سرین

/sorin/

مترادف سرین: کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن

معنی انگلیسی:
backside, breech, buttock, hip, hunkers, seat, bottom, buttocks, ilium

لغت نامه دهخدا

سرین. [ س َ ] ( اِ مرکب ) چیزی است که هنگام خواب و راحت بجهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند و آن را از پشم و پنبه آگنده باشند و چون سر بر آن نهند سرین خوانند و بستر نامند. و آن به متکا که عربی است مشهور شده. ( آنندراج ). بالش :
دلم شبهای هجرانت غمینه
سرینم خشت و بالینم زمینه
گناهم اینکه موته دوست دیرم
هر آنکت دوست دارد حالش اینه.
باباطاهر ( از آنندراج ).
گه ریخت سرشک بر سرینش
گه روی نهاد بر جبینش.
نظامی.
|| چون در زیر بر است برخوابه نیز گویند. نهالی نیز خوانند و توشک و تشک ترکی است و آنچه برای راحت بازو در زیر بال و پهلو گذارند بالین خوانند زیراکه بال به معنی بازو است. ( آنندراج ).

سرین. [ س ُ ] ( اِ ) نشستنگاه آدمی. ( برهان ) ( جهانگیری ). ورک. ( بحر الجواهر ). کفل و ساغر آدمی و همه حیوانات. ( آنندراج ) :
خلخیان خواهی و جماش چشم
گردسرین خواهی و بارک میان.
رودکی ( شرح احوال رودکی سعید نفیسی ص 1022 ).
بزد بر سرین یکی گور نر
گذر کرد بر گور پیکان و پر.
فردوسی.
یکی کُرّه از پس ببالای او
سرین و برش هم بپهنای او.
فردوسی.
بنوک تیرفروافکند ز کرگ سرون
بضرب تیغ فروآورد ز پیل سرین.
فرخی.
سایل از سیمش همیشه بارور دارد سرین
زایر از زرش همیشه بارور دارد میان.
فرخی.
درع بش آتش حنین گنبدسرین آهن کتف
مشک دم عنبرنفس گلبوی خوی شمشادبوی.
منوچهری.
یکی دست را بر عنان ساخته
دگر زی سرین ستور آخته.
اسدی.
غژغاودم گوزن سرین و غزال چشم
پیل زرافه گردن و گور هیون بدن.
لامعی.
تاجوران را ز لعل طرف نهی بر کمر
شیر دلانرا ز جزع داغ نهی بر سرین.
خاقانی.
سرین گوران از پنجه شیران آسوده است. ( سندبادنامه ص 9 ).
سرین و چشم آهو دید ناگاه
که پیدا شد بصید افکندن شاه.
نظامی.
در آن رخنه از نور تابنده هور
نگه کرد سر تا سرین ستور.
نظامی.

سرین. [ س ِرْ ری ] ( اِخ ) موضعی است بمکه از آن موضع است موسی بن محمدکثیر که شیخ است مر طبرانی را. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سرون، ران، کفل، بالای سر، طرف سر، جانب سردربستر، مقابل پایین
( اسم ) ۱ - کفل سرون . توضیح : ناحیه عضلانی و نسبتا برجسته زیر تهیگاه که به وسیله عضلات سرینی عضلانی شده و نشیمنگاه را در انسان تشکیل میدهد . حد تحتانی این قسمت از رانها به وسیله چین افقی سرتاسری تحتانی میباشد که به نام چین سرینی موسوم است قسمت فوقانی سرین ناحیه کفل میباشد ۲ - استخوان حرقفی . ۳ - ساغری جانوران .
موضعی است بمکه از آن موضع است موسی بن محمد کثیر که شیخ است مر طبرانی را

فرهنگ معین

(سُ رِ ) (اِ. ) کفل .
(سَ ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب به سر، طرف سر. ۲ - بالش ، متکا.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ پایین] بالای سر.
۲. طرف سر، جانب سر در بستر، بالش و متکا که زیر سر بگذارند: گه ریخت سرشک بر سرینش / گه روی نهاد بر جبینش (نظامی۳: ۵۱۷ ).
۱. ران.
۲. کفل.

گویش مازنی

/serin/ روستایی نزدیک آلاشت سوادکوه & چوب کوتاه زیر پلور که از اتصالات محسوب می شود - آن چه که به هنگام خواب زیر سر گذارند – متکا – بالش & باسن

واژه نامه بختیاریکا

سران؛ دوره؛ برهه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نشیمنگاه را سرین گویند. از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، نکاح، حدود و دیات سخن گفته‏اند.
احکام مترتب بر سرین در باب طهارت

← در غسل ترتیبی
احکام مترتب بر سرین در باب صلات

← نماز در صورت تعدد جنازه
احکام مترتب بر سرین در باب نکاح

← از ویژگیهای زن در ازدواج
...

دانشنامه عمومی

سرین (اسید آمینه). سرین ( Ser ) یکی از اسید آمینه هایی است که در ساختار پروتئین ها بکار می رود و از جمله اسید آمینه ای الکل دار و دارای گروه - OH است.
سرین در رشته های ابریشم بسیار فراوان بوده و در ساختمان چربی ها و پروتئین های مرکب نیز شرکت می کند.
سرین در فرایند ساخت سیستئین بکار می رود.
سرین پروتئازها گروهی از آنزیم هایند که پروتئینها را در محل اسیدآمینه سرین تجزیه می کند. این آنزیمها در یوکاریوت و پروکاریوتها یافت می شوند و بسیار متنوعند مانند کیموتریپسین ، تریپسین و الاستاز.
عکس سرین (اسید آمینه)عکس سرین (اسید آمینه)عکس سرین (اسید آمینه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

الر

مترادف ها

seat (اسم)
مقر، جا، کفل، نیمکت، مرکز، مستقر، مسند، نشیمن، مدار، صندلی، محل اقامت، سرین، جایگاه، نشیمن گاه

rump (اسم)
کفل، سرین، کفل انسان، دنبه گوسفند، صاغری

gluteus (اسم)
کفل، سرین، ماهیچه سرین

buttocks (اسم)
سرین

فارسی به عربی

ردف , مقعد , ورک

پیشنهاد کاربران

کرسی. کفل و سرین سیم بدنان. ( ناظم الاطباء ) .
سَر در زبان تالشی و در اکثر زبان های ایرانی به معنیه کله و بالا هست. کلمه سَرین در زبان تالشی به معنیه مکان بالا و بلند هست. و معنیه دیگش هوای خنک و دلچسبه که باز از همین بالا بودن گرفته شده چون با افزایش
...
[مشاهده متن کامل]
ارتفاع هوا سرد تر میشه . کلمه دیگه سَینَه هست که در اصل سَرینَه بود که به بالش گفته میشه یعنی مکانی که سر روش قرار می گیره یا چیزی که برای قرار گرفتن سر اماده شده. کلمه دیگه سَرین گاه هست که به جایگا مرتفع و دور از در و انتهای سالن در مجالس گفته میشه که افراد دارای درجه اجتماعی بالاتر در اونجا میشینن این کلمه هم از همون سَر به معنی بالا گرفته شده. استفاده شدن کلمه سُرین برای این نقطه از بدن هم یعنی قسمت بلند جایی که از راستای عمودی بدن کمی بیرون زده شده. یا اینکه ابتدا این واژه برای چهارپایان بکار گرفته شده و به دلیل افقی بودن بدن چهار پایان به معنیه جایی که در بالای بدن قرار گرفته هست و سپس برای انسان هم استفاده شده . در زبان تالشی به این ناحیه از بدن حیوانات کَفل گفته میشه که در اصل کَفاپَلَ بوده یعنی تکه یا قطعه بالایی. کَفا =بالا . پَل =تکه، قطعه . این قسمت از بدن در دامهایی که خیلی فربه نیستن به صورت دو تکه متمایز دیده میشه. که باز هم در مفهوم بالا بودن با سُرین یکی هست ولی با کلمات مختلف. اسم شهر سرعین هم در اذربایجان در اصل سَرین بوده که به معنیه جایگاه بلند و خنک هست که یادگار زمانی هست که زبان این سرزمین تالشی و تاتی بوده و با مهاجرت ترکمانان با ترکی امیخته شده. بسیاری از واژگان امروز اذربایجانی هم به وضوح ریشه هاش در این دو زبان مشهود هست. زبان شناسان عزیز برای اینکه بدونن کدوم واژه مربوط به خود زبان ترکی هست علاوه بر مقایسه با دیگر زبان های ترکی باید زبان تاتی و تالشی رو به خوبی بلد باشن . دوستان اگه به کتاب سفینه تبریز مراجعه کنن میبینن اشعاری که به زبان اصلی مردم تبریز در این کتاب ثبت شده بسیار شبیه به زبان تالشی و مخصوصا گویش عنبرانی از زبان تالشی هست.

از سرین نیست در جهان خوش تر
سال ها من بیازمودم این
تا سر من همی بود بر دوش
در دل من بود امید سرین
سوزنی سمرقندی
| چون در زیر بر است برخوابه نیز گویند. نهالی نیز خوانند و توشک و تشک ترکی است و آنچه برای راحت بازو در زیر بال و پهلو گذارند بالین خوانند زیراکه بال به معنی بازو است. ( آنندراج ) .
همچنین در ترکی به اب و خوای خنک سرین گویند و همچنین نوشیدنی های خنک.
سرین به ضم س به معنای کفل یا کپل است ، باسن هم گفته می شود ، و آن بر جستگی بالای ران های آدم است که برجسته وخوش تراش و لغزنده است ، از این رو واژه سر به ضم س، برگرفته از شریدن به ضم س به معنای سر خوردن
...
[مشاهده متن کامل]
با افزودن ین نسبت واژه سرین را ساخته اند ، که در شعر شاعران بکار رفته است و در رقاصی از سرین و باسن برای نمایند هنر تحریک آمیز استفاده میشود، در شعر دلداده سروده ام: دست هایت ظریف، شاخه ی گل، ، ، پا بلورین، سهی وسهلایی ، ، ، چه بگویم سرین زیبا را، ، ، که تکان میدهی به رویایی ، ، ، تک و تنها روی خیابان را، ، ، دل من در پی آن به هر جایی ، ، ، ارادتمند شما بوذردشتبانی متخلص به دشتیار هروآبادی

الیتین : الف مفتحوح ، لام ساکن ، یاء و تاء مفتوح به معنای باسن ، کفل و سُرین دهخدا در شرح لغت " مَذَح " درباره الیتین نوشته است.
درق ( گرمه خراسان ) . شیرین درق ( اهر ) . سرین درق. شوردرق. درین درق. درق درق. . قاف در فارسی نیست و این کلمات تورکی است.
من نمیدونم چرا رودربایستی داریم و مردمان تعارفی هستیم هاتا درفرهنگ واژگان،
ماناک سرین را کفل و ماناک کفل را سرین آورده اند ، اگه کسی بپرسد کفل و سرین چه میشه ؟هاژیده همدیگر رو نگاه میکنیم
سَرین= بالش - سرینم خشت و بالینم زمین است و سَرین= سردین خنک - و در پارسی د - ی جای هم نشینند چون شهریارشهردار ماده مایه پاد پای آذرآپادگان آذربایجان - ودرکهکیلویه و ممسنی هرچه د پس از آوا اید ی میشود مانند ندارم نیارم و هرجا د به ی گردید و در کنارش ی دگر بود با هم یکی شوند چون گسیل= گسید= گسی دیدار =دیار =پیدا چون سپیدی سینه دلبر دیاره و سردین اینگونه سرین -
...
[مشاهده متن کامل]

سُرین = سرون و فرخچ. فرخش. پرخچ. پرخش نیز گویند و هر یک لت آنرا باسن گویند و همچنین بازو را نیز باسه و باسن و باسو باشد

به معنای چون یا تون خودمان
سُرین/ s�rin :کپل، کفل
مانند:. . . ، خود و قدیر را به سوی پلّه ی وردنه خزینه کشاند و سُرین را به آن گیر داد .
کلیدر
محمود دولت آبادی
سَرین در زبان ترکی می شود هوای خُنَک و دلاویز.
ترکیب اسم ؛ سِرین گُل
■ ریشه اسم ؛ ترکی
■ ریشه ترکیب اسم ؛ ۱ ) از seren ترکی سرن/سرین ، به معنای آرام و رونق یافته
۲ ) و از Gol ترکی گُول ، به معنای دریاچه و برکه
■ معنای اسم ؛ دریاچه آرام ، به مجاز دختر آرام
...
[مشاهده متن کامل]

●متضاد اسم در ترکی ؛ Dalga
●مترادف دریا در ترکی ؛ Deniz
●هم آوای این کلمه ؛ سَرین sarin
○توضیح ؛ دوستان سِرین در ترکی یعنی سرد و سَرین در ترکی به معنی آرام و رنق یافته هست
○لذا serin با seren متفاوت است.

الر. . .
اندام پس ؛ سرین. دبر. ( یادداشت مؤلف ) .
تخت
سَرین ( Sərin ) در زبان ترکی به معنی خُنَک است
ران
کفل . کپل . کان . باسن . نشیمنگاه
کفلگه. [ ک َ ف َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) کفلگاه :
روباه وار برپی شیران نهند پی
تا آید از کفلگه شیران کبابشان.
خاقانی.
و رجوع به کفلگاه شود.
کفلگاه. [ ک َ ف َ ] ( اِ مرکب ) سرین. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

کفلگاه شیران بر آرم بداغ
ز پیه نهنگان فروزم چراغ.
نظامی.
سرین گوزن و کفلگاه گور
به پهلوی شیران درآورده زور.
نظامی.
بر کفلگاه گور شد تیرش
بوسه بر خاک داد نخجیرش.
نظامی ( هفت پیکر ص 108 ) .

( جوانة ) جوانة. [ ج َوْ وا ن َ ] ( ع اِ ) سرین و دبر. ( منتهی الارب ) . اِسْت. ( ذیل اقرب الموارد از قاموس ) .
سَرین:منسوب به سر، طرف سر.
مانند؛
بالین:منسوب به بال، طرف بازو.
پایین:منسوب به پا، طرف پا.
"سَرین" در کوردی به معنای" بالش، محل استراحت" است
سَرین در ترکیه آذربایجانی اغلب به معنی خنک به کار می رود و برای سرد واژه سویوق/سووخ بهکار می رود.
سرین در ترکی به معنی سرد است
سُرین: نشستگاه مردمان و کفل چهار پایان باشد، کفل
سلام
واژه " سَرین " واژه ای ست ترکی به معنای " خنک " و اغلب صفتی است برای نوشیدنی ها و هوای دلچسب کمی سرد را نیز " سَرین " گویند . برای مثال ؛ هوا سَرین دی ، یعنی هوا خنک است .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس