سخنران

/soxanrAn/

مترادف سخنران: سخنگو، ناطق، نطاق، خطبه خوان، خطیب، متکلم

متضاد سخنران: مستمع

معنی انگلیسی:
lecturer, orator

لغت نامه دهخدا

سخنران. [ س ُ خ َ ] ( نف مرکب ) شاعر و راوی. ( آنندراج ) :
ور مرا آینه در شانه دست آید من
نقش عنقای سخنران بخراسان یابم.
خاقانی.
|| خطیب.

فرهنگ فارسی

( صفت ) سخن راننده .
شاعر و راوی یا خطیب

فرهنگ معین

( ~ . ) (ص فا. ) سخن راننده ، ناطق ، خطیب .

فرهنگ عمید

کسی که در انجمنی یا برای جمعی سخنرانی کند، سخن راننده، زبان آور، ناطق، خطیب.

واژه نامه بختیاریکا

گُها

مترادف ها

speaker (اسم)
سخنگو، گوینده، سخن ران، ناطق، متکلم، حرف زن، رئیس مجلس شورا

spokesman (اسم)
سخنگو، سخن ران

orator (اسم)
سخنور، سخن ران، خطیب، ناطق، سخن پرداز

lecturer (اسم)
مدرس، تدریس کننده، سخن ران

فارسی به عربی

کتیب , محاضر , ناطق
متکلم

پیشنهاد کاربران

بپرس