سرکش
/sarkeS/
مترادف سرکش: بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغی، عاصی، عصیانگر، طغیانگر، فرمان ناپذیر، گردنکش، لجام گسیخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشی، یاغی
متضاد سرکش: رام
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از موسیقیدانان دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
زمین سربسر گفتی از آتش است
هوا دام آهرمن سرکش است.
فردوسی.
چو در دستم بود دریای سرکش چرا پرهیزم از سوزنده آتش.
( ویس و رامین ).
مهر بر او مفکن و بفکنش دورزانکه بد و سرکش و مهرافکن است.
ناصرخسرو.
بگردن فتد سرکش تندخوی بلندیت باید بلندی مجوی.
سعدی.
دو صاحبدل نگه دارند مویی هم ایدون سرکش و آزرم جویی.
سعدی.
سرکش مشو که چون شمع ازغیرتت بسوزددلبر که در کف او موم است سنگ خارا.
حافظ.
ای بخت سرکش تنگش ببر کش گه جام زر کش گه لعل دلخواه.
حافظ.
مرد سرکش ز هنرها عاری است پشت خم خاصیت پرباری است.
جامی.
|| مردم صاحب قوت و قدرت. ( برهان ). خداوند قوت و قدرت. ( رشیدی ). نیرومند. توانا. قوی : که من سرکشی ام ز ایران سپاه
چو شب تیره شد دور ماندم ز راه.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که آمد نشان ز گفتار آن نامور سرکشان.
فردوسی.
بدو گفت گیو ای سر سرکشان ز فر بزرگی چه داری نشان.
فردوسی.
جانورکش مرکبانی سرکش و ناجانورآب هر یک را رکاب و باد هر یک را عنان.
فرخی.
سرکشان مردی هزار پیاده سه هزار. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282 ).پسربوحلیم شیبانی
سرکش و صفدر و یل و سردار.
مسعودسعد.
آن از همه گردنان سر نامه و آن از همه سرکشان سر دفتر.
مسعودسعد.
سپهبد هیونان سرکش هزاربه صندوقها کرد از آن نقره بار.
مسعودسعد.
سرکشان از عشق تو در خاک چون دامن کشندمن کیم در کوی عشقت کاین رقم بر من کشید.
خاقانی.
پس آنگه تند شد چون کوه آتش به خسرو گفت کی سالار سرکش.
نظامی.
حافظ دراین کمند سر سرکشان بسی است سودای کج مپز که نباشد مجال تو.
حافظ.
|| کنایه از مردم دیرآشنا. || ستور سرکش و سرشخ. ( برهان ) : مرا در زیر ران اندرکمیتی
کشنده نی و سرکش نی و توسن.
منوچهری.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
گردنکش، یاغی، نافرمان، توانا، قوی، زورمند
یا پرده سرکش . لحنی است از موسیقی قدیم
ده جزئ دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی، مجاز] توانا، قوی، زورمند: منم سرکشی گفت از ایران سپاه / چو شب تیره شد بازماندم ز شاه (فردوسی: ۶/۴۲۶ ).
۳. [قدیمی، مجاز] سرافراز.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
پیشرو گله؛ آنکه جلو دار است و پیش آهنگ
( سَر کش ) روسری؛ دستمال؛ انچه بر سر کشیده می شود جهت پوشاندن
پوز کش
دانشنامه عمومی
سرکش (فیلم ۱۹۸۳). سرکش ( به هندی: Mawaali ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۳ و به کارگردانی کی. باپایا است. در این فیلم بازیگرانی همچون جیتندرا، سری دوی، جایا پرادا، قادرخان، پریم چوپرا، شاکتی کاپور، آسرانی، افتخار، آریونا ایرانی ایفای نقش کرده اند.
wiki: سرکش (فیلم ۱۹۸۳)
سرکش (ورزقان). سرکش یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان جوشین بخش خاروانا شهرستان ورزقان واقع شده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: سرکش (ورزقان)
دانشنامه آزاد فارسی
سَرکَش
موسیقی دان ایرانی. ازجمله موسیقی دانان مشهور دربار خسرو پرویز، پادشاه سلسلۀ ساسانیان بود. او را مطربی یونانی دانسته اند که نام اصلی اش سرگیوس بوده و به تدریج به سرکش تبدیل شده است. سرکش بسیار مورد توجه خسرو پرویز بود.
موسیقی دان ایرانی. ازجمله موسیقی دانان مشهور دربار خسرو پرویز، پادشاه سلسلۀ ساسانیان بود. او را مطربی یونانی دانسته اند که نام اصلی اش سرگیوس بوده و به تدریج به سرکش تبدیل شده است. سرکش بسیار مورد توجه خسرو پرویز بود.
wikijoo: سرکش
مترادف ها
سر به هوا، جسور، گستاخ، سرکش، عیاش
زبان دراز، سرکش، بی تربیت، خشن، شهوانی، افسار گیسخته، گدای سمج و بی ادب
بی قرار، سرکش، کله شق، چموش، رام نشو
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج
خود رای، متکبر، مغرور، گستاخ، سرکش، پرنخوت، گردن فراز، پر افاده، برتن، پر از باد غرور، عظیم، غراب، غره، خود بین
سرکش، متمرد، عاصی
خیره، شیطان، سرکش، سرپیچ، متمرد، نامطیع، عاصی، گردن کش، نا فرمان
سخت، سرکش، رام نشدنی، تسخیر ناپذیر، غیر قابل فتح، تسلط ناپذیر
سرکش
سرکش، سر سخت، مصر
سرکش، اشفته، یاغی، گردن کش
سرکش، معاند، یاغی، سرپیچ، متمرد
خود رای، سرکش، خود سر، یاغی، سر سخت
سرکش، گردن کش
سرکش، گردن کش، نا فرمان
سرکش، سر سخت، گردن کش، مقاوم
سرکش، نا فرمان، رام نشدنی، تعلیم ناپذیر
سرکش، زیان اور، خطر ناک، متمرد، پر ازار، بدخواه، بدخیم، بدطینت، صدمه رسان، کینه جو
سرکش، بد دهن، بدلگام، خودسر
سرکش، غیر قابل جلوگیری، منع ناپذیر، جلوگیری نکردنی، خوابانده نشدنی، مطیع نشدنی
شق، سرکش، تغییر ناپذیر، غیر قابل انعطاف، بدون قوه ارتجاعی، بدون کشش، ناجهنده
سرکش، یاغی، متمرد، ناراضی، اماده شورش
سرکش، خشن، چموش
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سرکش فیلمی به کارگردانی و نویسندگی صمد صباحی محصول سال ۱۳۴۳ است.
نریمان و افرادش در گردنهٔ پاوه به قتل و غارت مشغولند…
m|سیف الله خان بهمنی نفر وسط مالک باغچه مشهور، در کنار ستارخان و باقرخان
در افواه شایع بود که بخشی از فیلم سرکَش در باغچه ای ویلایی و مصفّا در شهر بهار که در آن زمان دهستان و مرکز بخش بود فلیمبردرای شده. هنوز هم برخی از افراد کهن سال یاد و خاطرهٔ حضور هنرمندان به ویژه بیک را در خاطر دارند. ظاهراً هنرمندان در سال ۱۳۴۳ دو سه ماه تابستان را در باغچه معروف به باغچه بهمنی که اکنون تماماً تبدیل به خانه و خیابان شده است، مهمان بهاری ها بوده اند.
... [مشاهده متن کامل]
• رضا بیک ایمانوردی
• دیانا
• سهیلا
• محمدرضا فاضلی
• اکبر هاشمی
• حسن شاهین
• ملک پور
• انوری
• رضا بانکی
• نریمان
نریمان و افرادش در گردنهٔ پاوه به قتل و غارت مشغولند…
m|سیف الله خان بهمنی نفر وسط مالک باغچه مشهور، در کنار ستارخان و باقرخان
در افواه شایع بود که بخشی از فیلم سرکَش در باغچه ای ویلایی و مصفّا در شهر بهار که در آن زمان دهستان و مرکز بخش بود فلیمبردرای شده. هنوز هم برخی از افراد کهن سال یاد و خاطرهٔ حضور هنرمندان به ویژه بیک را در خاطر دارند. ظاهراً هنرمندان در سال ۱۳۴۳ دو سه ماه تابستان را در باغچه معروف به باغچه بهمنی که اکنون تماماً تبدیل به خانه و خیابان شده است، مهمان بهاری ها بوده اند.
... [مشاهده متن کامل]
• رضا بیک ایمانوردی
• دیانا
• سهیلا
• محمدرضا فاضلی
• اکبر هاشمی
• حسن شاهین
• ملک پور
• انوری
• رضا بانکی
• نریمان
شدیدالشکیمة ؛ سخت سرکش. ( یادداشت مؤلف ) : فلان شدیدالشکیمة است ؛ سرباز زننده و بسیار سرکش است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .
خیره دست ؛ سرکش. و رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
مهارگسسته. [ م َ / م ِ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) سرکش و گستاخ. ( ناظم الاطباء ) . خلیعالعذار. || افسارگسسته. سرخود. خودسر. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت. ( سندبادنامه ص 131 ) .
لغت نامه دهخدا
گردن شخ . [ گ َ دَ ش َ ] ( ص مرکب ) کنایه از متکبر و سرکش . ( آنندراج ) : ز گردن شخیهای مینا چه غم که خواهد ملایم شد این زیر و بم . ملاطغرا ( از آنندراج ) . و رجوع به گردن شق شود.
گردن شخ . [ گ َ دَ ش َ ] ( ص مرکب ) کنایه از متکبر و سرکش . ( آنندراج ) : ز گردن شخیهای مینا چه غم که خواهد ملایم شد این زیر و بم . ملاطغرا ( از آنندراج ) . و رجوع به گردن شق شود.
عنود
ستیزه جو . . . . . . . نافرمان . . . . . . .
سرکش ( سرکشنده ) :گردنکش ( گردن کشنده )
وحشی
آدمی که افسارش وا شده😑
آدمی که افسارش وا شده😑
تخس💪🏻
یاغی ، متمرد ، عصیان گر ، مارد ، نافرمان
سرکش: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] پیشامدگی سقف از دیوار خارجی بنا را سرکش یا کنسول می گویند.
یاغی
چموش💪
لجام گسیخته
مارد ، یاغی
زور نا پذیر، قلدر، خام نشو، بی محابا، انسان آزاد،
به نوعی خمیر مایه طبیعی نانوایی که از دیروز باقی مانده باشد؛چون، تا فردا وَر اومده و باد می کند و برای همین است که به او سَرکِش می گویند!
برای این که بوی زُهم ( ریم ) خمیر سرکش را بگیرند به آن کمی دارچین یا وانیل می زنند.
برای این که بوی زُهم ( ریم ) خمیر سرکش را بگیرند به آن کمی دارچین یا وانیل می زنند.
عاصی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)