[ویکی فقه] سلجوقیان و غز درکرمان (کتاب). سلجوقیان و غز در کرمان، نوشته محمد بن ابراهیم ، به کوشش باستانی پاریزی این کتاب که رونوشته ای از بدایع الازمان افضل الدین ابوحامد کرمانی است، به رویدادهای کرمان در سال های ۴۶۷- ۶۱۹ هجری قمری میپردازد.
رویدادهای خرد و کلانی که افضل کرمانی، دبیر درگاه سلجوقیان در آن روزگار ثبت کرد، امروز به همت محمد بن ابراهیم در این کتاب جای گرفته است. برخی از پژوهشگران، این کتاب را اصیل ندانسته و گفته اند: دلیلی بر این نیست که نویسنده آن، یکباره به نوشتن تاریخ سلجوقیان کرمان دست زده باشد، اما بر پایه متن این کتاب، گویی وی در نوشتن چنین تاریخچه ای تعمد داشته و با انگیزه ای نیرومند به این کار پرداخته؛ زیرا دختر قاورد سلجوقی، به همسری یکی از سادات شهداد (یکی از نیاکان نویسنده) درآمده و از اینرو، او خواسته است که تاریخ اجدادش را بنویسد. محمد بن ابراهیم در دوران حکومت گنجعلی خان زیک ۱ (۱۰۳۵- ۱۰۰۴) در کرمان میزیست و افزون بر این، رویدادهایی در کتابش گنجانده که ابوحامد آنها را در بدایع الازمان نیاورده و هر جا از آن کتاب چیزی نقل کرده، همچون مورخی امین به روشنی از نویسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است.
ساختار
این کتاب دو فصل دارد: «سلجوقیان کرمان» و «حکومت غز». فصل نخست از پیشینه و پادشاهی ملک قاورد و ذکر جنگجوییها و دلاوریهای وی آغاز میشود، از جانشینان وی یکی پس از دیگری یاد میکند و تا پایان کار محمدشاه پیش میرود و فصل دوم آن با عنوان «خاتمه»، دربردارنده ماجرای رفتن ملک دینار به کرمان و پادشاهی او تا « زمان طلوع رایت قتلق سلطان» و حکومت ملوک ایج است. نویسنده، بخشهای گوناگون این نوشتار را با عنوان «گفتار در ذکر...» ، از یکدیگر جدا میسازد و گزارشهای خود را بر پایه تاریخچه و روزگار هر یک از شاهان و حاکمان استوار میسازد و از اینرو، گاهی سخنانش را در برخی از گفتارها تکرار میکند. سبک و شیوه نثر این کتاب از پیچیدگی (تعقید) تهی نیست و آن را تقلیدی از نوشتار بدایع الازمان افضل الدین میتوان برشمرد.
گزارش محتوا
نویسنده در آغاز به لشکرکشی قاورد سلجوقی (۴۶۶ ۴۴۲ ق/ ۱۰۷۳ ۱۰۵۰ م) ۲ و رویارویی اش با بهرام و گرفتن بردسیر اشاره میکند و به توصیف مردان جنگآور و دلیرش و سلاحهای آنان میپردازد. بهرام با توجه به نیروی قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعیتش را در صلح با وی دید، اما از سوی دیگر مرزبان بن سلطان الدوله دیلمی (باکالنجار) که پس از مرگ عمویش ابوالفوارس (حاکم کرمان) بر آنجا فرمان می راند، از شیراز به سوی قاورد لشکر کشید و با همدستی بهرام و رئیس خناب (جایی نزدیک سیرجان) کشته شد و ملک قاورد، ملک کرمان را گرفت. قاورد پادشاهی مدبر و شب زنده دار بود و خود و خاندانش ۱۵۰ سال بر آنجا فرمان راندند. شیوه حکومتداری و اخلاق جهانداری و مردمدوستی وی، ماجرای فتح قفص و «زیک»، طایفه ای از طوایف ایران بود. ولایتهای عمان و سیستان نیز در همین فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نیز گرفت و به درخواست مکتوب امیران ملکشاه، به انگیزه نبرد با این پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روی، شکست خورد. او و دو پسرش را هنگام گریختن اسیر کردند و پس از چند روز آنان را کشتند. پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهی نشست و پس از یک سال درگذشت. فصل بعدی کتاب به پادشاهی سلطان شاه، پسر دیگر قاورد میپردازد و قصیده هایی در وصف او میآورد. وی از اسارت ملکشاه گریخت و کار پادشاهی را یک سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملکشاه که سوگند خورده بود کرمان را ویران سازد، بدین شهر رسید و برای اثبات راستی این سوگند، برج فیروزه را ویران کرد و پس از هفده روز بازگشت.
