سجاح

لغت نامه دهخدا

سجاح. [ س ُ ] ( ع اِ ) هواء. ( منتهی الارب ).

سجاح. [ س ِ ] ( ع اِ ) مقابل و برابر. ( منتهی الارب ).

سجاح. [ س َ ] ( اِخ ) بنت الحارث بن سوید تمیمیة متنبیة. نام زنی متنبیة که در کذب بدان مثل زنند و گفته اند: اکذب من سجاح. ( منتهی الارب ). نام زنی از بنی تمیم ، او دعوی نبوت و نزول وحی کرد. جمعی انبوه از او متابعت کردند، شاعری در حق او و مسیلمه کذاب گفته :
والت سجاح و والاها مسیلمة
کذابة من بنی الدنیا و کذاب.
سجاح رو به مسیلمه آورد و چون پیروان سجاح افزون بودند پیروان او گفتند کار بسجاح باز گذار. بعد از آن مسیلمه رسولی بسجاح فرستاد و پیغام داد که میخواهم من و تودر یک جا مجتمع شویم و وحی که بما هر دو فرود می آیدبر یکدیگر خوانیم هر که بر حق باشد دیگری متابعت اوکند. سجاح این التماس را قبول کرد. مسیلمه فرمود تاخرگاهی از ادیم برای او نصب کنند و عود فراوان در آن بسوزند. چون زن بوی عود شنید مشتاق وقاع شد. آنگاه مسیلمه و سجاح خلوتی کردند و او را بفریفت و با او جمع آمد. آنگاه گفت کار مثل منی بر این صورت پیش نرود من بیرون روم و بر حقیقت تو اقرار کنم تو کس بقوم من بفرست و مرا از ایشان خطبه کن تا چون عقد نکاح منعقد شود بنی تمیم را پیش آرم ، مسیلمه اجابت کرد. سجاح از خرگاه بیرون رفت و با قوم خود گفت مسیلمه وحی خویش بر من خواند و مرا معلوم شد که بر حق است و این کار به او باز گذاشتم. مسیلمه کس ببنی تمیم فرستاد وسجاح را خطبه کرد و ایشان او را بزنی بمسیلمه دادند. و سجاح تا آخر عمر در خانه مسیلمه بود و در آنجا بمرد. ( تجارب السلف ص 19 ). و رجوع به الاعلام زرکلی ص 357 و حبیب السیر چ تهران ج 1 صص 155 - 156 و عیون الاخبار ج 1 ص 186 و الاصابه ج 8 ص 119 شود.

فرهنگ فارسی

ام صادر دختر حارث بن سویدبن عقفان از بنی تمیم (ف.حدود ۵۵ ه.ق.۶۷۵م. ) شاعری ادیب و عارف باخبار بود . در خلافت ابوبکر ادعای پیغمبری کرد و گروهی از عشیره او پیرو وی شدند و از جزیره برای جنگ با ابوبکر روانه شد و در یمامه فرود آمد . چون خبر او به مسیلمه رسید با جماعتی نزد وی رفت و او را بزنی گرفت . سجاح اندک روزگاری با مسیلمه بسر برد و چون دانست که جنگ با مسلمانان دشوار است بجزیره بازگشت و هنگامی که خبر قتل مسیلمه بدو رسید اسلام آورد و ببصره رفت و بدانجا در گذشت .
بنت الحارث بن سوید تمیمه متنبیه . نام زنی متنبیه که در کذب بدان مثل زنند و گفته اند : اکذب من سجاح . نام زنی از بنی تمیم او دعوی نبوت و نزول وحی کرد . جمعی انبوه از او متابعت کردند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سجاح، زنی از قبیله بنی تمیم بود که پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم)، به منظور کسب قدرت سیاسی و نظامی با حمایت برخی از سران بنی تمیم و بنوتغلب، ادعای نبوت نمود و با پیوستن به مسیلمه کذاب، درصدد جنگ با ابوبکر برآمد. در نبرد یمامه، که بین سپاه اسلام با نیروهای مسیلمه و سجاح، رخ داد؛ مسیلمه کشته شد. بنابر نقل منابع، سجاح پس از فرار از آن معرکه، به میان بنوتغلب بازگشت و مسلمان شد و در همانجا وفات نمود.
واژه سجاح از ریشه سجح به معنای آسانی، لطافت و نرمی گونه، زیبایی و اعتدال در راه رفتن است.
عسکری، ابو هلال، جمهره الامثال، ج۱، ص۴۶۰.
سجاح از مردم جزیره در شمال عراق
ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج۱۵، ص۲۰۰.
در منابع ذکری از تاریخ تولد او نیست، اما گفته شده که سجاح قبل از ادعای پیامبری، کاهنه
زمخشری، محمود، ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، ج۲، ص۲۵۳.
...

دانشنامه آزاد فارسی

سَجّاح ( ـ بصره ۵۵ق)
از مدعیان پیامبری. دختر حارث بن سُوَید از قبیلۀ بنی تمیم بود. سجاح در زمان ابوبکر ادعای پیامبری کرد و عده ای نیز او را پذیرفتند. وی با مسیلمۀ کذاب، از قوم بنی حنیفه که او نیز ادعای پیامبری داشت، ازدواج کرد و پس از مدتی از مسیلمه جدا شد و به قبیلۀ خود بازگشت. پس از مرگ مسیلمه، سجاح اسلام آورد و به بصره رفت.

پیشنهاد کاربران

بپرس