انقلاب تابستان بود. امروز، بسیاری از مردانِ سو به گله داری و کارهای مزدبگیر در شهرهای مجاور می پردازند. اگرچه اغلب افراد سو اکنون مسیحی شده اند، اما زبان و فرهنگ سو را به شدت حفظ کرده اند. بسیاری از آنان از کلیسای بومی امریکایی نیز پیروی می کنند، که در مراسم مذهبی خود نوعی کاکتوس حاوی مواد مخدر مصرف می کنند.

جدول کلمات

جهت

مترادف ها

light (اسم)
پرتو، تابش، وضوح، مشعل، سو، اتش، اتش زنه، نور، چراغ، فانوس، کبریت، برق چشم، سرگرم کننده غیر جدی، لحاظ

side (اسم)
طرف، سمت، کناره، ضلع، سو، پهلو، جنب، جانب

direction (اسم)
طرف، مدیریت، جهت، رهبری، سمت، دستور، قانون شرع، قانون کلی، هدایت، مسیر، خط سیر، سو، اداره جهت، راه مسیر

shine (اسم)
پرتو، فروغ، تابش، برق، روشنی، سو، درخشش، پرتلالوء، براقی

فارسی به عربی

اتجاه , جانب , نصف ، اِتِّجاهٌ

پیشنهاد کاربران

سو در زبان لری بختیاری اَنِیکِه ( یعنی ) : نور. روشنایی. مثلا: کم سو: کم نور _پرسو: پرنور_سو ناره: نور ندارد
سو
معادل ابجد 66
تعداد حروف 2
تلفظ su
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [مقابلِ زیان] [قدیمی]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی su
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
واژه سو از ریشه ی واژه پارسی سوختن است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه سوختن
معادل ابجد 1116
تعداد حروف 5
تلفظ suxtan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: sōxtan]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

گاهی مرغ تخمی میذاره که به خاطر کمبود کلسیم و دلایل دیگر لایه ی سخت خارجی رو نداره
یعنی پوسته روی تخم مرغ مثل بادکنک شُل هست
در گویش محلی راوری به این نوع تخم مرغ � سُسّو � میگویند
سو واژه ای ترکی به معنای اب است که به شکل شو وارد زبان چینی شده. در انگلیسی واژگان soup و soap ساخته شده
soap به شکل savon و وارد زبان فرانسوی شده سپس از فرانسوی وارد عربی شده به شکل صابون دراومده و سپس وارد فارسی شده
هاشم رضی درترجمه وندیداد ( درکتاب فرهنگ ایرانی پیش اززرتشت ) سورا نوروروشنایی معنی کرده ودرکردی نیز سو به معنی نوروروشنایی است
سو به لری یعنی باسن
در زبان میمه ای گویش غالب کویر مرکزی ایران :
سو so به سیب هم گفته می شود
سودs�d=کلمه تورکی به معنی شیر هست که در فارسی به شکل سود ( مانند سودبانکی و. . . ) وارد شده کلمه ای متفاوت از سوی و سو هست
سوsu =کلمه تورکی به معنی آب است و در فارسی به معنی جهت و طرف به اشکال سو و سوی وارد شده است
سوی soy =کلمه تورکی به معنی تبار ، نژادهست این کلمه هم به شکل سو در فارسی وارد شده
سوره دو سه تا معنا دارد ؛ یکی آبِ راه و دیگری بسوی راه یا نشان دهنده راه و دیگری نور یا چراغ راه. لذا این عنوان در قرآن به زبان عربی نبوده بلکه فارسی - ترکی . 114 تا توشه نوشیدنی یا آب راه ؛ راهنمای راه ؛ چراغ راه . همه سوره ها به استثنای یکی دو تا با آیه بسم الله الرحمن الرحیم آغاز گردیده اند. کلمه رحمن در اصل و ریشه به شکل ره من به زبان آرامی - فارسی بوده است به معنای راهِ من و کلمه رحیم به شکل ره ایم بوده به معنای ؛ ما در راه هستیم .
...
[مشاهده متن کامل]