گفتار چهارم بخش نخست
...
رویدادهای خرد و کلانی که افضل کرمانی، دبیر درگاه سلجوقیان در آن روزگار ثبت کرد، امروز به همت محمد بن ابراهیم در این کتاب جای گرفته است. برخی از پژوهشگران، این کتاب را اصیل ندانسته و گفته اند: دلیلی بر این نیست که نویسنده آن، یکباره به نوشتن تاریخ سلجوقیان کرمان دست زده باشد، اما بر پایه متن این کتاب، گویی وی در نوشتن چنین تاریخچه ای تعمد داشته و با انگیزه ای نیرومند به این کار پرداخته؛ زیرا دختر قاورد سلجوقی، به همسری یکی از سادات شهداد (یکی از نیاکان نویسنده) درآمده و از اینرو، او خواسته است که تاریخ اجدادش را بنویسد. محمد بن ابراهیم در دوران حکومت گنجعلی خان زیک ۱ (۱۰۳۵- ۱۰۰۴) در کرمان میزیست و افزون بر این، رویدادهایی در کتابش گنجانده که ابوحامد آنها را در بدایع الازمان نیاورده و هر جا از آن کتاب چیزی نقل کرده، همچون مورخی امین به روشنی از نویسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است.
ساختار
این کتاب دو فصل دارد: «سلجوقیان کرمان» و «حکومت غز». فصل نخست از پیشینه و پادشاهی ملک قاورد و ذکر جنگجوییها و دلاوریهای وی آغاز میشود، از جانشینان وی یکی پس از دیگری یاد میکند و تا پایان کار محمدشاه پیش میرود و فصل دوم آن با عنوان «خاتمه»، دربردارنده ماجرای رفتن ملک دینار به کرمان و پادشاهی او تا « زمان طلوع رایت قتلق سلطان» و حکومت ملوک ایج است. نویسنده، بخشهای گوناگون این نوشتار را با عنوان «گفتار در ذکر...» ، از یکدیگر جدا میسازد و گزارشهای خود را بر پایه تاریخچه و روزگار هر یک از شاهان و حاکمان استوار میسازد و از اینرو، گاهی سخنانش را در برخی از گفتارها تکرار میکند. سبک و شیوه نثر این کتاب از پیچیدگی (تعقید) تهی نیست و آن را تقلیدی از نوشتار بدایع الازمان افضل الدین میتوان برشمرد.
گزارش محتوا
نویسنده در آغاز به لشکرکشی قاورد سلجوقی (۴۶۶ ۴۴۲ ق/ ۱۰۷۳ ۱۰۵۰ م) ۲ و رویارویی اش با بهرام و گرفتن بردسیر اشاره میکند و به توصیف مردان جنگآور و دلیرش و سلاحهای آنان میپردازد. بهرام با توجه به نیروی قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعیتش را در صلح با وی دید، اما از سوی دیگر مرزبان بن سلطان الدوله دیلمی (باکالنجار) که پس از مرگ عمویش ابوالفوارس (حاکم کرمان) بر آنجا فرمان می راند، از شیراز به سوی قاورد لشکر کشید و با همدستی بهرام و رئیس خناب (جایی نزدیک سیرجان) کشته شد و ملک قاورد، ملک کرمان را گرفت. قاورد پادشاهی مدبر و شب زنده دار بود و خود و خاندانش ۱۵۰ سال بر آنجا فرمان راندند. شیوه حکومتداری و اخلاق جهانداری و مردمدوستی وی، ماجرای فتح قفص و «زیک»، طایفه ای از طوایف ایران بود. ولایتهای عمان و سیستان نیز در همین فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نیز گرفت و به درخواست مکتوب امیران ملکشاه، به انگیزه نبرد با این پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روی، شکست خورد. او و دو پسرش را هنگام گریختن اسیر کردند و پس از چند روز آنان را کشتند. پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهی نشست و پس از یک سال درگذشت. فصل بعدی کتاب به پادشاهی سلطان شاه، پسر دیگر قاورد میپردازد و قصیده هایی در وصف او میآورد. وی از اسارت ملکشاه گریخت و کار پادشاهی را یک سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملکشاه که سوگند خورده بود کرمان را ویران سازد، بدین شهر رسید و برای اثبات راستی این سوگند، برج فیروزه را ویران کرد و پس از هفده روز بازگشت.
گفتار چهارم بخش نخست
...
wikifeqh: سلجوقیان_و_غز_درکرمان _(کتاب)
[ویکی نور] سلجوقیان و غُزّ در کرمان، نوشته محمد بنابراهیم، به کوشش باستانی پاریزی این کتاب که رونوشتهای از بدایع الازمان افضلالدین ابوحامد کرمانی است، به رویدادهای کرمان در سال های 467 - 619 هجری قمری میپردازد. رویدادهای خرد و کلانی که افضل کرمانی، دبیر درگاه سلجوقیان در آن روزگار ثبت کرد، امروز به همت محمد بنابراهیم در این کتاب جای گرفته است. برخی از پژوهشگران، این کتاب را اصیل ندانسته و گفتهاند: دلیلی بر این نیست که نویسنده آن، یکباره به نوشتن تاریخ سلجوقیان کرمان دست زده باشد، اما بر پایه متن این کتاب، گویی وی در نوشتن چنین تاریخچه ای تعمد داشته و با انگیزهای نیرومند به این کار پرداخته؛ زیرا دختر قاورد سلجوقی، به همسری یکی از سادات شهداد (یکی از نیاکان نویسنده) درآمده و از اینرو، او خواسته است که تاریخ اجدادش را بنویسد.
محمد بن ابراهیم در دوران حکومت گنجعلیخان زیک (1035 - 1004) در کرمان میزیست و افزون بر این، رویدادهایی در کتابش گنجانده که ابوحامد آنها را در بدایع الازمان نیاورده و هر جا از آن کتاب چیزی نقل کرده، همچون مورخی امین به روشنی از نویسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است.
این کتاب دو فصل دارد: «سلجوقیان کرمان» و «حکومت غز». فصل نخست از پیشینه و پادشاهی ملک قاورد و ذکر جنگجوییها و دلاوریهای وی آغاز میشود، از جانشینان وی یکی پس از دیگری یاد میکند و تا پایان کار محمدشاه پیش میرود و فصل دوم آن با عنوان «خاتمه»، دربردارنده ماجرای رفتن ملک دینار به کرمان و پادشاهی او تا «زمان طلوع رایت قتلق سلطان» و حکومت ملوک ایج است. نویسنده، بخشهای گوناگون این نوشتار را با عنوان «گفتار در ذکرِ...»، از یکدیگر جدا میسازد و گزارشهای خود را بر پایه تاریخچه و روزگار هر یک از شاهان و حاکمان استوار میسازد و از اینرو، گاهی سخنانش را در برخی از گفتارها تکرار میکند. سبک و شیوه نثر این کتاب از پیچیدگی (تعقید) تهی نیست و آن را تقلیدی از نوشتار بدایع الازمان افضلالدین میتوان برشمرد.
نویسنده در آغاز به لشکرکشی قاورد سلجوقی (466 442 ق 1073/ 1050م) و رویاروییاش با بهرام و گرفتن بردسیر اشاره میکند و به توصیف مردان جنگآور و دلیرش و سلاحهای آنان میپردازد. بهرام با توجه به نیروی قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعیتش را در صلح با وی دید، اما از سوی دیگر مرزبان بنسلطانالدوله دیلمی (باکالنجار) که پس از مرگ عمویش ابوالفوارس (حاکم کرمان) بر آنجا فرمان می راند، از شیراز به سوی قاورد لشکر کشید و با همدستی بهرام و رئیس خناب (جایی نزدیک سیرجان) کشته شد و مَلک قاورد، مُلک کرمان را گرفت. قاورد پادشاهی مدبر و شبزندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شیوه حکومتداری و اخلاق جهانداری و مردمدوستی وی، ماجرای فتح قفص و ولایتهای عمان و سیستان نیز در همین فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نیز گرفت و به درخواست مکتوب امیران ملکشاه، به انگیزه نبرد با این پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روی، شکست خورد. او و دو پسرش را هنگام گریختن اسیر کردند و پس از چند روز آنان را کشتند.
پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهی نشست و پس از یک سال درگذشت. فصل بعدی کتاب به پادشاهی سلطان شاه، پسر دیگر قاورد میپردازد و قصیدههایی در وصف او میآورد. وی از اسارت ملکشاه گریخت و کار پادشاهی را یک سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملکشاه که سوگند خورده بود کرمان را ویران سازد، بدین شهر رسید و برای اثبات راستی این سوگند، برج فیروزه را ویران کرد و پس از هفده روز بازگشت.
محمد بن ابراهیم در دوران حکومت گنجعلیخان زیک (1035 - 1004) در کرمان میزیست و افزون بر این، رویدادهایی در کتابش گنجانده که ابوحامد آنها را در بدایع الازمان نیاورده و هر جا از آن کتاب چیزی نقل کرده، همچون مورخی امین به روشنی از نویسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است.
این کتاب دو فصل دارد: «سلجوقیان کرمان» و «حکومت غز». فصل نخست از پیشینه و پادشاهی ملک قاورد و ذکر جنگجوییها و دلاوریهای وی آغاز میشود، از جانشینان وی یکی پس از دیگری یاد میکند و تا پایان کار محمدشاه پیش میرود و فصل دوم آن با عنوان «خاتمه»، دربردارنده ماجرای رفتن ملک دینار به کرمان و پادشاهی او تا «زمان طلوع رایت قتلق سلطان» و حکومت ملوک ایج است. نویسنده، بخشهای گوناگون این نوشتار را با عنوان «گفتار در ذکرِ...»، از یکدیگر جدا میسازد و گزارشهای خود را بر پایه تاریخچه و روزگار هر یک از شاهان و حاکمان استوار میسازد و از اینرو، گاهی سخنانش را در برخی از گفتارها تکرار میکند. سبک و شیوه نثر این کتاب از پیچیدگی (تعقید) تهی نیست و آن را تقلیدی از نوشتار بدایع الازمان افضلالدین میتوان برشمرد.
نویسنده در آغاز به لشکرکشی قاورد سلجوقی (466 442 ق 1073/ 1050م) و رویاروییاش با بهرام و گرفتن بردسیر اشاره میکند و به توصیف مردان جنگآور و دلیرش و سلاحهای آنان میپردازد. بهرام با توجه به نیروی قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعیتش را در صلح با وی دید، اما از سوی دیگر مرزبان بنسلطانالدوله دیلمی (باکالنجار) که پس از مرگ عمویش ابوالفوارس (حاکم کرمان) بر آنجا فرمان می راند، از شیراز به سوی قاورد لشکر کشید و با همدستی بهرام و رئیس خناب (جایی نزدیک سیرجان) کشته شد و مَلک قاورد، مُلک کرمان را گرفت. قاورد پادشاهی مدبر و شبزندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شیوه حکومتداری و اخلاق جهانداری و مردمدوستی وی، ماجرای فتح قفص و ولایتهای عمان و سیستان نیز در همین فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نیز گرفت و به درخواست مکتوب امیران ملکشاه، به انگیزه نبرد با این پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روی، شکست خورد. او و دو پسرش را هنگام گریختن اسیر کردند و پس از چند روز آنان را کشتند.
پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهی نشست و پس از یک سال درگذشت. فصل بعدی کتاب به پادشاهی سلطان شاه، پسر دیگر قاورد میپردازد و قصیدههایی در وصف او میآورد. وی از اسارت ملکشاه گریخت و کار پادشاهی را یک سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملکشاه که سوگند خورده بود کرمان را ویران سازد، بدین شهر رسید و برای اثبات راستی این سوگند، برج فیروزه را ویران کرد و پس از هفده روز بازگشت.
wikinoor: سلجوقیان_و_غز_در_کرمان