فرهنگستان زبان و ادب
{headchef, chef} [گردشگری و جهانگردی] شخصی که در غذاخوری ها/ رستوران های مستقل یا غذاخوری مهمان خانه ها/ هتل ها مسئولیت تهیۀ انواع غذاها را بر عهده دارد
دانشنامه عمومی
سرآشپز. سرآشپز فردی است که در یک رستوران یا آشپزخانه بزرگ مثل آشپزخانه های غذاخوریها، هتلها، کشتی ها، غذاخوری جاهای نظامی و غیره، به صورت حرفه ای آشپزی می کند و سرپرستی آشپزهای دیگر را به عهده دارد.
افراد به نام در این حرفه کسانی مانند جیمی اولیور، اندرو زیمرن و آنتونی بوردین هستند.
افراد به نام در این حرفه کسانی مانند جیمی اولیور، اندرو زیمرن و آنتونی بوردین هستند.
wiki: سرآشپز
سرآشپز (فیلم). سرآشپز ( فرانسوی: Comme un chef ) یک فیلم در ژانر کمدی به کارگردانی دنیل کوئن است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ژان رنو، ژولین بواسلیه، مایکل یون، پی یر ورنیه، و سانتیاگو سگورا اشاره کرد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: سرآشپز (فیلم)
مترادف ها
سر اشپز
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سالار خوان. [ رِ خوا / خا ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوانسالار باشد که سفره چی است و در هندوستان چاشنی گیر خوانند. ( برهان ) . بکاول و چاشنی گیر. ( آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ) . چاشنی گیر و بترکی بکاول خوانند. ( جهانگیری ) . مائده سالار. حاکم مطبخ :
... [مشاهده متن کامل]
بیاراست سالار خوان از بره
هم از خوردنیها که بد یکسره.
فردوسی.
خورشید گویی از نو سالار خوان او شد
کاورا ز ماهی اکنون بریان تازه بینی.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 442 ) .
جد تو پیرشاه فریبرز رفته هم
بغداد وبصره دیده و مطلق عنان شده.
خاقانی ( دیوان ص 401 چ سجادی ) .
رجوع به خوانسالار و سالار شود.
خوانسالار. [ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) سفره چی. بکاول. طباخ. بکاول ترکی است و در هندوستان او را چاشنی گیر خوانند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . عُجاهِن. ( بحر الجواهر ) : آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکها درآمدند. ( تاریخ بیهقی ) . [ عبدالرحمن محمد الاشعث ] را یکی مرغ فربه بود بر خوان همی خورد او را خوش آمد خوان سالار را پرسید که حال این مرغ بازگوی گفت آن مرغی چند بود که عبداﷲبن عامر فرستاده است همه همچنین است. ( تاریخ سیستان ) . دو جوان بودند یکی شراب دار عزیز و یکی خوان سالار ایشان را آوردند بزندان. ( قصص الانبیاء ) . قبطی را دید که خوانسالار فرعون بود. ( قصص الانبیاء ) . || ناظر. || لقب ناظر پادشاه. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
بیاراست سالار خوان از بره
هم از خوردنیها که بد یکسره.
فردوسی.
خورشید گویی از نو سالار خوان او شد
کاورا ز ماهی اکنون بریان تازه بینی.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 442 ) .
جد تو پیرشاه فریبرز رفته هم
بغداد وبصره دیده و مطلق عنان شده.
خاقانی ( دیوان ص 401 چ سجادی ) .
رجوع به خوانسالار و سالار شود.
خوانسالار. [ خوا / خا ] ( اِ مرکب ) سفره چی. بکاول. طباخ. بکاول ترکی است و در هندوستان او را چاشنی گیر خوانند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . عُجاهِن. ( بحر الجواهر ) : آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکها درآمدند. ( تاریخ بیهقی ) . [ عبدالرحمن محمد الاشعث ] را یکی مرغ فربه بود بر خوان همی خورد او را خوش آمد خوان سالار را پرسید که حال این مرغ بازگوی گفت آن مرغی چند بود که عبداﷲبن عامر فرستاده است همه همچنین است. ( تاریخ سیستان ) . دو جوان بودند یکی شراب دار عزیز و یکی خوان سالار ایشان را آوردند بزندان. ( قصص الانبیاء ) . قبطی را دید که خوانسالار فرعون بود. ( قصص الانبیاء ) . || ناظر. || لقب ناظر پادشاه. ( ناظم الاطباء ) .
تلفظش هم" شِف" است
سرآشپز