ساقه

/sAqe/

مترادف ساقه: اساس، پایه، تنه، درخت، عقبه سپاه، عقبه لشکر ، جلودار، طلایه

برابر پارسی: ساگه، شاخه

معنی انگلیسی:
stalk, stem, pedicel, peduncle, petiole, footstalk

فرهنگ اسم ها

اسم: ساقه (دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: sāqe) (فارسی: ساقه) (انگلیسی: saghe)
معنی: بخشی از پیکر گیاهان، ( در گیاهی ) بخشی از پیکر گیاهان که معمولاً بالای سطح زمین رشد می کند و برگ، گل و میوه را به وجود می آورد، بخشی از اندام تحتانی بین زانو و مچ پا
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم عربی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

( ساقة ) ساقة. [ ق َ / ق ِ ] ( ع اِ ) ساقه. بازپسینان لشکر. ( مهذب الاسماء ). دنباله لشکر. ( آنندراج ). دنباله لشکر و فوج پسین از پنج فوج معینه که بترکی آن را چنداول گویند. ( غیاث از منتخب و مصطلحات ). مایه دار. ( آنندراج ). آنچه برپشت بود از لشکر. مقابل مقدمه. قسمتی از سپاه که مؤخر از همه آید. دُمدار. عقب دار.مؤخرة الجیش. پسینان لشکر. بازپسینان لشکر. پس لشکر. بنگاه. و آن خلاف مقدمةالجیش ( طلایه = طلیعه = پیشقراول = جلودار )، و یکی از پنج رکن سپاه است و چهار رکن دیگر مقدمه ، قلب ، میمنه و میسره است :
یکی ترک بد نام او هوش دیو
به ساقه فرستاد توران خدیو
نگه دار گفتا تو پشت سپاه
گر از ما کسی بازگردد ز راه
هم آنجا که بینیش بر جای کُش
نگر تا بداری بدین کار هش.
دقیقی.
همان ساقه و جایگاه بنه
همه میسره نیز با میمنه.
فردوسی.
بعضی لشکر سلطانی و ساقه قوی بگماشت هر دو طرف را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351 ). هرچند خوارزمشاه کدخدایش را با بنه و ساقه قوی ایستانیده بود. ( ایضاً ص 352 ). باید که میمنه و میسره و طلیعه و ساقه تعبیه ساخته روید. ( ایضاً ص 357 ).
سرکشان سپاه حضرت را
همه بر ساقه و جناح گمار.
مسعودسعد.
مقدمه چو در آمد زلشکر نیسان
به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان.
مسعودسعد.
صواب آن است که بر ساقه لشکر زنیم. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 75 ).
سراهنگ تا ساقه از تیر و تیغ
برآورد کوهی ز دریا به میغ.
نظامی.
میمنه رفت و میسره بگریخت
قلب در ساقه مقدمه ریخت.
نظامی ( هفت پیکر ).
ز ساقه و ز جناح آب کارفتح مجو
عنان بجز طرف قلب کارزار مپیچ.
حیاتی گیلانی ( از آنندراج ).
|| پایه. اساس : و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقه آن گردانیده. ( کلیله و دمنه ). || دوال رکاب. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). || رشته پای مرغ شکاری. ( مهذب الاسماء ). || راننده شتران. ( ناظم الاطباء ). || آن قسمت از گیاه است که برخلاف جهت رویش ریشه میروید و آن در ابتدا جوانه ای است که پس از رشد و خارج شدن ریشه ظاهر میگردد و بنمو خود ادامه میدهد و برخلاف جهت ریشه بسوی بالا متوجه میشود و ساقه اصلی نبات را تشکیل میدهد. در هر درخت یا نبات علاوه برساقه اصلی ساقه های فرعی نیز وجود دارد. ساقه ها را از نظر شکل ظاهری آنها به دو دسته «هوائی » و «زیرزمینی » تقسیم میکنند:بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

موکب، دنباله لشکر، نقیض مقدمه وجلودار، درگیاه، شناسی عضواستوانه شکل گیاه بسمت بالارشدمیکند
( اسم ) ۱ - دنباله لشکر بازپسینیان سپاه مقابل طلایه مقدمه الجیش جلو دار . ۲ - پایه اساس . ۳ - قسمتی از اندام گیاهی است که معمولا از خاک بیرون آمده است و برگهای گیاه بر روی آن میروید ساقه ها را به دو گروه بزرگ ( ساقه های هوایی و ساقه های زیرزمینی ) تقسیم میکنند و هر گروه نیز دارای تقسیماتی است .
حصاریست در یمن از حصارهای ابین

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - اندامی از گیاه که برگ ها و جوانه ها و میوه ها روی آن قرار می گیرند. ۲ - پایه ، اساس .
(قَ ) [ ع . ساقة ] (اِ. ) دنباله سپاه .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) عضو استوانه شکل گیاه و درخت که به خلاف ریشه در هوا به سمت بالا نمو می کند و حامل شاخه ها و برگ ها و گل ها است.
۲. [مقابلِ مقدمه و جلودار] موکب، دنبالۀ لشکر.

دانشنامه عمومی

ساقه بخشی از گیاه است که معمولاً به صورت عمودی و بیرون از خاک قرار دارد البته ساقه هایی نیز وجود دارند که درون یا روی سطح خاک هستند.
برای ساقه چهار وظیفه قابل ذکر است:
۱. نگهداری اندام های دیگر مانند برگ، گل و میوه
۲. انتقال آب و مواد غذایی به وسیله دسته های آوند به بخش های مختلف گیاه[ ۱]
• ذخیره سازی مواد غذایی
• تولید بافت ها و اندام های جدید.
ساقه به وسیله آوندها مواد غذایی و آب را از ریشه به بخش های دیگر گیاه می رساند. همچنین ساقه وظایف دیگری همچون نگهداری گیاه، هدایت، تولید بافتهای جدید، اندوختن مواد و نورساخت را نیز بر عهده دارد.
ساقهٔ برخی گیاهان قادر است مواد غذایی را در خود نگهداری کند مانند نیشکر، سیب زمینی، نشاسته و ساقه گون. ساقه ها عموماً از لحاظ بافت نگاهدارنده غنی هستند اما ساقه های آبی نیازی به بافت نگهدارنده ندارند، از این رو نرم اند.
ساقه ها را از نظر محیط زندگی به سه نوع تقسیم می کنند. ساقه های آبی، ساقه های هوایی و ساقه های زیرزمینی. ساقه های هوایی و زیرزمینی بر حسب طول عمر، نوع گیاه و نیاز به حفاظت در برابر تغییرات اقلیمی محیط و نحوه رشد به چند نوع تقسیم می کنند.
• ساقه بازدانگان و دولپه ای چوبی: گردو، سیب، کاج، بلوط.
• ساقه گیاهان دو لپه ای علفی: لوبیا، نخود، آفتابگردان، شمدانی.
• ساقه گیاهان تک لپه ای: ذرت، جو، گندم، مارچوبه، نخل.
• ساقه های تغییر شکل یافته: ساقه زیرزمینی سیب زمینی، پیاز، ساقه خزنده توت فرنگی و زنبق. [ ۲]
عکس ساقه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

ساقه (stem)
محور اصلی مقاوم ساز گیاه، حامل برگ، جوانه، و ساختار های تولیدمثلی. ساقه ممکن است ساده یا منشعب باشد. ساقۀ گیاه معمولاً بالای سطح زمین می روید، اگرچه برخی در زیر زمین رشد می کنند که ریزوم (ساقۀ زیرزمینی)، سوخ، زمین ساقه (پایه)، و غدهاز آن جمله اند. ساقه دارای شبکۀ آوندی پیوسته ای است که در آن هدایت آب و مواد غذایی به قسمت های گوناگون گیاه برقرار می شود. محلی روی ساقه، که از آن برگ بیرون می آید، گره نامیده می شود و فضای بین دو گره متوالی را میان گرهمی نامند. در برخی گیاهان، ساقه تغییرات بسیاری کرده است؛ مثلاً ممکن است به صورت کلادود(برگ مانند)، مانند برگ گیاهان بالاروندهپیچنده، یا مانند کاکتوسگوشتی و متورم باشد. در گیاهان دارای رشد پسین، ساقه ممکن است چوبی شود و مانند درختان تنه ای اصلی تشکیل دهد یا مانند درختچه ها در سطح زمین چندین انشعاب ایجاد کند.

مترادف ها

stalk (اسم)
میله، پایه، ساق، خرام، ساقه، چیزی شبیه ساقه، ماشوره

stem (اسم)
ریشه، دودمان، دنباله، میله، دسته، اصل، تنه، گردنه، ساقه

shank (اسم)
میله، ساق پا، درشت نی، ساقه، قصبه کبری

pedicle (اسم)
پایک، ساقه، ساقه گل، ساقه اصلی

footstalk (اسم)
ساق، ساقه

peduncle (اسم)
ساق، ساقه، ساقه اصلی، دارای ساقه ضخیم تر

halm (اسم)
پوشال، ساقه

haulm (اسم)
پوشال، ساق، ساقه

rachis (اسم)
ستون فقرات، ساقه، تیره پشت، اندام ساقه ای یا محوری، مهره های پشت، دیرک مشترک

فارسی به عربی

جزع , ساق

پیشنهاد کاربران

برگ گاه . [ ب َ ] ( اِ مرکب ) جای برگ . منبت برگ بر ساقه . ساق درخت و شاخ . ( آنندراج ) . ساقه و جوانه ٔ گیاه و محل برگ . ( ناظم الاطباء ) .
شاخ :
دکتر کزازی در مورد واژه ی "شاخ " می نویسد : ( ( شاخ در پهلوی در ریخت شاک šāk بکار می رفته است. از آنجا که این واژه در سانسکریت شاخا šākhā است و در ارمنی cax و در لیتونیایی šākā . بر پایه ی هنجارهای زبانشناختی ، در ریخت هند و اروپایی آن کا ( K ) یی وجود داشته است . این " کا " در اوستایی به س s و در پارسی باستان به ث th و در سانسکریت به ش š دیگرگون می شود . براین پایه ، ریخت پهلوی و پارسی آن می بایست ساک sāk و ساخ sāx می شد . می توان بر آن بود که " ساق " و " ساقه " ریخت های تازیکانه اند که از "ساک " یا " ساخ بر آمده اند
...
[مشاهده متن کامل]

[ عربی ] ( اِ. ) ۱ - از زانو تا مچ پا. ۲ - تنة درخت . ۳ - پایین هرچیز.
[ ترکی ] ( ص . ) سالم ، بی عیب .
منبع عمید
ساق در عربی معنی ساق و پا و همین شاخک اینا
●در تورکی؛ ساق یعنی سلامت و تندرستی ، سمت و جهت راست و . . .
ساقه همان عربیزه شده واژه ساگه پهلوی است . ساگه و شاخه از یک خانواده اند.

بپرس