فرهنگ اسم ها
معنی: نام کوهی در آذربایجان، ( = سولان ) ( اعلام ) ) رشته کوه آتشفشانی در شمال غربی ایران، در استان های اردبیل و آذربایجان شرقی، بلندترین قله اش متر ارتفاع دارد، دارای چشمه های آب گرم و آب سرد فراوان است، ) سبلان، سالم بن عبدالله، محدّث و فقیه اهل مدینه و از راویان موثّق
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
سبلان. [ س َ ب َ ] ( اِخ ) سولان ، و آن کوهی باشد نزدیک اردبیل. ( برهان ). کوهی است عظیم و بلند در حوالی اردبیل و بشرافت مشهور و بسیاری از اهل اﷲ در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند. ( آنندراج ). نام کوهی عظیم مشرف به اردبیل از آذربایجان. ( معجم البلدان ). کوهی است از کوههای آذربایجان دارای 4812 گز ارتفاع ، و باآنکه از دوره های تاریخی آتش فشانهایی در این کوه دیده نشده معذلک دهانه های آتش فشانی متعدد و چشمه های آب گرم فراوان در آن موجود است. ( از جغرافیای غرب ایران ج 24 ). کوه سبلان در آذربایجان از جبال مشهور است و بلاد اردبیل و سراه و پیشکین و آباد و ارجاق و خیاو در پای آن کوه افتاده است. کوهی سخت بلند است و از پنجاه فرسنگ دیدارمیدهد، دورش سی فرسنگ باشد و قله او هرگز از برف خالی نبوده و بر آنجا چشمه است اکثر اوقات آب او یخ بسته بود از غلبه سرما. و در عجایب المخلوقات از رسول علیه السلام مروی است کسی که بخواند فسبحان اﷲ حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السموات و الارض و عیشاً و حین تظهرون یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و یحیی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون بعدد، آنچه بخوانند بنویسد خدا برای او حسنات بمقدار برفی که بر کوه سبلان بریزد میدهد. گفتند یا رسول اﷲ سبلان چیست ، فرمود کوهی است بین ارمنیه و آذربایجان بر آن چشمه ای است از چشمه های بهشت و در آن قبری است از قبور انبیاء، و در تاریخ مغرب گویند که آن چشمه را آبی در غایت سرد است و در حوالیش چشمه های آب سخت گرمست وسوزان و جاری است. ( نزهة القلوب ص 196 ) :
قبله اقبال قله سبلان دان
کو ز شرف کعبه دار قطب کمال است.
خاقانی.
و به برکه همچنین فرشته ای است و بکوهی از ناحیت آن که آن را سبلان گویند همچنین ملکی است. ( تاریخ قم ص 89 ).فرهنگ فارسی
لقب سالم مولی مالک بن اوس و ابراهیم بن زیاد و خالد بن عبدالله شیخ خالد بن دهقان
پیشنهاد کاربران
باز هم یک شخص دیگر برای تحریف نام به زحمت افتاد! آخر 5 6 تا مساوی نوشتی که چی بشه ! با ایجاد 5 تا 6 مساوی کلا ساختار کلمه را تغییر می دهید تا به معنی و ساختار مد نظرتان برسید ساوالان یک ترکیب کاملا معنا دار و مشخص است این کار ها چه معنیی دارد
سبلان= ساولان=سهولان=سهول ان
سهول= یخ
سهول= یخ
ایجاد و قبول یک ریشه هندواروپایی برای کلمه سبلان بسیار بسیار سخت است. ( درواقع بی اساس است ) همانطور که میبینیم دوست عزیزمان در پایین برای ایجاد چنین ریشه تخیلی چقدر به زحمت افتاده! درحالی که بومیان آذربایجان
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
آن را ساوالان می نامند . تلاش برای گفتن سبلان کمی گستاخانه و دور از جانب احترام است . ساوالان یک ترکیب کاملا معنادار و به دور از هرگونه تلاش و استدلال های تخیلی برای ریشه یابی نام است و مشخص است که استدلال در خصوص ریشه نام باید ساده و مفهوم باشد. ایجاد هرگونه پیچیدگی در ریشه یابی نشان از ناتوانی آن استدلال در خصوص ریشه اسم است . واحتمالا استدلال گر هدفی غیر ازصرف ریشه یابی نام دارد .
سبلان در سنسکریت صَبَلیمَن śabaliman و به معنی متنوع، رگه رگه بوده است؛ زیرا در دامنه ی این کوه، چشمه ی آب گرم و آب سرد با فاصله ی نزدیک یک متر از هم دیده می شود؛ یعنی یک رگه ی آن گرم و رگه ی دیگرش سرد است.
با درود به فرهنگ گرامی و خُوروَش ایران
ساوالان: کوهستان زاراثوشترای سپیتامان
آوای ( آ ) در زبان پهلوی کوتاه و همسان است مانند آزاتان ( azatan ) ، آپاتان ( apatan ) و. . . این آوا در زبان فراگیر ایران ( Persian ) امروز، نرم شده و در دامنه ی آوایی گوناگونی می توان آن را واگویی کرد و در زبان همگانی بیشتر نرم، کشیده و آسانتر شده که روندی فراگیر در همه زبان های پیشرفته و نوین در جهان است؛ زیرا که کاربرد نخست هر زبان همان کاربرد پیوندی ( ارتباطی ) و همگانی آن است و آسانی و سادگی بایاترین ویژگی آن می باشد. در زبان امروز ما تنها هنرمندان و رزم نامه سرایان گاه از توان آهنگ پهلوی نیز برای نمونه در یادکرد دلاوری ها و فرهنگ پهلوانی ایران بهره می برند.
... [مشاهده متن کامل]
بهترین ریشه شناسی پیشنهادی برای این واژه را می توان واژه ( سواران ) دانست. واژه سواران در پهلوی اشکانی ( آسواران ) بوده و در دوره نوین آوای نخست افتاده و ( سواران ) یا ( ساواران ) شده است. از آنجایی که نمای این کوهستان گرامی همانند سوارانی است که پشت سر هم به سوی فراز یا بلندی می تازند این رشته کوه ( ساواران ) نامیده شده است. نیاز نیست بگوییم اشکانیان سواران و تیراندازان زبده ای بوده اند و اسب برایشان با ارزشترین چیزها بوده یا ارمنیان ( هایاستانیان: از مردمان باستانی این سرزمین ها ) سالی چند هزار اسب برای شاهان هخامنشی می فرستاده اند. اشکانیان دسته ای از آریان ساکایان و بازپس گیرندگان ایران را از اسکندریان بودند و زندگی این آزادان جنگجو بر روی اسبانشان سپری می شد. این آهنگ و شیوه واگویی که یادگار سکایان ایرانی و همچنین مادها ( که دسته ی دیگر از سکایان فراز ایران بودند ) می باشد، امروزه در زبان ارمنیان، مردم تا ت زبان، زبان اوغوزی - آذری و نیز زبان هرزنی و زبان تالشان و کُردان یا همه زبان های فراز باختر ایران کم و بیش پابرجا مانده است. امید آنکه مردم آذربایگان با هر آمیختگی زبانی کنونی زبان های بومی آذربایگان مانند تاتی، هرزنی، تالشی و کردی که همگی دنباله زبان های ایرانیِ مادی و پهلوی اشکانی هستند را نیز بیاموزند و از همه سرمایه های خود بهره ببرند. همچنین در پای کوهساران ساوالان جشنوارگان جهانی برای گرامیداشت زاراتوشت سپیتامان برگزار کنند.
ساوالان: کوهستان زاراثوشترای سپیتامان
آوای ( آ ) در زبان پهلوی کوتاه و همسان است مانند آزاتان ( azatan ) ، آپاتان ( apatan ) و. . . این آوا در زبان فراگیر ایران ( Persian ) امروز، نرم شده و در دامنه ی آوایی گوناگونی می توان آن را واگویی کرد و در زبان همگانی بیشتر نرم، کشیده و آسانتر شده که روندی فراگیر در همه زبان های پیشرفته و نوین در جهان است؛ زیرا که کاربرد نخست هر زبان همان کاربرد پیوندی ( ارتباطی ) و همگانی آن است و آسانی و سادگی بایاترین ویژگی آن می باشد. در زبان امروز ما تنها هنرمندان و رزم نامه سرایان گاه از توان آهنگ پهلوی نیز برای نمونه در یادکرد دلاوری ها و فرهنگ پهلوانی ایران بهره می برند.
... [مشاهده متن کامل]
بهترین ریشه شناسی پیشنهادی برای این واژه را می توان واژه ( سواران ) دانست. واژه سواران در پهلوی اشکانی ( آسواران ) بوده و در دوره نوین آوای نخست افتاده و ( سواران ) یا ( ساواران ) شده است. از آنجایی که نمای این کوهستان گرامی همانند سوارانی است که پشت سر هم به سوی فراز یا بلندی می تازند این رشته کوه ( ساواران ) نامیده شده است. نیاز نیست بگوییم اشکانیان سواران و تیراندازان زبده ای بوده اند و اسب برایشان با ارزشترین چیزها بوده یا ارمنیان ( هایاستانیان: از مردمان باستانی این سرزمین ها ) سالی چند هزار اسب برای شاهان هخامنشی می فرستاده اند. اشکانیان دسته ای از آریان ساکایان و بازپس گیرندگان ایران را از اسکندریان بودند و زندگی این آزادان جنگجو بر روی اسبانشان سپری می شد. این آهنگ و شیوه واگویی که یادگار سکایان ایرانی و همچنین مادها ( که دسته ی دیگر از سکایان فراز ایران بودند ) می باشد، امروزه در زبان ارمنیان، مردم تا ت زبان، زبان اوغوزی - آذری و نیز زبان هرزنی و زبان تالشان و کُردان یا همه زبان های فراز باختر ایران کم و بیش پابرجا مانده است. امید آنکه مردم آذربایگان با هر آمیختگی زبانی کنونی زبان های بومی آذربایگان مانند تاتی، هرزنی، تالشی و کردی که همگی دنباله زبان های ایرانیِ مادی و پهلوی اشکانی هستند را نیز بیاموزند و از همه سرمایه های خود بهره ببرند. همچنین در پای کوهساران ساوالان جشنوارگان جهانی برای گرامیداشت زاراتوشت سپیتامان برگزار کنند.
گیریم که سبلان ترکی باشد
توریژ یا تاوریژ و اردبیل و اران و شروان و اراس و باجروان وخوی. . . را میخوایید چیکار کنید
طرف امده از اسامی مغولی که در منطقه اذربایجان مانده حرف میزند مانند سلدوز که نام یکی از خانات مغول بود و به شهر نقده میگفتند یا اسامی مغولی دیگر که در منطقه بجای مانده اند با اسامی مغولی میخواهید تاریخ را جعل کنید مگر تاریخ مغول در اذربایجان چقدر است
... [مشاهده متن کامل]
شما اگر از قبل در اذربایجان میبودید در کتاب فتوح البلدان که از فتوهات مسلمانان در ایرن نوشته شده است در قسمت فتح اذربایجان بجای اشاره به کردهای سبلان به ترکهای سبلان اشاره میکرد
و در اذربایجان یک اشاره ی کوچکی هم به شما میکرد ولی میبینیم اثری از ترک و زبان ترکی نیست زمانیکه مسلمانان حمله کردند شماها کجا بودید؟
در بالا دیدم که یک نفر گفته اتورپادگان به اتش پرستی ربطی ندارد پس چطور سلسله ی اتریان اتش پرست بودند
مکتب پاترکیسم بر دو اصل استوار است بیسوادی به اضافه ی بیشعوری
همه ی ما میدونیم که اذربایجان قبل حمله ی ترکان سلجوقی تحت حاکمیت رسمی کردها بود نمومش حکومت دیسم الکردی و شدادیان و روادیان که پایتختشان هم تبریز و مراغه بود
سوال اینجاست اون موقع ترکها کجا بودند که تبریز پایتخت کردها بود جوابش سادست چون اون موقع نه سلجوقبان از اسیای میانه امده بودند و نه ترکان مغول پایتخت خود را در اذربایجان قرار داده بودند
دیدیم عده ای حتی نمیتوانند یک سسله ی ترک تبار قبل سلجوقیان تا خود ماد را در اذربایجان معرفی کنند بعد از تاریخ خود در اذربایجان حرف میزنند
در این فاصله ی 2000 ساله شما کجا بودید نمیشود که در اذربایجان باشید ولی 2000 سال نتوان اثری ازتون پیدا کرد
توریژ یا تاوریژ و اردبیل و اران و شروان و اراس و باجروان وخوی. . . را میخوایید چیکار کنید
طرف امده از اسامی مغولی که در منطقه اذربایجان مانده حرف میزند مانند سلدوز که نام یکی از خانات مغول بود و به شهر نقده میگفتند یا اسامی مغولی دیگر که در منطقه بجای مانده اند با اسامی مغولی میخواهید تاریخ را جعل کنید مگر تاریخ مغول در اذربایجان چقدر است
... [مشاهده متن کامل]
شما اگر از قبل در اذربایجان میبودید در کتاب فتوح البلدان که از فتوهات مسلمانان در ایرن نوشته شده است در قسمت فتح اذربایجان بجای اشاره به کردهای سبلان به ترکهای سبلان اشاره میکرد
و در اذربایجان یک اشاره ی کوچکی هم به شما میکرد ولی میبینیم اثری از ترک و زبان ترکی نیست زمانیکه مسلمانان حمله کردند شماها کجا بودید؟
در بالا دیدم که یک نفر گفته اتورپادگان به اتش پرستی ربطی ندارد پس چطور سلسله ی اتریان اتش پرست بودند
مکتب پاترکیسم بر دو اصل استوار است بیسوادی به اضافه ی بیشعوری
همه ی ما میدونیم که اذربایجان قبل حمله ی ترکان سلجوقی تحت حاکمیت رسمی کردها بود نمومش حکومت دیسم الکردی و شدادیان و روادیان که پایتختشان هم تبریز و مراغه بود
سوال اینجاست اون موقع ترکها کجا بودند که تبریز پایتخت کردها بود جوابش سادست چون اون موقع نه سلجوقبان از اسیای میانه امده بودند و نه ترکان مغول پایتخت خود را در اذربایجان قرار داده بودند
دیدیم عده ای حتی نمیتوانند یک سسله ی ترک تبار قبل سلجوقیان تا خود ماد را در اذربایجان معرفی کنند بعد از تاریخ خود در اذربایجان حرف میزنند
در این فاصله ی 2000 ساله شما کجا بودید نمیشود که در اذربایجان باشید ولی 2000 سال نتوان اثری ازتون پیدا کرد
درود
جناب آذری؛فرنود و دلیل شما بر اینکه نامهایی مانند سبلان یا . . . به زمانی پیشتر از پیدایش ایرانی زبانها در آذربایگان برگردد چیست؟ نامهایی مانند سبلان، اردبیل، تبریز و. . . در بنمایه های ایرانی و ناایرانی به این نشان که ایرانی زبانها در این بوم می زیَند آمده است، سخنتان از چه پشتوانه دانشی یا بنمایه تاریخی بهره می جوید؟
... [مشاهده متن کامل]
هرچند گمانه ها و دیدمانهایی هست که نشان می دهد ایرانویج یعنی نشیمنگاه نخستین آریاییان در همین پهنه ایران و خوارزم بوده است.
در پاسخ به بند دوم سخنتان، جناب حسنی این نام را به دیسه "سولان" در واژه نامه منتهی الارب آورده، همچنین دگردیس واجهای [و - ب] به یکدیگر در زبانهای ایرانی به فراوانی دیده می شود مانند آو و آب، شو و شب، وفر و برف، گاو و گاب و نمونه های بسیار دیگر، بیتی از ناصرخسرو:
تو به پایه ش یکان یکان بَرشو / پس بیاسای بر سر سولان .
شوربختانه بنمایه های کهن تالشی و تاتی و زبانهای دیگر ایرانی همیشه زیرنمود زبان پارسی بوده و چندان خودنمایی نداشته اند و آن چیزی هم که آفریده می شده بیشترِ آن در گذر زمان در پی رویگردانی از آن از میان می رفته، ما سُراینده پهلوی زبان در آذربایگان کم نداریم ولی از هر کدام سروده هایی پراکنده به پهلوی بازمانده که نشان می دهد بیشتر سروده هایشان به فرنود کم ارزش دانستن این زبان از میان رفته است.
درباره بند سوم سخنتان، برخی زبان شناسان زبان کهن اوستا را با پارسی باستان همخانواده و حتا زبان پشتو را بازمانده از آن می دانند همچنین در باره پیامبر بودن زرتشت یا زیستگاه و برانگیخته شدن او در آذربایگان و کوه سبلان، من حکم قطعی ندادم بلکه نوشته من، پیرو سخن کسانی ست که نام سبلان را "جایگاه وحی" می چمند ( معنا می کنند ) یعنی اینکه اگر قرار به جایگاه وحی بودن باشد به جز گمانه هایی که درباره بودن زرتشت در آنجاست، ما پیامبر دیگری سراغ نداریم و زبان زرتشت هم زبان اوستا بوده که پیوندی با ترکی یا زبانهای آلتایی ندارد پس این داوش و ادعا که سبلان نامی ترکی و به چم [جایگاه وحی] باشد پادگویی و تناقض است که آن را از پایه نادرست می سازد.
درباره بودن این نام در دیوان خاقانی که شاعری پارسیگو ست، چون ما ریشه ای برای نام سبلان در زبانهای نا ایرانی نمی شناسیم، به ناچار باید ریشه شناسی تالشها و تاتها و دیگر ایرانی زبانهایی که باشندگان کهن آذربایگان بوده اند ( در کل پهلوی زبانها ) را بپذیریم* مگر اینکه گواه نیرومندتر از سخن آنها یافت شود، ولی درباره نمونه ای که شما آوردید ( نینوا ) ، این نام در بنمایه های بسیار کهنتر از بنمایه های عربی مانند آشوری و . . . دیده می شود که نشان دهنده ناعربی بودن آن است ولی درباره سبلان یا دیگر نامهای کهن آذربایگان، ما به جز بنمایه هایی که ایرانی بودن این نامها را نشان می دهند یا دستکم درباره ریشه این نامها خاموش بوده اند چیزی در دست نداریم.
با سپاس از شما
* پی نوشت: بجز تالشها که "ساو" را یخ معنا می کنند در زبان کردی هم "سَهول" به چم یخ است، دور از ذهن نیست واژه "سهولان" ( جای همیشه پر یخ ) به سولان و سبلان دگردیس شده و این واژه، یادگاری از زمان حکومتهای شدادیان و روادیان کُرد بر آذربایگان و اران ( سده های 4 و 5 ) بوده باشد.
جناب آذری؛فرنود و دلیل شما بر اینکه نامهایی مانند سبلان یا . . . به زمانی پیشتر از پیدایش ایرانی زبانها در آذربایگان برگردد چیست؟ نامهایی مانند سبلان، اردبیل، تبریز و. . . در بنمایه های ایرانی و ناایرانی به این نشان که ایرانی زبانها در این بوم می زیَند آمده است، سخنتان از چه پشتوانه دانشی یا بنمایه تاریخی بهره می جوید؟
... [مشاهده متن کامل]
هرچند گمانه ها و دیدمانهایی هست که نشان می دهد ایرانویج یعنی نشیمنگاه نخستین آریاییان در همین پهنه ایران و خوارزم بوده است.
در پاسخ به بند دوم سخنتان، جناب حسنی این نام را به دیسه "سولان" در واژه نامه منتهی الارب آورده، همچنین دگردیس واجهای [و - ب] به یکدیگر در زبانهای ایرانی به فراوانی دیده می شود مانند آو و آب، شو و شب، وفر و برف، گاو و گاب و نمونه های بسیار دیگر، بیتی از ناصرخسرو:
تو به پایه ش یکان یکان بَرشو / پس بیاسای بر سر سولان .
شوربختانه بنمایه های کهن تالشی و تاتی و زبانهای دیگر ایرانی همیشه زیرنمود زبان پارسی بوده و چندان خودنمایی نداشته اند و آن چیزی هم که آفریده می شده بیشترِ آن در گذر زمان در پی رویگردانی از آن از میان می رفته، ما سُراینده پهلوی زبان در آذربایگان کم نداریم ولی از هر کدام سروده هایی پراکنده به پهلوی بازمانده که نشان می دهد بیشتر سروده هایشان به فرنود کم ارزش دانستن این زبان از میان رفته است.
درباره بند سوم سخنتان، برخی زبان شناسان زبان کهن اوستا را با پارسی باستان همخانواده و حتا زبان پشتو را بازمانده از آن می دانند همچنین در باره پیامبر بودن زرتشت یا زیستگاه و برانگیخته شدن او در آذربایگان و کوه سبلان، من حکم قطعی ندادم بلکه نوشته من، پیرو سخن کسانی ست که نام سبلان را "جایگاه وحی" می چمند ( معنا می کنند ) یعنی اینکه اگر قرار به جایگاه وحی بودن باشد به جز گمانه هایی که درباره بودن زرتشت در آنجاست، ما پیامبر دیگری سراغ نداریم و زبان زرتشت هم زبان اوستا بوده که پیوندی با ترکی یا زبانهای آلتایی ندارد پس این داوش و ادعا که سبلان نامی ترکی و به چم [جایگاه وحی] باشد پادگویی و تناقض است که آن را از پایه نادرست می سازد.
درباره بودن این نام در دیوان خاقانی که شاعری پارسیگو ست، چون ما ریشه ای برای نام سبلان در زبانهای نا ایرانی نمی شناسیم، به ناچار باید ریشه شناسی تالشها و تاتها و دیگر ایرانی زبانهایی که باشندگان کهن آذربایگان بوده اند ( در کل پهلوی زبانها ) را بپذیریم* مگر اینکه گواه نیرومندتر از سخن آنها یافت شود، ولی درباره نمونه ای که شما آوردید ( نینوا ) ، این نام در بنمایه های بسیار کهنتر از بنمایه های عربی مانند آشوری و . . . دیده می شود که نشان دهنده ناعربی بودن آن است ولی درباره سبلان یا دیگر نامهای کهن آذربایگان، ما به جز بنمایه هایی که ایرانی بودن این نامها را نشان می دهند یا دستکم درباره ریشه این نامها خاموش بوده اند چیزی در دست نداریم.
با سپاس از شما
* پی نوشت: بجز تالشها که "ساو" را یخ معنا می کنند در زبان کردی هم "سَهول" به چم یخ است، دور از ذهن نیست واژه "سهولان" ( جای همیشه پر یخ ) به سولان و سبلان دگردیس شده و این واژه، یادگاری از زمان حکومتهای شدادیان و روادیان کُرد بر آذربایگان و اران ( سده های 4 و 5 ) بوده باشد.
جناب کشاورز و جناب حسنی سپاس از ارائه مطالب شما، اما نکاتی هست که بهتر است مطرح گردد :
1 - جناب کشاورز احتمال اینکه نامگذاری کوه سبلان به زمان بسیار قبل تر از حضور ایرانی زبان ها برگردد بسیار زیاد است چنانچه نام هایی چون خلخال، اردبیل، تبریز و. . . نیز به احتمال قوی متعلق به اقوام کهن تر از حضور اقوام ایرانی بر می گردد، جناب حسنی اگر شما هم دعوی " تئوری اورمو " و بومی بودن ترکان از زمان کهن در منطقه را در مقابل تئوری آلتای دارید، باید عرض کنم که این امر هنوز به طور کامل ثابت نشده است و قضاوت را به خوانندگان می سپاریم.
... [مشاهده متن کامل]
2 - درباره تحلیل لغت، جناب کشاورز آیا جنابعالی قادر به ارائه تحلیل سازه لغت و تغییرهای دیسه های مختلف مدعی شده ( سَ و لون ) برای کوه سبلان و ارائه چندین شاهد از منابع کهن تالشی، تاتی و. . . هستید، مثلا می توانید سیر تغییر دیسه های سَ، وَ، لون را از کتب 1000 ساله یا 500 ساله این گویش های پارسی نشان دهید ؟!
در ادامه، با کمال احترام خدمت گویشوران تالش و تات عزیز هم وطن آیا بر سر کوه چیز بجای برف باید چیزی دیگری باشد که این تحلیل ارائه می شود؟! و
آقای حسنی حالا شما باز در این مورد کمی تلاش علمی تری نموده اید ولی باز هم با روش شما ممکن است کسی پیدا شود و بگوید ریشه
Sa به مفهوم سخن، گفتگو و. . . در زبان سومری هم وجود دارد ( چنانچه هست ) و بحث را جلوتر برده و بجای دیگری بکشد.
3 - جناب کشاورز اگر این نوشته من مورد سوء استفاده پانترک، پانکرد، پان تالش و. . . قرار نگیرد، بهتر است منصف باشیم چون تاکنون اشکال وارد هنینگ به وجود زبان آذری کهن به طور یقین پاسخ داده نشده است، چنانچه حتی زبان کهن اوستا یعنی گاتها نیز هنوز به طور واقعی شناسایی نشده و بنا به نظرات ارائه شده تاکنون، زبان گاتها هیچ ربطی به پارسی باستان نداشته، حتی وجود شخصیت تاریخی و پیامبر بودن خود اشو زرتشت هم امری ثابت نیست و یا حضور او در آذربایجان کهن یا بلخکه شما حکم قطعی صادر نموده اید و جناب حسنی شما هم مصداق همین امر هستید.
4 - درباره خاقانی جناب کشاورز وجود دیسه سبلان در دیوان خاقانی دلیل بر ارائه ریشه پارسی برای آن نیست چنانچه وجود لغت نینوا در اشعار شخصی دلیل بر ریشه تراشی عربی برای واژه نیست و جناب حسنی شما هم لطفا از اشعار خاقانی به نفع خودتان استفاده نکنید.
1 - جناب کشاورز احتمال اینکه نامگذاری کوه سبلان به زمان بسیار قبل تر از حضور ایرانی زبان ها برگردد بسیار زیاد است چنانچه نام هایی چون خلخال، اردبیل، تبریز و. . . نیز به احتمال قوی متعلق به اقوام کهن تر از حضور اقوام ایرانی بر می گردد، جناب حسنی اگر شما هم دعوی " تئوری اورمو " و بومی بودن ترکان از زمان کهن در منطقه را در مقابل تئوری آلتای دارید، باید عرض کنم که این امر هنوز به طور کامل ثابت نشده است و قضاوت را به خوانندگان می سپاریم.
... [مشاهده متن کامل]
2 - درباره تحلیل لغت، جناب کشاورز آیا جنابعالی قادر به ارائه تحلیل سازه لغت و تغییرهای دیسه های مختلف مدعی شده ( سَ و لون ) برای کوه سبلان و ارائه چندین شاهد از منابع کهن تالشی، تاتی و. . . هستید، مثلا می توانید سیر تغییر دیسه های سَ، وَ، لون را از کتب 1000 ساله یا 500 ساله این گویش های پارسی نشان دهید ؟!
در ادامه، با کمال احترام خدمت گویشوران تالش و تات عزیز هم وطن آیا بر سر کوه چیز بجای برف باید چیزی دیگری باشد که این تحلیل ارائه می شود؟! و
آقای حسنی حالا شما باز در این مورد کمی تلاش علمی تری نموده اید ولی باز هم با روش شما ممکن است کسی پیدا شود و بگوید ریشه
Sa به مفهوم سخن، گفتگو و. . . در زبان سومری هم وجود دارد ( چنانچه هست ) و بحث را جلوتر برده و بجای دیگری بکشد.
3 - جناب کشاورز اگر این نوشته من مورد سوء استفاده پانترک، پانکرد، پان تالش و. . . قرار نگیرد، بهتر است منصف باشیم چون تاکنون اشکال وارد هنینگ به وجود زبان آذری کهن به طور یقین پاسخ داده نشده است، چنانچه حتی زبان کهن اوستا یعنی گاتها نیز هنوز به طور واقعی شناسایی نشده و بنا به نظرات ارائه شده تاکنون، زبان گاتها هیچ ربطی به پارسی باستان نداشته، حتی وجود شخصیت تاریخی و پیامبر بودن خود اشو زرتشت هم امری ثابت نیست و یا حضور او در آذربایجان کهن یا بلخکه شما حکم قطعی صادر نموده اید و جناب حسنی شما هم مصداق همین امر هستید.
4 - درباره خاقانی جناب کشاورز وجود دیسه سبلان در دیوان خاقانی دلیل بر ارائه ریشه پارسی برای آن نیست چنانچه وجود لغت نینوا در اشعار شخصی دلیل بر ریشه تراشی عربی برای واژه نیست و جناب حسنی شما هم لطفا از اشعار خاقانی به نفع خودتان استفاده نکنید.
درود
از جناب حسنی به خاطر این نوشتار ارزشمند سپاسگزارم.
ولی با عرض پوزش چند نکته نیز درخور نگرش خواهد بود:
1 ) شما که می گویید نام سبلان هیچگاه به دیس سَوَلون یا سَهولان یاد نشده ( یعنی که این نامها درست نیستند ) پس چطور برای ساوالانِ خودتان، ریشه یابی آنهم ترکی می کنید؟! دیگری هم می تواند همان ساوالان را در زبان خودش معنا کند یا در بنمایه آخری ( منتهی الارب ) سَوَلان گفته، مگر چه تفاوتی با سَوَلون دارد؟
... [مشاهده متن کامل]
2 ) شما در معنایابیِ ( مانند دیگران ) گمانه ایِ خودتان، این نام را [جایگاه دریافت وحی] برگردان کردید، می پنداریم که این دیدگاه درست باشد، ولی وحی بر چه کسی؟ زرتشت؟ ( پیامبر دیگری که نبوده! ) ، زبان زرتشت چیست؟ آیا جز زبانی که اوستا را به آن سروده؟ یعنی پارسی باستان، و اوستا را در گام نخست برای چه کسانی آورد؟ جز مردم آذربایگان؟
سوره ابراهیم آیه 4: "ما هیچ پیامبری را نفرستادیم جز به زبان قوم خودش تا ( دین را ) برایشان آشکار کند . . . "
آیا می توان پذیرفت که زبان مردم آذربایگان چیزی به جز پارسی باستان بوده ( مثلن ترکی بوده ) ولی زبان پیامبرشان و کتابی که برای آن مردم آورده به پارسی باستانی؟ با یک زبان ناآشنا چه چیزی را می خواسته برای آن مردم آشکار کند؟!
پس روشن است که سبلان نامی ترکی نیست که تفسیر ترکی داشته باشد.
3 ) شما آن بخش از نوشتارتان که از تاریخ طبری، ترگویه ( ترجمه ) ی بلعمی آورده اید:
"پس جرّاح برفت با سپاه و به جایی فرود آمد که آن را سبلان گویند. و با جرّاح مردی از آذربایگان بود مردانشاه نام"
می گوید مردی از آذربایگان به نام مردانشاه، این نام به چه زبانیست؟
هیچ نام ترکی از گذشته کهن آذربایگان در دست نیست، هرچه هست یا پارسی ( ایرانی ) ست یا نامهای اسلامی: رستم فرخزاد، بابک خرم دین، جاویدان بن شهرک ( استاد بابک ) ، بهمنیار بن مرزبان ( شاگرد ابن سینا ) ، وهسودان، فیروزشاه زرین کلاه و . . .
بنمایه ای که زبان ترکی را زبان مردم آذربایگان پیشتر از 400 سال پیش نشان دهد نیست، بلکه همه منابع، زبان پهلوی ( گاهی با نام فارسی، گاهی آذری ) را زبان این مردم گزارش کرده اند.
هنگامی که پیشینه نام سبلان به سروده های نهصد سال پیشِ خاقانی شروانی هم می رسد، زمانی که زبان آذربایگان تا پانصد سال پس از آن نیز پهلوی بود، چه شکی در آریایی بودن نام سبلان باقی می ماند؟
از جناب حسنی به خاطر این نوشتار ارزشمند سپاسگزارم.
ولی با عرض پوزش چند نکته نیز درخور نگرش خواهد بود:
1 ) شما که می گویید نام سبلان هیچگاه به دیس سَوَلون یا سَهولان یاد نشده ( یعنی که این نامها درست نیستند ) پس چطور برای ساوالانِ خودتان، ریشه یابی آنهم ترکی می کنید؟! دیگری هم می تواند همان ساوالان را در زبان خودش معنا کند یا در بنمایه آخری ( منتهی الارب ) سَوَلان گفته، مگر چه تفاوتی با سَوَلون دارد؟
... [مشاهده متن کامل]
2 ) شما در معنایابیِ ( مانند دیگران ) گمانه ایِ خودتان، این نام را [جایگاه دریافت وحی] برگردان کردید، می پنداریم که این دیدگاه درست باشد، ولی وحی بر چه کسی؟ زرتشت؟ ( پیامبر دیگری که نبوده! ) ، زبان زرتشت چیست؟ آیا جز زبانی که اوستا را به آن سروده؟ یعنی پارسی باستان، و اوستا را در گام نخست برای چه کسانی آورد؟ جز مردم آذربایگان؟
سوره ابراهیم آیه 4: "ما هیچ پیامبری را نفرستادیم جز به زبان قوم خودش تا ( دین را ) برایشان آشکار کند . . . "
آیا می توان پذیرفت که زبان مردم آذربایگان چیزی به جز پارسی باستان بوده ( مثلن ترکی بوده ) ولی زبان پیامبرشان و کتابی که برای آن مردم آورده به پارسی باستانی؟ با یک زبان ناآشنا چه چیزی را می خواسته برای آن مردم آشکار کند؟!
پس روشن است که سبلان نامی ترکی نیست که تفسیر ترکی داشته باشد.
3 ) شما آن بخش از نوشتارتان که از تاریخ طبری، ترگویه ( ترجمه ) ی بلعمی آورده اید:
"پس جرّاح برفت با سپاه و به جایی فرود آمد که آن را سبلان گویند. و با جرّاح مردی از آذربایگان بود مردانشاه نام"
می گوید مردی از آذربایگان به نام مردانشاه، این نام به چه زبانیست؟
هیچ نام ترکی از گذشته کهن آذربایگان در دست نیست، هرچه هست یا پارسی ( ایرانی ) ست یا نامهای اسلامی: رستم فرخزاد، بابک خرم دین، جاویدان بن شهرک ( استاد بابک ) ، بهمنیار بن مرزبان ( شاگرد ابن سینا ) ، وهسودان، فیروزشاه زرین کلاه و . . .
بنمایه ای که زبان ترکی را زبان مردم آذربایگان پیشتر از 400 سال پیش نشان دهد نیست، بلکه همه منابع، زبان پهلوی ( گاهی با نام فارسی، گاهی آذری ) را زبان این مردم گزارش کرده اند.
هنگامی که پیشینه نام سبلان به سروده های نهصد سال پیشِ خاقانی شروانی هم می رسد، زمانی که زبان آذربایگان تا پانصد سال پس از آن نیز پهلوی بود، چه شکی در آریایی بودن نام سبلان باقی می ماند؟
شکل مکتوب واژه در منابع کهن اسلامی و اشعار بیشتر بصورت 👈سبلان آمده است ولی گاهی همانند کتاب اولیاء چلبی بصورت 👈 سهلان 👉 نیز آمده است ولی هیچگاه بصورت سَوَلون یا سَهولان ذکر نشده است:
1⃣در کتاب معروف جغرافیایی عربی معجم البلدان�یاقوت الحموی�الحموی، �جلد :�3��صفحه �186 :
... [مشاهده متن کامل]
👈👈سبلان: بفتح أوله وثانیه، وآخره نون: جبل عظیم مشرف على مدینة أردبیل من أرض أذربیجان، وفى هذا الجبل عدة قرى ومشاهد کثیرة للصالحین، والثلج فی رأسه صیفا وشتاء، وهم یعتقدون أنه من معالم الصالحین والاماکن المبارکة المزارة
2⃣ در � آثار اﻟﺒﻼﺩ ﻭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻟﻌﺒﺎﺩ � بزبان عربی ، نوشته ﺯﮐﺮﯾﺎ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺰﻭﯾﻨﯽ ، ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۶۷۴ ﻩ. ﻕ : این نام بصورت � سبلان � در متن اصلی عربی و حدیث پیامبر ، ثبت شده در صفحه ۲۸۴ می نویسد :
� ﺁﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﺍﺳﻌﻪ ﺑﯿﻦ ﻗﻬﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺭّﺍﻥ. ﺑﻬﺎ ﻣﺪﻥ ﮐﺜﯿﺮﻩ ﻭ ﻗﺮﯼ ﻭ ﺟﺒﺎﻝ ﻭ ﺃﻧﻬﺎﺭ ﮐﺜﯿﺮﻩ. ﺑﻬﺎ ﺟﺒﻞ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ؛ ﻗﺎﻝ ﺃﺑﻮ ﺣﺎﻣﺪ ﺍﻷﻧﺪﻟﺴﯽ : ﺍﻧّﻪ ﺟﺒﻞ ﺑﺂﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ﺑﻘﺮﺏ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺃﺭﺩﺑﯿﻞ ﻣﻦ ﺃﻋﻠﯽ ﺟﺒﺎﻝ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ. ﺭﻭﯼ ﻋﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠّﻪ ، ﺻﻠّﯽ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺳﻠّﻢ ، ﺍﻧّﻪ ﻗﺎﻝ : ﻣﻦ ﻗﺮﺃ : ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﻠّﻪ ﺣﯿﻦ ﺗﻤﺴﻮﻥ ﻭ ﺣﯿﻦ ﺗﺼﺒﺤﻮﻥ ، ﺇﻟﯽ ﻗﻮﻟﻪ ﺗﺨﺮﺟﻮﻥ ، ﮐﺘﺐ ﻟﻪ ﻣﻦ ﺍﻟﺤﺴﻨﺎﺕ ﺑﻌﺪﺩ ﮐﻞّ ﻭﺭﻗﻪ ﺛﻠﺞ ﺗﺴﻘﻂ ﻋﻠﯽ ﺟﺒﻞ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ! ﻗﯿﻞ : ﻭ ﻣﺎ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠّﻪ ؟ ﻗﺎﻝ: ﺟﺒﻞ ﺑﯿﻦ ﺃﺭﻣﯿﻨﯿﻪ ﻭ ﺁﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ، ﻋﻠﯿﻪ ﻋﯿﻦ ﻣﻦ ﻋﯿﻮﻥ ﺍﻟﺠﻨّﻪ ، ﻭ ﻓﯿﻪ ﻗﺒﺮ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﺭ ﺍﻷﻧﺒﯿﺎﺀ . . . �
3⃣ در کتاب � فتوح البلدان � بزبان عربی ، نوشته بلاذری ( درگذشت ۲۷۹ ق ) . صفحه ۳۱۷ :
� . . . ﺟﻤﯿﻊ ﺃﻫﻞ ﺃﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ﻋﻠﯽ ﺛﻤﺎﻧﻤﺎﺋﻪ ﺃﻟﻒ ﺩﺭﻫﻢ ﻭﺯﻥ ﺛﻤﺎﻧﯿﻪ ﻋﻠﯽ ﺃﻥ ﻻ ﯾﻘﺘﻞ ﻣﻨﻬﻢ ﺃﺣﺪﺍ ﻭ ﻻ ﯾﺴﺒﯿﻪ ﻭ ﻻ ﯾﻬﺪﻡ ﺑﯿﺖ ﻧﺎﺭ ﻭ ﻻ ﯾﻌﺮﺽ ﻷﮐﺮﺍﺩ ﺍﻟﺒﻼﺳﺠﺎﻥ ﻭ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﻭ ﺳﺎﺗﺮﻭﺩﺍﻥ، ﻭ ﻻ ﯾﻤﻨﻊ ﺃﻫﻞ ﺍﻟﺸﯿﺰ ﺧﺎﺻﻪ . . . �
4⃣ در اشعار خاقانی بزبان فارسی ، که خود در آذربایجان زاده شده و زندگی کرده و وفات یافته است ( ۵۲۰ ق. ﺷَﺮﻭﺍﻥ - ۵۹۵ ق. ﺗﺒﺮﯾﺰ ) . در دیوان اشعار عربی اش
https://ganjoor. net/khaghani/divankh/arabikh/sh7/
وها فارسیا بالحجازی اشفع
واحضر کسری ثم نعمان اتبع
عرش ذری👈 سبلان ام فلک العلی
و فی ظلها الارواح و النور جمع
اثامنة الجنات للنفس موعد
و رابعة الافلاک للشمس موضع
نعم فلک بل جنة فی ذراهما
لعیسی مب بل لادریس مربع
و در دیوان اشعارش قطعه ۴۹ :
ﻗﺒﻠﻪٔ ﺍﺑﺪﺍﻝ ﻗﻠﻪٔ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﺩﺍﻥ
ﮐﻮ ﺯ ﺷﺮﻑ ﮐﻌﺒﻪﻭﺍﺭ ﻗﻄﺐ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﮐﻌﺒﻪ ﺑﻮﺩ ﺳﺒﺰﭘﻮﺵ ﺍﻭ ﺯ ﭼﻪ ﭘﻮﺷﺪ
ﺟﺎﻣﻪٔ ﺍﺣﺮﺍﻣﯿﺎﻥ ﮐﻪ ﮐﻌﺒﻪٔ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺖ
5⃣ کتاب � تاریخنامه طبری � بزبان فارسی ، نوشته بلعمی ، وزیر سامانیان ( درگذشت ۳۶۳ ق ) . جلد ۴ ، صفحه ۹۳۲ یا صفحه ۲۶۴۲ در کل :
پس جرّاح برفت با سپاه و به جایی فرود آمد که آن را 👈👈سبلان گویند. و با جرّاح مردی از آذربایگان بود مردانشاه نام، او را گفت : ایّها الامیر، لشکر تو اندکی است و دشمن بسیار است و نه واجب بود که لشکر اندک با لشکر بزرگ بر صحرا روند و حرب کنند، اینک کوه
سبلان👉 به نزدیک تو است.
6⃣ در � الاثار الباقیه عن القرون الخالیه � بزبان عربی ، نوشته ابوریحان بیرونی ( ۳۶۲ - ۴۴۰ ق )
� . . . فلما مات فیلکوس دخل زرادشت جبل
👈👈سبلان، و مکث فیه سنین، حتی لفّق کتابه، و احدث ما احدث؛ و الصحیح انه کان من آذربیجان، و لعلّ هذا . . . �
7⃣ در � ﺍﻟﺒﻠﺪﺍﻥ � بزبان عربی ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺤﻤﺪﺑﻦ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻫﻤﺪﺍﻧﯽ در سال ۲۹۰ ه. ق. صفحه ۵۰۵ :
� ﻭ ﺑﺎﻟﺒﺮﮐﻪ ﻣﻠﮏ ﺑﺠﺒﻞ ﯾﻘﺎﻝ ﻟﻪ
👈👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﻣﻠﮏ. ﻭ ﺇﻥ ﻫﺆﻻﺀ ﺍﻷﻣﻼﮎ ﺍﻟﺜﻼﺛﻪ ﻣﺄﻣﻮﺭﻭﻥ ﺑﺜﺄﯾﯿﺪ ﺃﺻﺤﺎﺏ ﺍﻟﺠﯿﻮﺵ. ﻓﻘﺎﻝ ﺃﻧﻮﺷﺮﻭﺍﻥ: ﻻ ﯾﻤﮑﻨﻨﯽ ﺃﻥ ﺃﻧﻘﻞ ﻧﺎﺭ ﺁﺫﺭﺟﺸﻨﺴﻒ ﻭ ﺍﻟﺒﺮﮐﻪ ﺇﻟﯽ ﺳﺒﻼﻥ ﻓﺄﺟﻤﻌﻬﻦّ . . . �
8⃣ در � تاج العروس � بزبان عربی ، نوشته زبیدی ( درگذشت ۱۲۰۵ ق ) :
� . . . ﻭ 👈👈ﺳَﺒَﻼﻥ: ﻣﺤﺮَّﮐﻪً، ﺟَﺒَﻞٌ، ﺑﺄَﺫْﺭْﺑِﯿْﺠﺎﻥ ﻣُﺸْﺮِﻑٌ ﻋﻠﯽ ﺃَﺭْﺩَﺑِﯿﻞ ﻭ ﻫﻮ ﻣﻦ ﻣَﻌَﺎﻟﻢ ﺍﻟﺼﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﺍﻷَﻣﺎﮐِﻦِ ﺍﻟﺘﯽ ﺗُﺰَﺍﺭُ ﻭ ﯾُﺘَﺒَﺮَّﮎُ ﺑﻬﺎ . . . ،
9⃣ در � صور الاقالیم � بزبان فارسی ، متنی جغرافیایی مربوط به ۷۴۸ ق. :
� . . . و زردشت حکیم از آذربایجان بود و در انطاکیه روم تحصیل علوم کردی و علم نجوم نیک دانستی . . . مراجعت کرد و به آذربایجان آمد و در کوه
👈👈سبلان که کوهی مشهور باشد ، مدت پانزده سال مجاور شد. زند و پازند بساخت و آغاز دعوت کرد. �
0⃣1⃣در � صورة الارض � بزبان عربی ، نوشته ابن حوقل در سال ۹۷۷ میلادی. جلد ۲ ، صفحه ۳۳۶ :
� . . . کور جلیله و لها جبل صعوده و نزوله نحو ثلثه فراسخ یسمّی 👈👈سبلان عظیم رفیع شامخ مطلّ علیها من غربیّها لا تفارقه الثلوج صیفا و لا شتاء، و هی مدینه لها أنهار جاریه و أبآرها طیّبه . . . �
1⃣1⃣ در � تقویم البلدان � بزبان عربی ، نوشته ابوالفدا ( درگذشت ۷۳۲ ق ) . صفحه ۴۵۶ :
� . . . و أردبیل مدینه کثیره الخصب و علی فرسخین منها جبل اسمه
👈 👈سبلان عظیم الارتفاع و لا یفارقه الثلج، و . . . �
2⃣1⃣ در � الاماکن � بزبان عربی ، نوشته حازمی همدانی در سده ششم قمری : � . . . 👈ﺳﺒﻼﻥ 👉 : ﺑﻔﺘﺢ ﺍﻟﺴﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﺒﺎﺀ ﺍﻟﻤﻮﺣّﺪﻩ : ﺟﺒﻞ ﻋﻈﯿﻢ ﺑﺄﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ . . . �
3⃣1⃣ در � الفتوح � بزبان عربی ، نوشته ابن اعثم کوفی ( درگذشت ۳۱۴ ق ) . جلد هشت ، صفحه ۳۸ : � . . . ﺑﺄﺟﻤﻌﻬﻢ ﺇﻻ ﺳﺒﻌﻤﺎﺋﻪ ﺭﺟﻞ ﺃﻭ ﺩﻭﻥ ﺫﻟﮏ، ﻓﺈﻧﻬﻢ ﺍﻧﻬﺰﻣﻮﺍ ﺣﺘﯽ ﺻﺎﺭﻭﺍ ﺇﻟﯽ ﺟﺒﻞ 👈ﺳﺒﻼﻥ 👉 ﻭ ﺍﺷﺘﻐﻞ ﺍﻟﺨﺰﺭ ﻋﻨﻬﻢ ﺑﻤﺎ . . . �
✳️سوال اینست که چرا ساوالان در منابع اسلامی بصورت 👈 سبلان 👉 ذکر شده است ولی ما امروزه بصورت👈 ساوالان 👉 می خوانیم؟
جواب بسیار ساده است و آن هم وجود شکل قدیمی واژه 👈 ساو 👉 که قسمت اول تشکیل دهنده ساوالان است بصورت ✅ ساب ✅ در ترکی باستان است، چنانچه در 👈 کتاب ایرک بیتیک و کتیبه های اورخون بصورت ساب 👉
Tarihte En Eski Kaynak
saβ�"s�z" [ Orhun Yazıtları ( 735 ) :�taş tokıtdım k�ŋ�lketi sabınım urturtum [taş diktirdim g�n�ldeki s�z�m� yazdırdım]�]
saβ�ı�"s�zc�, el�i" [ Irk Bitig ( 900 yılından �nce ) ]
📚https://www. etimolojiturkce. com/kelime/sav
آمده ولی بعدها 👈 در دیوان الغات الترک بصورت saw با واو گرد ذکر شده و👈 امروزه نیز بصورت ساو کاربرد دارد و درواقع ☝️ شکل 💎قدیمی واژه با تکیه به وجود قاعده ی هارمونیک در ترکی ( اینجه - قالین ) بصورت ✅ سابالان Sabalan ✅ بوده است که بعد از ورود به سیستم آوایی سایر زبان های به شکل 👈 سبلان 👉 ثبت شده است.
✳️ ریشه یابی ساوالان :
بنا به بررسی های انجام شده
واژه ممکن است متشکل از دو یا سه قسمت باشد که در مفهوم کلی تفاوتی نخواهند داشت :
👈ساو ( ساب ) : وحی، سخن آلان : گیرنده
👈 ساو ( ساب ) : وحی آل : بلند، مقدس، رفیع آن : سرزمین، جایگاه
در مفهوم کلی بصورت محل دریافت وحی معنی می شود و با نوشته های نویسندگان اسلامی و زرتشتی در مورد آن کاملا سازگار است که قبلا نیز اقوال آوردیم ؛ 👇
👈زیبدی درکتاب ( تاج العروس فی شرح القاموس ) نوشته است سبلان از معالم صالحین و اماکن متبرکه و مزارت ولقب عده ای از محدثین از جمله سالم و ابراهیم بن زیاد بن خالدبن عبدالله و خالدبن دهقان می باشد.
👈ابوالحق ابراهیم محمدفارسی اصطخری در کتاب المسالک الممالک می نویسد � � از آن کوه یخ تهی نمی گردد و کوه سبلان به جهت اینکه زرتشت در آنجا ملهم گشته و به پیامبری برانگیخته شده به مثابه تور زرتشت تلقی می شود و نزد ایرانیان قدیم پرستشگاه بوده . �
👈در بودن زرتشت در سبلان کتابهای عجایب المخلوقات و کتاب آثارالبلاد والاخبارالعباد که ذکریابن محمودالمکمونی القزوینی اشاراتی رفته است . � وی می نویسد: � زرتشت از ( شیز ) آذربایجان بوده از مردم کناره گرفت در کوه سبلان بسر برد و ازآنجا کتابی آوردنامزد به یسنا. . . � ��
👈 پور داود در جلد دوم کتاب یسنا1�در ص 162 و در نوشته های نویسندگان یونانی و رومی نیز به گوشه گیری زرتشت پس از پیامبری بر می خوریم . � پلینوس ( PLINUS ) که در کوه وزوو در ایتالیا در سال 79 م جان خود را ازدست داد می گوید: � زرتشت هنگام سی سالگی گوشه گرفت خوروش ( یاوانلیق ) پنیری بود که تباه نمی شد و یک گونه مائده ناگزیر. � نیچه ( NICTZCHE ) فیلسوف آلمانی در 25 اوت 1900 درگذشت کتاب خود را زرتشت چنین گفته :�زرتشت سی ساله بود زادگاه خود دریاچة چی چست و ( کنار ارس - کنزک ) را ترک ، به کوهی رفت و 10 سال از تنهائی خسته نشد دلش دگرگون گردید پس آنگاه بامدادان در سپیده دم برخاست ، روی به خورشید کرد و گفت . . . �
👈 در کتاب عجایب ا لمخلوقات از قول پیامبر اکرم ( ص ) چنین نقل می کند که فرمود:�ذالک بمقدار ورقه ثُلج یسقط علی جبال سبلان و ما سبلان یا رسول الله قال : جبل فی ارض آذربایجان علیه عین من عیون الجنه و فیه قبر من قبور الانبیاء. �����
👈یاقوت حموی در معجم البلدان از سبلان نامبرده که : � قبور عده ائی از صلحا در انجاست و قله اش همیشه پربرف است و عقیده بر آن است در تیغه دوم پائین قله قبر حامد پیامبر در آنجاست . �
👈 حدودالعالم من المشرق الی المغرب اشاره کرده در ناحیت آذرآبادکان کوهی است به نزدیکی اردبیل بسیار نعمت بود از وی جامها برد و جامهای نگین خیزد.
👈بستان السیاحه سبلان نام کوهی است در آذربایجان چشمه های بسیار، چمن های بیشمار و غرایب روزگار گویندیکی از انبیاء در آن کوه مدفون است و در حوالی آن چشمه های سوزان است .
