سال
/sAl/
مترادف سال: واحد زمان، روز، دوازده ماه ، عام، سنه، پایه، کلاس، دانشپایه، طول عمر، سن، زاد، دوره فعالیت سازمان، موسسه، تاریخ، مراسم سال روزدرگذشت، ساج، چوب ساج، کشتی، جهاز
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
از بلاد و نواحی قدیم هند وسطی است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. واحد اندازه گیری طول عمر کسی یا چیزی: چند سال پیش به دنیا آمد؟.
۳. پایۀ تحصیلی، کلاس: سال پنجم دبستان.
۴. طول عمر، سِن: به بالا و سالِ سیاوُش بُدند / خردمند و بیدار و خامُش بُدند (فردوسی: ۲/۲۴۲ ).
۵. تاریخ.
۶. [عامیانه، مجاز] سالگرد فوت.
۷. [عامیانه، مجاز] مراسم سالگرد فوت.
* سال شمسی: (نجوم ) مدت یک دور حرکت زمین به دور خورشید.
* سال کبیسه: (نجوم ) سالی که در آن اسفند سی روز است و هر چهار سال یک بار اتفاق می افتد.
* سال قمری: (نجوم ) دوازده دور ماه در بیست وهشت منزل واقع در منطقةالبروج و یا نقاط نزدیک آن.
* سال نوری: (نجوم ) واحد اندازه گیری طول، برابر با مسافتی که نور در مدت یک سال طی می کند، معادل ۱۰۱۲×۹۴۶
* سال و ماه: ‹سال ومه› سال تا سال، همۀ ماه ها و سال ها، همواره، همیشه.
* سال هجری قمری: سال عربی از اول محرّم تا آخر ذی حجه، برابر با ۳۵۴ روز.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] سال به سال قمری و شمسی تقسیم می شود و سال شرعی که احکام مرتبط با زمان بر اساس آن تنظیم شده، سال قمری است که دوازده ماه می باشد. از عنوان سال در بابهای طهارت، صلات، زکات، خمس، حجر، وصیت، نکاح و طلاق سخن گفته اند.
دوازده ماه را یک سال می گویند.
معنای سال شرعی
سال شرعی که احکام مرتبط با زمان بر اساس آن تنظیم شده، سال قمری است که دوازده ماه است.
← معنای ماه قمری
سال شمسی عبارت است از مدت یک دوره حرکت انتقالی زمین به دور خورشید و معادل است با دوازده ماه شمسی و ۳۶۵ روز و پنج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه.
احکام سال
...
دوازده ماه را یک سال می گویند.
معنای سال شرعی
سال شرعی که احکام مرتبط با زمان بر اساس آن تنظیم شده، سال قمری است که دوازده ماه است.
← معنای ماه قمری
سال شمسی عبارت است از مدت یک دوره حرکت انتقالی زمین به دور خورشید و معادل است با دوازده ماه شمسی و ۳۶۵ روز و پنج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه.
احکام سال
...
wikifeqh: سال
[ویکی الکتاب] معنی سَأَلَ: سؤال کرد - درخواست نمود
معنی سُئِلَ: سؤال شد
معنی صَالِ: دنباله رو - پیرو (کلمه صالی از ماده صلو اشتقاق یافته که به معنای پیروی است ، و صالی جحیم به معنای دنبالهرو جهنم است ، به طوری که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخیان را مرتکب شود)
معنی سَنَةٍ: سال
معنی عَامٍ: سال
معنی عَامَیْنِ: دو سال
معنی سَبَإٍ: نام سلسله ای که از سال 850 ق م تا سال 115 ق م در محل " یمن "کنونی حکومت داشتند
معنی حَوْلِ: سال - پیرامون(در عبارت "حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ ﭐلْعَرْشِ ")
معنی حُقُباً: مدت نامعلومی از زمان (بعضی هم این کلمه را به چهل ، هفتاد،هشتاد و یا هشتاد و چند سال محدود کردهاند )
معنی کَهْلاًَ: میانسالی (کهل به کسی گفته میشود که جوانیش با پیری مخلوط شده و چه بسا گفته باشند کهل کسی است که سنش به سیوچهار سال رسیده باشد )
معنی عَدَدَ: عدد - تعداد - شماره (در عبارت "کَمْ لَبِثْتُمْ فِی ﭐلْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ "یعنی از لحاظ شماره و تعداد سالها چند سال در زمین بودید)
معنی مَأْتِیّاً: آمدنی (کلمه ماتی اسم مفعول است ولی معنای فاعل دارد ، چون درست است که تو ، به آن وعده میرسی ، ولی آن هم به تو میرسد ، همچنانکه هر چیز که به آدمی برسد آدمی هم به آن میرسد ، هم گفته میشود پنجاه سال بر من آمد ، و هم من به پنجاه رسیدم )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
معنی سُئِلَ: سؤال شد
معنی صَالِ: دنباله رو - پیرو (کلمه صالی از ماده صلو اشتقاق یافته که به معنای پیروی است ، و صالی جحیم به معنای دنبالهرو جهنم است ، به طوری که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخیان را مرتکب شود)
معنی سَنَةٍ: سال
معنی عَامٍ: سال
معنی عَامَیْنِ: دو سال
معنی سَبَإٍ: نام سلسله ای که از سال 850 ق م تا سال 115 ق م در محل " یمن "کنونی حکومت داشتند
معنی حَوْلِ: سال - پیرامون(در عبارت "حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ ﭐلْعَرْشِ ")
معنی حُقُباً: مدت نامعلومی از زمان (بعضی هم این کلمه را به چهل ، هفتاد،هشتاد و یا هشتاد و چند سال محدود کردهاند )
معنی کَهْلاًَ: میانسالی (کهل به کسی گفته میشود که جوانیش با پیری مخلوط شده و چه بسا گفته باشند کهل کسی است که سنش به سیوچهار سال رسیده باشد )
معنی عَدَدَ: عدد - تعداد - شماره (در عبارت "کَمْ لَبِثْتُمْ فِی ﭐلْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ "یعنی از لحاظ شماره و تعداد سالها چند سال در زمین بودید)
معنی مَأْتِیّاً: آمدنی (کلمه ماتی اسم مفعول است ولی معنای فاعل دارد ، چون درست است که تو ، به آن وعده میرسی ، ولی آن هم به تو میرسد ، همچنانکه هر چیز که به آدمی برسد آدمی هم به آن میرسد ، هم گفته میشود پنجاه سال بر من آمد ، و هم من به پنجاه رسیدم )
تکرار در قرآن: ۵(بار)
wikialkb: ریشه_سال
دانشنامه آزاد فارسی
سال (year)
یکای اندازه گیری زمان، براساس دورۀ تناوب مداری زمین به دور خورشید. سال اعتدالی(سال خورشیدییا شمسی) از یک اعتدال بهاری تا اعتدال بهاریبعد،۳۶۵.۲۴۲۲ روز یا تقریباً ۳۶۵ و یک چهارم روز طول می کشد. سال اعتدالی موجب پدیدارشدن فصل هاست و دوره ای است که سال تقویمی بر پایۀ آن استوار است. طی هر چهار سال، چهار تا یک چهارم روز با هم جمع می شوند و یک روز به سال اضافه می شود و سال کبیسهپدید می آید. دورۀ مداری یا سال در عُطارِدفقط ۸۸ روز زمینی طول می کشد و یک سال مریخ۲۳ ماه است. سال نجومیمدت زمانی است که زمین یک دور مدار را، نسبت به ستاره های ثابت طی می کند و۳۶۵.۲۶ روز، حدود بیست دقیقه بیشتر از سال اعتدالی، طول می کشد. این اختلاف زمان بر اثر حرکت تقدیمیرُخ می دهد که موقعیت اعتدالینرا به کندی جابه جا می کند. سال غیرعادی (آنومالی)مدت زمانی است که هر سیاره یک دور حرکت انتقالی اش، از حضیض خورشیدیبه حضیض خورشیدی بعدی را طی می کند؛ برای زمین این دوره بر اثر کشش گرانشی سایر سیاره ها حدود پنج دقیقه طولانی تر از سال نجومی است. سال تقویمیشامل ۳۶۵ روز، با یک روز اضافه در انتهای اسفند هر سال کبیسه است. دو نوع سال خورشیدی یا شمسی با دو مبدأ مختلف امروزه در جهان به کار می رود، سال شمسی میلادی که مبدأ آن تولد حضرت مسیح است و سال شمسی هجری که مبدأ آن هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه است. سال به مفهوم دیگر هم به کار می رود، و آن مدت زمانی است که ماه دوازده بار به دور زمین می گردد، این مدت برابر با۳۵۴.۳۶ شبانه روز شمسی است. این سال با مبدأ هجرت نبوی به سال هجری قمری مشهور است و تقریباً یازده روز از سال خورشیدی کوتاه تر است.
یکای اندازه گیری زمان، براساس دورۀ تناوب مداری زمین به دور خورشید. سال اعتدالی(سال خورشیدییا شمسی) از یک اعتدال بهاری تا اعتدال بهاریبعد،۳۶۵.۲۴۲۲ روز یا تقریباً ۳۶۵ و یک چهارم روز طول می کشد. سال اعتدالی موجب پدیدارشدن فصل هاست و دوره ای است که سال تقویمی بر پایۀ آن استوار است. طی هر چهار سال، چهار تا یک چهارم روز با هم جمع می شوند و یک روز به سال اضافه می شود و سال کبیسهپدید می آید. دورۀ مداری یا سال در عُطارِدفقط ۸۸ روز زمینی طول می کشد و یک سال مریخ۲۳ ماه است. سال نجومیمدت زمانی است که زمین یک دور مدار را، نسبت به ستاره های ثابت طی می کند و۳۶۵.۲۶ روز، حدود بیست دقیقه بیشتر از سال اعتدالی، طول می کشد. این اختلاف زمان بر اثر حرکت تقدیمیرُخ می دهد که موقعیت اعتدالینرا به کندی جابه جا می کند. سال غیرعادی (آنومالی)مدت زمانی است که هر سیاره یک دور حرکت انتقالی اش، از حضیض خورشیدیبه حضیض خورشیدی بعدی را طی می کند؛ برای زمین این دوره بر اثر کشش گرانشی سایر سیاره ها حدود پنج دقیقه طولانی تر از سال نجومی است. سال تقویمیشامل ۳۶۵ روز، با یک روز اضافه در انتهای اسفند هر سال کبیسه است. دو نوع سال خورشیدی یا شمسی با دو مبدأ مختلف امروزه در جهان به کار می رود، سال شمسی میلادی که مبدأ آن تولد حضرت مسیح است و سال شمسی هجری که مبدأ آن هجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه است. سال به مفهوم دیگر هم به کار می رود، و آن مدت زمانی است که ماه دوازده بار به دور زمین می گردد، این مدت برابر با۳۵۴.۳۶ شبانه روز شمسی است. این سال با مبدأ هجرت نبوی به سال هجری قمری مشهور است و تقریباً یازده روز از سال خورشیدی کوتاه تر است.
wikijoo: سال
مترادف ها
سنه، سال
راهرو، تالار، دالان، سالن، اتاق بزرگ، سال
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
واژه سال
معادل ابجد 91
تعداد حروف 3
تلفظ sāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: sāl، جمع: سالیان]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی sAl
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژگان عامیانه
معادل ابجد 91
تعداد حروف 3
تلفظ sāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: sāl، جمع: سالیان]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی sAl
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع واژگان مترادف و متضاد
واژگان عامیانه
خطاب به کاربر بالا Aras :
اول اینکه سال از ریشه سرد ( اوستایی ) سرچشمه گرفته نه شمارش.
دوم اگر روزی پی ببری که ساییل به چم شمارش، دارای ریشه های اوستایی و فارسی میانه است نه موغولی، چه خواهی کرد؟فک کنم تا مغولوستون برامون لزگی برقصی.
اول اینکه سال از ریشه سرد ( اوستایی ) سرچشمه گرفته نه شمارش.
دوم اگر روزی پی ببری که ساییل به چم شمارش، دارای ریشه های اوستایی و فارسی میانه است نه موغولی، چه خواهی کرد؟فک کنم تا مغولوستون برامون لزگی برقصی.
سال -
سال در بیشتر زبانهای هندواروپائی و ایرانی واژه سال از سرد گرفته شده شای علت این زمانهای سرد و یخبندان دوران قدیم بوده.
واژه سال ار بن ریشه هندواروپائی کل - kel یا سرد گرفته شده است. در فارسی باستان سردا sardha ودراوستا سرد sard و بهمین نام در سانسکریت در سانسکریت زردا zarada سال و پائیز هم میباشد شاید بواسطه زردی برگهای پائیزی واژه کالری در انگلیسی شاید از همین ریشه باشد.
... [مشاهده متن کامل]
سالها دل طلب جام جم ازما میکرد ( حافظ )
سال در بیشتر زبانهای هندواروپائی و ایرانی واژه سال از سرد گرفته شده شای علت این زمانهای سرد و یخبندان دوران قدیم بوده.
واژه سال ار بن ریشه هندواروپائی کل - kel یا سرد گرفته شده است. در فارسی باستان سردا sardha ودراوستا سرد sard و بهمین نام در سانسکریت در سانسکریت زردا zarada سال و پائیز هم میباشد شاید بواسطه زردی برگهای پائیزی واژه کالری در انگلیسی شاید از همین ریشه باشد.
... [مشاهده متن کامل]
سالها دل طلب جام جم ازما میکرد ( حافظ )
سال واڑه ی پارسی است که جهت اندازه گیری زمان است ، گذشت حدود 365 روز را معادل یک سال قرار می دهند، از آن کلماتی مانند سالانه ، سالنامه ، سالمند ، پارسال و غیره از آن مشتق می شود .
ویرایشِ پیامِ پیشین:
ریشه واژه یِ " سال" در زبانِ اوستایی به " سَرِذَ/سَرِد" برمی گردد ( هرچند که واژه یِ یارِ نیز در اوستایی بوده است ) . در زبان پهلوی نیز همان " سال" بوده است. دگرگونیِ آوایی ( ر/ل ) یا ( رد/ل ) در زبانهای ایرانی رواگمند بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستیِ خاوری ( ostossetisch ) نیز " سِرد" به چمِ " تابستان" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در پاسخ به کاربر Zara:
( شرمنده از اینکه دیر پاسخ شما را می دهم چون من به پیام شما دسترسی نداشتم ) :
خُردسال، کهنسال، سالخورده، سالگرد، امسال، پارسال، ساله، سالیانه، سالپای، سالانه، سالنامه و. . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( reference ) :
1 - رویه یِ 1412 از نبیگِ "فرهنگِ واژه های اوستا"
2 - بخشِ 1566 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانی باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
ریشه واژه یِ " سال" در زبانِ اوستایی به " سَرِذَ/سَرِد" برمی گردد ( هرچند که واژه یِ یارِ نیز در اوستایی بوده است ) . در زبان پهلوی نیز همان " سال" بوده است. دگرگونیِ آوایی ( ر/ل ) یا ( رد/ل ) در زبانهای ایرانی رواگمند بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
در زبانِ اوستیِ خاوری ( ostossetisch ) نیز " سِرد" به چمِ " تابستان" بوده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در پاسخ به کاربر Zara:
( شرمنده از اینکه دیر پاسخ شما را می دهم چون من به پیام شما دسترسی نداشتم ) :
خُردسال، کهنسال، سالخورده، سالگرد، امسال، پارسال، ساله، سالیانه، سالپای، سالانه، سالنامه و. . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( reference ) :
1 - رویه یِ 1412 از نبیگِ "فرهنگِ واژه های اوستا"
2 - بخشِ 1566 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانی باستان" نوشته یِ " کریستین بارتولومه"
جناب فرتاش، در مورد واژگان مشتق از �سال� ایا معادل های دیگر پارسی یا مشتقات دیکر از سال وجود داره؟ مثل سالمندی، سالخوردگی،
سال ( Sal ) : در زبان ترکی فعل امر به معنی بیانداز از فعل سالماق ( Salmaq ) به معنی انداختن
تغییر شکل یافته سن سامی هست
سالانه
در خواست کرد ؛ پرسید
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)