سماع. [ س َ ] ( ع مص ) شنوایی. ( غیاث ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). || شنیدن. شنودن. ( غیاث ). شنیدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ). شنیدن و گوش فراداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) سرود. ( غیاث ) ( صحاح الفرس ). هر آواز که شنیدن آن خوش آید. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). آهنگ : با سماعی که از حلاوت بود مرغ را پای دام و دل را دام.
فرخی.
با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک بر فلک پروین پدید آید چو سیمین شفترنگ.
عسجدی.
بسماعی که بدیع است کنون گوش بنه به نبیذی که لطیف است کنون دست بیاز.
منوچهری.
من و نبیذ و بخانه درون سماع ورباب حسود بر درو بسیارگوی در سکه.
منوچهری.
پس آن مزدور چنگ برداشت و سماع خوش آغاز نهاد. ( کلیله و دمنه ). و مردگان جاهلان را که بسماع آن زنده شوند. ( کلیله و دمنه ). بر سماع کوس و بر رقص خروس خرقه بازی در نهان بنمود صبح.
خاقانی.
پیش از آن کز پر نشاندن مرغ صبح آید برقص بر سماع بلبلان عشق جان افشانده اند.
خاقانی.
کسی کو سماعی نه دلکش کند صدای خم آواز او خوش کند.
نظامی.
سوادش دیده را پرنور دارد سماعش مغز را معمور دارد.
نظامی.
ز آرزوی سماع و شاهد و می از همه عاشقان فغان برخاست.
عطار.
عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است.
سعدی.
ترا که دل نبود عاشقی چه دانی چیست ترا که سمع نباشد سماع ننیوشی.
سعدی.
|| رقص. ( از غیاث ). دست افشاندن و پای کوفتن مجاز است. ( آنندراج ) : شبی که اول آن شب سماع بود و نشاط میانه مستی و آخر امید بوس و کنار.
فرخی.
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم که گر بپای درآیم بدر برند بدوشم.
سعدی.
روز صحرا و سماع است و لب جوی و تماشا در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی.
سعدی.
|| وجد و حالت مشایخ. ( غیاث ). وجد و سرور و پای کوبی و دست افشانی صوفیان منفرداً یا جمعاً با آداب و تشریفاتی خاص. ( فرهنگ فارسی معین ). ( اصطلاح تصوف و عرفان ) آوازی است که حال شنونده را منقلب گرداند و همان صوت بر ترجیع است. در شرح تعرف گوید متقدمان نفس را بسیار قهر کردند و چندان ریاضت دادند که ترسیدند از کار فروماند و برای تقویت نفس چیزی طلب کردند و دو بیتی سماع میکردند البته موافق حال. حافظ گوید : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
شنیدن، شنودن، شنوایی، آوازخوش، غنائ، سرود ( صفت ) ۱ - آنکه بسیار شنود ( سخنان دیگران را ) . ۲ - مطیع . ۳ - جاسوس . ۴ - یکی از مراتب دین مانی نغوشاک نغوشا جمع : سماعون . جاسوس . یا مطیع . یا سخت شنوا
فرهنگ معین
(سَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) شنیدن . ۲ - (اِمص . ) شنوایی . ۳ - (اِ. ) آواز، سرود. ۴ - وجد و سرور و پای کوبی صوفیه . (سَ مّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - آن که بسیار شنود (سخنان دیگران را ). ۲ - مطیع . ۳ - جاسوس . ۴ - یکی از مراتب دین مانی ، نغوشاک ، نغوشا، ج . سماعون .
فرهنگ عمید
۱. (تصوف ) شرکت دسته جمعی در ترانه خوانی و پایکوبی، آوازخوانی، پایکوبی، دست افشانی، وجد و سرور. ۲. [قدیمی] شنوایی. ۳. (اسم ) [قدیمی] آواز خوش، غنا، سرود. ۴. [قدیمی] شنیدن، شنودن. * سماع طبیعی: (فلسفه ) [قدیمی] قسمتی از حکمت طبیعی که در امور طبیعی و آنچه همۀ اجسام طبیعی در آن اشتراک دارند مانند ماده، صورت، حرکت، سکون، طبیعت، و غیره بحث کند.
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] سَماع عبارت است از وجد حاصل از شنیدن نغمه الهی که به واسطه آن سالک به جنبش و حرکت در می آید. سماع یکی از آیین های تصوف است که عموما در خانقاه برگزار می شود. اکثر صوفیان با بیان شرایطی آن را جایز و حتی برخی لازم می دانند اما تعداد معدودی از بزرگان صوفیه نیز آن را جایز نمی دانند. بسیاری از بزرگان تصوف تلاش کردند با استناد به قرآن و روایات جایز بودن سماع را ثابت کنند اما در مقابل آنها بیشتر فقهای شیعه و اهل سنت سماع را در باب غناء مورد بررسی قرار داده اند و قائل به عدم جواز آن شده اند. سماع ـ به فتح سین ـ به معانی شنیدن، شنوایی، آواز و سرود که البته معانی دیگری نیز برای آن مطرح شده است از جمله صدای خوشی که گوش از شنیدن آن لذت ببرد. . برخی سماع را یکی از آیین های مهم تصوف عنوان کرده اند که در اندیشه بسیاری از اهل تصوف، لطیفه ای برای غذای روح اهل معرفت است. اختلاف تعابیری که از عرفا در تاریخ عرفان اسلامی در مورد سماع وجود دارد نشان دهنده تفاوت نگاه ها به این پدیده را دارد تا حدی که جنید بغدادی در یکی از رسائل خود، بخشی را به اختلاف اقوال در مورد سماع اختصاص داده است.
[ویکی فقه] سماع (ابهام زدایی). سماع ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • شنیدن، به معنای شنیدن• سماع صوفی، حالتی در اهل تصوف برای سیر و سلوک معنوی• سماع الموتی، بقاء روح پس از مرگ و بدون بدن• سماع حدیث، کی از طرق تحمل حدیث سماع و شنیدن حدیث• سماع قرآن، فضیلت شنیدن و سماع قرآن• سماع قرائت، شنیدن قرائت از زبان استاد ...
[ویکی اهل البیت] سماع (علم الحدیث). یکی از روش های تحمل حدیث، شنیدن و سماع از استاد (شیخ) است که گفته اند بهترین اقسام تحمل حدیث است، چه به خواندن شیخ از روی کتاب باشد و چه از حفظ و چه به املاء (و دیکته کردن برای نوشتن تلمیذ) باشد یا غیر. عبارات «حدّثَنا»، «اخبرَنا»، «خبَّرَنا»، «انبأَنا» و «سمعت فلاناً یقول » معرف طریق سماع است، منتها بعضی کلمه حدثنا را در مورد شنیدن جمعی از استاد اختصاص داده اند، چنان که حدثنی را به موردی که راوی حدیث را به تنهایی از استاد شنیده باشد مختص دانسته اند. نیز بعضی لفظ (انبانا) را در مورد اجازه و یا مناوله بکار برده اند.
سماع به نوعی از رقص صوفیه شامل چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنوی گفته می شود. سماع پیشینهٔ کهن تاریخی داشته و رقصی ایرانی است و پس از اسلام موافقان و مخالفانی نیز در این دین پیدا نموده است یا به عبارت دیگر سماع از به حرکت درآمدن گروه شیفتگان تحت تأثیر آوای دف و نی و تنبور و شعرهای آهنگین است. ... [مشاهده متن کامل]
سَماع در لغت به معنی شنیدن، شنوایی و آوای گوش نواز است. در اصطلاح صوفیان سماع به معنی خواندن آواز یا ترانه عرفانی توسط قوال یا قوالان ( گاه همراه با نغمه ساز ) و به وجد آمدن شنوندگان در مجالس «ذکر جلی» است. از آنجا که این به وجد آمدن گاه به رقص و دست افشانی می انجامد، تقریبا به مجموعه قوالی، نغمه ساز، به وجد آمدن و رقص، سماع گفته می شود. سماء گویند که صوفیان چون در هنگام وجد روی به آسمان کنند و گنج معنی از آسمان گیرند آن را سماء که واژه ای است اوستایی به معنی آسمان نامیده شده همچنانکه نخستین کسی که سماء کرد کی خسرو کیانی بود که از خداوند معنی رازی را می جست: همچنین سماع در لغت در معنای شنیدن، رقص و وجد است و در اصطلاح به آوازی گفته می شود که حال شنونده را منقلب گرداند؛ آنچنان که صائب تبریزی می فرماید: عشق، ذرات جهان را در سماع آورده است / چون سپند، افسردگان را کارفرما آتش است منبع این سماع چیزی جز عشق نباید باشد؛ عشقی که همچون آتش زبانه می کشد و انسان نمی تواند در برابر آن ایستادگی کند، بنابراین در آن ذوب می شود و به فنا می رسد؛ ابوسعید ابوالخیر، از عارفان بزرگ قرن ۵ ق/۱۱م نیز می گوید: صوفی به سماع دست از آن افشاند/ تا آتش دل به حیلتی بنشاند عاقل داند که دایه گهواره طفل/ از بهر سکوت طفل می جنباند از این رو صوفیان توجه ویژه ای به سماع داشتند و حتی آن را غذای جان و دوای دل عاشق سالک، نام نهادند. سماع در اصطلاح صوفیه گوش دل فرو داشتن به اشعار و الحان و نغمه ها و آهنگ های موزون است، در حال جذبه و بی خودی. سماع را دعوت حق خوانند، و حقیقت سماع را بیداری دل دانند و توجه آن را به سوی حق انگارند. نخستین بار در شاهنامه به سماع به معنی پرستش با وجد برمی خوریم که توسط کی خسرو کیانی انجام گرفت که پنج هفته به سماع پرداخت چنین پنج هفته خروشان به پای همی بود بر پیش گیهان خدای و این راه و شیوه که خواندن و ستایش خداوند در حالت خوشی و مستی در فرهنگ اسلامی نیست بلکه از فرهنگ نخستین آریاییان است و همچنین در فرهنگ یهود نیز یافت می شود که داوود خدا را با نوای چنگ ستایش می کرد مسلم است که سماع و رقص مذهبی برای خداوند، ریشه در تاریخ کهن دارد. در آیاتی از تورات، به سماع داوود اشاره شده است که «به حضور خداوند جست و خیز و رقص می کرد» همچنین در انجیل نیز به رقص و سماع مریم بر روی پلکان مذبح اشاره شده است. اما پس از اسلام و تا سال ۲۴۵ هجری اثری از سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمی خورد. در این سال ذوالنون مصری اجازه تشکیل اولین مجلس قوالی و سماع را به شاگردان خود داد. اندکی بعد و در سال ۲۵۳ نخستین حلقه سماع را علی تنوخی در بغداد به پا کرد.
روح خنیاگر . . رقص سماع. . . ��فضای تصورذهنی. . . . . . . . . . . باموسیقی احساس. بر مزرعه وجود رقص سماع عارفان. پایکوب اندوه شکن بنواختن�زخمه ای از تار�دلنواز رابا مضراب عشق. .
سماع یک واژه عبری است که معادل سما در فارسی است به معنای رقص. سما: رقص سماگر: رقصنده، رقاص
رقص معروف مولانا هم رقص سماع
سماع واژی سامی است بچم شنیدن و هیچ گمان در ان نیست مگر آنکه در برخی زبانهای ایرانی سما را رقص و سماگر را رقاص میدانسته اند و در سانسکریت هم این واژه امده و سخت میدانم که شنیدن را رقص گفته باشند باید یک واژ سما هم به پارسی بوده باشد
هوووووووووووو رقصیدن با معشوق پرنده رو درختم آشیون کن حالا وقت فراموشی من نیست
درویش کسی است که جهالتش را به خلق ثابت نمی کند https://www. youtube. com/watch?v=HZ - yRoC0HJo
Whirling dance Mystic dance music
سماع : [اصطلاح موسیقی ] واژه ی عربی است به معنی شنیدن و مربوط به خانقاه های صوفیان است که در آن جا به دست افشانی و پای کوبی و خواندن آوازهای عرفانی می پردازند. ( ( ادعیه و آیین های هندوان در مجموعه ای به نام وِداها ( vedas ) به زبان سانسکریت گرد آمده است. در این مجموعه چهار ودا وجود دارد . ... [مشاهده متن کامل]
1 - ریگ ودا ( Rig - veda ) یعنی ودای ستایش . 2 - یَجور ودا ( yajur - veda ) یعنی ودای قربانی 3 - ساما ودا ( s�ma - veda ) یعنی ودای سرودها اَتهَروَ ودا ( ( Atharva - veda ) ) یعنی ودای اَتهَروان ( نام نویسنده ی این ودا ) مراجعه شود به ( توفیقی ، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398: 27 ) تذکر : اشعار و نغمه های ساماودا یکی از ریشه های اصلی موسیقی و رقص سنتی هندی است. به ساما امروزه در زبان فارسی سماع گفته می شود که یک نوع دعا همراه با رقص می باشد. از قدیم در میان صوفیان رواج داشته و امروز هم کم و بیش در میان صوفیان این آیین دیده می شود . به نظر می رسد از آیین های هندی است که به ایران و آیین صوفیان رسوخ پیدا کرده ( نگارنده )