سریه عکاشه بن محصن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سریه عکاشة بن محصن. سریه یعنی به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) برای انجام ماموریتی از اصحاب شان اعزام می شدند، بدون آنکه ایشان همراه آنان خارج شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) عکاّشَة بن مِحصَن را به همراه چهل تن اعزام فرمود.
«سریه» از ماده «سرو» و به قطعه ای از سپاه گفته می شود، که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام می شدند، بدون آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) همراه آنان خارج شود.

[ویکی فقه] سریه یعنی به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) برای انجام ماموریتی از اصحاب شان اعزام می شدند، بدون آنکه ایشان همراه آنان خارج شود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) عکاّشَة بن مِحصَن را به همراه چهل تن اعزام فرمود.
«سریه» از ماده «سرو» و به قطعه ای از سپاه گفته می شود، که به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام می شدند، بدون آنکه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) همراه آنان خارج شود.
اعزام عکاشه بن محصن
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) عکاّشَة بن مِحصَن را به همراه چهل تن که از جمله "انان ثابت بن اقرم" و "شجاع بن وهب" و "یزید بن رقیش" بودند، به این سریه اعزام فرمود. (لازم به ذکر است که دلیل وقوع این سریه در کتب تاریخی ذکر نشده است.)
حرکت به سوی غَمر
عُکاّشَة شتابان از مدینه بیرون آمده و به سرعت به سوی «غمر مرزوق» (غَمر مَرزوق نام آبی است در سرزمین بنی اسد و فاصله ی آن تا «فِید» که در راه اصلی مدینه واقع شده، دو شب راه فاصله است. حرکت می کرد.) دشمنان که از این خبر مطلع شده بودند، از کنار آب های خود گریختند و به ارتفاعات منطقه خود پناه بردند. عُکاّشة بن مِحصَن به کنار چاه آبِ آنان رسید و متوجه شد که آنان محل خود را ترک کرده اند؛ لذا افرادی را به منظور کسب خبر و یا یافتن نشانی از آنان اعزام کرد."شجاع بن وَهب" بازگشت و به عُکاّشَة بن مِحصَن خبر داد که در همان نزدیکی ردّ پای شتران آنها را دیده است. مسلمانان حرکت کردند و توانستند یکی از جاسوسان و دیده بانان دشمن را که از شب تا صبح بیدار بوده و آنگاه به خواب رفته بود، در خواب دستگیر کنند. آنان از دیده بان دشمن خواستند که بگوید دشمن به کدام سو گریخته است؟ دیده بان خبر داد که آنان به نقاط مرتفع سرزمین های خود رفته اند. مسلمانان از او خواستند تا مکان شتران آنها را به آنان نشان دهد، جاسوس به آنان خبر داد که آنان شتران خویش را به همراه خود برده اند. در این حال یکی از مسلمانان با تازیانه ای که در دست داشت، ضربه ای به دیده بان زد. او که اوضاع را اینگونه دید گفت: اگر به من امان دهید که جانم حفظ شود، شما را به مکان نگهداری شتران پسر عموهایشان که از حضور شما در این منطقه آگاهی ندارند، راهنمایی می کنم. مسلمانان نیز سخن او را پذیرفته و به همراه او به راه افتادند. هنگامی که مسلمانان به همراه دیده بان دشمن به راه افتاده و مقدار زیادی از راه را پیمودند، از ترس اینکه حیله ای در کار باشد، به دیده بان بدگمان شده و از او خواستند حقیقت را بگوید و در غیر این صورت جان خویش را از دست خواهد داد. دیده بان نیز گفت: از همین تپه که بالا بروید آنان را خواهید دید.
غنائم
...

پیشنهاد کاربران

بپرس