تا نیاساید ز دوران آسمان چنبری
قد اعدای تو سرتاپای چون چنبر سزد.
سوزنی.
ز سرتاپای این دیرینه گلشن کنم گر گوش داری بر تو روشن.
نظامی.
نگویم قامتت زیباست یا چشم همه لطفی و سرتاپا جمالی.
سعدی.
سرتاپا
/sartApA/
مترادف سرتاپا: سراسر، تمام
لغت نامه دهخدا
تا نیاساید ز دوران آسمان چنبری
قد اعدای تو سرتاپای چون چنبر سزد.
کنم گر گوش داری بر تو روشن.
همه لطفی و سرتاپا جمالی.
فرهنگ عمید
۲. (قید ) [مجاز] همه، همگی.
مترادف ها
سرتاسر، از سر تا پا، سر تا پا
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) سراپا. سراسر. گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . یکدست. یکسره. مطلق. ( فرهنگ لغات عامیانه ) . || متحد. متفق.
در ترکی "باشدان آیاقا "