👈منتهی الارب چنین آمده است : � سبلان ( سولان ) آن کوه عظیم در حوالی اردبیل ( مشکین ) و👈 بشرافت مشهور وبسیاری از اهل الله در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند👉
1⃣در کتاب معروف جغرافیایی عربی معجم البلدان�یاقوت الحموی�الحموی، �جلد :�3��صفحه �186 :
... [مشاهده متن کامل]
👈👈سبلان: بفتح أوله وثانیه، وآخره نون: جبل عظیم مشرف على مدینة أردبیل من أرض أذربیجان، وفى هذا الجبل عدة قرى ومشاهد کثیرة للصالحین، والثلج فی رأسه صیفا وشتاء، وهم یعتقدون أنه من معالم الصالحین والاماکن المبارکة المزارة
2⃣ در � آثار اﻟﺒﻼﺩ ﻭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻟﻌﺒﺎﺩ � بزبان عربی ، نوشته ﺯﮐﺮﯾﺎ ﺑﻦ ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺰﻭﯾﻨﯽ ، ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۶۷۴ ﻩ. ﻕ : این نام بصورت � سبلان � در متن اصلی عربی و حدیث پیامبر ، ثبت شده در صفحه ۲۸۴ می نویسد :
� ﺁﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﻭﺍﺳﻌﻪ ﺑﯿﻦ ﻗﻬﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺭّﺍﻥ. ﺑﻬﺎ ﻣﺪﻥ ﮐﺜﯿﺮﻩ ﻭ ﻗﺮﯼ ﻭ ﺟﺒﺎﻝ ﻭ ﺃﻧﻬﺎﺭ ﮐﺜﯿﺮﻩ. ﺑﻬﺎ ﺟﺒﻞ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ؛ ﻗﺎﻝ ﺃﺑﻮ ﺣﺎﻣﺪ ﺍﻷﻧﺪﻟﺴﯽ : ﺍﻧّﻪ ﺟﺒﻞ ﺑﺂﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ﺑﻘﺮﺏ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺃﺭﺩﺑﯿﻞ ﻣﻦ ﺃﻋﻠﯽ ﺟﺒﺎﻝ ﺍﻟﺪﻧﯿﺎ. ﺭﻭﯼ ﻋﻦ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠّﻪ ، ﺻﻠّﯽ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺳﻠّﻢ ، ﺍﻧّﻪ ﻗﺎﻝ : ﻣﻦ ﻗﺮﺃ : ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺍﻟﻠّﻪ ﺣﯿﻦ ﺗﻤﺴﻮﻥ ﻭ ﺣﯿﻦ ﺗﺼﺒﺤﻮﻥ ، ﺇﻟﯽ ﻗﻮﻟﻪ ﺗﺨﺮﺟﻮﻥ ، ﮐﺘﺐ ﻟﻪ ﻣﻦ ﺍﻟﺤﺴﻨﺎﺕ ﺑﻌﺪﺩ ﮐﻞّ ﻭﺭﻗﻪ ﺛﻠﺞ ﺗﺴﻘﻂ ﻋﻠﯽ ﺟﺒﻞ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ! ﻗﯿﻞ : ﻭ ﻣﺎ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠّﻪ ؟ ﻗﺎﻝ: ﺟﺒﻞ ﺑﯿﻦ ﺃﺭﻣﯿﻨﯿﻪ ﻭ ﺁﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ، ﻋﻠﯿﻪ ﻋﯿﻦ ﻣﻦ ﻋﯿﻮﻥ ﺍﻟﺠﻨّﻪ ، ﻭ ﻓﯿﻪ ﻗﺒﺮ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﺭ ﺍﻷﻧﺒﯿﺎﺀ . . . �
3⃣ در کتاب � فتوح البلدان � بزبان عربی ، نوشته بلاذری ( درگذشت ۲۷۹ ق ) . صفحه ۳۱۷ :
� . . . ﺟﻤﯿﻊ ﺃﻫﻞ ﺃﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ ﻋﻠﯽ ﺛﻤﺎﻧﻤﺎﺋﻪ ﺃﻟﻒ ﺩﺭﻫﻢ ﻭﺯﻥ ﺛﻤﺎﻧﯿﻪ ﻋﻠﯽ ﺃﻥ ﻻ ﯾﻘﺘﻞ ﻣﻨﻬﻢ ﺃﺣﺪﺍ ﻭ ﻻ ﯾﺴﺒﯿﻪ ﻭ ﻻ ﯾﻬﺪﻡ ﺑﯿﺖ ﻧﺎﺭ ﻭ ﻻ ﯾﻌﺮﺽ ﻷﮐﺮﺍﺩ ﺍﻟﺒﻼﺳﺠﺎﻥ ﻭ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﻭ ﺳﺎﺗﺮﻭﺩﺍﻥ، ﻭ ﻻ ﯾﻤﻨﻊ ﺃﻫﻞ ﺍﻟﺸﯿﺰ ﺧﺎﺻﻪ . . . �
4⃣ در اشعار خاقانی بزبان فارسی ، که خود در آذربایجان زاده شده و زندگی کرده و وفات یافته است ( ۵۲۰ ق. ﺷَﺮﻭﺍﻥ - ۵۹۵ ق. ﺗﺒﺮﯾﺰ ) . در دیوان اشعار عربی اش
وها فارسیا بالحجازی اشفع
واحضر کسری ثم نعمان اتبع
عرش ذری👈 سبلان ام فلک العلی
و فی ظلها الارواح و النور جمع
اثامنة الجنات للنفس موعد
و رابعة الافلاک للشمس موضع
نعم فلک بل جنة فی ذراهما
لعیسی مب بل لادریس مربع
و در دیوان اشعارش قطعه ۴۹ :
ﻗﺒﻠﻪٔ ﺍﺑﺪﺍﻝ ﻗﻠﻪٔ 👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﺩﺍﻥ
ﮐﻮ ﺯ ﺷﺮﻑ ﮐﻌﺒﻪﻭﺍﺭ ﻗﻄﺐ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ
ﮐﻌﺒﻪ ﺑﻮﺩ ﺳﺒﺰﭘﻮﺵ ﺍﻭ ﺯ ﭼﻪ ﭘﻮﺷﺪ
ﺟﺎﻣﻪٔ ﺍﺣﺮﺍﻣﯿﺎﻥ ﮐﻪ ﮐﻌﺒﻪٔ ﺣﺎﻝ ﺍﺳﺖ
5⃣ کتاب � تاریخنامه طبری � بزبان فارسی ، نوشته بلعمی ، وزیر سامانیان ( درگذشت ۳۶۳ ق ) . جلد ۴ ، صفحه ۹۳۲ یا صفحه ۲۶۴۲ در کل :
پس جرّاح برفت با سپاه و به جایی فرود آمد که آن را 👈👈سبلان گویند. و با جرّاح مردی از آذربایگان بود مردانشاه نام، او را گفت : ایّها الامیر، لشکر تو اندکی است و دشمن بسیار است و نه واجب بود که لشکر اندک با لشکر بزرگ بر صحرا روند و حرب کنند، اینک کوه
سبلان👉 به نزدیک تو است.
6⃣ در � الاثار الباقیه عن القرون الخالیه � بزبان عربی ، نوشته ابوریحان بیرونی ( ۳۶۲ - ۴۴۰ ق )
� . . . فلما مات فیلکوس دخل زرادشت جبل
👈👈سبلان، و مکث فیه سنین، حتی لفّق کتابه، و احدث ما احدث؛ و الصحیح انه کان من آذربیجان، و لعلّ هذا . . . �
7⃣ در � ﺍﻟﺒﻠﺪﺍﻥ � بزبان عربی ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﺤﻤﺪﺑﻦ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻫﻤﺪﺍﻧﯽ در سال ۲۹۰ ه. ق. صفحه ۵۰۵ :
� ﻭ ﺑﺎﻟﺒﺮﮐﻪ ﻣﻠﮏ ﺑﺠﺒﻞ ﯾﻘﺎﻝ ﻟﻪ
👈👈👈ﺳﺒﻼﻥ ﻣﻠﮏ. ﻭ ﺇﻥ ﻫﺆﻻﺀ ﺍﻷﻣﻼﮎ ﺍﻟﺜﻼﺛﻪ ﻣﺄﻣﻮﺭﻭﻥ ﺑﺜﺄﯾﯿﺪ ﺃﺻﺤﺎﺏ ﺍﻟﺠﯿﻮﺵ. ﻓﻘﺎﻝ ﺃﻧﻮﺷﺮﻭﺍﻥ: ﻻ ﯾﻤﮑﻨﻨﯽ ﺃﻥ ﺃﻧﻘﻞ ﻧﺎﺭ ﺁﺫﺭﺟﺸﻨﺴﻒ ﻭ ﺍﻟﺒﺮﮐﻪ ﺇﻟﯽ ﺳﺒﻼﻥ ﻓﺄﺟﻤﻌﻬﻦّ . . . �
8⃣ در � تاج العروس � بزبان عربی ، نوشته زبیدی ( درگذشت ۱۲۰۵ ق ) :
� . . . ﻭ 👈👈ﺳَﺒَﻼﻥ: ﻣﺤﺮَّﮐﻪً، ﺟَﺒَﻞٌ، ﺑﺄَﺫْﺭْﺑِﯿْﺠﺎﻥ ﻣُﺸْﺮِﻑٌ ﻋﻠﯽ ﺃَﺭْﺩَﺑِﯿﻞ ﻭ ﻫﻮ ﻣﻦ ﻣَﻌَﺎﻟﻢ ﺍﻟﺼﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﺍﻷَﻣﺎﮐِﻦِ ﺍﻟﺘﯽ ﺗُﺰَﺍﺭُ ﻭ ﯾُﺘَﺒَﺮَّﮎُ ﺑﻬﺎ . . . ،
9⃣ در � صور الاقالیم � بزبان فارسی ، متنی جغرافیایی مربوط به ۷۴۸ ق. :
� . . . و زردشت حکیم از آذربایجان بود و در انطاکیه روم تحصیل علوم کردی و علم نجوم نیک دانستی . . . مراجعت کرد و به آذربایجان آمد و در کوه
👈👈سبلان که کوهی مشهور باشد ، مدت پانزده سال مجاور شد. زند و پازند بساخت و آغاز دعوت کرد. �
0⃣1⃣در � صورة الارض � بزبان عربی ، نوشته ابن حوقل در سال ۹۷۷ میلادی. جلد ۲ ، صفحه ۳۳۶ :
� . . . کور جلیله و لها جبل صعوده و نزوله نحو ثلثه فراسخ یسمّی 👈👈سبلان عظیم رفیع شامخ مطلّ علیها من غربیّها لا تفارقه الثلوج صیفا و لا شتاء، و هی مدینه لها أنهار جاریه و أبآرها طیّبه . . . �
1⃣1⃣ در � تقویم البلدان � بزبان عربی ، نوشته ابوالفدا ( درگذشت ۷۳۲ ق ) . صفحه ۴۵۶ :
� . . . و أردبیل مدینه کثیره الخصب و علی فرسخین منها جبل اسمه
👈 👈سبلان عظیم الارتفاع و لا یفارقه الثلج، و . . . �
2⃣1⃣ در � الاماکن � بزبان عربی ، نوشته حازمی همدانی در سده ششم قمری : � . . . 👈ﺳﺒﻼﻥ 👉 : ﺑﻔﺘﺢ ﺍﻟﺴﯿﻦ ﻭ ﺍﻟﺒﺎﺀ ﺍﻟﻤﻮﺣّﺪﻩ : ﺟﺒﻞ ﻋﻈﯿﻢ ﺑﺄﺫﺭﺑﯿﺠﺎﻥ . . . �
3⃣1⃣ در � الفتوح � بزبان عربی ، نوشته ابن اعثم کوفی ( درگذشت ۳۱۴ ق ) . جلد هشت ، صفحه ۳۸ : � . . . ﺑﺄﺟﻤﻌﻬﻢ ﺇﻻ ﺳﺒﻌﻤﺎﺋﻪ ﺭﺟﻞ ﺃﻭ ﺩﻭﻥ ﺫﻟﮏ، ﻓﺈﻧﻬﻢ ﺍﻧﻬﺰﻣﻮﺍ ﺣﺘﯽ ﺻﺎﺭﻭﺍ ﺇﻟﯽ ﺟﺒﻞ 👈ﺳﺒﻼﻥ 👉 ﻭ ﺍﺷﺘﻐﻞ ﺍﻟﺨﺰﺭ ﻋﻨﻬﻢ ﺑﻤﺎ . . . �
✳️سوال اینست که چرا ساوالان در منابع اسلامی بصورت 👈 سبلان 👉 ذکر شده است ولی ما امروزه بصورت👈 ساوالان 👉 می خوانیم؟
جواب بسیار ساده است و آن هم وجود شکل قدیمی واژه 👈 ساو 👉 که قسمت اول تشکیل دهنده ساوالان است بصورت ✅ ساب ✅ در ترکی باستان است، چنانچه در 👈 کتاب ایرک بیتیک و کتیبه های اورخون بصورت ساب 👉
saβ�"s�z" [ Orhun Yazıtları ( 735 ) :�taş tokıtdım k�ŋ�lketi sabınım urturtum [taş diktirdim g�n�ldeki s�z�m� yazdırdım]�]
saβ�ı�"s�zc�, el�i" [ Irk Bitig ( 900 yılından �nce ) ]
آمده ولی بعدها 👈 در دیوان الغات الترک بصورت saw با واو گرد ذکر شده و👈 امروزه نیز بصورت ساو کاربرد دارد و درواقع ☝️ شکل 💎قدیمی واژه با تکیه به وجود قاعده ی هارمونیک در ترکی ( اینجه - قالین ) بصورت ✅ سابالان Sabalan ✅ بوده است که بعد از ورود به سیستم آوایی سایر زبان های به شکل 👈 سبلان 👉 ثبت شده است.
✳️ ریشه یابی ساوالان :
بنا به بررسی های انجام شده
واژه ممکن است متشکل از دو یا سه قسمت باشد که در مفهوم کلی تفاوتی نخواهند داشت :
👈ساو ( ساب ) : وحی، سخن آلان : گیرنده
👈 ساو ( ساب ) : وحی آل : بلند، مقدس، رفیع آن : سرزمین، جایگاه
در مفهوم کلی بصورت محل دریافت وحی معنی می شود و با نوشته های نویسندگان اسلامی و زرتشتی در مورد آن کاملا سازگار است که قبلا نیز اقوال آوردیم ؛ 👇
👈زیبدی درکتاب ( تاج العروس فی شرح القاموس ) نوشته است سبلان از معالم صالحین و اماکن متبرکه و مزارت ولقب عده ای از محدثین از جمله سالم و ابراهیم بن زیاد بن خالدبن عبدالله و خالدبن دهقان می باشد.
👈ابوالحق ابراهیم محمدفارسی اصطخری در کتاب المسالک الممالک می نویسد � � از آن کوه یخ تهی نمی گردد و کوه سبلان به جهت اینکه زرتشت در آنجا ملهم گشته و به پیامبری برانگیخته شده به مثابه تور زرتشت تلقی می شود و نزد ایرانیان قدیم پرستشگاه بوده . �
👈در بودن زرتشت در سبلان کتابهای عجایب المخلوقات و کتاب آثارالبلاد والاخبارالعباد که ذکریابن محمودالمکمونی القزوینی اشاراتی رفته است . � وی می نویسد: � زرتشت از ( شیز ) آذربایجان بوده از مردم کناره گرفت در کوه سبلان بسر برد و ازآنجا کتابی آوردنامزد به یسنا. . . � ��
👈 پور داود در جلد دوم کتاب یسنا1�در ص 162 و در نوشته های نویسندگان یونانی و رومی نیز به گوشه گیری زرتشت پس از پیامبری بر می خوریم . � پلینوس ( PLINUS ) که در کوه وزوو در ایتالیا در سال 79 م جان خود را ازدست داد می گوید: � زرتشت هنگام سی سالگی گوشه گرفت خوروش ( یاوانلیق ) پنیری بود که تباه نمی شد و یک گونه مائده ناگزیر. � نیچه ( NICTZCHE ) فیلسوف آلمانی در 25 اوت 1900 درگذشت کتاب خود را زرتشت چنین گفته :�زرتشت سی ساله بود زادگاه خود دریاچة چی چست و ( کنار ارس - کنزک ) را ترک ، به کوهی رفت و 10 سال از تنهائی خسته نشد دلش دگرگون گردید پس آنگاه بامدادان در سپیده دم برخاست ، روی به خورشید کرد و گفت . . . �
👈 در کتاب عجایب ا لمخلوقات از قول پیامبر اکرم ( ص ) چنین نقل می کند که فرمود:�ذالک بمقدار ورقه ثُلج یسقط علی جبال سبلان و ما سبلان یا رسول الله قال : جبل فی ارض آذربایجان علیه عین من عیون الجنه و فیه قبر من قبور الانبیاء. �����
👈یاقوت حموی در معجم البلدان از سبلان نامبرده که : � قبور عده ائی از صلحا در انجاست و قله اش همیشه پربرف است و عقیده بر آن است در تیغه دوم پائین قله قبر حامد پیامبر در آنجاست . �
👈 حدودالعالم من المشرق الی المغرب اشاره کرده در ناحیت آذرآبادکان کوهی است به نزدیکی اردبیل بسیار نعمت بود از وی جامها برد و جامهای نگین خیزد.
👈بستان السیاحه سبلان نام کوهی است در آذربایجان چشمه های بسیار، چمن های بیشمار و غرایب روزگار گویندیکی از انبیاء در آن کوه مدفون است و در حوالی آن چشمه های سوزان است .
👈منتهی الارب چنین آمده است : � سبلان ( سولان ) آن کوه عظیم در حوالی اردبیل ( مشکین ) و👈 بشرافت مشهور وبسیاری از اهل الله در آن کوه عبادت گزیده و ریاضت کشیده اند👉
سایقی یا اورهان یا عبدارضا و خیلی نامهای دیگه که همگی یه کودن فاشیست بیشتر نیست
اول که زردشت و سومر چه ربطی به اورخون و مغولستان داره دوم اینکه ترکی و مغولی و تنگوری جز زبانهای آلتایی هست و ترکی و مغولی حدود ۲۰۰۰ سال پیش از هم جدا شدن و خودتون هم میدونید که سلجوقیان و غزنویان و ایلخانان از آسیای میانه به اینجا اومدن و پایتخت مغولا هم همین اذربایجان بوده
... [مشاهده متن کامل]
و اینکه ترکی واژه های بیگانه رو ترکیزه میکنه و فتحه رو به الف تبدیل میکنه مانند
شفق به شافاق
نماز به ناماز
سبلان به سابالان
و. . .
اول که زردشت و سومر چه ربطی به اورخون و مغولستان داره دوم اینکه ترکی و مغولی و تنگوری جز زبانهای آلتایی هست و ترکی و مغولی حدود ۲۰۰۰ سال پیش از هم جدا شدن و خودتون هم میدونید که سلجوقیان و غزنویان و ایلخانان از آسیای میانه به اینجا اومدن و پایتخت مغولا هم همین اذربایجان بوده
... [مشاهده متن کامل]
و اینکه ترکی واژه های بیگانه رو ترکیزه میکنه و فتحه رو به الف تبدیل میکنه مانند
شفق به شافاق
نماز به ناماز
سبلان به سابالان
و. . .
در آذرآبادگان ایران باستان سه زبان آذری و تالشی و تاتی رایج بودند که هنوز هم در بسیاری مناطق شمال غربی رایج هستند. سبلان دارای ریشه ی تالشی است که یکی از زبان های آذرآبادگان در ایران باستان است. سبلان
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
در واقع فارسی شده ی کلمه سولون یا ساوالان است که از سه کلمه تالشی سا ( سر ) وا ( برف ) لون یا لان =پسوند مکان تشکیل شده است یعنی بالاش برف لونه کرده یا بالاش همیشه برفه. کلمات هموزن این کلمه در تالش مرکزی زیاد هستند: دوکالون جای که دو تا خانه است - مشه لون=محلی که زنبور زیاده - کاگالون=محل زندگی مرغ ها - سفالون=محلی که گیاه سفا زیاد است
سبلان و ارسباران هردو واژی از سواران است سواران را سوَران و سبلان گقته اند و درست ان اینست که سوار که امروزه میگوییم دگرگونه شده و نام پیشینش همان اسَبر یا همان اسپبر است همچنین ارسباران و اهر تا هیچ پیوندی با ارس ندارد و ان را سده ده هجری اسباران و اهر میخواندند
... [مشاهده متن کامل]
میگوید خدایا چجوری ب اینها بفهمونیم که اتشکده های اذربایججان زرتشتی نیست سومری است - ای دیوانه اذرگشسپ یکی از سه اتشکده برتر زرتشتی بوده دگر انکه سومریان در انسوی پایین ترین جای فرات و دجیه بودند جایی ک اکنون بصره و اندکی بالاتر از انست -
در پهلوی وازی ل - ر با یک نشانه نوشته میشد سرو را سلو و سول - برگ - بلگ ازان رو است
زبان ترکی پس از پایان صفوی در اذربایجان رونق گرفت پیشتر نمونه های زبان تبریز و مراغه در نوشته ها بسیار امده انرا پهلوی آذری گویند و بسیار به تالشی و اینکه اکنون با نام تات خوانده میشود نزدیک است و روحی انارجانی رساله بلندی دارد به لهجه های تبریز و اصطلاحات مردم تبریز در چهار بخش شیوه گفتار زنان بزرگان و مردان بزرگان تبریز و شیوه گویش زنان و مردان کهتران تبریز دارد که در سال ۹۹۴ نوشته شده میگوید بمیرام مزیام دستاچه بکشت اونگان بمیرمت زیست نکنم دستار به پشت اونگان اویزان کشت همان پشت است مانند نام کشتی که زرتشتیان میبندند و انرا کشتی میگویند و نام ورزش کشتی نیز از همین است
... [مشاهده متن کامل]
میگوید خدایا چجوری ب اینها بفهمونیم که اتشکده های اذربایججان زرتشتی نیست سومری است - ای دیوانه اذرگشسپ یکی از سه اتشکده برتر زرتشتی بوده دگر انکه سومریان در انسوی پایین ترین جای فرات و دجیه بودند جایی ک اکنون بصره و اندکی بالاتر از انست -
در پهلوی وازی ل - ر با یک نشانه نوشته میشد سرو را سلو و سول - برگ - بلگ ازان رو است
زبان ترکی پس از پایان صفوی در اذربایجان رونق گرفت پیشتر نمونه های زبان تبریز و مراغه در نوشته ها بسیار امده انرا پهلوی آذری گویند و بسیار به تالشی و اینکه اکنون با نام تات خوانده میشود نزدیک است و روحی انارجانی رساله بلندی دارد به لهجه های تبریز و اصطلاحات مردم تبریز در چهار بخش شیوه گفتار زنان بزرگان و مردان بزرگان تبریز و شیوه گویش زنان و مردان کهتران تبریز دارد که در سال ۹۹۴ نوشته شده میگوید بمیرام مزیام دستاچه بکشت اونگان بمیرمت زیست نکنم دستار به پشت اونگان اویزان کشت همان پشت است مانند نام کشتی که زرتشتیان میبندند و انرا کشتی میگویند و نام ورزش کشتی نیز از همین است
1 - واژه سِو ( سواتِ ) واژه ای هندواروپایی است که در زبان سانسکریت و پارسی بکار می رفته است و نَه ترکی. سانسکریت ( سِو، سِواتِ ) ، پارسی ( سواد، بیسواد ) ، آلمانی ( sudieren ) ، انگلیسی ( study ) و. . .
... [مشاهده متن کامل]
2 - دریافت کننده یِ وحی نمی تواند نشاندهنده یِ جا و مکان باشد. ( یک بچه ده ساله این را می داند ) .
3 - کدام پیامبر؟! اگر منظورت زرتشت هست که زرتشت و اوستا چه ارتباطی با ترکی دارد؟
( فرهنگنامه واژگانِ سانسکریت ) :
... [مشاهده متن کامل]
2 - دریافت کننده یِ وحی نمی تواند نشاندهنده یِ جا و مکان باشد. ( یک بچه ده ساله این را می داند ) .
3 - کدام پیامبر؟! اگر منظورت زرتشت هست که زرتشت و اوستا چه ارتباطی با ترکی دارد؟
( فرهنگنامه واژگانِ سانسکریت ) :
سبلان کلن در فارسی معنی ندارد
ساو در ترکی یعنی هر نوع مکتوب و خبر
آلان یعنی دریافت کننده
پیام گییرند یا پیغمبر به ترکی میشه ساوالان
ساو در ترکی یعنی هر نوع مکتوب و خبر
آلان یعنی دریافت کننده
پیام گییرند یا پیغمبر به ترکی میشه ساوالان
در زبان فارسی در بسیاری از واژه ها، واج ( و ) به واج ( ب ) تبدیل می شود، مانند ( سه وه لان ) به ( سه به لان یا سبلان ) و ( توریز ) به ( تبریز ) و وروگرد به بروجرد و …
پس سبلان واژه ای ایرانیست که در زبان تالشی ( از خانواده زبان های ایرانی ) سولون می گویند.
پس سبلان واژه ای ایرانیست که در زبان تالشی ( از خانواده زبان های ایرانی ) سولون می گویند.
1 - نخست اینکه منابع من از پارسی و انگلیسی است . اورارتویی ها همان آراراتی ها هستند و درباره زبان ارمنی ها سخنی به میان نیاوردم بلکه درباره ارمنی ها و نیاکانشان که از اقوام باستانی این ناحیه هستند، سخن گفتم حال اینکه زبانشان چه بوده، در اصل موضوع خللی وارد نمی کند. در پاسخ شما باید گفت که سخن شما درباره اورارتویی ها نادرست است. آنچه از ترجمه نوشتارهای انگلیسی برمی آید چنین است که ارمنی ها در گذر زمان زبانشان دگرگون شده است و نه اینکه اورارتویی ها از ارمنی ها متمایز بوده اند و درآمیخته شدند و فلان و بهمان. دیاکونوف می گوید: Hurro - Urartian - speaking peoples inhabited the
... [مشاهده متن کامل]
Armenian homeland in the second millennium BC ( ترجمه:گویشوَران هورو - اورارتویی در هزاره دوم پیش از میلاد در ارمنستان سُکنا گزیدند ) . Some of the terms he gives admittedly have an Akkadian or Sumerian provenance, but he suggests they were borrowed through Hurrian or Urartian. . ( ترجمه:برخی از واژاک هایی که او ( دیاکونوف ) پیش می نَهد، خاستگاه سومری یا اَکَدی دارند ولی او ( دیاکونوف ) باورمند است که آنها از هوری یا اورارتویی وام گرفته شده اند ) .
A theory, supported by the official historiography of Armenia and experts in Assyrian and Urartian studies such as Igor M. Diakonoff, Giorgi Melikishvili, Mikhail Nikolsky, and Ivan Mestchaninov, suggests that Urartian was solely the formal written language of the state, while its inhabitants, including the royal family, spoke Proto - Armenian. ( ترجمه:یک نگره ای که بوسیله کهن نگاران رسمی ارمنستان و پژوهشگران حوزه اورارتویی و آشوری همچون دیاکونوف، ملیکیشویلی ، نیکولسکی و مستچانینف پشتیبانی می شود، نشان می دهد که اورارتویی تنها زبان نوشتاری رسمی این منطقه بوده درحالیکه شهروندان آن، از جمله خانواده سلطنتی ، به زبان ارمنی سخن می گفتند ) .
( در اینکه گمانه زنی ها در تاریخ کم نمی باشد، شکی نیست ولی آنچه که روشن است، این است که در کلی گویی و کلیات، همه کشورها با یکدیگر همخواند ( مطابق ) هستند به جز ج. خودخوانده بادکوبه ( جمهوری الهام جوون ) و برخی دوستان همآخورش که تاریخی که به خورد مردمان کشورشان می دهند، دروغی بیش نیست. پس آنکسانی که نیاز به تغییر رویکرد در گفتار و منابع دارند، ما نیستیم بلکه خود مغول پنداران می باشند ) .
2 - زبان کُردی زبانی هندوآریایی است و زبان اکدی زبانی سامی است و این دو هیچ پیوندی با هم ندارند ( زبان کردی با تاتی و تالشی و آذری ( مادی ) ) سنجیده می شود و نه با اکدی ) . 3 - زبان سانسکریت و اوستایی نزدیکی های بسیار باهم دارند و زبان پارسی تحت تاثیر زبانهای اوستایی، سانسکریت، پارسی باستان و پارسی میانه می باشد و اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر دراویدی می دانی یک سخن نادرست است چراکه شاخه ای از نیاکان ایرانیان هنگام گذر از بالای هند و ورود به سرزمین امروزی هندوستان، دراویدی ها را به سمت جنوب هند دور کردند، این درحالیست که مردمان بلخ وخوارزم و شمال هند شاخه ای از نیاکان ایرانیان بودند. اگر شما هم اکنون Distribution of the Indo - Iranian languages ( پراکندگی زبانهای هندوآریایی ) را جستجو کنید، خواهید دید که دربردارنده دراویدی های ساکن جنوب هند نمی شود.
اگر مراد شما از زبان های میان رودان، بابِلی و اَکَدی باشد، این زبانها سامی هستند و پیوندی با زبانهای هندوآریایی همانند پارسی ندارند ، اگر مراد شما سومری باشد که خاستگاه آن روشن نیست ولی اگر مرادتان میتانی ها باشند، بله اینها با ایرانیان و زبانهای هندواروپایی پیوند دارند . اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر زبانهای شرق اروپایی می دانی، باید با آوردن خاستگاه و منبعی آن را ثابت کنی. چرا که روند گسترش زبانی را خود اروپاییان وارونه آن می دانند ( گسترش زبانی و نه سیر و روند کوچ یا چیز دیگری ) و اینکه باید روشن و واضح بگویی منظور از شرق اروپا چه کشورهایی و چه زبانهایی است و منبعی در این باره پیش نَهی.
3 - اینکه شبهه در تاریخ هر کشوری وجود دارد، چیز آشکاری است ولی اینکه نمایان ترین رخدادهای تاریخ را هرزاندیشان با بدسگالی رَد می کنند، چیزی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
پیشینه رخدادها در ایرانِ بزرگ را نیز می توان از همان اوستا، وداها، بندهشن، شاهنامه و کتاب های دیگر از هرودت، گزنفون، گتزیاس و افلاطون و همچنین سنگنبشته و گلنبشته های در دسترس جُست، ولی اگر مُراد شما تاریخی است که برپایه چرندیات پانترکیسم نوشته شود، بله پژوهشی در این راستا که باب میل پانترکان باشد، نشده و نخواهد هم شد.
... [مشاهده متن کامل]
Armenian homeland in the second millennium BC ( ترجمه:گویشوَران هورو - اورارتویی در هزاره دوم پیش از میلاد در ارمنستان سُکنا گزیدند ) . Some of the terms he gives admittedly have an Akkadian or Sumerian provenance, but he suggests they were borrowed through Hurrian or Urartian. . ( ترجمه:برخی از واژاک هایی که او ( دیاکونوف ) پیش می نَهد، خاستگاه سومری یا اَکَدی دارند ولی او ( دیاکونوف ) باورمند است که آنها از هوری یا اورارتویی وام گرفته شده اند ) .
A theory, supported by the official historiography of Armenia and experts in Assyrian and Urartian studies such as Igor M. Diakonoff, Giorgi Melikishvili, Mikhail Nikolsky, and Ivan Mestchaninov, suggests that Urartian was solely the formal written language of the state, while its inhabitants, including the royal family, spoke Proto - Armenian. ( ترجمه:یک نگره ای که بوسیله کهن نگاران رسمی ارمنستان و پژوهشگران حوزه اورارتویی و آشوری همچون دیاکونوف، ملیکیشویلی ، نیکولسکی و مستچانینف پشتیبانی می شود، نشان می دهد که اورارتویی تنها زبان نوشتاری رسمی این منطقه بوده درحالیکه شهروندان آن، از جمله خانواده سلطنتی ، به زبان ارمنی سخن می گفتند ) .
( در اینکه گمانه زنی ها در تاریخ کم نمی باشد، شکی نیست ولی آنچه که روشن است، این است که در کلی گویی و کلیات، همه کشورها با یکدیگر همخواند ( مطابق ) هستند به جز ج. خودخوانده بادکوبه ( جمهوری الهام جوون ) و برخی دوستان همآخورش که تاریخی که به خورد مردمان کشورشان می دهند، دروغی بیش نیست. پس آنکسانی که نیاز به تغییر رویکرد در گفتار و منابع دارند، ما نیستیم بلکه خود مغول پنداران می باشند ) .
2 - زبان کُردی زبانی هندوآریایی است و زبان اکدی زبانی سامی است و این دو هیچ پیوندی با هم ندارند ( زبان کردی با تاتی و تالشی و آذری ( مادی ) ) سنجیده می شود و نه با اکدی ) . 3 - زبان سانسکریت و اوستایی نزدیکی های بسیار باهم دارند و زبان پارسی تحت تاثیر زبانهای اوستایی، سانسکریت، پارسی باستان و پارسی میانه می باشد و اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر دراویدی می دانی یک سخن نادرست است چراکه شاخه ای از نیاکان ایرانیان هنگام گذر از بالای هند و ورود به سرزمین امروزی هندوستان، دراویدی ها را به سمت جنوب هند دور کردند، این درحالیست که مردمان بلخ وخوارزم و شمال هند شاخه ای از نیاکان ایرانیان بودند. اگر شما هم اکنون Distribution of the Indo - Iranian languages ( پراکندگی زبانهای هندوآریایی ) را جستجو کنید، خواهید دید که دربردارنده دراویدی های ساکن جنوب هند نمی شود.
اگر مراد شما از زبان های میان رودان، بابِلی و اَکَدی باشد، این زبانها سامی هستند و پیوندی با زبانهای هندوآریایی همانند پارسی ندارند ، اگر مراد شما سومری باشد که خاستگاه آن روشن نیست ولی اگر مرادتان میتانی ها باشند، بله اینها با ایرانیان و زبانهای هندواروپایی پیوند دارند . اینکه زبان پارسی را تحت تاثیر زبانهای شرق اروپایی می دانی، باید با آوردن خاستگاه و منبعی آن را ثابت کنی. چرا که روند گسترش زبانی را خود اروپاییان وارونه آن می دانند ( گسترش زبانی و نه سیر و روند کوچ یا چیز دیگری ) و اینکه باید روشن و واضح بگویی منظور از شرق اروپا چه کشورهایی و چه زبانهایی است و منبعی در این باره پیش نَهی.
3 - اینکه شبهه در تاریخ هر کشوری وجود دارد، چیز آشکاری است ولی اینکه نمایان ترین رخدادهای تاریخ را هرزاندیشان با بدسگالی رَد می کنند، چیزی است که نمی توان از آن چشم پوشی کرد.
پیشینه رخدادها در ایرانِ بزرگ را نیز می توان از همان اوستا، وداها، بندهشن، شاهنامه و کتاب های دیگر از هرودت، گزنفون، گتزیاس و افلاطون و همچنین سنگنبشته و گلنبشته های در دسترس جُست، ولی اگر مُراد شما تاریخی است که برپایه چرندیات پانترکیسم نوشته شود، بله پژوهشی در این راستا که باب میل پانترکان باشد، نشده و نخواهد هم شد.
آقای کاظم زاده بنابی! من کاری به ریشه این کلمه ندارم. اما شما این همه نوشتید و نوشتید. . . برای داشتن تصور درست از زبان شناسی، اتیمولوژی ، ترمولوژی ویا لکسیکولوژی. . . باید درک درستی از تاریخ و اقوام مربوطه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
داشته باشید. . . متاسفام برایتان. زبان ترکی نه گویشی از مغولیست و نه ربطی به آن دارد این حرف من نیست. درمورد تاریخچه یِ نظریه یِ زبانهای آلتائیکی تحقیق کنید. . . مسائل مربوط به تاریخ و زبان شناسی هرسال تغییر میکنند حتی جزئی! ما مجبوریم که تحقیقات رو ادامه بدیم. محدوده جستوجوهایتان را از منابع فارسی به خارجی یا زبا ن اصلی گسترش بدید! اورواتویی به هیچ وجه به قوم ارمنی ربطی نداره چرا که قبل از مهاجرت ارامنه، اورارتوها حضور داشتند. . . به درستی در منابع پژوهشی موجود در اینترنت ذکر شده میگوید قومی از تیره هندواروپایی هستند که بعد ها با ارورارتوها آسمیله میشوند و هویت ارمنی را بوجود میاورند. . . زبان ارمنی مانند بسیاری از زبانهای دنیا از همان ابتدا ناخالص بوده. ودرواقع هیچ زبانی خالص نیست و ار همجوشی زبانهای دیگر بوجود آمده اند حداقل تا یک سوم یک زبان ساختار بیگانه دارد و این پدیده مربوط به عصر کنونی نیست از زمان باستان و بمرور این اتفاق می افتاده است. . . در مورد هویت کوردها هم گفته میشود از ترکیب با بومیان فلات ایران و عراق پدید آمدند و به همین دلیل به خاطر وجود تعدادی از کلمات قرضی از زبان های بومیان، تصور کوردها بر این بوده که زبان های اکدی و بین النهرینی هم کوردی بوده! زبان فارسی از همان ابتدا تحت تاثیر زبان های دراویدیان، سانسکریت قدیم، برخی زبان های شرق اروپا و همچنین زبانهای بین النهرینی بوده نباید ازین موضوع غافل بود البته درمورد میزان این تاثیر دانش بخصوصی ندارم و نمیخوام اظهار نظر کنم. . . مشکل بزرگ اینه که هنوز که هنوزه در ایران یک پژوهش درست و درمانی برای از بین بردن شبهات تاریخی وجود نداره و حتی منابع خارجی هم به این موضوع اشاره میکنند که چیزهایی که درمورد تاریخ ایران گفته میشود ( نه همه آن ) براساس نظریاتیست که حال حاضر بدست آمدند. . . این نظریات دقیقا همان موضوعات مهمی هستند که همیشه پیرامونش بحث وجود داشته.
SAV haber demektir ve ALAN ile birleştiğinde haber alan anlamına gelmektedir
در پاسخ به دروغ های پانترکیسی:
کاربری با نام رضا ( یا دیگر نامهای کاربریش ) که فهرستی از واژگان را به دروغ به زبان مغولی ( ترکی ) پیوند می دهد، تنها همین را می گویم که واژه ( ( سواد ) ) ، یک واژه سانسکریت و بنابراین هندواروپایی است. چرا که در زبان سانسکریت به سواد، sevate सेवते ( سِواتِ ) گفته می شده است که واژه آلمانی studieren و واژه انگلیسی study نیز از این واژه برگرفته شده است. ( study in sanskrit language را در گوگل جستجو کنید. ) هم اکنون اگر شما واژه literacy ) in sanskrit ) را نیز در گوگل جستجو کنید، واژه سانسکریت sAkSaratA برای شما خواهد آمد.
... [مشاهده متن کامل]
باور کنید که من دیدگاه های شما را که از بس بی درونمایه است، نمی خوانم ولی تنها چشمم به یک واژه ( ( سواد ) ) خورد و همان را هم از نگرگاهِ
بُن واژه شناسی بررسی کردم. تازه همخواند با آنچه که شما می گویید و سبلان را به واژه سواد پیوند می دهید، خود گواه آن است که واژه سبلان
( برپایه سنجه شما ) یک واژه هندوآریایی خواهد بود.
و اینگونه کاخ پوشالی پانترکیسی که بر پایه های دروغ گذاشته شده، فرو می ریزد.
در پایان به کاربر بالا نیز اندرزی خواهم گفت: شما و آن 60 میلیونت دارید می آیید، از گوشه خیابان بیایید و از خط کشی عابر پیاده گذر کنید، چرا که مردم بد رانندگی می کنند.
کاربری با نام رضا ( یا دیگر نامهای کاربریش ) که فهرستی از واژگان را به دروغ به زبان مغولی ( ترکی ) پیوند می دهد، تنها همین را می گویم که واژه ( ( سواد ) ) ، یک واژه سانسکریت و بنابراین هندواروپایی است. چرا که در زبان سانسکریت به سواد، sevate सेवते ( سِواتِ ) گفته می شده است که واژه آلمانی studieren و واژه انگلیسی study نیز از این واژه برگرفته شده است. ( study in sanskrit language را در گوگل جستجو کنید. ) هم اکنون اگر شما واژه literacy ) in sanskrit ) را نیز در گوگل جستجو کنید، واژه سانسکریت sAkSaratA برای شما خواهد آمد.
... [مشاهده متن کامل]
باور کنید که من دیدگاه های شما را که از بس بی درونمایه است، نمی خوانم ولی تنها چشمم به یک واژه ( ( سواد ) ) خورد و همان را هم از نگرگاهِ
بُن واژه شناسی بررسی کردم. تازه همخواند با آنچه که شما می گویید و سبلان را به واژه سواد پیوند می دهید، خود گواه آن است که واژه سبلان
( برپایه سنجه شما ) یک واژه هندوآریایی خواهد بود.
و اینگونه کاخ پوشالی پانترکیسی که بر پایه های دروغ گذاشته شده، فرو می ریزد.
در پایان به کاربر بالا نیز اندرزی خواهم گفت: شما و آن 60 میلیونت دارید می آیید، از گوشه خیابان بیایید و از خط کشی عابر پیاده گذر کنید، چرا که مردم بد رانندگی می کنند.
ساٶ ( sav ) : پیام، در ترکی قدیم به معانی سخن، خبر، اطلاعات، آگاهی و نیز خبر خوش، هدیه، وحی، کلام با ارزش، باج و …. می باشد
ساوجا، ساوجیق : پیامک
ساوجی : 1 - خبر رسان، قاصد، سفیر، فرستاده 2 - قاصدی که برای خواسگاری اعزام شود، 3 - هدیه و پیغام اورنده .
... [مشاهده متن کامل]
ساوجیلیق : 1 - قاصدی، خبر رسانی، سفارت 2 - به خواستگاری رفتن
ساوروقماک : پخش و پراکنده شده سخن
ساوغات : سوقات، هدیه
ساوورماق : افشاندن ، پخش و پراکنده کردن
ساووشماق : افشان شدن، با طنازی راه رفتن
ساواد : سواد، دانش و اطلاعات، علم
سٶز : سخن ، حرف و کلمه و. . . . .
ساوآلان : باج گیرنده، وحی گیرنده، پیام گیر، و . . . .
کلمه ساوالان که از دو کلمه ساو ( باج ) و آلان ( گیرنده ) تشکیل شده است، باج گیرنده می باشد. همچنین کلمه " ساو " به معنی وحی نیز به کار برده شده است که در اینصورت " ساوالان " به معنی " وحی گیرنده " نیز می باشد و وجه تسمیه ی آن بعلت عزلت، عبادت و بعثت پیامبر باستان حضرت زرتشت در بلندترین نقطه ی کوه عظیم ساوالان یا سبلان است.
ساوجا، ساوجیق : پیامک
ساوجی : 1 - خبر رسان، قاصد، سفیر، فرستاده 2 - قاصدی که برای خواسگاری اعزام شود، 3 - هدیه و پیغام اورنده .
... [مشاهده متن کامل]
ساوجیلیق : 1 - قاصدی، خبر رسانی، سفارت 2 - به خواستگاری رفتن
ساوروقماک : پخش و پراکنده شده سخن
ساوغات : سوقات، هدیه
ساوورماق : افشاندن ، پخش و پراکنده کردن
ساووشماق : افشان شدن، با طنازی راه رفتن
ساواد : سواد، دانش و اطلاعات، علم
سٶز : سخن ، حرف و کلمه و. . . . .
ساوآلان : باج گیرنده، وحی گیرنده، پیام گیر، و . . . .
کلمه ساوالان که از دو کلمه ساو ( باج ) و آلان ( گیرنده ) تشکیل شده است، باج گیرنده می باشد. همچنین کلمه " ساو " به معنی وحی نیز به کار برده شده است که در اینصورت " ساوالان " به معنی " وحی گیرنده " نیز می باشد و وجه تسمیه ی آن بعلت عزلت، عبادت و بعثت پیامبر باستان حضرت زرتشت در بلندترین نقطه ی کوه عظیم ساوالان یا سبلان است.
۱. شاید عده ای هنوز نمیدانند که سومرها از منطقه قفقاز و آذربایجان کنونی به بین النهرین کوچ کرده اند.
۲. پیشنهاد میکنم مطالعاتت رو بیشتر کنی و واژگان سومری در زبان هندو اروپایی رو ببینی، سومریان به عنوان اولین تمدن بشری و طبق تمام کتیبه ها و آثار باقی مانده بر تمام تمدن های بعد خود از جمله : بابلی و آشوری و عیلامی و زبان های آکدی و هندواروپایی و. . . تاثیر فراوان داشته اند، چند نمونه از آن واژگان که در فارسی هم هست نام میبرم:
... [مشاهده متن کامل]
من، دوست، کار، دف، دبیر، چوپان، دیوان، مزد، گبر، آرزو و. . . که در بسیاری هم با ترکی مشترک هست.
ولی در حد اقتضا و دانسته های بنده سومریان چهار خدایگان یا الهه داشتند که خدایگان آب، آتش، خاک، باد بود.
عزیز دل حبو بغض را کنار بگذار خاقانی چند شعر به ترکی دارد همانند صائب تبریزی که دیوان غزل کوچک به ترکی دارد خب زبان شعر زبان فارسی بوده است و زبان جنگ و دلاوری زبان ترکی پس اصطلاحات ترکتازی و غیره مشخص است ماخوذ از کجاست، مگر پروین اعتصامی شعر ترکی دارد؟ یا خود شهریار تا زمان سالخوردگیش اصلا شعری به ترکی نداشت منظومه حیدربابا را در پیری و هنگام بازگشت به تبریز و بنا به گفته و خاطر مادرش شروع به نوشتن کرد، شما بیوگرافی بیدل را که میخوانی ترک بوده از ترک های جغتای ولی شعری به ترکی ندارد.
حسین منزوی اعجازبخش غزل معاصر، کتاب شعر ترکی کوچکی دارد ولی شعر های فارسیش اعجاز غزل معاصر است.
درباره آن شعر که بنده نوشتم در آنجا نظامی از زبان خود صحبت میکند با حسن خطام دفتر را به پایان میرساند.
اما آن بیتی که شما نوشتی شیطنت گونه میباشد چون در آنجا از زبان شاه سخن میگوید، نظامی دیوان لیلی و مجنون را به ( ابوالمظفر اخستان شروانشاه ) تقدیم کرده است که شروانشاهان عرب بودند، در بیشتر دوران حکومتشان خراج گذار حکومت سلجوق بودند و ستیز و دشمنی با ترکان داشتند:
در حال رسید قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه
بنوشته به خط خوب خویشم
ده پانزده سطر نغز بیشم
هر حرفی از او شکفته باغی
افروخته تر ز شب چراغی
کای محرم حلقه غلامی
جادو سخن جهان نظامی
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
در لافگه شگفت کاری
بنمای فصاحتی که داری
خواهم که به یاد عشق مجنون
رانی سخنی چو در مکنون
چون لیلی بکر اگر توانی
بکری دو سه در سخن نشانی
تا خوانم و گویم این شکربین
جنبانم سر که تاج سر بین
بالای هزار عشق نامه
آراسته کن به نوک خامه
شاه همه حرفهاست این حرف
شاید که در او کنی سخن صرف
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم
تا ده دهی غرایبت هست
ده پنج زنی رها کن از دست
بنگر که ز حقه تفکر
در مرسله که می کشی در
ترکی صفت وفای مانیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند باید
تا اینجا در این شعر زبان شاه است یعنی اینارو شاه به نظامی میگه و شما مثل همیشه مغالطه کرده اید.
تمام آن گفته هایی که شما درباره نظامی نوشته اید بنده قبلا خوانده ام و بررسی کرده ام اما همه مغلطه است مثل آن تعبیر از واژه "ترک" در اشعار شاعران که میگویید اینجا منظور شاعر زیباروست، خب کمی مطالعه در اینباره نشان میدهد که از ترکان در تاریخ با نام زیبارویان تعریف شده که چهره ای نیکو دارند پس در شعر هر جا ترک آمده بالطبع با زیبایی همراه بوده: مثال میارم از منابع فارسی:
لغت نامه دهخدا:
کاشغر. [غَ] ( اِخ ) از بلاد مشرق و از مرزهای مسلمین است. ( انساب سمعانی ) . شهری دارای قری و روستاها که از سمرقند و آن نواحی بدانجا سفر کنند و آنها در وسط بلاد ترک باشند و مردم آن مسلمانند. ( معجم البلدان ) . شهری است از ترکستان منسوب به خوبان و خوش صورتان. ( برهان ) . شهری است از توران در اقلیم پنجم مابین توران و ترکستان چین. ( غیاث ) . شهری است مشهور درماوراءالنهر از ترکستان به بلاد ایغور از اقلیم ششم. گفته اند در قدیم جای عیش و سرور و بزم افراسیاب بوده است و از شهرهای خوب ترکستان محسوب میشده و حسن خیزبوده.
شما فقط این را یاد گرفته اید که اگر کسی در کشوری که تنوع زبانی سرشاری دارد سراغ زبان و هویت خود را گرفت فورا انگ پان بهش بچسبانید تا ساکتش کنید در حالی که کوچک ترین حق زبان های مادری دیگر را ضایع کرده اید و وقتی هم صحبت میکنید اتفاقا نژادپرستانه است.
درباره مولانا یک تلنگر کوتاه که شاید شما را به مطالعه بیشتر وادارد، از منابع فارسی است نه جای دیگری:
مولانا زاده بلخ بوده؛
قبچاق های افغانستان گروهی از مردمان ترک تبار افغانستان هستند که به شکل پراکنده در شمال و شمال غرب افغانستان با ازبک ها و ترکمن ها زندگی می نمایند. به طور مشخص جمعیتی از این گروه بیشتر در ولایت های هرات، غور، بادغیس، فاریاب، بلخ، سرپل، سمنگان، ولسوالی قیصار و قلعهٔ ولی منطقهٔ چهارشنبه سکونت دارند. و اضافه کنید ازبک ها و ترکمن ها در افغانستان را به مردمان ترک آن دیار.
یا مگر شما تاریخ نخوانده اید و غزنویان ترک که از غزنین در افغانستان برخاستند یا خوارزمشاهیان و غیره.
این رباعی هم از مولانا تقدیمتان
بیگانه مگیرید مرا زین کویم
در کوی شما خانهٔ خود می جویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم
اصلم ترکست گر چه دری می گویم
یا این بیت معروف حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد. . .
قوم بزرگی از ترکان، قشقایی ها در شیراز ساکن اند ولی هیچ وقت به این اشاره نمیکنید
درباره لغت " دز" نیز بنده منبع ام لغتنامه است ولی شما کتاب شعر را به عنوان منبع کلمه آورده اید که واضحا غیر علمی است و این را همه میدانند که کتاب شعر نمیتواند منبع واژگان یا منبع تاریخی باشد و فقط جنبه ادبی دارد.
به دیوان کاشغری از لحاظ ریخت شناسی ایراد میگیرید اما
خوب میدانید که زبان فارسی حتی لغتنامه ای ساده در سه سده پیش هم ندارد و تمام آن واژگانی که درباره واژه دز نوشته اید حتی منبعی برایش با نام کتاب و نویسنده اش در دوره زبان پهلوی ننوشته اید.
در پایان:
نخیر اتفاقا بنده در جای درست و متن و نوشته های درست مینویسم چون اینجا کشور من است و این تارنما برای تمام مردم این سرزمین است و تفاوت زبانی دلیل نمیشود که من با شما یا کسی دشمن باشم.
بنده ترکم و زبانم ترکی است ولی زبان فارسی هم به عنوان زبان دوم میدانم و افتخار میکنم و اشعار زیبای فارسی را میخوانم و لذت میبرم و از اینکه ترک های این خاک ادبیات فارسی را اعتلا بخشیده اند نیز خرسندم چون ما مردمان ساده و بی آلایش و مهرپروری هستیم
سخنان شما غرض ورز است انگار که نمیدانید ترکان تنها بعد از اسلام ۱۱۰۰ سال به این خاک حکومت کرده اند و خون ها داده اند و جزوی از این خاک هستن.
بنده مشکلی با زبان فارسی ندارم طبق مطالعه و بررسی و دانسته های خود واژگانی را که از زبانی در زبان دیگر باشد مینویسم چه عیبی دارد؟ حتی در ترکی هم واژگان بیگانه را عنوان میکنم.
اما اگر شما با زبان ترکی مشکل دارید سعی کنید که از واژگان ترکی در گفتار و نوشتارتان استفاده نکنید مثل همین کلمه: تلاش در متنتان یا کلمات آقا، خانم، یواش، قیچی، قرمه، قیمه، قورباغه، قوتی، قاتی، دوقلو، داغون، باجناق، جاری، فنر، قایق، یقه، چکمه، کمک، قاشق، بشقاب، قابلمه، اتاق، داداش، آبجی، دایی و بسیاری از کلمات دیگر که اگر فقط از دهخدا منبع کنم چندین صفحه میشود.
سخن پایانی اینکه پس اگر هم به مباحثه پرداختید غرض ورزی و کینه را کنار بگذارید و سالم و مودب بحث و مجادله کنید هیچ عیبی هم ندارد اگر هم بنده یا شما چیزی را به غلط بگوییم از هم یاد میگیریم.
پاینده باشید و مانا
زبان هویت است ادب انسانیت
۲. پیشنهاد میکنم مطالعاتت رو بیشتر کنی و واژگان سومری در زبان هندو اروپایی رو ببینی، سومریان به عنوان اولین تمدن بشری و طبق تمام کتیبه ها و آثار باقی مانده بر تمام تمدن های بعد خود از جمله : بابلی و آشوری و عیلامی و زبان های آکدی و هندواروپایی و. . . تاثیر فراوان داشته اند، چند نمونه از آن واژگان که در فارسی هم هست نام میبرم:
... [مشاهده متن کامل]
من، دوست، کار، دف، دبیر، چوپان، دیوان، مزد، گبر، آرزو و. . . که در بسیاری هم با ترکی مشترک هست.
ولی در حد اقتضا و دانسته های بنده سومریان چهار خدایگان یا الهه داشتند که خدایگان آب، آتش، خاک، باد بود.
عزیز دل حبو بغض را کنار بگذار خاقانی چند شعر به ترکی دارد همانند صائب تبریزی که دیوان غزل کوچک به ترکی دارد خب زبان شعر زبان فارسی بوده است و زبان جنگ و دلاوری زبان ترکی پس اصطلاحات ترکتازی و غیره مشخص است ماخوذ از کجاست، مگر پروین اعتصامی شعر ترکی دارد؟ یا خود شهریار تا زمان سالخوردگیش اصلا شعری به ترکی نداشت منظومه حیدربابا را در پیری و هنگام بازگشت به تبریز و بنا به گفته و خاطر مادرش شروع به نوشتن کرد، شما بیوگرافی بیدل را که میخوانی ترک بوده از ترک های جغتای ولی شعری به ترکی ندارد.
حسین منزوی اعجازبخش غزل معاصر، کتاب شعر ترکی کوچکی دارد ولی شعر های فارسیش اعجاز غزل معاصر است.
درباره آن شعر که بنده نوشتم در آنجا نظامی از زبان خود صحبت میکند با حسن خطام دفتر را به پایان میرساند.
اما آن بیتی که شما نوشتی شیطنت گونه میباشد چون در آنجا از زبان شاه سخن میگوید، نظامی دیوان لیلی و مجنون را به ( ابوالمظفر اخستان شروانشاه ) تقدیم کرده است که شروانشاهان عرب بودند، در بیشتر دوران حکومتشان خراج گذار حکومت سلجوق بودند و ستیز و دشمنی با ترکان داشتند:
در حال رسید قاصد از راه
آورد مثال حضرت شاه
بنوشته به خط خوب خویشم
ده پانزده سطر نغز بیشم
هر حرفی از او شکفته باغی
افروخته تر ز شب چراغی
کای محرم حلقه غلامی
جادو سخن جهان نظامی
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
در لافگه شگفت کاری
بنمای فصاحتی که داری
خواهم که به یاد عشق مجنون
رانی سخنی چو در مکنون
چون لیلی بکر اگر توانی
بکری دو سه در سخن نشانی
تا خوانم و گویم این شکربین
جنبانم سر که تاج سر بین
بالای هزار عشق نامه
آراسته کن به نوک خامه
شاه همه حرفهاست این حرف
شاید که در او کنی سخن صرف
در زیور پارسی و تازی
این تازه عروس را طرازی
دانی که من آن سخن شناسم
کابیات نو از کهن شناسم
تا ده دهی غرایبت هست
ده پنج زنی رها کن از دست
بنگر که ز حقه تفکر
در مرسله که می کشی در
ترکی صفت وفای مانیست
ترکانه سخن سزای ما نیست
آن کز نسب بلند زاید
او را سخن بلند باید
تا اینجا در این شعر زبان شاه است یعنی اینارو شاه به نظامی میگه و شما مثل همیشه مغالطه کرده اید.
تمام آن گفته هایی که شما درباره نظامی نوشته اید بنده قبلا خوانده ام و بررسی کرده ام اما همه مغلطه است مثل آن تعبیر از واژه "ترک" در اشعار شاعران که میگویید اینجا منظور شاعر زیباروست، خب کمی مطالعه در اینباره نشان میدهد که از ترکان در تاریخ با نام زیبارویان تعریف شده که چهره ای نیکو دارند پس در شعر هر جا ترک آمده بالطبع با زیبایی همراه بوده: مثال میارم از منابع فارسی:
لغت نامه دهخدا:
کاشغر. [غَ] ( اِخ ) از بلاد مشرق و از مرزهای مسلمین است. ( انساب سمعانی ) . شهری دارای قری و روستاها که از سمرقند و آن نواحی بدانجا سفر کنند و آنها در وسط بلاد ترک باشند و مردم آن مسلمانند. ( معجم البلدان ) . شهری است از ترکستان منسوب به خوبان و خوش صورتان. ( برهان ) . شهری است از توران در اقلیم پنجم مابین توران و ترکستان چین. ( غیاث ) . شهری است مشهور درماوراءالنهر از ترکستان به بلاد ایغور از اقلیم ششم. گفته اند در قدیم جای عیش و سرور و بزم افراسیاب بوده است و از شهرهای خوب ترکستان محسوب میشده و حسن خیزبوده.
شما فقط این را یاد گرفته اید که اگر کسی در کشوری که تنوع زبانی سرشاری دارد سراغ زبان و هویت خود را گرفت فورا انگ پان بهش بچسبانید تا ساکتش کنید در حالی که کوچک ترین حق زبان های مادری دیگر را ضایع کرده اید و وقتی هم صحبت میکنید اتفاقا نژادپرستانه است.
درباره مولانا یک تلنگر کوتاه که شاید شما را به مطالعه بیشتر وادارد، از منابع فارسی است نه جای دیگری:
مولانا زاده بلخ بوده؛
قبچاق های افغانستان گروهی از مردمان ترک تبار افغانستان هستند که به شکل پراکنده در شمال و شمال غرب افغانستان با ازبک ها و ترکمن ها زندگی می نمایند. به طور مشخص جمعیتی از این گروه بیشتر در ولایت های هرات، غور، بادغیس، فاریاب، بلخ، سرپل، سمنگان، ولسوالی قیصار و قلعهٔ ولی منطقهٔ چهارشنبه سکونت دارند. و اضافه کنید ازبک ها و ترکمن ها در افغانستان را به مردمان ترک آن دیار.
یا مگر شما تاریخ نخوانده اید و غزنویان ترک که از غزنین در افغانستان برخاستند یا خوارزمشاهیان و غیره.
این رباعی هم از مولانا تقدیمتان
بیگانه مگیرید مرا زین کویم
در کوی شما خانهٔ خود می جویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم
اصلم ترکست گر چه دری می گویم
یا این بیت معروف حافظ:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد. . .
قوم بزرگی از ترکان، قشقایی ها در شیراز ساکن اند ولی هیچ وقت به این اشاره نمیکنید
درباره لغت " دز" نیز بنده منبع ام لغتنامه است ولی شما کتاب شعر را به عنوان منبع کلمه آورده اید که واضحا غیر علمی است و این را همه میدانند که کتاب شعر نمیتواند منبع واژگان یا منبع تاریخی باشد و فقط جنبه ادبی دارد.
به دیوان کاشغری از لحاظ ریخت شناسی ایراد میگیرید اما
خوب میدانید که زبان فارسی حتی لغتنامه ای ساده در سه سده پیش هم ندارد و تمام آن واژگانی که درباره واژه دز نوشته اید حتی منبعی برایش با نام کتاب و نویسنده اش در دوره زبان پهلوی ننوشته اید.
در پایان:
نخیر اتفاقا بنده در جای درست و متن و نوشته های درست مینویسم چون اینجا کشور من است و این تارنما برای تمام مردم این سرزمین است و تفاوت زبانی دلیل نمیشود که من با شما یا کسی دشمن باشم.
بنده ترکم و زبانم ترکی است ولی زبان فارسی هم به عنوان زبان دوم میدانم و افتخار میکنم و اشعار زیبای فارسی را میخوانم و لذت میبرم و از اینکه ترک های این خاک ادبیات فارسی را اعتلا بخشیده اند نیز خرسندم چون ما مردمان ساده و بی آلایش و مهرپروری هستیم
سخنان شما غرض ورز است انگار که نمیدانید ترکان تنها بعد از اسلام ۱۱۰۰ سال به این خاک حکومت کرده اند و خون ها داده اند و جزوی از این خاک هستن.
بنده مشکلی با زبان فارسی ندارم طبق مطالعه و بررسی و دانسته های خود واژگانی را که از زبانی در زبان دیگر باشد مینویسم چه عیبی دارد؟ حتی در ترکی هم واژگان بیگانه را عنوان میکنم.
اما اگر شما با زبان ترکی مشکل دارید سعی کنید که از واژگان ترکی در گفتار و نوشتارتان استفاده نکنید مثل همین کلمه: تلاش در متنتان یا کلمات آقا، خانم، یواش، قیچی، قرمه، قیمه، قورباغه، قوتی، قاتی، دوقلو، داغون، باجناق، جاری، فنر، قایق، یقه، چکمه، کمک، قاشق، بشقاب، قابلمه، اتاق، داداش، آبجی، دایی و بسیاری از کلمات دیگر که اگر فقط از دهخدا منبع کنم چندین صفحه میشود.
سخن پایانی اینکه پس اگر هم به مباحثه پرداختید غرض ورزی و کینه را کنار بگذارید و سالم و مودب بحث و مجادله کنید هیچ عیبی هم ندارد اگر هم بنده یا شما چیزی را به غلط بگوییم از هم یاد میگیریم.
پاینده باشید و مانا
زبان هویت است ادب انسانیت
خطاب به کاربر بالا:
1 - سومری ها مگر آتش را همچون زردشتیان ارج می نهادند و آتشکده داشتند؟سومری ها که در ناحیه نیمروز ( جنوب ) میانرودان و همسایگی ایلامیان بودند، چه پیوندی با آتروپاتن ( آذرآبادگان ) داشته اند؛براستی برای ادعای خودت یک سند یا سنگ نبشته داری که سومری ها در منطقه آذربایجان زندگی می کردند؟در آذرآبادگان مادها، آشوری ها، ارمنی ها ( اورارتویی ها:آراراتی ها ) و مانناها بودند که هیچ پیوندی با سومری ها نداشتند. منبعتان چه چیزی است که واژگان مشترک پارسی و سومری را سومری می دانید و چه چیز باعث شده که گمان کنید واژگان سومری به زبانهای هندوآریایی راه پیدا کرده و نه وارونه آن؟سند ارائه دهید.
... [مشاهده متن کامل]
2 - کدام شعر خاقانی ترکی است؟دیوانش کجاست؟ بگمانم در جیب الهام علیف یا اردوغان باید باشد؛درسته؟ اگر نام خانوادگی خاقانی ( شروانی ) را کامل بنویسی، درمی یابی که بالای رود ارس به چه نامی شناخته می شده است.
3 - دروغهای پانترکیسم درباره اشعار جعلی ترکی نظامی گنجوی رو شده و دریافته شده که سروده های ترکی که به بزرگمرد ایرانی نظامی گنجوی پیوند می دهند، ازآنِ سراینده دیگری با همین نام در جای دیگر و زمان دیگری بوده است و بنابرگفته خود نظامی گنجوی در لیلی و مجنون، اصطلاح ( ( دهقان فصیح پارسی زاد ) ) که منسوب به پدرش هست که این خود نیاکانش را نشان می دهد. نظامی در جایی می گوید:
ترکی صفت وفای ما نیست — ترکانه سخن سزای ما نیست
آن بیتی که کاربر بالا از نظامی آورده مربوط به سروده ای در وصف آفاق ( کنیزی که فرمانروای دربند به نظامی بخشید، ) می باشد:
اولین زن نظامی یک برده قفچاقی ترک بود و برای همین پسرش را "ترکزاد" میخواند که در ادبیات فارسی مانند شاهنامه "ترکزاد"را به کسی میگویند که مادرش ترک و پدرش ایرانی ( پارسی ) بوده است. به هر روی مایه بالندگی شما خواهد بود که توانستید یک برده تُرک را به نظامی پیوند دهید.
4 - مولانا اهل بلخ بوده، جایی که به خراسان بزرگ شناخته می شود و سروده هایش نیز فارسی بوده و بارها مولانا در سروده هایش واژه تُرکتازی را بکار برده و در نکوهش ترکان سردوه هایی دارد و مولانا سروده ای در ستایش زبان پارسی دارد؛
5 - شما می گویید واژه دژ در دیوان ترکی کاشغری آمده، ولی فردوسی که بسیار پیشتر از کاشغری بوده در جای جای سروده هایش واژه دژ را بکار برده، افزون بر آن کاشغری واژگان را از دید ریشه شناختی بررسی نکرده که دریافته شود ریشه واژگان بکار برده شده از کجاست؟نیاز به یادآوری است که واژه دژ یا دز در واژگان پهلوی ( پارسی کُهن ) زیر بکار رفته است:
( دِز= dez دز، دژ، قلعه، استحکامات ) ، ( دِزیتَن= dezitan دژ و قلعه ساختن ـ استحکامات ساختن ) ، ( دِژ= dez دژ، دز، قلعه، استحکامات ) ، ( دِژ ایی نیپیشْت= dez i nipisht دژنوشت، آرشیو ـ کتابخانه سلطنتی، کتابخانه ملی )
6 - آیا گمان نمی کنید که شما جای نامناسبی را برای دیدگاه خود برگزیدید؟چراکه این تارنما به فرهنگ واژگان پارسی می پردازد؛شما می توانید در فرهنگنامه واژگان ترکی که در تارنماهای گوناگون به فراوانی دیده می شود، دیدگاهتان را به زبان ترکی خودتان بازگو کنید. اینکه به پندارِ شما زبان پارسی، زبان بدی است پس چرا به زبان پارسی سخن می گویید و چرا شما پانترکان دوست دارید باورهایتان را به زبان پارسی به پارسی زبانان نشان دهید؟افزون بر آن، به گمانم اگر در راستای زبان خودتان تلاش کنید، دیگر شاهد این نبودید که واژه آلمانی Kultur و بسیاری واژگان انگلیسی و اروپایی را جاری شده بر زبان مردم ترکیه بشنوید. ما هم تلاش می کنیم تا آنجا که شود زبان پارسی را از گزند بیگانه پرستان دور نگاه داریم.
1 - سومری ها مگر آتش را همچون زردشتیان ارج می نهادند و آتشکده داشتند؟سومری ها که در ناحیه نیمروز ( جنوب ) میانرودان و همسایگی ایلامیان بودند، چه پیوندی با آتروپاتن ( آذرآبادگان ) داشته اند؛براستی برای ادعای خودت یک سند یا سنگ نبشته داری که سومری ها در منطقه آذربایجان زندگی می کردند؟در آذرآبادگان مادها، آشوری ها، ارمنی ها ( اورارتویی ها:آراراتی ها ) و مانناها بودند که هیچ پیوندی با سومری ها نداشتند. منبعتان چه چیزی است که واژگان مشترک پارسی و سومری را سومری می دانید و چه چیز باعث شده که گمان کنید واژگان سومری به زبانهای هندوآریایی راه پیدا کرده و نه وارونه آن؟سند ارائه دهید.
... [مشاهده متن کامل]
2 - کدام شعر خاقانی ترکی است؟دیوانش کجاست؟ بگمانم در جیب الهام علیف یا اردوغان باید باشد؛درسته؟ اگر نام خانوادگی خاقانی ( شروانی ) را کامل بنویسی، درمی یابی که بالای رود ارس به چه نامی شناخته می شده است.
3 - دروغهای پانترکیسم درباره اشعار جعلی ترکی نظامی گنجوی رو شده و دریافته شده که سروده های ترکی که به بزرگمرد ایرانی نظامی گنجوی پیوند می دهند، ازآنِ سراینده دیگری با همین نام در جای دیگر و زمان دیگری بوده است و بنابرگفته خود نظامی گنجوی در لیلی و مجنون، اصطلاح ( ( دهقان فصیح پارسی زاد ) ) که منسوب به پدرش هست که این خود نیاکانش را نشان می دهد. نظامی در جایی می گوید:
ترکی صفت وفای ما نیست — ترکانه سخن سزای ما نیست
آن بیتی که کاربر بالا از نظامی آورده مربوط به سروده ای در وصف آفاق ( کنیزی که فرمانروای دربند به نظامی بخشید، ) می باشد:
اولین زن نظامی یک برده قفچاقی ترک بود و برای همین پسرش را "ترکزاد" میخواند که در ادبیات فارسی مانند شاهنامه "ترکزاد"را به کسی میگویند که مادرش ترک و پدرش ایرانی ( پارسی ) بوده است. به هر روی مایه بالندگی شما خواهد بود که توانستید یک برده تُرک را به نظامی پیوند دهید.
4 - مولانا اهل بلخ بوده، جایی که به خراسان بزرگ شناخته می شود و سروده هایش نیز فارسی بوده و بارها مولانا در سروده هایش واژه تُرکتازی را بکار برده و در نکوهش ترکان سردوه هایی دارد و مولانا سروده ای در ستایش زبان پارسی دارد؛
5 - شما می گویید واژه دژ در دیوان ترکی کاشغری آمده، ولی فردوسی که بسیار پیشتر از کاشغری بوده در جای جای سروده هایش واژه دژ را بکار برده، افزون بر آن کاشغری واژگان را از دید ریشه شناختی بررسی نکرده که دریافته شود ریشه واژگان بکار برده شده از کجاست؟نیاز به یادآوری است که واژه دژ یا دز در واژگان پهلوی ( پارسی کُهن ) زیر بکار رفته است:
( دِز= dez دز، دژ، قلعه، استحکامات ) ، ( دِزیتَن= dezitan دژ و قلعه ساختن ـ استحکامات ساختن ) ، ( دِژ= dez دژ، دز، قلعه، استحکامات ) ، ( دِژ ایی نیپیشْت= dez i nipisht دژنوشت، آرشیو ـ کتابخانه سلطنتی، کتابخانه ملی )
6 - آیا گمان نمی کنید که شما جای نامناسبی را برای دیدگاه خود برگزیدید؟چراکه این تارنما به فرهنگ واژگان پارسی می پردازد؛شما می توانید در فرهنگنامه واژگان ترکی که در تارنماهای گوناگون به فراوانی دیده می شود، دیدگاهتان را به زبان ترکی خودتان بازگو کنید. اینکه به پندارِ شما زبان پارسی، زبان بدی است پس چرا به زبان پارسی سخن می گویید و چرا شما پانترکان دوست دارید باورهایتان را به زبان پارسی به پارسی زبانان نشان دهید؟افزون بر آن، به گمانم اگر در راستای زبان خودتان تلاش کنید، دیگر شاهد این نبودید که واژه آلمانی Kultur و بسیاری واژگان انگلیسی و اروپایی را جاری شده بر زبان مردم ترکیه بشنوید. ما هم تلاش می کنیم تا آنجا که شود زبان پارسی را از گزند بیگانه پرستان دور نگاه داریم.
خدایا چجوری به اینا بفهمونیم که آتشکده های مناطق قفقاز ربطی به زرتشت خیالی اینان نداره و تماما آتشکده هایی سومری هستند و واژه آتروپاتکان واژه ای سومری هست و از " آت، At, Ut, Uta" خدای سومری گرفته شده، که از همین آت واژه آتش درست شده و در ترکی هم غیر از آتئش واژه اُت را هم از این ریشه داریم.
... [مشاهده متن کامل]
میگه آذری ها واقعا آذری بودن، آذری نبودن عزیز اونایی که شما میگی " کسروی" بودن و قدمتشون حتی ۱۰۰ سال هم نیست: ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) )
و من نباید با امثالهم بحثی کنم چون وقتی از ریشه مشکل داریم که شما قره داغ را ارس میخوانید و سینان داش را سنندج، که حتی اگر دز صحیح باشد واژه "دز" برگرفته از واژه دیز در ترکی است که معنی مکان مرتفع دارد، و شیخ کاشغری هم توضیحاتش رو در دیوان داده.
پس ما را به خیر و شما را به سلامت.
اشعار ترکی خاقانی رو هم بخوانید زیباست.
البته حتی اگر شاعران ترک اشعار ترکی نداشته باشند هم جای تعجب نیست چون بیدل هم شعر ترکی ندارد ولی واضحا عنوان شده که ترک است. مولانا که دارد مگر قبول کرده اید برای آن هم هزار سفسطه دارید. و بسیاری از شاعران دیگر. . .
در پایان بیت پایانی نتیجه افسانه خسرو و شیرین تقدیمتان:
اگر شد ترکم از خرگه نهانی
خدایا ترک زادم را تو دانی
نظامی گنجوی
... [مشاهده متن کامل]
میگه آذری ها واقعا آذری بودن، آذری نبودن عزیز اونایی که شما میگی " کسروی" بودن و قدمتشون حتی ۱۰۰ سال هم نیست: ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) )
و من نباید با امثالهم بحثی کنم چون وقتی از ریشه مشکل داریم که شما قره داغ را ارس میخوانید و سینان داش را سنندج، که حتی اگر دز صحیح باشد واژه "دز" برگرفته از واژه دیز در ترکی است که معنی مکان مرتفع دارد، و شیخ کاشغری هم توضیحاتش رو در دیوان داده.
پس ما را به خیر و شما را به سلامت.
اشعار ترکی خاقانی رو هم بخوانید زیباست.
البته حتی اگر شاعران ترک اشعار ترکی نداشته باشند هم جای تعجب نیست چون بیدل هم شعر ترکی ندارد ولی واضحا عنوان شده که ترک است. مولانا که دارد مگر قبول کرده اید برای آن هم هزار سفسطه دارید. و بسیاری از شاعران دیگر. . .
در پایان بیت پایانی نتیجه افسانه خسرو و شیرین تقدیمتان:
اگر شد ترکم از خرگه نهانی
خدایا ترک زادم را تو دانی
نظامی گنجوی
وقتی واژه سبلان در سروده های خاقانی ( 900 سال پیش ) آمده زمانی که آذریها واقعن آذری زبان بودند و هنوز ترکی یاد نگرفته بودند پس پیداس که سبلان از واژه های بومی این سرزمین بوده یا آذری یا تالشی یا تاتی که همگی هم خانواده و همریشه اند. سال نویتان خوش وخرم
خطاب به کاربر بالا:
1 - کتاب المسالک الممالک که به سبلان اشاره می کند، آیا 100 سال است که نگارش شده است؟!
2 - پسوند ( ان ) یا ( گان ) یا ( سِتان ) نه تنها پسوند ترکی نیست، بلکه پسوند ( !! ) عربی هم نیست. با یک جستجو ساده می توان پسوندها را در زبان ترکی جست مگر آنکه واژگان پارسی را ترکی بدانید. شگفت از اینکه با وجود جعل در نام شهرها، واژگان پارسی همچنان در جعلهایتان هست. نمونه سائین که همان شاهین یا سئَن در سنندج ( سئن دژ ) هست. یا پسوند شا ( ه ) یا بار در ارسباران و. . . . در زبان عربی ( گان ) نداریم و ( ان ) نشانه جمع دوتایی است.
... [مشاهده متن کامل]
3 - واژه آذرآبادگان درست به همین شکل در شاهنامه فردوسی آمده. ( فردوسی در جایی که از کیخسرو یاد می کند، واژه آذرآبادگان را سرزمین بزرگان می نامد، آیا شاهنامه فردوسی نیز 100 سال است که سروده شده و یا خواسته چیزی را تحریف کند؟! ) دروغ آن چیزی است که شروان را که در نوشته های خود عثمانی ها نیز آمده و به ناحیه بالای ارس می گویند، آذربایجان بخوانند. دروغ آن چیزی است که از آتشکده ها و آثار برجای مانده هخامنشیان و ساسانیان در شروان ( ج. باکو ساختگی ) و رود کور ( ا ) ، بهره برداری گردشگری کنند ولی به شیوه آتاترکی تاریخسازی کنند. شما که دیدگاه ما را نمی پذیرید، دیدگاه استرابو تاریخ نگار یونانی را بخوانید که از منطقه ماد با نام آتروپاتن ( آتروپاتکان:آتَر=آذَر= آتَش ) یاد می کند و واژه اَرَخس ( Araxes ) = اَرس ( سِتُرده شدن آوای خ در گذر زمان ) را بکار می برد که به زبان مادی به معنای جریان تند و تیزرو است؛ ( استرابو 100 ساله که تاریخ نگار بوده؟؟ ) آتشکده آذرگُشَسب در آذرآبادگان باختری نشان از چه دارد؟؟
4 - درباره سروده های قطران تبریزی، عطار نیشابوری و نوشته های رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر دولت ایلخانیان مغول در پیوند با کشتار مردم آذرآبادگان و خراسان توسط ترکان چه می گویید؟؟
1 - کتاب المسالک الممالک که به سبلان اشاره می کند، آیا 100 سال است که نگارش شده است؟!
2 - پسوند ( ان ) یا ( گان ) یا ( سِتان ) نه تنها پسوند ترکی نیست، بلکه پسوند ( !! ) عربی هم نیست. با یک جستجو ساده می توان پسوندها را در زبان ترکی جست مگر آنکه واژگان پارسی را ترکی بدانید. شگفت از اینکه با وجود جعل در نام شهرها، واژگان پارسی همچنان در جعلهایتان هست. نمونه سائین که همان شاهین یا سئَن در سنندج ( سئن دژ ) هست. یا پسوند شا ( ه ) یا بار در ارسباران و. . . . در زبان عربی ( گان ) نداریم و ( ان ) نشانه جمع دوتایی است.
... [مشاهده متن کامل]
3 - واژه آذرآبادگان درست به همین شکل در شاهنامه فردوسی آمده. ( فردوسی در جایی که از کیخسرو یاد می کند، واژه آذرآبادگان را سرزمین بزرگان می نامد، آیا شاهنامه فردوسی نیز 100 سال است که سروده شده و یا خواسته چیزی را تحریف کند؟! ) دروغ آن چیزی است که شروان را که در نوشته های خود عثمانی ها نیز آمده و به ناحیه بالای ارس می گویند، آذربایجان بخوانند. دروغ آن چیزی است که از آتشکده ها و آثار برجای مانده هخامنشیان و ساسانیان در شروان ( ج. باکو ساختگی ) و رود کور ( ا ) ، بهره برداری گردشگری کنند ولی به شیوه آتاترکی تاریخسازی کنند. شما که دیدگاه ما را نمی پذیرید، دیدگاه استرابو تاریخ نگار یونانی را بخوانید که از منطقه ماد با نام آتروپاتن ( آتروپاتکان:آتَر=آذَر= آتَش ) یاد می کند و واژه اَرَخس ( Araxes ) = اَرس ( سِتُرده شدن آوای خ در گذر زمان ) را بکار می برد که به زبان مادی به معنای جریان تند و تیزرو است؛ ( استرابو 100 ساله که تاریخ نگار بوده؟؟ ) آتشکده آذرگُشَسب در آذرآبادگان باختری نشان از چه دارد؟؟
4 - درباره سروده های قطران تبریزی، عطار نیشابوری و نوشته های رشیدالدین فضل الله همدانی وزیر دولت ایلخانیان مغول در پیوند با کشتار مردم آذرآبادگان و خراسان توسط ترکان چه می گویید؟؟
کاربران بالا توجه ندارند که ( ان ) یا ( گان ) در پایان واژگان آذرآبادگان ( آذربایجان ) ، زنگان ( زنجان ) ، لنکران، ورزگان، بوکان، تهران، خراسان و. . . پسوند مکانی است که در زبان های هندوآریایی بکار گرفته می شده است. به یکی از کاربران که پیامبر ابراهیم را آذرآبادگانی کرد، باید گفت در تورات سرزمین موعود نسل ابراهیم از فرات تا نیل هست، ولی گویا شما گوی سبقت را از یهودیان آرمانگرا ربودید. و اگر مراد شما اَشو زرتشت نیز باشد باید گفت زبان اوستا زبان هندوآریایی است که پیوندی با زبانهای آسیای خاوری همچون مغولی و ترکی ندارد. افزون بر آن، گیرنده وحی نمی تواند نام جایگاه یا مکان باشد، چراکه گیرنده وحی منسوب به آدمیزاد هست نه کوه و مکان. شما نمی توانید واژگان را آنطور که دوست دارید فروبکاهید. من تالشی نیستم ولی دیدگاه دوستان تالشی با خِرَد سازگارتر است.
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
سبلان در اصل ساوالان: ساو=پیام آلان= گیر
ساو یا Sav در ترکی =پیام، خبر، کلام، وحی
از همین جاست که در ترکی به پیامبر "ساوچی Savchi" میگویند.
آلان یا Alan: گیرنده
احتمالا سومریان این کوه را مقدس میشمردند و یکی از الهه های خود را در این کوه میخواندند.
... [مشاهده متن کامل]
البته کتابی در مورد اسامی اردبیل منتشر شده که بعد از مطالعه بنده دلیل اصلی و موثق نام ساوآلان را با منبع کامل میکنم.
البته خدمت تالشی های عزیز که همسایه قدیمی منطقه ترکان اردبیل و آستارا هستند و از قدیم مراودات بسیاری بین ترکان و تالشان بوده ارادت وافر داریم ولی باید گفت دوستان عزیز: تالشی و یا گیلکی و مازنی زبان نیستند گویش هستند و بسیار هم زیبا، در هر حال فعلا که به هیچ کدام از زبان ها و گویش ها اهمیتی داده نمیشود و بهتر است اقوام مختلف بجای گذشته حال را دریابند و محافظ زبان و گویش خود باشند.
زبان مردم اردبیل هیچگاه زبانی غیر از ترکی نبوده تا تبدیل شود
و اینکه نام اردبیل یک نام ترکی است بصورت آرتاویل در تاریخ ذکر شده که به سرزمین بابرکت ترجمه میشود. این لغت به شکل صحیح و در اصل آرتاآویل است، Arta در زبان ترکی از ریشه آرتماق artmaq به معنی افزودن و برکت دادن است. آویل Avıl در زبان ترکی به معنی روستا میباشد که هم اکنون نیز در ترکی قبچاقی مورد استفاده است. البته تعابیر دیگری نیز وجود دارد.
واژه آستارا نیز از "آست" در ترکی به معنی پایین و زیرین است. و آستارا ( هم معنی آستار=زیرین؛ که در فارسی آستر گویند ) از آنجا که پایین ارتفاعات است به معنی شهر پایینی است.
ساو یا Sav در ترکی =پیام، خبر، کلام، وحی
از همین جاست که در ترکی به پیامبر "ساوچی Savchi" میگویند.
آلان یا Alan: گیرنده
احتمالا سومریان این کوه را مقدس میشمردند و یکی از الهه های خود را در این کوه میخواندند.
... [مشاهده متن کامل]
البته کتابی در مورد اسامی اردبیل منتشر شده که بعد از مطالعه بنده دلیل اصلی و موثق نام ساوآلان را با منبع کامل میکنم.
البته خدمت تالشی های عزیز که همسایه قدیمی منطقه ترکان اردبیل و آستارا هستند و از قدیم مراودات بسیاری بین ترکان و تالشان بوده ارادت وافر داریم ولی باید گفت دوستان عزیز: تالشی و یا گیلکی و مازنی زبان نیستند گویش هستند و بسیار هم زیبا، در هر حال فعلا که به هیچ کدام از زبان ها و گویش ها اهمیتی داده نمیشود و بهتر است اقوام مختلف بجای گذشته حال را دریابند و محافظ زبان و گویش خود باشند.
زبان مردم اردبیل هیچگاه زبانی غیر از ترکی نبوده تا تبدیل شود
و اینکه نام اردبیل یک نام ترکی است بصورت آرتاویل در تاریخ ذکر شده که به سرزمین بابرکت ترجمه میشود. این لغت به شکل صحیح و در اصل آرتاآویل است، Arta در زبان ترکی از ریشه آرتماق artmaq به معنی افزودن و برکت دادن است. آویل Avıl در زبان ترکی به معنی روستا میباشد که هم اکنون نیز در ترکی قبچاقی مورد استفاده است. البته تعابیر دیگری نیز وجود دارد.
واژه آستارا نیز از "آست" در ترکی به معنی پایین و زیرین است. و آستارا ( هم معنی آستار=زیرین؛ که در فارسی آستر گویند ) از آنجا که پایین ارتفاعات است به معنی شهر پایینی است.
آقای بابک خرمدین بهتره در مورد قوم تالش و اصالت آنان کمی تحقیق کنید و اطلاعات خود را بالا ببرید بعد متوجه میشوید که روزگاری سبلان در میان تالش زبانان بوده به همین دلیل هم نام آن ریشه تالشی دارد که یکی از زبان های اصیل ایرانی می باشد ، مانند نام اردبیل و آستارا که اصالتا تالشی هستند . . .
جای تعجب است که آقای بابک خرمدین وجود تالش در منطقه سبلان را منکر میشود. عنبران، نمین، میناباد تماما تالش هستند. ایشان فراموش کرده اند که مردم اردبیل در گذشته به زبان تالشی صحبت میکرده اند. کمی تاریخ هم بخوانید بد نیست. چرخش زبان به طرف یک زبان دیگر که نزاد و اصالتمردم یک منطقه را تغییر نمیدهد.
سبلان در طی دوران تبدیل به این اسم شده است و اصلاً هیچ ربطی به تالش و عنبران ندارد چون اولاً عنبران با نزدیکترین روستا که سلمان کندی هست و ماشین میتواند برود ۱۱۵ کیلومتر فاصله دارد. دوماً سبلان کاملا اسم
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
ترکی هست چرا باید کوهی که در منطقه ترک نشین هست اسم تالشی داشته باشه یک ذره عقل و جغرافیا و نقشه خوب چیزی هست. سوماً در قدیم به آب در زبان ترکی ساو میگفتند و چون کوه سبلان در بالای خود آب دارد قدیم به آن ساوالان یعنی گیرنده آب. ساو=آب*آلان= گیرنده یعنی دریاچه سبلان آب خود را از بارش برف و برفهای اطراف می گیرد. بعد ها این اسم به سبلان تغییر یافت.
سبلان شکل فارسی و رسمی واژۀ تالشی سَوَلون به معنای جایی که سرش آشیانه برف است می باشد و این نام اینک در عنبران از مناطق تالش�نشین استان اردبیل و نزدیک به سبلان به شکل سَفَلون و در زبان اهالی میناباد به همان سَوَلون تلفظ می�شود. سبلان در میان ترک زبانان محلی ساوالان و در میان تالشی�ها سَوَلون خوانده می�شود.
... [مشاهده متن کامل]
در زبان تالشی �سَ وَ لون� یعنی آشیانۀ بلند برف �سَه: بالا، وَ: برف و لون: لانه�؛ تالشی�ها در شرق آذربایجان و شمال گیلان ساکن هستند و برخی از آنان زبان مادری خود را فراموش کرده و ترک زبان شده�اند. در شهرهای نـمین، عنبران و میناباد هنوز زبان تالشی فراموش نشده است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبان تالشی �سَ وَ لون� یعنی آشیانۀ بلند برف �سَه: بالا، وَ: برف و لون: لانه�؛ تالشی�ها در شرق آذربایجان و شمال گیلان ساکن هستند و برخی از آنان زبان مادری خود را فراموش کرده و ترک زبان شده�اند. در شهرهای نـمین، عنبران و میناباد هنوز زبان تالشی فراموش نشده است.
به هیچ وجه کلمه ای فارسی نیست . وجه تسمیه آن ساو آلان به معنای گیرنده وحی ( اشاره به زرتشت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)