سرچشمه حیوان بین در طاس و ز عکس او
ریگ تک دریا را بشمار به صبح اندر.
خاقانی.
دیده ام سرچشمه خضر و کبوتروار آب خورده و پس جرعه ریزی دردهان آورده ام.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 256 ).
به سرچشمه نیل رغبت نمودکه آن پایه را دیده نادیده بود.
نظامی.
اگر خضر بر آب حیوان گذشت محمد ز سرچشمه جان گذشت.
نظامی.
دیدیم بسی آب ز سرچشمه خردچون بیشتر آمد شتر و بار ببرد.
سعدی.
تو اوّل نبستی که سرچشمه بودچو سیلاب شد پیش بستن چه سود.
سعدی.
ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم رابدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد.
حافظ.
سرچشمه. [ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) نام محله ای است در تهران ، حدود آن فعلاً به محل تقاطعخیابان سیروس و چراغ برق ( امیرکبیر ) محدود میشود.
سرچشمه. [ س َ چ ِم َ ] ( اِخ ) دهی جزو دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 199 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات ، یونجه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
سرچشمه. [ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی است ازدهستان و بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد. دارای 314 تن سکنه. آب آن از رودخانه قره آغاج. محصولش غلات ، برنج و خرما. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
سرچشمه. [ س َ چ ِم َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 177 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات ، چغندر، بنشن. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرچشمه.[ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔشهرستان بجنورد. دارای 178 تن سکنه. آب آن از چشمه.محصول آن انگور. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرچشمه. [س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دوبن بخش شیروان شهرستان قوچان. دارای 437 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن انگور است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).
سرچشمه. [ س َ چ ِ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشه شهرستان نیشابور. دارای 142 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).