به زبان خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی علمی و نه خدای لفظی یا کلمه ای و مفهومی و ایده ای آئینی و دینی و مذهبی و فرقه ای و حلقه ای ) معنای این دو واژه بهمراه هم به شکل زیر بوده و می باشد :
این راه واحد و یگانه است و به من تعلق دارد و من و شما بهمراه همدیگر بر روی این راه در حرکت و راه و سفر می باشیم با هدف رجعت یا بازگشت به همان سامان یا نظام اشرف و احسان آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی با کمیت و کیفیت بهشت برین و برخورداری مجدد یا دوباره شما ( تک تک افراد انسانی و موجودات مفید و زنده ) از همان زندگی طولانی مدت اولیه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و آن زندگی هم به موقع و نوبت و ترتیب خاص و ویژه خویش به پایان خواهد رسید و همین سفر را دوباره بهمراه همدیگر ( من به عنوان هر کدام از کل های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار کیهانی یا جهانی و شما به عنوان اجزای لاینفک و جدایی ناپذیر من ) با یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به کمیت و کیفیت سفر فعلی از نو آغار خواهیم نمود و الا آخر بدون هیچگونه پایان غائی یا نهائی .
نتیجه اینکه ما انسان ها بسوی بینهایت و رجعت یا بازگشت به خداوند متعال در حرکت و راه و سفر نیستیم بلکه در بطن بینهایت یعنی در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار و بهمراه خداوند متعال ( او به عنوان کل های متناهی و ما به عنوان اجزای وی ) باهدف مقطعی بازگشت به سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی در حرکت و راه و سفر هستیم و آنهم نه به صورت خطی و پیوسته بلکه منقطع و ناپیوسته و دایره وار پشت سرهم و در طول همدیگر به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه و آنهم از طریق چرخه یا گردش و یا زنجیره وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان ها بطور مطلقا یکسان و همسان. و نه از طریقی دیگر مثل آمدن بابا آدم و ننه حوای دینی از بیرون به درون این دنیا پس از طرد و رانده شدن آنان از باغ بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال و تبعید آنان به روی کره زمین و بازگشتن آنان و فرزندانشان از طریق قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی بهنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ و صعود و معراج آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر.
نتیجه کلی : دو داستان بنیادی ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری آدم و حوای ( تورائی - ایوان گلی ئی - قرآنی ) دو افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشند و مطمئنن و یقینن و بدون هیچگونه شک و تردیدی ، محتوای این دو داستان از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده اند.
ارائه پاسخ به این سوال که احتمالا ممکن است از طرف بعضی از خوانندگان گرامی مطرح شود ، در حوصله این کامنت کوتاه یا پیامک نمی گنجد: و آن سوال اینکه چرا هرکدام از از حلقه های اصلی و فراوان زنجیره مه بانگ های متوالی هفت حلقه ای و یا به بیانی دیگر چرا مه بانگ های متوالی هفتگانه می باشند؟
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشد، بر اساس بینش و باور فردی من، خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و والی و هر گونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه.

سو به معنی نور و. . . با واژه shine از یک ریشه است که نشانه هند و اروپایی بودگی واژه است
سو به معنی آب واژه ای چینی است نه ترکی که در گوگل ترنسلیت می توان به آن پی برد ، زبان ترکی از زبان های چینی و مغولی و ایرانی و . . . ساخته شده است و امروزه واژه ای که ترکی ، نیست ، یعنی همه واژه های زبان ترکی برگرفته از زبان های دیگر از جمله چینی اند.
...
[مشاهده متن کامل]

سو در ترکی هم به معنای آب هست. معنی کلمه رو به هر زبانی نوشتید به جز ترکی. ما ایرانی نیستیم؟!! آخه قبیله سرخپوستی و سرکه ژاپنی؟
طرف. جهت
سو یعنی روشنایی و آب ( در فرهنگ ایرانی آب بعنز روشنایی ) عرب و ترک واژه های وضو و ضو و سو را از این واژه ایرانی گرفتن ، در گیلگی که بازمانده زبان پهلوی است به آبکش سماپهلان می گویند که سما گویش دیگری از سو است و در ایران باستان به نوشیدنی سپنتایی سوما می گفتند
سو ( sou )
ترکی:آب
آب به ترکی
zu=آلمانی
سو=فارسی
من رفتم سوی خانه
Ich ging zu hause
پارسی/انگلیسی/آلمانی
به، بسوی/to / zu
نکته ها:
1 - واژگان پارسی ( تو ( یِ ) ، سو ( یِ ) ) با واژه انگلیسی ( to ) و واژه آلمانی ( zu ) از یک ریشه می باشد ولی کارکرد این واژگان در زبانهای اروپایی با ( به، به سوی ) در زبان پارسی یکسان می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - ناهمسو با زبان انگلیسی، در زبان آلمانی از zu بسیار فراوان به عنوان پیشوند کارواژه بکارگیری می شود.
3 - هر چند که در زبان پارسی از پیشوند ( سو ) برای کارواژگانی همچون ( سوبردن، سوکردن ) بهره گرفته می شود ولی عملگرِ پیشوندی برایِ ( به، به دنبالِ ) در زبان پارسی ( پِی ) می باشد که در واژگانی همچون ( پی بردن، پی واختن، پیمودن، پیمینیدن ) بکار می رود.
4 - می توان برای ساخت کارواژه هایی در معنایِ ( اختصاص دادن، مِیل کردن و . . . ) از پیشوند ( پِی ) به همراه یک کارواژه بهره گرفت چراکه در این کارواژه ها عملگری که رخ می دهد چنین است:
چیزی را ( !به! ) چیز اختصاص دادن، چیزی ( !به! ) چیزی میل کردن و. . .
5 - فرآیند پیشوند گذاری برای دقیق تر کردن معنای کارواژه ها بایسته است.

در زبان آلمانی به ( ( به، به سویِ ) ) ، ( ( zu ) ) گفته می شود و واج ( z ) در زبان آلمانی ( تس ) واگوییده می شود ( پشتِ هم و بی آنکه میانِ این دو آوا َ ِ ُ بنشیند ) .
پس zu در زبان آلمانی ( تسو ) واگوییده می شود که نشان از این دارد که با ( سو، سوی ) در زبان پارسی از یک بُن و ریشه است. نیاز به یادآوری است که zu در زبان آلمانی به ورنامِ پیشوندِ کارواژه نیز به کار گرفته می شود برای نمونه:zuordnen، zutreffen, zutragen , . . .
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان پارسی نیز کارواژه هایی همچون ( سو بُردن ) یا درست تر ( سو بَردن ) و سو کردن را داریم.
نکته ارزشمند:
( سو، سوی ) توانایی کاربَست پذیری در پشوندِ نوواژگان به ویژه کارواژگان را دارا می باشد.
برای نمونه در جایی که می خواهیم ( به چیزی میل کردن ) یا ( در دانش مزداهیک به فلان عدد میل کردن ) و. . . را نشان دهیم، می تواند بسیار کارا باشد.

آب
کلمه: سو
نحوه تلفظ:سُ
نحوه نوشتن:so
ترجمه:بنابراین
سو: جهت و سمت
سو:روزنه و سوراخ
سو: باریکه نور
سو: نژاد و نسل
سو:آب
سو - سی - زی -
از شیراز سوی هرات - از بلخ زی همدان - از یاسوج سی بدخشان -
سی به چشم جانب و برای
سو در فارسی امروزه هم به معنی روشنایی یا پرتو بکار میبره ولی کم رنگ شده و متاسفانه برابر عربیش کاربرد داره مانند کور سو به معنی باریکه نور یا چشمام سو نداره یعنی چشمام نوری نداره یا ساده تر توانایی دیدن ندارم یا سوگل که خود واژه به معنی پرتو گل یا گلی نورانی است که مجازش به معنی محبوب گفته میشه
سو=روشنی صبح
سو وینی=هنگام بامداد درگویش دشتی استان بوشهر به پگاه و بامداد سوینی می گویند
سُو :[اصطلاح صید ] سنگهای که جهت پایین بردن تور به ته آن بسته می شود.
در زبان آذری " سو " یعنی آب
ضرب المثل ترکی : "سو اولان ییرده تیمم باطلدی . "
ترجمه:
جایی که آب هست تیمم باطل است
شعر :
بر خلافت تا علی باشد، کسی شایسته نیست
آب اگر باشد وضــو بایـد تیمم بــاطل است ( شعر از علی باقری )
سو استفاده = بهره برداری بد = بهره بیش از اندازه بردن
واژه سو در گویش بختیاری نور میباشد، مانند سو تیام= نور چشمام _ سو چراغ= نور چراغ
واژه سو در گویش بختیاری، به معنی نور میباشد، برای مثال سو تیام= نور چشمام
بمعنی نور چشم و چراغ و غیره است.
( سُ ) و . در گویش ازغندِ مه ولات « سو » به نوعی بوته ی وحشی خاردار اطلاق می شود که دارای بوی تند و خاصی است و اغلب به عنوان هیزم استفاده می شود .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس