سرک

/sarak/

لغت نامه دهخدا

سرک. [ س ِ ] ( اِ ) سرخاب و سفیدآبی که زنان بر روی مالند. ( برهان ). سرخی و سفیدی که زنان بر روی مالند. ( رشیدی ). || سرخ و سفید. ( برهان ). || سرکه. ( رشیدی ).

سرک. [ س َ رَ ] ( اِ ) به زبان قزوینی پسر را گویند که برادر دختر است. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) :
سرک سرک توره با من چو جنگ بی راهی
مو عاشقم و تو دیوانه سرمایی.
حافظ صابونی قزوینی.
رجوع به پسر شود.

سرک. [ س َ رَ ] ( اِمصغر ) مصغر سر است. ( برهان ). || فاضل وزن. فاضل قیمت. فاضل در اندازه. قناس در جامه. ( یادداشت مؤلف ): این لباس سرک دارد. این پارچه سرک دارد.
- سرک کردن ؛ بریدن شاخهای سر درختی که برپاست. ( یادداشت مؤلف ).
- سرک کشیدن ؛ گردن کشیدن ، چنانکه از دیواری برای دیدن خانه همسایه. ( یادداشت مؤلف ).

سرک. [ س ُ ] ( اِ ) سرخجه و آن جوشی است که از سر و روی و اندام اطفال برآید. ( برهان ). به فارسی سرخچه و به عربی حصبه گویند. ( رشیدی ).

سرک. [ ] ( ع مص ) با کلید بستن. ( دزی ج 1 ص 649 ). قفل کردن.

سرک. [ س َ رَ ] ( ع مص ) سست شدن تن بعد از قوت و توانایی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

سرک. [ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران. دارای 370 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ، گردو، لبنیات و عسل است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

مصغرسر، سرکوچک، بجایی سرزدن وسرکشی کردن، فزونی وبالابودوزن یاارزش چیزی نسبت به چیزدیگر
( اسم ) سر کوچک . ۲ - افزونی وزن یا بهای چیزی نسبت به چیز دیگر اضافه بار . ۳ - منفذی که در نهر یا جوی احداث کنند تا آب از آنجا به زمینی که باید آبیاری شود جاری گردد .
ده جزئ دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران .

فرهنگ معین

(سَ رَ ) (اِمصغ . ) ۱ - سر کوچک . ۲ - اضافه ، اضافه بار.

فرهنگ عمید

۱. سر کوچک.
۲. فزونی و بالا بودن وزن یا ارزش چیزی نسبت به چیز دیگر.
۳. سربار، اضافه بار.
* سرک داشتن: (مصدر لازم ) سر داشتن و فزونی داشتن چیزی نسبت به چیز دیگر در وزن یا ارزش.
* سرک کشیدن: (مصدر لازم )
۱. به جایی سر زدن و سرکشی کردن.
۲. دزدیده از جایی به جای دیگر نظر انداختن.

گویش مازنی

/sarak/ افزودنی زیادی & نیم نگاه – سرک کشیدن – نگاه دزدانه & نوعی علف هرز & انگور درشت دانه و قرمز

دانشنامه عمومی

سرک (کرج). سرک ( سَرَک ) روستایی از توابع بخش آسارا شهرستان کرج در استان البرز ایران است. گویش آبادی سرک گویش قصرانی ( تاتی و مخلوطی از طالقانی و مازندرانی ) است. [ ۲]
این روستا از روستاهای جاده چالوس می باشد.
مسافت این روستا از اول جاده چالوس ۶۰ کیلومتر می باشد و قبل از روستای شهرستانک واقع شده است. [ ۳]
مسافت تهران از ابتدای آزاد راه تهران - شمال ( تقاطع بزرگراه آزادگان و بزرگراه همت ) تا این روستا حدود ۳۷ کیلومتر می باشد. [ ۴]
این روستا در دهستان آسارا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۹۲ نفر ( ۸۶خانوار ) بوده است.
منطقه قصران شامل دو بخش بنام های قصران داخل ( درونی یا علیا ) و قصران خارج ( بیرونی یا سفلی ) می باشد که قصران علیا همان لواسانات تاریخی است که شامل شهرهای لواسان، فشم، میگون، آسارا، شمشک، بخش های رودبارقصران، جاجرود و آسارا، شهرستان پردیس، دهستان لواسان کوچک، دهستان لواسان بزرگ، دهستان سیاهرود، شهرستانک، سرک، لورا و دشت لار بوده و مناطق کوهستانی و ییلاقی - تفریحی فراوانی از جمله پیست اسکی شمشک، دیزین و پیست اسکی دربندسر را نیز فراگرفته است. قصران سفلی یا بیرونی همه محدودهٔ شهر تهران، کن، سلوقان، طرشت، شهر شمیران شامل تجریش، جماران، نیاوران، ولنجک و غیره و نواحی مختلف شهر تهران بجز شهرری را در بر می گیرد. [ ۵]
آتشگاه قصران در مرز میان آهار و شهرستانک قرار دارد.
مناظر آبادیهای واقع در سوی خاور به باختر این محل، و همچنین چکاد دماوند از آنجا بسیار زیبا و دیدنی است. دیه های شهرستانک و سرک و باغها و مزارع جالب آنها در باختر و دیه آهار و میگون و اوشان و باغهای باصفای آنها در خاور به خوبی دیده می شود. در جنوب خاوری آتشگاه در فاصله چهار کیلومتری به خط راست، در میان دره ای خرم و مصفا و باغهای سرسبز فرخ بخش، آثار و بقایا و رسوم و آبادیی کهنه و قدیمی به چشم می خورد، که آن را اکنون به سبب خوشی و گوارایی و خنکی آبش «شکراب» نامند، که به شوندهایی که در همین بحث خواهد آمد به عهد باستان به آتشگاه وابسته بوده و «ارنگیز» یا «ارنگیزان» نام داشته است؛ و به دوره اسلامی نیز هم اکنون بقعه پنج تن از سادات و امامزادگان مدفون در آنجا است. [ ۶]
با مطالعه متون قدیمی دربارهٔ دین و سیر تحولات آن در منطقه ری و قصران یا تهران و شمیرانات کنونی ، در می یابیم که ساکنان نخستین این پهنه در آغاز ، ظاهراً آتش ، آسمان ، باد و … و نظیر آن را مقدس می شمردند و خدایی را که مظهر هر یک از آنان بوده می پرستیدند ، پس از آن نشانه هایی از ایمان ساکنان ری و قصران به < اهورامزدا > وجود دارد. پیش از ظهور زرتشت ، مردمان این ناحیه پیرو آیین مغان که خاستگاه آن از همین پهنه بوده است بوده اند. از زمان مادها و هخامنشیان که مغان آیین زرتشت را پذیرفتند ، این دین در نواحی ری ، قصران و دماوند رواج یافت. در سراسر این دوره تا دوره اسلامی دین مردمان مناطق ری ، قصران و دماوند دین زرتشت بود. در مورد زمان زندگی زرتشت نظرات مختلفی ابراز شده اما در مورد قصران وجود قبرستان قیطریه ، آهار و ایگل متعلق به ۳ هزار سال پیش نشان می دهد ظهور زرتشت بعد از قرن نهم پیش از میلاد بوده ، چون در زمان زرتشت مرده را به خاک نمی سپردند ، در حالی که می دانیم دین مردمان این منطقه زرتشتی بوده و قبرستان ها متعلق به ۳ هزار سال پیش ، که می بایست دین زرتشت نیز قبل از این عدد بوده باشد. در زمان اسکندر و جانشینانش < سلوکیان > دین مردم زرتشتی بوده اما این دین مورد بی توجهی و بی اعتنایی حاکمان جدید قرار گرفت. اجرای احکام آن سست شد و کانون آتشکده ها رو به خاموشی گذاشت.
عکس سرک (کرج)عکس سرک (کرج)عکس سرک (کرج)عکس سرک (کرج)عکس سرک (کرج)عکس سرک (کرج)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

abundance (اسم)
فراوانی، وفور، فزونی، سرک

exuberance (اسم)
غنا، فراوانی، وفور، فزونی، سرک، کثرت، بسیاری، فرط فیض

excess (اسم)
فزونی، سرک، اضافه، زیادتی، مازاد، افراط، زیادی، بی اعتدالی

addition (اسم)
سرک، افزایش، ضمیمه، اضافه، جمع، لقب، متمم اسم، اسم اضافی، ترکیب چند ماده با هم

bidding (اسم)
سرک

raise (اسم)
سرک، ترفیع، اضافه حقوق

پیشنهاد کاربران

سرَک کشیدن=سر داخل بردن
Sorok
خوبی نوک تیز که برای نگهداشتن تخیر بر روی لهر استفاده میشه.
در گویش کابُلی : سَرَک در یک معنی از معنی های این کلمه به خیابان می گویند
در گویش هِراتی :سِرَک هم همینطور در یک معنی به جای خیابان میگن
اما این کلمه فارسی نیست بلکه اردو است و به خاطر رفت و آمد های مردم مرزی سمت پاکستان و استفاده از فرهنگ هندی در در مناطق پیشتون نشین در افغانستان وارد شد
...
[مشاهده متن کامل]


به زبر "س" و "ر" ، جاده، خیابان

بپرس