فرهنگ اسم ها
معنی: دارنده آب و رنگ سرخ، پسر رستم از تهمینه، دارنده ی آب و رنگ سرخ، سرخاب، که در توران زاده و بزرگ شد و در جستجوی پدر با سپاهی به ایران آمد، پدر و پسر بی آنکه یکدیگر را بشناسند باهم جنگیدند و هنگامی که رستم پهلوی او را با خنجر شکافت، آنگاه سهراب را شناخت، ( در اعلام ) پسر دلاور رستم از دختران پادشاه سمنگان، گلگون، شاداب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
کنون رزم سهراب و رستم شنو
دگرها شنیدستی این هم شنو.
فردوسی.
سهم تو قطران کند نطفه سهراب و زال تیغ تو زیبق کند زهره ٔگرشاسب و شم.
خاقانی.
سهراب. [ س ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب. دارای 2078 تن سکنه. آب آن از نهر آغمیان و چشمه. محصول آنجا غلات ، حبوبات ومحصول دامی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
سهراب. [ س ُ ] ( اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 67 ).
فرهنگ فارسی
تیره از ایل بیرانوند
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
سهراب (شهربابک). سهراب، روستایی در دهستان استبرق از توابع بخش مرکزی شهرستان شهربابک در استان کرمان است. [ ۱] روستای سهراب یا ساراب قدمتی طولانی دارد و بیشترین امار تحصیل کرده در مناطق روستایی را دارد ( مقطع لیسانس به بالا ) . وستاهای اطراف سهراب همجنین تعداد بالایی افراد تحصیل کرده نسبت به جمعیت را دارند همچون حصاروئیه اشکور مهراباد شریک اباد ، و که اکثرا به خارج از کشور مهاجرت کردند
این روستا در دهستان استبرق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۶۱۹ نفر ( ۲۰۸ خانوار ) بوده است. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین روستا در دهستان استبرق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۶۱۹ نفر ( ۲۰۸ خانوار ) بوده است. [ ۲]
wiki: سهراب (شهربابک)
دانشنامه آزاد فارسی
سُهراب
سُهراب
(در برخی از متن ها: سرخاب ) در شاهنامه ، پسر رستم و تهمینه . رستم، به هنگام ترک تهمینه، مهره ای به او سپرد و از او خواست اگر دختر زاید، مهره را به گیسوی او آویزد و اگر پسر، مهره را بر بازوی او بندد. تهمینه پسر آورد و او را سهراب نام نهاد. سهراب در ۱۰ سالگی پهلوانی بود که کسی را یارای هماوردی با او نبود. از مادر راز برتری خود را پرسید و تهمینه نام و نژاد او بازگفت و خواست که این راز را به ویژه از افراسیاب ، که دشمن ایران و رستم است ، نهان دارد. سهراب سپاهی فراهم آورد که به ایران آید و کاووس را از تخت براندازد و رستم را تاج و تخت بخشد و سپس افراسیاب را سرنگون کند. چون افراسیاب از قصد سهراب آگاهی یافت ، ۱۲هزار سپاهی را با هومان و بارمان همراه سهراب کرد و به دو سردار خود سپرد تا نگذارند پدر و پسر همدیگر را بشناسند. سهراب اسبی از نژاد رخش فراهم آورد و حمله آغاز شد. در حملۀ نخست، هجیر نگهبان دژ سپید را اسیر گرفت و دژ را ویران کرد. در این هنگام، رستم که از سیستان خوانده شده بود وارد جنگ شد. رستم ، با دیدن بر و بالای سهراب ، از او خواست که دور از چشم دیگران با هم به نبرد بایستند. سهراب پذیرفت . پیش از نبرد با نشانی هایی که تهمینه داده بود سهراب گمان برد که با رستم روبه رو است و مهرش نسبت به او جوشید. سهراب به رستم گفت که اگر رستم است بگوید. رستم حاشا کرد. پس رستم و سهراب درآویختند، اما چون با سلاح از پس هم برنیامدند، قرار گذاشتند که دیگر روز کشتی بگیرند. سهراب توانست که رستم را بر زمین بکوبد و چون خواست تیغ بر گلوی او نهد، رستم او را گفت که در ایران حریف را در نخستین شکست او نمی کشند. سهراب پذیرفت و رستم به نیرنگ از مرگ جست . رستم از خدا خواست که بار دیگر زور او را به او بازگرداند و سپس کشتی دوم آغاز شد. در نخستین نبرد، شکست از آن رستم بود. اما وی با نیرنگ خود را رهانید. در دومین نبرد،پیروزی با رستم بود، که بی درنگ پهلوی سهراب را شکافت . سهراب از زخمی که برداشته بود نالید و گفت که پدرش رستم انتقام او را خواهد گرفت . پس، رستم پسر خود را شناخت و گودرز را نزد کیکاوس فرستاد و از او نوشدارو خواست . کیکاوس که از اتحاد پدر و پسر بیمناک بود، نپذیرفت . رستم خود نزد شاه شتافت ، اما در نیمۀ راه خبر آمد که سهراب تاب زخم را نیاورده و درگذشته است .
سُهراب
(در برخی از متن ها: سرخاب ) در شاهنامه ، پسر رستم و تهمینه . رستم، به هنگام ترک تهمینه، مهره ای به او سپرد و از او خواست اگر دختر زاید، مهره را به گیسوی او آویزد و اگر پسر، مهره را بر بازوی او بندد. تهمینه پسر آورد و او را سهراب نام نهاد. سهراب در ۱۰ سالگی پهلوانی بود که کسی را یارای هماوردی با او نبود. از مادر راز برتری خود را پرسید و تهمینه نام و نژاد او بازگفت و خواست که این راز را به ویژه از افراسیاب ، که دشمن ایران و رستم است ، نهان دارد. سهراب سپاهی فراهم آورد که به ایران آید و کاووس را از تخت براندازد و رستم را تاج و تخت بخشد و سپس افراسیاب را سرنگون کند. چون افراسیاب از قصد سهراب آگاهی یافت ، ۱۲هزار سپاهی را با هومان و بارمان همراه سهراب کرد و به دو سردار خود سپرد تا نگذارند پدر و پسر همدیگر را بشناسند. سهراب اسبی از نژاد رخش فراهم آورد و حمله آغاز شد. در حملۀ نخست، هجیر نگهبان دژ سپید را اسیر گرفت و دژ را ویران کرد. در این هنگام، رستم که از سیستان خوانده شده بود وارد جنگ شد. رستم ، با دیدن بر و بالای سهراب ، از او خواست که دور از چشم دیگران با هم به نبرد بایستند. سهراب پذیرفت . پیش از نبرد با نشانی هایی که تهمینه داده بود سهراب گمان برد که با رستم روبه رو است و مهرش نسبت به او جوشید. سهراب به رستم گفت که اگر رستم است بگوید. رستم حاشا کرد. پس رستم و سهراب درآویختند، اما چون با سلاح از پس هم برنیامدند، قرار گذاشتند که دیگر روز کشتی بگیرند. سهراب توانست که رستم را بر زمین بکوبد و چون خواست تیغ بر گلوی او نهد، رستم او را گفت که در ایران حریف را در نخستین شکست او نمی کشند. سهراب پذیرفت و رستم به نیرنگ از مرگ جست . رستم از خدا خواست که بار دیگر زور او را به او بازگرداند و سپس کشتی دوم آغاز شد. در نخستین نبرد، شکست از آن رستم بود. اما وی با نیرنگ خود را رهانید. در دومین نبرد،پیروزی با رستم بود، که بی درنگ پهلوی سهراب را شکافت . سهراب از زخمی که برداشته بود نالید و گفت که پدرش رستم انتقام او را خواهد گرفت . پس، رستم پسر خود را شناخت و گودرز را نزد کیکاوس فرستاد و از او نوشدارو خواست . کیکاوس که از اتحاد پدر و پسر بیمناک بود، نپذیرفت . رستم خود نزد شاه شتافت ، اما در نیمۀ راه خبر آمد که سهراب تاب زخم را نیاورده و درگذشته است .
wikijoo: سهراب
پیشنهاد کاربران
درود.
واژه سُهر، سور، سُر یا سوهرSuhr/Su^r هنوز هم در میان کرد های کرمانج شمال خراسان به چم سرخ به کار می رود و به نگر من سهراب= سرخ آب
واژه سُهروَرد هم از همین ریشه به چم: سرخ گل است.
واژه سُهر، سور، سُر یا سوهرSuhr/Su^r هنوز هم در میان کرد های کرمانج شمال خراسان به چم سرخ به کار می رود و به نگر من سهراب= سرخ آب
واژه سُهروَرد هم از همین ریشه به چم: سرخ گل است.
سهراب= زُراو = زُر آب
زُر=زیاد
زُر= پُر زور= قوی
در زبان کردی سهراب زُرآو تلفظ میشه
زُر=زیاد
زُر= پُر زور= قوی
در زبان کردی سهراب زُرآو تلفظ میشه
سهراب نامی فارسی و برابر با �سرخاب� می باشد این نام با گویش �زوراب� در کشور گرجستان کاربرد دارد .
سهراب یعنی کسی که صورتش از سرخی زینت داده شده و بسیار حامی و خانواده دوست است
سهراب: این نام در سنسکریت سوهرد suhred به معنی خوش قلب است؛ که در پارسی ب جایگزین د شده است مانند دالان و بالان؛ و سوهرب و سپس سهراب شده است؛ شادروان دهخدا و معین معنی دارای آب و رنگ سرخ را برای سهراب
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
نپذیرفته اند؛ زیرا در واژه های اوستایی سرخ، سوخره suxra و در پهلوی sor به معنی سرخ است؛ در حالی که در واژه ی سهراب، سهر هیج کجا به معنی سرخ نیست.
سهراب اسم ترکیبی سور ( سرخ ) آب. بمعنی سرخرو وشادابی میباشد ودر فرهنگ کهن آسیای میانه بعنوان اسم ماندگار وکهن پایداری خویش را حفظ کرده است.
چه زیباست که نیک مردومان پارسی از این اسم زیبا برای نام گذاری فرزندانشان استفاده نمایند.
... [مشاهده متن کامل]
نام آشنایی را درنوشتار عزیزان کاربرمشاهده نمودم که عظمت وبزرگیش را ارج نهاده و سلامت جوانمرد عزیز کرمانشاهی آقا . سهراب پاک را از خداوند منان خواستار م .
کلمه بار علاوه بر رخصت یا اجازه به معنای میوه یا ثمره هم می باشد. از دیدگاه مادر به این معنا که این نوزاد یک میوه اهدایی از طرف هو ست یعنی خدادادی ست.
بارهوز: این فرزند زِ یا به اجازه هو می باشد و نه حاصل هوا و هوس های یک شبه این دختر و شاهزاده سمنگانی و آن یل زابلستانی در یک شب مهتابی زیر درخت مجنون یا چند سرو سهی در سواحل رودخانه های سیحون یا جیحون بهنگام ماه بدر یا چهارده، قرن ها یا هزاره ها قبل از رویداد معجزه شق القمر در سرزمین حجاز و تا هجرت کلمه الله به سرزمین ایران در اواخر دوران امپراتوری ساسانی با هدف رقابت جانانه و دست و پنجه نرم کردن ملایم یا قهر آمیز با ایزد منان و شش تا امشاسپندان در دور بر آن جمعا ۷ تا روی هم مندرج در هوستا یا آوستا و یا اوستا و با هو و اهورا یا اهو را ؟ و پس دادن یا عقب راندن آنان به بیرون از محیط میدان رقابت و جای خوش نمودن در سر و دل ایرانیان و سنییان و شیعیان در راس آنان و امروز و فردا شیعیان در راس کل آنان از شمال گرفته تاجنوب و از شرق تا به غرب با شعار نه شرقی و نه غربی بلکه از سیستان و بلوچستان گرفته تا آزربائیجان و از خوزستان گرفته تا خراسان بزرگ و از کرمانشاهان و کردستان گرفته بسوی همدان تا کویر لوت و نمک و از گیلان و مازندران و بندر انزلی ( پهلوی سابق ) و سواحل بحر خزر گرفته و از ترکمن صحرا گذشته بسوی جنوب تا استان های فارس و کرمان و اصفهان و یزد و بندر عباس و سواحل خلیج فارس و دریای عمان که هرکدام نیمی یا نیمه ای از نصفی از نصف جهان.
... [مشاهده متن کامل]
تهمینه :
- تهم اینه . از دیدگاه یکی از والدین و معمولا پدر در دوران پدر سالاری به این معنا که این دختر ته یا اساس و بنیاد خاندان و دودمان و سلسله من بسوی آینده است.
- تامینه : تام اینه . یعنی این دختر تام و کامل و بی نقص است.
- طعمینه : طعم اینه . این دختر طعم یا مزه در کام والدین است.
رستم :
- رُس تَم : تم یا گرد و غبار خاک رُس . خاک کوزه گری و سفال سازی. از دیدگاه والدین به این معنا که فرزند ما از این خاک ساخته شده و پس از تف داده شدن در کوره مقاوم گردیده و با پوشاند سقف کلبه گلی مان با آنان در فصل بارندگی و زمستان در مقابل نفوذ آب باران و تگرگ و برف در امان و مصون محفوظ خواهیم بود.
- رُس تام : خاک رس کامل یا ناب و خالص.
زال :
در اصل و ریشه به شکل زِ آل به زبان والدین به معنای یک جزء ناچیز از کل کائنات.
نریمان : ناری مان : از دیدگاه والدین به معنای ناری یا آتشی ما. منظور این فرزند مثل آدم در باغ پردیس یا فردوس از خاک آفریده نشده بلکه از آتش و گرما بخش ماست در فصل سرما و زمستان.
سام :
یکی از فرزندان نوآه ( نوح ) بوده که پس از آرام شدن طوفان چهل شبانه روزی و نشستن کشتی بر سواحل غربی خلیج فارس ( نه روی کوه آرارات: به معنای محل تجمع اعضای شورا یا مجلس آراء ) از کشتی پیاده شده و به سمت شرق ایران مهاجرت و در منطقه زابلستان سکنا گزیده است و الا آخر.
بارهوز: این فرزند زِ یا به اجازه هو می باشد و نه حاصل هوا و هوس های یک شبه این دختر و شاهزاده سمنگانی و آن یل زابلستانی در یک شب مهتابی زیر درخت مجنون یا چند سرو سهی در سواحل رودخانه های سیحون یا جیحون بهنگام ماه بدر یا چهارده، قرن ها یا هزاره ها قبل از رویداد معجزه شق القمر در سرزمین حجاز و تا هجرت کلمه الله به سرزمین ایران در اواخر دوران امپراتوری ساسانی با هدف رقابت جانانه و دست و پنجه نرم کردن ملایم یا قهر آمیز با ایزد منان و شش تا امشاسپندان در دور بر آن جمعا ۷ تا روی هم مندرج در هوستا یا آوستا و یا اوستا و با هو و اهورا یا اهو را ؟ و پس دادن یا عقب راندن آنان به بیرون از محیط میدان رقابت و جای خوش نمودن در سر و دل ایرانیان و سنییان و شیعیان در راس آنان و امروز و فردا شیعیان در راس کل آنان از شمال گرفته تاجنوب و از شرق تا به غرب با شعار نه شرقی و نه غربی بلکه از سیستان و بلوچستان گرفته تا آزربائیجان و از خوزستان گرفته تا خراسان بزرگ و از کرمانشاهان و کردستان گرفته بسوی همدان تا کویر لوت و نمک و از گیلان و مازندران و بندر انزلی ( پهلوی سابق ) و سواحل بحر خزر گرفته و از ترکمن صحرا گذشته بسوی جنوب تا استان های فارس و کرمان و اصفهان و یزد و بندر عباس و سواحل خلیج فارس و دریای عمان که هرکدام نیمی یا نیمه ای از نصفی از نصف جهان.
... [مشاهده متن کامل]
تهمینه :
- تهم اینه . از دیدگاه یکی از والدین و معمولا پدر در دوران پدر سالاری به این معنا که این دختر ته یا اساس و بنیاد خاندان و دودمان و سلسله من بسوی آینده است.
- تامینه : تام اینه . یعنی این دختر تام و کامل و بی نقص است.
- طعمینه : طعم اینه . این دختر طعم یا مزه در کام والدین است.
رستم :
- رُس تَم : تم یا گرد و غبار خاک رُس . خاک کوزه گری و سفال سازی. از دیدگاه والدین به این معنا که فرزند ما از این خاک ساخته شده و پس از تف داده شدن در کوره مقاوم گردیده و با پوشاند سقف کلبه گلی مان با آنان در فصل بارندگی و زمستان در مقابل نفوذ آب باران و تگرگ و برف در امان و مصون محفوظ خواهیم بود.
- رُس تام : خاک رس کامل یا ناب و خالص.
زال :
در اصل و ریشه به شکل زِ آل به زبان والدین به معنای یک جزء ناچیز از کل کائنات.
نریمان : ناری مان : از دیدگاه والدین به معنای ناری یا آتشی ما. منظور این فرزند مثل آدم در باغ پردیس یا فردوس از خاک آفریده نشده بلکه از آتش و گرما بخش ماست در فصل سرما و زمستان.
سام :
یکی از فرزندان نوآه ( نوح ) بوده که پس از آرام شدن طوفان چهل شبانه روزی و نشستن کشتی بر سواحل غربی خلیج فارس ( نه روی کوه آرارات: به معنای محل تجمع اعضای شورا یا مجلس آراء ) از کشتی پیاده شده و به سمت شرق ایران مهاجرت و در منطقه زابلستان سکنا گزیده است و الا آخر.
Sohrab : سهراب
من در این نام زیبا نه سور می بینم نه سرخی و نه سرخاب . از راست به چپ که حروف لاتین را نگاه میکنم، در مقابل چشمانم به شکل زیر جلوه گر می شود :
Barhos که از دو سه کلمه ساخته شده است :
... [مشاهده متن کامل]
Bar ho s . پسوند s یا س مخفف است می باشد و هو نام خداوند و پیشوند bar با تلفظ بار به معنای رخصت یا اجازه . لذا منظور تهمینه دختر شاه سمنگان از انتخاب این نام برای فرزند به شکل زیر بوده است:
باراداری به این نوزاد با اجازه یا به خواست هو یا خداوند صورت پذیرفته یا اتفاق افتاده است.
Barh os با تلفظ باره اوس: پسوند اوس مخفف اوست و باره بارگه به معنای بارگاه کوچک در مقایسه با بارگاه بیکران هو و کوشگ یا کاخ یا قصر بزرگ پدر.
منظور مادر از انتخاب این نام این بوده است که فرزند وی در مقایسه با کاخ بزرگ پدر یک قصر کوچک است.
سو هر آب : به هر سو که می نگرم آب می بینیم. یکی از عناصر اربعه یا چهار گانه فلسفه یونان باستان. معنای این نام از دیدگاه مادر یعنی تامینه شاید این بوده باشد : این فرزند من مانند یک جزیره است در دل دریا.
از دیدگاه من بعید به نظر می رسد که دختر پادشاه نام فرزند خودرا سرخاب نامیده بوده باشد که نشانه عدم بلوغ حسی و فکری و خیالی می باشد. فرزندان شاهان معمولا در همان دوران کودکی توسط آموزگاران در بار با نام خداوند به زبان پدری و مادری خویش آشنا می شده و میشوند. در آن عصر شاید رایج ترین نام خداوند هو یا اَهو بوده باشد بر وزن : اهو را مَزِدا .
یعنی هو اولیه یا آغازین و یا ازلی و ابدی را از خاطره پاک نکن بلکه همیشه آنرا به یاد بسپار.
بهر حال رستم و سهراب های ایران امروز و فردا نوجوانان و جوانانی خواهند بود که بجای پرورش عضلات گردن و بازو و سینه و شکم و ران با هدف نام آوری و شهرت طلبی در میدان های آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه منجمله آتئیزم و کمونیزم ، عضلات اندیشه و فکر و خیال های روشن را در میدان علم و صنعت مفید و هنر مدرن پرورش خواهند داد و به این سطح از وقوف و آگاهی و بیداری و هوشیاری خواهند رسید و خواهند دانست که خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی و مطلق و بیکران از دیدگاه علمی و نه خدای آئینی و دینی که فقط یک لفظ یا واژه و یا کلمه در زبان و ادبیات و یک مقوله یا مفهوم و ایده انتزاعی در فهم و عقل یا خرد محض انسان از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد ) در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و والی و هر گونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه و شریعت راستین و حقیقی و واقعی خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه نبوده و نمی باشد بلکه علم و در راس آن علوم طبیعی و تجربی و ریاضی هم محض و هم کاربردی بهمراه فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری. آئین یکتا پرستی هم چیز دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی.
اسطوره سازان ؛ حماسه سرایان ؛ آئین و دین آوران ؛ بنیانگذاران آئین ها و ادیان به اصطلاح توحیدی یهودیت و مسیحیت و اسلام و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی از نوآه ( نوح ) و آبراهام ( ابراهیم ) گرفته تا موسا ( موسی ) و بودا ( بود ده ) و زرتشت ( زاراتُسترا ؛ زوروآسترا ) و ایسا ( عیسی ) و محمّد ( مو هم عاد یا مو هم ماد ) و سرایندگان دیوان های قطور نثر و نظم ادب و شعر و عرفان و مولفین نظام های گُنده فلسفی و بنیانگذاران حکمت های اربعه یا چهارگانه نیمه عربی نیمه فارسی ایرانی - اسلامی تحت عنواین مشائی و اشراقی و متعالیه و بدایه و نهایه، جملگی هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی دیگری نداشته اند غیر زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ و آنهم نه به تبعیت و پیروی از امر و کلام خداوند متعال بلکه متاثر از پرتو های وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی.
ای انسان دینی دست بر دار، زمین بگذار، رها کن و بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی/ زیراکه هیچ تهفه دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ گر نمی توانی ترک کنی این عادت یا اعتیاد کهنه و دیرنه را به تنهایی/ به آن تن در ده شبانه روز تا می توانی در چاردیواری کوخ گلی خویش که داری و ازان برخورداری/ اما نکن به مرام و طریق و سنت و رسم و روش قدیمی ضحاک مار بر دوش/ آنرا همه جانبه بر دیگران و همگان تحمیل بطور اجباری/ در پایان یک پند کودکانه به شیوخ خوب وان اینکه دست بردارند از این همه مردم آزاری/ تاکه انشاء الله شاید باشد الله از دست و زبان دنیوی شان در آخرت و قیامت خشنود و راضی/تاکه رب العالمین یا خالق سماوات سبع و الارض نکند حرام بلکه شیر مادر را در زبان و کام و طبع شان حلال / نپندارند و نیانگارند و نگیرند آن طنین را به بازی / یعنی پژواک صدای نازنین شعار زن و زندگی و آزادی / در گوش سر و دل نگران حاجیان پس کوچه ها و خیابان ها و خورده بازاری/ جان معنا عشق ست و زندگی و کار و بازی و لذت و شادی و آزادی / نیست دیگر هنگامه ستم بر زن و مرد و ادامه بردگی و طاعت و بندگی به ولی و والی/ گیانا بهر دریافت و فهم و درک این معنا بی درنگ آماده شو خروشان/ بسان کاوه شو خطر کن بجوی جان معنا را زکام گربه کان و روبه هان و شی رکان/ سیاست حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند / الا یعنی بلکه یا مگر در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ آفریدگار کائنات نیافریده ست من و تورا بهر طاعت و بندگی و یا بلسان آراب الا یعبدون/ بلکه تا کند مارا 🤔 به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/تا سهیم و بهره مند نماید مارا در زندگی جاودان و بی نهایت خویش/ بهر گفت و شنود در سطح کمال ایده آل در پیشگاه اعلا و والای خویش/حافظا به ملازمان سلطان مطلق کی رساند این سفارش را خدایا/ تا که بابت روئیت جمال و جلال بی مثال ش نراند زدرگاه این کبوتران آزادی و طوطیان شکر خا را/
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشد، بر اساس بینش و باور فردی من، دو داستان بنیادی و مشترک سه دین باصطلاح توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد دو افسانه تخیلی - توهمی بیش نبوده و نمی باشند و لذا محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان ابلاغ نگردیده است. نتیجه اینکه افسانه آفرینش باید از نو سروده شود و این بار به کمک شناخت و دانش علمی و تفسیر صحیح و حقیقی تئوری های علمی . بخصوص با در نظر گرفتن کشف بزرگ اصلی و محوری یا مرکزی تئوری علمی مه بانگ یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای هر کدام از گیتی ها یا دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلقا یکسان و برابر و بر اثر آن ، وقوع مه بانگ های متوالی هفتگانه و فراوان در طول این حرکت کلی و راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای هرکدام از کیهان ها بین مبداء و معاد. البته مبداء و معاد حقیقی - علمی و نه اوهامی - دینی.
من در این نام زیبا نه سور می بینم نه سرخی و نه سرخاب . از راست به چپ که حروف لاتین را نگاه میکنم، در مقابل چشمانم به شکل زیر جلوه گر می شود :
Barhos که از دو سه کلمه ساخته شده است :
... [مشاهده متن کامل]
Bar ho s . پسوند s یا س مخفف است می باشد و هو نام خداوند و پیشوند bar با تلفظ بار به معنای رخصت یا اجازه . لذا منظور تهمینه دختر شاه سمنگان از انتخاب این نام برای فرزند به شکل زیر بوده است:
باراداری به این نوزاد با اجازه یا به خواست هو یا خداوند صورت پذیرفته یا اتفاق افتاده است.
Barh os با تلفظ باره اوس: پسوند اوس مخفف اوست و باره بارگه به معنای بارگاه کوچک در مقایسه با بارگاه بیکران هو و کوشگ یا کاخ یا قصر بزرگ پدر.
منظور مادر از انتخاب این نام این بوده است که فرزند وی در مقایسه با کاخ بزرگ پدر یک قصر کوچک است.
سو هر آب : به هر سو که می نگرم آب می بینیم. یکی از عناصر اربعه یا چهار گانه فلسفه یونان باستان. معنای این نام از دیدگاه مادر یعنی تامینه شاید این بوده باشد : این فرزند من مانند یک جزیره است در دل دریا.
از دیدگاه من بعید به نظر می رسد که دختر پادشاه نام فرزند خودرا سرخاب نامیده بوده باشد که نشانه عدم بلوغ حسی و فکری و خیالی می باشد. فرزندان شاهان معمولا در همان دوران کودکی توسط آموزگاران در بار با نام خداوند به زبان پدری و مادری خویش آشنا می شده و میشوند. در آن عصر شاید رایج ترین نام خداوند هو یا اَهو بوده باشد بر وزن : اهو را مَزِدا .
یعنی هو اولیه یا آغازین و یا ازلی و ابدی را از خاطره پاک نکن بلکه همیشه آنرا به یاد بسپار.
بهر حال رستم و سهراب های ایران امروز و فردا نوجوانان و جوانانی خواهند بود که بجای پرورش عضلات گردن و بازو و سینه و شکم و ران با هدف نام آوری و شهرت طلبی در میدان های آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه منجمله آتئیزم و کمونیزم ، عضلات اندیشه و فکر و خیال های روشن را در میدان علم و صنعت مفید و هنر مدرن پرورش خواهند داد و به این سطح از وقوف و آگاهی و بیداری و هوشیاری خواهند رسید و خواهند دانست که خداوند متعال ( البته خدای حقیقی و واقعی و مطلق و بیکران از دیدگاه علمی و نه خدای آئینی و دینی که فقط یک لفظ یا واژه و یا کلمه در زبان و ادبیات و یک مقوله یا مفهوم و ایده انتزاعی در فهم و عقل یا خرد محض انسان از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد ) در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و والی و هر گونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه و شریعت راستین و حقیقی و واقعی خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه نبوده و نمی باشد بلکه علم و در راس آن علوم طبیعی و تجربی و ریاضی هم محض و هم کاربردی بهمراه فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری. آئین یکتا پرستی هم چیز دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی.
اسطوره سازان ؛ حماسه سرایان ؛ آئین و دین آوران ؛ بنیانگذاران آئین ها و ادیان به اصطلاح توحیدی یهودیت و مسیحیت و اسلام و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی از نوآه ( نوح ) و آبراهام ( ابراهیم ) گرفته تا موسا ( موسی ) و بودا ( بود ده ) و زرتشت ( زاراتُسترا ؛ زوروآسترا ) و ایسا ( عیسی ) و محمّد ( مو هم عاد یا مو هم ماد ) و سرایندگان دیوان های قطور نثر و نظم ادب و شعر و عرفان و مولفین نظام های گُنده فلسفی و بنیانگذاران حکمت های اربعه یا چهارگانه نیمه عربی نیمه فارسی ایرانی - اسلامی تحت عنواین مشائی و اشراقی و متعالیه و بدایه و نهایه، جملگی هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی دیگری نداشته اند غیر زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان بخصوص پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ و آنهم نه به تبعیت و پیروی از امر و کلام خداوند متعال بلکه متاثر از پرتو های وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی.
ای انسان دینی دست بر دار، زمین بگذار، رها کن و بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی/ زیراکه هیچ تهفه دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ گر نمی توانی ترک کنی این عادت یا اعتیاد کهنه و دیرنه را به تنهایی/ به آن تن در ده شبانه روز تا می توانی در چاردیواری کوخ گلی خویش که داری و ازان برخورداری/ اما نکن به مرام و طریق و سنت و رسم و روش قدیمی ضحاک مار بر دوش/ آنرا همه جانبه بر دیگران و همگان تحمیل بطور اجباری/ در پایان یک پند کودکانه به شیوخ خوب وان اینکه دست بردارند از این همه مردم آزاری/ تاکه انشاء الله شاید باشد الله از دست و زبان دنیوی شان در آخرت و قیامت خشنود و راضی/تاکه رب العالمین یا خالق سماوات سبع و الارض نکند حرام بلکه شیر مادر را در زبان و کام و طبع شان حلال / نپندارند و نیانگارند و نگیرند آن طنین را به بازی / یعنی پژواک صدای نازنین شعار زن و زندگی و آزادی / در گوش سر و دل نگران حاجیان پس کوچه ها و خیابان ها و خورده بازاری/ جان معنا عشق ست و زندگی و کار و بازی و لذت و شادی و آزادی / نیست دیگر هنگامه ستم بر زن و مرد و ادامه بردگی و طاعت و بندگی به ولی و والی/ گیانا بهر دریافت و فهم و درک این معنا بی درنگ آماده شو خروشان/ بسان کاوه شو خطر کن بجوی جان معنا را زکام گربه کان و روبه هان و شی رکان/ سیاست حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیروی و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند / الا یعنی بلکه یا مگر در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ آفریدگار کائنات نیافریده ست من و تورا بهر طاعت و بندگی و یا بلسان آراب الا یعبدون/ بلکه تا کند مارا 🤔 به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/تا سهیم و بهره مند نماید مارا در زندگی جاودان و بی نهایت خویش/ بهر گفت و شنود در سطح کمال ایده آل در پیشگاه اعلا و والای خویش/حافظا به ملازمان سلطان مطلق کی رساند این سفارش را خدایا/ تا که بابت روئیت جمال و جلال بی مثال ش نراند زدرگاه این کبوتران آزادی و طوطیان شکر خا را/
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشد، بر اساس بینش و باور فردی من، دو داستان بنیادی و مشترک سه دین باصطلاح توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام، یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد دو افسانه تخیلی - توهمی بیش نبوده و نمی باشند و لذا محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان ابلاغ نگردیده است. نتیجه اینکه افسانه آفرینش باید از نو سروده شود و این بار به کمک شناخت و دانش علمی و تفسیر صحیح و حقیقی تئوری های علمی . بخصوص با در نظر گرفتن کشف بزرگ اصلی و محوری یا مرکزی تئوری علمی مه بانگ یعنی نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای هر کدام از گیتی ها یا دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار بطور مطلقا یکسان و برابر و بر اثر آن ، وقوع مه بانگ های متوالی هفتگانه و فراوان در طول این حرکت کلی و راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای هرکدام از کیهان ها بین مبداء و معاد. البته مبداء و معاد حقیقی - علمی و نه اوهامی - دینی.
چرا یک نفر که زاده توران هست اسمش بختیاری باشه یا کرمانشاهی تو کجای شاهنامه رستم گفته اسم پسرم رو سهراب بزار در ضمن خود رستم هم اصلش زابلستانی هست و هیچ ربطی به کرمانشاه و بختیاری ندارد
من با نام سهراب. تنهافکری که به ذهنم میاد. جوانمردی و خوش هیکل بودن وبا دلو جرعت بودن به ذهنم میاد. که چگونه برای هدفش جنگید وخیلیییییی مردانه مرد. نامت همیشه زنده باد ای شیرمرد ایران زمین. . . . .
سهراب به معنای دارنده آب و رنگ سرخ هستش
اسم ایرانی هست ( فارسی )
تاریخی و کهن هستش
اسم ایرانی هست ( فارسی )
تاریخی و کهن هستش
سهراب از دو. کلمه سرخ وآب گرفته شده یعنی اب سرخ. در گویش بختیاری سهر به معنی سرخ میباشد وهم معنی کلمه سهراب ، سرخاب است
سهراب یعنی کسی که از همه ریا و دورنگی دید و خود را به دیگران همانند نساخت. . . .
سهراب یعنی بی نهایت صادق
سهراب یعنی بی نهایت صادق
سهراب :
دکتر سرامی در مورد سهراب می نویسد : ( ( این پهلوان در عین ساده نمایی شخصیتی پیچاپیچ دارد. وی آزمندترین قهرمان حماسه است و شگفت اینجاست که آزمندی با بلوغ تنی و جنسی یعنی در سر آغاز زندگی در او به او می رسد . کاووس که به ظاهر آزمندترین شخصیت شاهنامه است ، به تصاحب کل جهان نیندیشیده است اما این نوجوان گستاخ با این پندار مالیخولیایی که ایران را از چنگ کاووس در آورد و پدر را به فرمانروایی این سرزمین بنشاند و آنگاه به توران بتازد و حکومت افراسیاب را براندازه و خود بر جای وی بنشیند ، زندگی خویش را می آغازد. پس از آنکه از تهمینه می شنود که از کدام رگ و ریشه است، اندیشه جهانگشایی در رو بالا می گیرد .
... [مشاهده متن کامل]
چنانکه گفتیم پیچش شخصیت سهراب در این است که اندیشه جهانگشایی در او به هنگامی بیدار می شود که هنوز دل از بازی های کودکی بر نداشته است. ) )
( از رنگ گل تا رنج خار، دکتر قدمعلی سرامی، ۱۳۸۳، ص 826. )
دکتر سرامی در مورد سهراب می نویسد : ( ( این پهلوان در عین ساده نمایی شخصیتی پیچاپیچ دارد. وی آزمندترین قهرمان حماسه است و شگفت اینجاست که آزمندی با بلوغ تنی و جنسی یعنی در سر آغاز زندگی در او به او می رسد . کاووس که به ظاهر آزمندترین شخصیت شاهنامه است ، به تصاحب کل جهان نیندیشیده است اما این نوجوان گستاخ با این پندار مالیخولیایی که ایران را از چنگ کاووس در آورد و پدر را به فرمانروایی این سرزمین بنشاند و آنگاه به توران بتازد و حکومت افراسیاب را براندازه و خود بر جای وی بنشیند ، زندگی خویش را می آغازد. پس از آنکه از تهمینه می شنود که از کدام رگ و ریشه است، اندیشه جهانگشایی در رو بالا می گیرد .
... [مشاهده متن کامل]
چنانکه گفتیم پیچش شخصیت سهراب در این است که اندیشه جهانگشایی در او به هنگامی بیدار می شود که هنوز دل از بازی های کودکی بر نداشته است. ) )
( از رنگ گل تا رنج خار، دکتر قدمعلی سرامی، ۱۳۸۳، ص 826. )
من اسمم سهراب هستش. من پسر ایران هستم.
چو ایران نباشد تن من مباد، بدین بوم بر زنده یک تن مباد
. اسم دخترمم گذاشتم سپینود
یعنی پاک نهاد. همسر بهرام گور در بخش پنجم شاهنامه. دختر شنگل پادشاه هند در شاهنامه.
درود بر هم میهنان عزیزم
چو ایران نباشد تن من مباد، بدین بوم بر زنده یک تن مباد
. اسم دخترمم گذاشتم سپینود
یعنی پاک نهاد. همسر بهرام گور در بخش پنجم شاهنامه. دختر شنگل پادشاه هند در شاهنامه.
درود بر هم میهنان عزیزم
سهراب به معنی دریای بزرگی از قدرت وتوان مندن ی باد دل جرعت سهراب همچون کوه بزرگی بر روی زمین👎👎👎👎👎
سهراب بمعنی سمبل زیبایی است . برگرفته از کلمه سرخ اب که جهت زیبای صورت بکار میرفته شادابی وزیبای در رخ سرخ نمایان است . وکلمه سهراب را سرخ رو . شاداب . گلگون . وزیبا میتوان معناع کرد .
افسوس که در این زمانه این اسامی کهن و زیبا در میان نامهی عربی بی معنا با فرهنگ پارسی ما رنگ باخته واثری سرخیشان باقی نمانده
... [مشاهده متن کامل]
افسوس که در این زمانه این اسامی کهن و زیبا در میان نامهی عربی بی معنا با فرهنگ پارسی ما رنگ باخته واثری سرخیشان باقی نمانده
... [مشاهده متن کامل]
کلمه سهراب به معنی اب سرخ ودرزبان کردی سور اب تلفظ میکردد این نام از کهن ترین نامهای ایرانی است که تا کنون توانسته است دوام بیاورد واز کردونه نامها خارج نگردد شاهنامه نیز در حفظ این نام نقش مهمی داشته است سهراب استوره ای بود که رستم را زمین زد اما جوانمردی نمودو اورا نکشت و درتاریخ این سرزمین کهن هزاران سهراب جوانمردانه زیستن ورفتن .
... [مشاهده متن کامل]
به یاد جوانمرد کرمانشاهی سهراب پاک
... [مشاهده متن کامل]
به یاد جوانمرد کرمانشاهی سهراب پاک
ایکاش تمام ایرانی ها از اسمهای ایرانی واصیل برای فرزندانشان استفاده میکردند
سهراب به معنی شراب سرخ وسرخاب و به سلامتی همی سهراب ا و خودم که سهراب م
سهراب . هرکه رابانام سهراب دیدم سمبل نیکی وجوانمردی بود . سهراب پاک کرمانشاه
سهراب. گلگون. شاداب
انشاالله من و همسرم تصمیم داریم اسم فرزندمون رو سهراب بزاریم. منکه عاشقشم بی نهایت منتظر
انشاالله من و همسرم تصمیم داریم اسم فرزندمون رو سهراب بزاریم. منکه عاشقشم بی نهایت منتظر
سهراب. . . در واقع سور آب بوده سور در زبان پهلوی به معنی سرخ و آب هم معلومه پس تحت لفظ معنی آب سرخ ( شراب ) می دهد. و در اصل به معنای سرخ روی سرخ موی و زیبا رو و درخشان است. از دیگر معناها پسر رستم. . گلگون. سرخاب سفیداب. . در راه مهین کشته شدن و . . . . . .
به چم دارنده روی سرخ ، مانند سهرورد : گل سرخ.
به نظر من خیلی نام زیبایی هستش من اسم سهراب رو خیلی دوس دارم چون اسم پدرم هم سهراب هست💜💜💜
راستگار ، قوی ، دلاور، ذکی
به معنای شاداب وگلگون
طایفه سهراب ایل بختیاروند لربختیاری
1 - تیره بزرگ رستم وند
ساکن در منطقه کمفه بخش سوسن و سرخاب در شهر اندیکا شهرستان مسجدسلیمان
1 - تیره بزرگ رستم وند
ساکن در منطقه کمفه بخش سوسن و سرخاب در شهر اندیکا شهرستان مسجدسلیمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)