ساعده
فرهنگ اسم ها
معنی: آبراهه، ( مفرد سواعد ) شاخه فرعی، شاخابه، مجاری آب که به رودخانه یا دریا می ریزد، مجاری شیر در پستان، ( اسم ) ساعد بند آهنی یا طلایی، مؤنث ساعد، کمک کننده، مددکار
برچسب ها: اسم، اسم با س، اسم دختر، اسم عربی، اسم طبیعت
لغت نامه دهخدا
- ذوساعدة ؛ آبی است میان مکه و مدینه در جبال ابلی. ( یاقوت ). رجوع به ذوساعدة شود.
- ساعدة الساق ؛ استخوان ساق. ( ذیل اقرب الموارد ).
ساعدة. [ ع ِ دَ ] ( اِخ ) بطن من بطون غزیة. ( صبح الاعشی ج 1 ص 323 و 324 ).
ساعدة. [ ع ِ دَ ] ( اِخ ) ابن جؤیة هذلی. از شاعران عرب از مخضرمین است که جاهلیت و اسلام را دریافت و اسلام آورد و او را دیوانی است. ( کشف الظنون ). رجوع به الموشح چ مصرص 87 و 88 شود.
ساعدة. [ ع ِ دَ ] ( اِخ ) ابن حرام بن محیصة.از صحابه است. رجوع به اسد الغابة ج 2 ص 244 شود.
ساعدة. [ ع ِ دَ ] ( اِخ ) ابن عجلان. از شاعران عرب است و دیوانی دارد. ( کشف الظنون ).
ساعدة. [ ع ِ دَ ] ( اِخ ) ابن کعب بن خزرج از قحطان و جد جاهلی است و سعدبن عبادة از ذریت اوست و سقیفه بنی ساعدة به خاندان او منسوب است. ( اعلام زرکلی ).
- بنوساعدة ؛ گروهی است از خزرج ، و سقیفه بنی ساعده بمنزله سرای است مر ایشان را در مدینه. ( منتهی الارب ). رجوع به سقیفه شود.
فرهنگ فارسی
ابن کعب بن خزرج از قحطان وجد جاهلی است
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید