ساسانیان


معنی انگلیسی:
the sassanids

لغت نامه دهخدا

ساسانیان. ( اِخ ) سلسله شاهنشاهانی که بعد از اشکانیان و تا حمله تازیان بر ایران حکومت میکردند. خاندان ساسانی بعد از خاندان هخامنشی مقتدرترین و معروفترین سلسله ایرانی است و دوره چهارصد ساله شاهنشاهی ساسانیان تأثیر عظیمی در تکوین ملیت و فرهنگ ایرانی داشت و هنگامی که سخن از ایران باستان و آداب و سنن خالص ملی ایران بمیان می آید هر ایرانی بلافاصله تمدن ساسانی را توأم با تمدن هخامنشی فرایاد می آورد. مؤسس این سلسله اردشیر پور بابک پور ساسان ، و آخرین پادشاه آن یزدگرد سوم بود و مدت سلطنت آنان ، از کشته شدن اردوان آخرین پادشاه اشکانی [ 226 م. ] تا کشته شدن یزدگرد سوم [ 652 م. / 31 هَ. ق. ] 426 سال بود و در این مدت 35 تن از آنان سلطنت راندند. ساسان جد این خاندان مردی از دودمان نجبا و موبد پرستشگاهی بود که در استخر برای ناهید ( آناهیتا )ساخته بودند. زن او [ رام بهشت ] دختر گوزهر ( گوچیهر ) از پادشاهان بازرنگی ( وازرنگ ) بود. بازرنگیان در نیسایه ( نسا= بیضا = کاخ سفید ) در شمال شیراز حکومت داشتند. بابک پسر ساسان در شهر خیر در کنار دریاچه بختگان حکومت داشت و با استفاده از خویشاوندی با بازرنگیان پسر خود اردشیر را بمقام ارگبدی شهر دارابگرد رسانید و این مقدمه پیشرفت این خانواده بسوی قدرت گردید. مقارن این احوال بابک بر گوچیهر شاه شورید و مقر وی نیسایه را گرفت و گوچیهر را کشت و خود بشاهی رسید. اردشیر میخواست پادشاه سرتاسر پارس شود ولی بابک اندیشه فرزند جاه طلب را دریافت و هراسان شد و نامه ای بحضور شاهنشاه اردوان پنجم نوشت و دستوری خواست که تاج گوچیهر را بر سر فرزند بزرگتر خود شاهپور گذارد. شاهنشاه در پاسخ نوشت که او بابک و پسرش اردشیر را یاغی میشناسد. بابک اندکی بعد از این واقعه درگذشت و شاهپور بجای او نشست و میان او و برادرش اردشیر کشمکش بالا گرفت ولی اردشیر مجبور به اطاعت از برادر بزرگتر شد. اتفاقاً شاهپور بطور ناگهانی بدرود حیات گفت. این حادثه را مشیرالدوله. ( در کتاب ایران قدیم ص 151 ). بسال 212 م. بعلت خراب شدن زیرزمین قصر ملکه همای میداند و کریستنسن.( چ دوم ترجمه کتاب او ص 107 ). بسال 208 م. در ضمن حمله به دارابگرد در نتیجه افتادن سنگی از سقف در خانه ویرانه ای ذکر میکند.بعد از شاهپور برادران دیگر تخت و تاج را به اردشیرتقدیم کردند و بدینسان مردی به قدرت رسید که تاریخ او را مؤسس حقیقی شاهنشاهی ساسانی میشناسد. اینک پادشاهان ساسانی و خلاصه ای از شرح حوادث روزگار هریک :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سلسله ای از شاهنشاهان که از ۲۲۴ تا ۶۵۲م.در ایران سلطنت کردند . کانون خاندان ساسانی ایالت فارس بود یعنی همان سرزمین باستانی جنوب غربی ایران که قریب به هزار سال پیش نخستین قبایل قوم پارس در آن سمتقر شده بودند . تاج و تخت شاهنشاهی بدست سلسله ای از پادشاهان ملی افتاد که خود را و ارث هخامشیان معرفی میکردند و با محروم کردن اشکانیان از این مزیت سلطنت را تنهاحق خود میدانستند. ساسانیان پس از آنکه تاج و تخت را بر اثر منازعات طولانی بدست آوردند حکومتی ملی تاسیس کردند که متکی بدین ملی ( زردشتی ) و تمدنی بود که شاید از جنبه ایرانیت در سراسرتاریخ طویل ایرانیان نظیر نداشته است . تشکیل قدرتی مرکزی و قوی که زمام اشراف ملوک الطوایفی فتنه جو را در دست گرفت تربیت قشونی منظم و تربیت شده و ایجاد سازمانی دقیق که بعهده اداره ای - که تحت نظارت دقیق قرار داشت - سپرده شده بود همه موجب گردید ایران - که تجدید قوی یافته بود - راه ترقی سپارد و چنان قوه ای بهم رساند که بنظر میرسد دنیای متمدن بین آن کشور و روم تقسیم شده بود . از نظر مسائل خارجی ساسانیان بدون احساس خستگی و با موفقیت متناوب درسه جبهه محاربات را ادامه میدادند با رومیان در مغرببا کوشانیان و هپتالیان در مشرق و با بدویان در شمال . مسئله دشوار ارمنستان نیز بخشی از مساعی آنان را مصروف خود میداشت بدون آنکه انتظامی قطعی برقرار شود . این محاربات طولانی و جنگهای خونین با ممالک مجاور مدت چهار قرن ملت ایران را فصد میکرد بدون آنکه وضع داخلی شاهنشاهی بتواند برای استقرار تعادل چاره ای بیندیشد ملوک الطوایفی همواره درصددبود مجددا حقوق قدیم خود را باز یابد. عصیانهای فرماندهان نظامی که توقع داشتند قدرت عالیه را در دست خود بگیرند استبداد و رقابتهای شدید در اطراف تاج و تخت که قدرت آن بمرور ضعیف میگردید و پس از همه منازعه حقیقی طبقات ) که مبانی جامعه ایرانی را لرزانید و در شهرها و قصبات خونها جاری کرد - همه این عوامل برای سقوط شاهنشاهی در همان زمان که وی د ر نظر جهانیان باوج قدرت خود رسیده بود دست بهم دادند . ضربت قاطع از سوی دشمنان ایران - که مدت چند قرن قوای آنرا فرسوده کردند - وارد نشد بلکه از طرف قوم جدید - این قوم مدت چند سال خود را بعنوان مولی و مخدوم شاهنشاهی وسیع ایران معرفی کرد . ماترک ساسانیان بمنزله مکتبی ارجمند برای آنان بود. فتح نظامی عرب موجب منازعه صلح جویانه ای شد که در نتیجه جنبه ایرانیت غلبه کرد . طبق روایات ساسان جد سلسله ساسانی مقامی ارجمند در معبد اناهیته (ناهید ) در استخر داشت . پسر او پاپک که جانشین او گردید با دختر امیری محلی ازدواج کرد و بوسیله کودتایی قدرت را از دست او گرفت . هموست که بعدها بمنزله موسس حقیقی سلسله شناخته شد و جلوس وی مبدا تاریخی جدید بشمار میرود( ۲٠۸ م . ) سلطان متبوع او پادشاه پارت این جانشینی را مشروع ندانست و با پیشنهاد پاپک مبنی بر جانشینی پسرش شلپور رضایت نداد. بنابراین بین شاه بزرگ و تابع او قطع رابطه شد و این قطع رابطه معرف وضع اغتشاش آمیز و هرج و مرجی است که در این عصر در ایران و مخصوصا در فارس حکمفرما بوده است . اردشیر پسر دوم پاپک در دارابگرد(فارس ) شغلی نظامی داشت . وی پس از مرگ پدر از شناختن پادشاهی برادر خود شاپور امتناع ورزید . کشمکش بین آنان قریب الوقوع بود ولی حادثه ای موجب مرگ شاپور شد و راه را برای اهوائ اردشیر - که خود را بعنوان شاه پارس معرفی کرد - باز نمود . او بزودی اردوان پنجم را مغلوب کرد و مالک الرقاب ایران گردید . شاهنشاهان این سلسله ازین قرارند : ۱ - اردشیر اول بن بابک . ۲ - شاپور اول بن اردشیر . ۳ - هرمز اول بن شاپور . ۴ - بهرام اول بن شاپور . ۵ - بهرام دوم بن بهرام اول . ۶ - بهرام سوم ( سکانشاه ) ابن هرمز اول . ۷ - نرسی بم شاپور اول . ۸- هرمز دوم بن نرسی. ۹- آذر نرسی بن هرمز دوم . ۱٠ - شاپور دوم بن هرمز دوم . ۱۱ - اردشیر دوم بن هرمز دوم . ۱۲ - شاپور سوم ابن شاپور دوم . ۱۳ - بهرام چهارم ابن شاپور دوم . ۱۴ - یزدگرد اول ابن شاپور سوم . ۱۵-بهرام پنجم (بهرام گور ) بم یزدگرد اول. ۱۶ - یزدگرد دوم بن بهرام پنجم . ۱۷ - هرمز سوم بم یزدگرد دوم . ۱۸ - پیروز اول بن یزدگرد دوم . ۱۹ - بلاش بن یزگرد دوم . ۲٠ - غباد(قباد ) اول بن پیروز اول . ۲۱ - جاماسب بن پیروز اول . ۲۲ - غباد ( قباد ) اول ( بار دوم ) ۲۳ - خسرو اول انوشیروان بن غباد اول . ۲۴ - هرمز چهارم بن انو شروان . ۲۵ - خسرو دوم پرویز بن هرمز چهارم . ۲۶ - غباد (قباد ) دوم شیرویه بن خسرودوم . ۲۷- اردیر سوم بن شیرویه .۲۸- خسرو سوم بن غباداول . ۲۹ - جوانشیر بن خسرو دوم . ۳٠ - پوراندخت دختر خسرو دوم . ۳۱ - گشنسب بندهبن غباد اول . ۳۲- آزرمیدخت دختر خسرو دوم . ۳۳ - هرمز پنجم نواده خسرو دوم . ۳۴ - خسرو چهارم نواده خسرو دوم . ۳۵ - پیروز دوم نواده انوشروان . ۳۶ - خسرو پنجم نواده انوشروان . ۳۷- یزدگردسوم بن شهریار.یزدگرد سوم . مغلوب عرب گردید و خاندان ساسانی و بساط شاهنشاهی ایران برچیده شد . تمدن ساسانی - دوره ساسانی بسبب تمدن درخشان و آثار عظیم هنری و پیروزیهای بزرگ در جنگ با رومیان و وجود شاهنشاهان بزرگی مانند اردشیر شاپور بهرام گور انوشروان و جلال و شکوه دربار خسرو پرویز و گنجهای افسانه یی او موضوع آثار بسیار در ادبیات شرق عموما و در ادبیات ایران خصوصا گردیده.سلسله ساسانی علاوه بر ایران کنونی بین النهرین و ارمنستان و اران و ماورائ النهر و نیز در مشرق تا رود سند را در دست داشتند . کشور ایران بچندین خره ( یا استان ) تقسیم شده هر استان مرکب از چند تسو ( طسوج ) بود . حکمرانان کل را [[شترپان ]](شهربان ) مرزبان شهردار مینامیدند و بعض آنان عنوان و لقبی خاص داشتند . پایتخت ساسانیان تیسفون (مدائن ) بود. خسرو پرویز از سال ۶٠۳ م . در دستگرد خسرو واقع در ۱٠۷ کیلومتری شمال شرقی تیسفون اقامت گزید . شاهنشاهان ساسانی شهرها و ابنیه بسیار بنا کردند ه اند . مسشهورترین بنای آن عهد (( طاق کسری ) ) است . جامعه عهد ساسانی بر دو اصل خون و خاک (خانواده و مالکیت ) استوار بود. مزدک برای بر هم زدن ارکان چنین جامعه ای قیام کرد و توفیقی نیافت . در حقیقت جامعه ایران حکم هرمی داشت که در راس آن شاهنشاه قرار داشت . جامعه بچهار طبقه تقسیم میشد : ۱ - آتوربانان ( روحانیان ) ۲ - ارتشتاران (سپاهیان ) ۳ - دبیران ( کارکنان ادارات ) ۴ - واستریوشان ( روستاییان ) و هوتخشان ( صنعتگران ). هر یک ازین طبقات رئیسی داشت . ادارات ساسانی تشکیل هرم دیگری را میداد که در راس آن صدر اعظم در آمد در کشوری فلاحتی مانند ایران میبایست از مالیاتی که بر اراضی مقرر شده بود تامین گردد و عوارض فردی نیز موجب تزیید آن میگردید . پادشاه بزرگترین قاضی بود . و از رعایا کسانی که موفق به اخذ حقوق خود نمی شدند حق داشتند بدو مراجعه کنند. تشکیلات قشون و فرماندهی آن درمدت سه قرن اول سلطنت ساسانی در دست یک فرمانده کل وشغلی موروثی بود وهمواره بعهده یکی از افراد خاندان شاهی تفویض میشد . تحت فرماندهی او دو صاحب منصب عالی رتبه انجام وظیفه میکردند : یک تن مامور تنظیم امور قشون و دیگری فرمانده سپاه نظام . خسرو اول تشکیلات مزبور را بهم زد و منصب فرماندهی کل قوی را حذف کرد وفرماندهی قشون را بچهار فرمانده که مامور شمال جنوب مشرق مغرب کشر بودند واگذاشت . و برای هر یک معاونانی برگزید . در زمان پیدایش سلسله ساسانی فارس مهد آنان - با داشتن آیین ناهید ( اناهیته ) بود که معبد عمده آن در استخر قرار داشت و در آن هیربدان - از جمله اجداد خاندان ساسانی - مقامی ارجمند داشتند . در زمان شاپور اول که شاهنشاهی استقرار یافت و دولت ایران منافعی در سیاست بین المللی بدست آورده بود مسئله دین شاهنشاهی مطرح شد . بنظر میرسد علت توجه شاپور به مانی و دین او همین امر باشد . دین مانی مدتی در زمان نخستین شاهنشاهان رواج داشت . از زمان مرگ شاپور اول عکس العملی شدید از جانب روحانیان مزدایی مخصوصا مغان شمال - که رئیس آنان کرتیر بود - ایجاد گردید . زیرا مزدا پرستی بین دین بودایی از یکسو و مسیحیت از سوی دیگر محصور شده بود . در داخل ایران هم ائین مزدا از جانب مانویت مورد تهدید قرار گرفته بود . اندکی پس از مرگ شاپور اول مانی محاکمه و اعدام گردید . پیروان وی مورد ایذا قرار گرفتند و از وطن مهاجرت کردند . یکی از علل تقویت آیین مزدیسنی تبدیل آیین قسطنطین کبیر بود که متعاقب آن مسیحیان در زمان شاپور دوم مورد اذیت و سوئ ظن قرار گرفتند . جنبشی ایجاد شد که مزدیسنی را بحالت اول بر گرداند واتحاد آن با مقام سلطنت بوسیله تبعیت روحانیت از آن تقویت گردید . هنر ساسانی - هنر ساسانی که آخرین جلوه هنر شرقی قدیم است خود معجونی است از هنر ایرانی که متجاوز از هزار سال بر آن گذشته و درهای آن بر روی جریانات خارجی باز مانده است . این هنر جریانات مزبور را پذیرفت و طبق سنن محلی تغییر شکل داد و چون هنر شاهنشاهی جهانی شده بود باطراف پرتو افکن شد و خود مورد اقتباس گردید و در ممالک بسیار بعید جهان نفوذ کرد. شهر فیروز آباد که توسط اردشیر - پیش از جلوس وی بنا شده بود - طبق طرح معمول که مخصوصا در زمان پارتیان رایج بود ساخته شد . طرح تاسیسات جدید شهر سازی در زمان شاپور اول تغییر کرد . شهر بیشاپور وی بر طبق اصول سنن غربی که توسط هیپو داموس معمول گردید ساخته شده و دارای طرحی مستطیل است که ووضع طبیعی زمین را نیز تعقیب میکند و دو جاده شریانی یکدیگر را در مرکز شهر بطور عمودی قطع مینمایند . معماری ساسانی عمیقا مربوط بسنن ملی و دنباله معماریی است که در عهد پارت شناخته شده . تا پایان قر . ۳ م. ابنیه مرکب از تخته سنگهای بزرگ مقطوع و نیک نصب شده کماکان باقی بودند. یکی از قصرهای بیشابور بهمین وجه ساخته شده . در بنای معابد تغیراتی صورت گرفت . تالار مرکزی آتشکده مربع ومحصور بچهار دالان بوده است . بزرگترین آنها از لحاظ ابعاد آتشکده بیشابور است . شاهنشاهان ساسانی بیش از همه اسلاف خود سنن نقوش برجسته روی سنگ را که از هزاره سوم ق م. شناخته شده حفظ کردند . متجاوز از ۳٠ نقش برجسته آنان صخره های نجد ایران را - که بخش اعظم آنها در فارس است - مزین ساخته .اعطای منصب فتح و غلبه بر دشمن شکار پادشاه با افراد موکب یا افراد خانواده خویش موضوعات کارهای هنری هستند که جریانات مختلفی را که در هنر ساسانی در طی چهار قرن بعمل آمده جلوه گر میسازد . کنده کاری عهد ساسانی بهتر شناخته شده . چه ده ها دوری ( جام ) فنجان و بطری ازین عهد دردست است. همه این قطعات بنقوش مزین اند و از جمله موضوعات مختلف آنها مخصوصا شکارشاهی مقامی مخصوص دارد . ایران در عهد ساسانی حکم کشور ترانزیت ابریشم خام و ابریشم کارشده را ( بین چین وروم ) یافت . پادشاهان بزرگ ساسانی که مایل بودند این شعبه از تهیه منسوجات را در ایران توسعه دهند در تعقیب فتوحات خود در سوریه دسته های بزرگ نساجان را تغییر مکان دادند و در ایالات ایران - مخصوصا خوزستان - مستقر ساختند .

دانشنامه عمومی

ساسانیان (شاهنامه). ساسانیان در شاهنامه واپسین دودمان پادشاهی در ایران هستند. این دودمان با انتشار آیین اسلام رو به نابودی نهاد و شهروندان کشور ساسانی آیین نو را پذیرفتند و آیین نیاکان خویش یعنی کیش زرتشتی را کنار نهادند.
شاهنامه نیای دودمان جمله پادشاهان ساسانی به ساسان نسبت می دهد و از او اینگونه یاد می نماید:
— فردوسی
عکس ساسانیان (شاهنامه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اردشیر اول ساسانی
اردشیر اول ساسانی
اردشیر اول ساسانی
اردشیر اول ساسانی
اردشیر اول ساسانی
آخرین سلسلۀ بزرگ شاهنشاهان ایران پیش از اسلام (۲۲۶ـ۶۵۲م). در فارس تشکیل شد و پس از غلبه بر اشکانیان و احیای ایران و تشکیل قدرت قوی مرکزی و سازمان دقیق داخلی، تمدنی درخشان و عالی آفرید و با آثاری که از خود به جا گذاشت، مصالح ارزشمندی برای تاریخ قومی و ملی ایرانیان فراهم آورد. این سلسله به ساسان، کاهن بزرگ معبد آناهیتا در استخر فارس که معاصر بلاش چهارم اشکانی می زیست، منسوب است. پسرش بابک (پاپک) همانند پدر، کاهن بزرگ معبد بود و همچون او با خانواده حکومتگر بازرنگیان فارس وصلت کرد و پس از تمهیداتی مقام آن خاندان را در اختیار گرفت و چون درگذشت میان دو پسرش شاپور و اردشیر بر سر حکومت اختلاف افتاد که با مرگ زودهنگام شاپور، مقام پدر به اردشیر رسید. او به توسعۀ قلمرو خود در فارس و اصفهان و کرمان پرداخت و پس از پیروزی بر اردوان پنجم (شاید چهارم) در ۲۲۴م و تسخیر تیسفون در ۲۲۶م، خود را شاهنشاه خواند و پس از آن به جنگ باقی ماندۀ اشکانیان و حامیان کوشانی و سکائی و ارمنی آن ها رفت و سرانجام بر همۀ فائق آمد و پس از آن آمادۀ جنگ با رومیان شد و در ۲۳۰م به قلمرو رومیان حمله برد و احتمالاً در ۲۳۸م شهرهای نصیبین و حران را تصرف کرد. شاپور اول (۲۴۱ـ۲۷۲م) در اوایل سلطنت خود بر دولت کوشانی چیره شد و آن دولت را به اطاعت از خود در آورد. در جنگ با رومیان که با شکست و پیروزی همراه بود، سرانجام پس از قتل امپراتور گوردیانوس، با فیلیپ عرب، امپراتور جدید روم مصالحه کرد و به این ترتیب ارمنستان و شمال بین النهرین را به تصرّف درآورد. در ۲۶۰م، والریانوس امپراتور روم را در جنگ اِدِسا (رها. اورفه) به اسارت درآورد و او را با تمام اسیران به خوزستان فرستاد و آنان را برای ساختمان پل ها و سدها به کار گرفت. در جنگ با پادشاه تدمر مغلوب شد و به ایران بازگشت. مانی و پیروان او تحت حمایت شاپور قرار داشتند و در زمان او بعضی کتاب های یونانی و هندی به زبان پهلوی ترجمه شد. شهر بیشابور از ساخته های اوست. هرمز اول (۲۷۲ـ۲۷۳م) فرزند شاپور، سلطنت کوتاهی داشت و از حوادثی که به دورۀ سلطنت او نسبت می دهند، جنگ با سُغدیان است. او نیز از دوستداران مانی بود، اما بهرام اول (۲۷۳ـ۲۷۶/۲۷۷م) به تشویق و تحریک موبد کرتیر که از مدافعان سرسخت مذهب زردشت بود، مانی را کشت و مسیحیان و مانویان را تحت تعقیب و آزار قرار داد. بهرام دوم (۲۷۶/۲۷۷ـ۲۹۳م) در ۲۸۳م مغلوب رومیان شد و تیسفون را به آنان واگذاشت، اما پس از مرگ امپراتور کاروس در همان سال میان دو طرف صلح برقرار شد و شمال بین النهرین و ارمنستان به رومیان واگذار گردید. بهرام پس از آن به جنگ برادر خود هرمزد و متحدان سکائی و کوشانی او رفت و پیروز شد. بهرام سوم (۲۹۳م) پس از چندماه سلطنت توسط عموی خود نرسی (۲۹۳ـ۳۰۲/۳۰۳م) برکنار شد. نرسی در این مبارزه، حمایت بسیاری از اشراف و حتی حمایت موبد کرتیر را با خود داشت و به جز اینان، اغلب حکام نواحی و شاهان مناطق هم جوار که تحت تابعیت دولت ساسانی قرار داشتند ـ نظیر شاهان کوشان و خوارزم و اعراب لخمی ـ سلطنت او را پذیرفتند. نرسی در ۲۹۶م ارمنستان را اشغال کرد، اما در ۲۹۸م مغلوب گالریوس شد و شمال بین النهرین و ارمنستان را به رومیان واگذاشت. رفتار نرسی با مانویان و احتمالاً مسیحیان و یهودیان با تساهل همراه بود. هرمز دوم (۳۰۲/۳۰۳ـ ۳۰۹/۳۱۰م) پسر و جانشین نرسی در جنگ با اعراب کشته شد و آذر نرسی (۳۱۰م) پسر هرمز پس از چند ماه، از سلطنت خلع گردید و اشراف ساسانی، شاپور دوم (۳۱۰ـ۳۷۹م) پسر هرمز دوم را، که هنوز در شکم مادرش بود، به سلطنت برداشتند. او طولانی ترین سلطنت را در میان شاهان ساسانی داشت و ایران در زمان او تحول و توسعۀ زیادی به خود دید. شاپور به عربستان لشکر کشید و اعراب را که به قلمرو دولت ساسانی حمله آورده بودند، به سختی تنبیه کرد. لقب ذوالاکتاف حاصل همین سفر جنگی است. در شرق مانع از تهاجم اقوام بیابانگرد شد و پس از آن به جنگ با رومیان پرداخت و ساکنان نواحی تسخیرشده را به خوزستان و نقاط دیگر ایران انتقال داد و طبق مصالحه با یوویانوس، امپراتور روم، بیشتر متصرفات رومیان در شرق دجله و همچنین ارمنستان به دولت ساسانی واگذار گردید. شاپور از تعقیب و آزار مانویان و مسیحیان و یهودیان خودداری نداشت و مردم ارمنستان را برای تغییر مذهب و پذیرش دیانت زردشتی تحت فشارهای سنگین قرارداد. اردشیر دوم (۳۷۹ـ۳۸۳م) ملقب به کرپ کرتار (نیکوکار) به سبب مخالفت هایی که با اشراف ساسانی داشت، به دست آنان خلع گردید و شاپور سوم (۳۸۳ـ۳۸۸م) جانشین وی شد. در سلطنت او موضوع ارمنستان بار دیگر موجب اختلاف میان ایران و روم شد و با تقسیم مجدد ارمنستان این اختلاف و ستیز، برطرف گردید. دربارۀ بهرام چهارم (۳۸۸ـ۳۹۹م) ملقب به کرمانشاه اخبار متناقضی وجود دارد. بعضی از این اخبار، او را مردی تندخو و غافل از کار کشورداری نوشته اند و بعضی دیگر او را ستایش کرده اند. یزدگرد اول (۳۹۹ـ۴۲۰م) پسر بهرام چهارم، به سبب سختگیری های خود نسبت به موبدان زردشتی لقب بزهکار گرفت. او با مسیحیان همدلی هایی داشت و آنان با حمایت شاه در ۴۱۰م شورای سلوکیه را تشکیل دادند و مصوبات شورای نیقیه (۳۲۵م) را پذیرفتند. مناسبات ایران و روم روبه بهبود نهاد و امپراتور آرکادیوس، پسرش تئودوسیوس دوم را تحت حمایت یزدگرد قرار داد و او با حمایت یزدگرد به سلطنت رسید. یکی از همسران یزدگرد دختر کاهن اعظم یهودیان بود و از این طریق، وضع یهودیان ایران تا حدودی بهبود یافت. در اواخر سلطنت یزدگرد، مسیحیان که از حمایت های پادشاه تجری یافته بودند، تعدادی از آتشکده های زردشتی را ویران کردند و شاه تحت فشار زردشتیان ناگزیر به مسیحیان سخت گرفت و گروهی از آنان را به قتل رسانید. پس از مرگ یزدگرد، پسرش شاپور، که پادشاه ارمنستان بود، به تیسفون آمد و سلطنت را به دست گرفت و پس از مدتی کوتاه به دست مخالفان کشته شد و اشراف ساسانی، شاهزاده ای به نام خسرو را به سلطنت برگزیدند. اما بهرام پنجم (۴۲۰/۴۲۱ـ ۴۳۸/۴۳۹م) ملقب به بهرام گور فرزند یزدگرد با حمایت منذر بن نعمان، پادشاه حیره، که سرپرست او بود، به تیسفون لشکر کشید و خسرو را برکنار کرد و خود به سلطنت نشست. او در آغاز سلطنت به آزار مسیحیان پرداخت و بسیاری از آنان به قلمرو روم گریختند و درنتیجۀ خودداری دولت روم از استرداد فراریان جنگ هایی میان دو کشور درگرفت. به موجب مصالحه ای که پیش آمد، آزادی دینی مسیحیان و زردشتیان در هر دو کشور مورد تأیید قرار گرفت. پس از این کلیسای مسیحی ایران از کلیسای بیزانس جدا گردید. هیاطله در زمان او حملاتی به مرزهای شرقی دولت ساسانی داشتند، اما بهرام بر آنان پیروز شد. همچنین پادشاه اشکانی ارمنستان را، که خود بر تخت نشانده بود، به درخواست اشراف ارمنی برکنار کرد و یک ایرانی را به جای او برگماشت. این تغییرات سبب یک رشته مقاومت ها و جنگ ها در ارمنستان گردید. یزدگرد دوم (۴۳۸/۴۳۹ـ۴۵۷م) در آغاز سلطنت به جنگ رومیان رفت، اما خودداری تئودوسیوس دوم از جنگ و مصالحه جویی های وی، موجب توقف جنگ و حفظ وضع موجود شد. او پس از این، بر اقوام مهاجم شرق تفوق یافت و سپس به ارمنستان تاخت و مردم آن سامان را، که از پذیرش دین زردشتی خودداری ورزیده بودند، به سختی تنبیه کرد. وی پس از این، بار دیگر به شرق پرداخت تا مانع از تجاوزات هیاطله گردد. هرمز سوم (۴۵۷ـ۴۵۹) براثر شورش برادرش، پیروز اول (۴۵۹ـ۴۸۴م)، که مورد حمایت هیاطله قرار داشت، از سلطنت برکنار شد. پیروز در اوایل سلطنت خود آلبانیا را مسخر کرد، اما در جنگ با هیاطله مغلوب شد و به اسارت درآمد و تنها پس از تقبل پرداخت خراجی سنگین و گرو نهادن پسرش، قباد، در میان هیاطله، دوباره به سلطنت بازگشت و پس از این اوضاع ارمنستان را بهبود بخشید و سرانجام در جریان جنگ های مجدد خود با هیاطله کشته شد. بلاش (۴۸۴ـ۴۸۸م)، برادر پیروز، با هیاطله صلح کرد و خراجی سنگین برعهده گرفت. همچنین با اشراف ارمنستان به توافق رسید که آتشکده های ساخته شده در این کشور ویران گردد و ادارۀ ارمنستان مستقیماً با شخص پادشاه ساسانی باشد. پس از این که بلاش با توطئه اشراف ساسانی معزول گردید، قباد (۴۸۸ـ ۴۹۶م و ۴۹۸/۴۹۹ـ۵۳۱م)، پسر پیروز، که مدت ها در میان هیاطله به سر برده بود، به سلطنت نشست. قتل زرمهر یا سوخرا وزیر اعظم و همچنین تمایل او به مزدک سبب نارضایتی اشراف و خلع او از سلطنت شد. قباد پس از چندی از زندان به نزد خاقان هیاطله گریخت و با کمک او، دوباره به سلطنت ایران نشست و پس از آن به جنگ رومیان رفت و توفیقاتی به دست آورد. در ۵۲۸ یا ۵۲۹ به قتل عام مزدکیان پرداخت و آن نهضت بزرگ اجتماعی را برانداخت. خسرو انوشیروان (۵۳۱ـ۵۷۹م) در آغاز سلطنت خود، شورش برادران و بعضی از اشراف ساسانی را فرونشانید و باقی ماندۀ مزدکیان را قلع وقمع کرد. تقویم و مساحی اراضی را، که در زمان پدرش آغاز شده بود، ادامه داد و نظام مالیاتی جدیدی را براساس تقویم و مساحی ارضی و ممیزی اشجار زیتون و خرما و سرشماری افراد ترتیب داد و در نظام اصلاحاتی به عمل آورد و سپاهی کارآمد ایجاد کرد. پس از مدت ها جنگ وستیز با رومیان، صلح میان دو کشور برقرار شد. در ۵۵۷م با ترکان متفق گردید و هیاطله را به کمک آنان برانداخت و قلمرو آنان را با ترکان تقسیم کرد. برای جلوگیری از حملات خزرها و ترکان، استحکامات دربند و دیوار دفاعی گرگان را احداث کرد و در اواخر عمر، دامنۀ سلطنت خود را تا جنوب عربستان و کشور یمن بسط داد. هرمز چهارم (۵۷۹ـ۵۹۰م)، پسر انوشیروان، با مذاهب و ادیان دیگر مدارا داشت و همین امر خشم و غضب موبدان زردشتی را علیه او برانگیخت. در زمان او جنگ های ایران و روم تجدید شد. گروه هایی از اعراب به عراق حمله آوردند و ترکان و هیاطله به شمال شرق ایران تاختند. بهرام چوبین بر ترکان و هیاطله چیره شد، اما در جنگ علیه رومیان کاری از پیش نبرد و مورد تحقیر و استخفاف هرمز قرار گرفت. بهرام نیز سر به شورش برداشت و بزرگان ساسانی، که از هرمز ناخشنود بودند، او را برانداختند و پسرش، خسروپرویز، را به سلطنت برداشتند (۵۹۰ـ ۶۲۸م). بهرام چوبین همچنان بر شورش خود باقی ماند و با سپاهیانش تیسفون را به محاصره درآورد. خسروپرویز ناگزیر از ایران به روم گریخت و به کمک آن دولت بر قوای بهرام پیروز شد و سلطنت را دردست گرفت و در پاسخ به کمک های دولت روم، ارمنستان را به آن دولت واگذاشت و سرحد غربی دولت ساسانی در حدود دریاچۀ وان قرار گرفت. خسرو پس از این با شورش بستام روبه رو شد که قریب یک دهه ادامه داشت. خسروپرویز در همین سال ها نعمان بن منذر پادشاه نستوری مذهب حیره را برانداخت و ادارۀ آن سامان را در اختیار یکی از دولتمردان ایرانی قرار داد. خسروپرویز پس از قتل امپراتور موریس به روم حمله برد و طی نبردهای دامنه دار، تمام ارمنستان و سوریه و فلسطین و مصر و بخش اعظم آسیای صغیر را فتح کرد و در شرق برهیاطله پیروز شد و به این ترتیب حدود شاهنشاهی هخامنشی را احیا نمود، اما پیروزی های او دوامی نیاورد و هراکلیوس امپراتور روم، سرزمین های اشغال شده را دوباره به تصرّف درآورد، جنگ معروف ذی قار، که به شکست ایرانیان از اعراب منتهی شد، ظاهراً در سال های آخر سلطنت خسروپرویز اتفاق افتاد. وی سرانجام با توطئۀ اشراف ساسانی و همراهی های پسرش، شیرویه، خلع شد و به قتل رسید و شیرویه با نام قباد دوم به سلطنت نشست (۶۲۸م) و در همان آغاز کار تمام برادران خود را، که بالغ بر هفده نفر بودند، اعدام کرد و خود نیز پس از شش ماه سلطنت به طرزی مشکوک درگذشت و پسرش، اردشیر سوم (۶۲۹م)، پادشاه شد. شهربُراز، سردار بزرگ ساسانی، که ظاهراً از حمایت های هراکلیوس امپراتور روم برخوردار بود، به قصد تصرف سلطنت، شهر تیسفون را اشغال کرد و اردشیر سوم و اتباعش را بکشت، اما خود نیز پس از دو ماه به دست مخالفان کشته شد. یکی از برادرزادگان خسروپرویز به نام خسرو سوم، که در نواحی شرقی می زیست، در همان نواحی به سلطنت نشست اما به زودی کشته شد. جوانشیر، مدعی دیگر سلطنت، به جایی نرسید و چون هیچ یک از پسران خسروپرویز زنده نمانده بودند، اشراف ساسانی ناگزیر دختر او بوران دخت را به سلطنت برداشتند. او پس از شانزده ماه درگذشت. آزرمیدخت، خواهر او، نیز پس از مدتی کوتاه سلطنت با توطئۀ بزرگان دولت کشته شد و پس از او خسرو چهارم و پیروز دوم و خسرو پنجم و هرمز پنجم به سلطنت نشستند و سرانجام یزدگرد سوم در ۶۳۲م پادشاه ایران شد. در سلطنت او اعراب مسلمان چندین بار بر قوای ساسانی فائق آمدند و شکست های سنگینی را بر ایرانیان تحمیل کردند. رستم فرخزاد در نبرد قادسیه (۱۵ق/۶۳۶م) کشته شد و در سال بعد تیسفون به تصرّف اعراب درآمد. یزدگرد سوم در ۱۷ق/۶۳۸م از دولت چین یاری خواست، اما پاسخی دریافت نکرد. اعراب در ۲۱ق/۶۴۲م در نبرد نهاوند پیروز شدند و یزدگرد ناگزیر به طرف خراسان گریخت و چون ماهویه، مرزبان مرو، قصد جان او را کرد به آسیابی پناه برد و در آن جا به قتل رسید. با مرگ یزدگرد سوم سلطنت ساسانی نیز به پایان آمد و کوشش های پسرش، پیروز سوم، که خود را شاه ایران خوانده بود و تحت حمایت دولت چین قرار داشت، نتوانست سلطنت ساسانی را احیا کند.

پیشنهاد کاربران

طایفه ی ساسانی آلجمالی ( جوانشیر وَنَت، جائلشِهر پور، آل جمال ) از باب بختیاروند ( بهداروند ) هفت لنگ و از ایل بختیاری متشکل از ۴ تش گندلیوند، شیت، جمالوند و عیسی وند با فامیل های جمالپور، غلامحسینزاده، گشتیل و دارنیکوند با چندین اولا و صدها مال از طوایف بزرگ ایل بختیاری محسوب میشود که مردمان ان دارای دو شجره نامه یکی کلی، طوری که کل طایفه را شرح میدهد و دیگری فردی که مخصوص افراد است و جزئیات هم در ان موجود است به جوانشیر ساسانی فرزند خسرو پرویز شاه ساسانی میرسند. منطقه ی سردسیری آنان در روستای گردو و هُربِکول در جوار زردکوه بختیاری در کوهرنگ و گرمسیر انان در روستای گچ کرسا، تنگه ی تَین تَنیرَ، منطقه میشتَرَزِی و کوه سه تَرُو در شهرستان لالی استان خوزستان است.
...
[مشاهده متن کامل]

از مشاهیر این طایفه میتوان به علیصالح خان آلجمالی فرمانده اسد شاه شیر کش و پدر بی بی شاهپسند ( همسر جعفرقلی خان ایلخانی، مادر حسینقلی خان ایلخانی و مادربزرگ بی مریم ) اشاره کرد
طایفه آلجمالی در زمان نادر شاه ۷ کوچ اجباری بزرگ به سرزمین های مازندران، افغانستان، کرمان، هند، عمان، عراق و سوریه داشتند که برخی از انان به زادگاه خویش بازگشتند و برخی ماندگار شدند
این طایفه با جمعیتی حدود ۵۵۰۰ نفری در ایران و ۳۰۰۰ نفری در خارج از ایران ( عمان و بحرین، افغانستان و هند ) از طوایف بزرگ بختیاری میباشد. در برخی منابع هم امده که فردی به اسم کای بئوار بهروز شاه آلجمالی حدود ۴۸ سال، فرزندش ( بهدار بردین ) ۲۵ و نوه اش ( کی خسرَو شاه ) ۱۷ سال و مجموعا ۹۰ سال بر شهر های حمص و حلب سوریه از سال های ۱۰۱۹ تا۱۱۰۹ هجری حکم راندند که اثاری هم البته کشف شده است
لر=درفشدار اصالت

درود بر همتبارم هریکان
طایفه آلجمالی از طوایف اصیل بختیاری است که به ساسانیان میرسد
به استناد آثار الباقیه ابوریحان بیرونی ساسانیان از نسل داریوش سوم هخامنشی بودند.
بر اساس کتاب تاریخ بختیاری علی قلی بختیاری مردم بختیاری از نوادگان عزالدوله بختیار هستند؛ زیرا پیش از آن نامی از بختیاری وجود گروهی از نوادگان عزالدوله بختیار در زمان حکومت آل بویه در منطقه امروزی بختیاری ها ساکن شده علی قلی بختیاری، در کتاب خود موسوم به تاریخ بختیاری می نویسد:
...
[مشاهده متن کامل]

بعد از تتبع از کتب تاریخ، این ایل جلیل نسبشان به ملوک بویه که ساسانی الاصلند، می رسد و سرسلسله ایشان، عزالدوله بختیار است؛ زیرا قبل از عزالدوله بختیار نامی در کتب نیست درسلطنت آل بویه جماعتی از کسان ایشان که در ایران پراکنده شده اند، شعبه ای از ایشان به اسم بختیار معروف شده باشند.
منبع. علی قلی بختیاری و عبدالحسین لسان السلطنه تاریخ بختیاری
تاریخ بختیاری عنوان کتابی اثر سردار اسعد بختیاری است.
تاریخ بختیاری ( یا خلاصة الاعصار فی تاریخ البختیار ) اثری برجسته در حوزه قوم نگارانه شمارمی آید. در ۱۳۲۷ عبدالحسین خان سپهر ملقب به لسان السلطنه و ملک المورخین به فرمان علیقلی بختیاری سردار اسعد وزیر جنگ و زیرنظر او تحریر کتاب را آغاز کرد.
بخش اعظم این اثر نوشته اوست اما مجموعاً چهارده تن در تحریر و تدوین و ترجمه برخی از منابع آن نقش داشته اند که در فصول کتاب نام شان ذکر شده است. سردار اسعد شخصاً در منابع جستجو می کرده و پس از بررسی و انتخاب فصول راجع به بختیاری ها مطالب را برای تحریر یا ترجمه در اختیار تحریرکنندگان و مترجمان قرار می داده است. علاوه بر آن بخش هایی را برای سپهر تقریر می کرده و او آن ها را عیناً می نوشته و گاهی در پانویس توضیحاتی دربارهٔ مطالب نقل شده از منابع می افزوده است.
در تألیف تاریخ بختیاری افزون بر منابع معتبر از نوشته ها و خاطرات خارجیانی که به منطقه بختیاری رفته بوده اند با ذکر نام نویسنده و مترجم آن ها استفاده شده که همین امر سبب تکرار برخی از مطالب شده است. از جمله این آثار است: سفرنام لیرد که نویسنده اش در ۱۲۵۸/۱۸۴۰ به منطقه بختیاری رفته و مدتی در آنجا زیسته بوده است. سفرنامه بارون دو بد به ترجمه سلطان محمد نائینی جهانگرد روسی که هم زمان با لیرد در میان بختیاری ها بوده است و خاطرات سرتیپ هوتم شیندلر صاحب منصب انگلیسی ترجمه علیرضا بن محمدحسین بن کیخسرو بن فتحعلی شاه.
نگارش تاریخ بختیاری حدود هفت سال طول کشید زیرا سردار اسعد برای معالجه چشم به اروپا سفر کرد و تألیف کتاب متوقف شد. در ۱۳۳۳ سلطان محمد نائینی به فرمان سردار اسعد کتاب را به پایان رساند.
تاریخ بختیاری دربردارنده اطلاعاتی وسیع و بی نظیر دربارهٔ تاریخ جغرافیای تاریخی آداب و رسوم باستان شناسی ساختار ایلی مردم و سرزمین بختیاری است. نثر کتاب به طور کلی ساده و روان است اما یکدست نیست، زیرا برگرفته از منابع مختلف و با ترجمه های گوناگون است.
بخش اصلی کتاب نخستین بار میان سال های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۱ در ۵۴۱ صفحه با تصاویر و نقشه ای از منطقه بختیاری در قطع رحلی به طور ناقص چاپ سنگی شد. این چاپ دربردارنده آن بخش از تاریخ بختیاری بود که در ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ تألیف شده بود و سردار اسعد خود آن را دیده و تأیید کرده بود. این نسخه بدون تغییر در ۱۳۵۵/۱۳۱۵ش تجدید چاپ شد. قسمت دوم تاریخ بختیاری که از کوه رنگین تا رود کارون را دربرمی گیرد جداگانه به چاپ رسیده است، اما سردار اسعد که پیش از نابینا شدن این نسخه را خوانده بود دستور جمع آوری و سوزاندن آن را داد زیرا این قسمت را خلاف واقع و بی اعتبار می دانست. چاپ دیگری از تاریخ بختیاری در دست است که از ترجمه کتاب شش ماه در ایران تألیف �ادوارد استاک� صاحب منصب انگلیسی در حکومت هندوستان شروع می شود و وقایع کشته شدن ناصرالدین شاه و محاکمه �میرزا رضا کرمانی� را دربردارد و با یادداشت سردار اسعد دربارهٔ کتاب تاریخ بختیاری پایان می یابد. ۷۶۶
تاریخ بختیاری مشتمل بر سه بخش مذکور در ۱۳۳۳ چاپ سنگی شد و در ۱۳۶۱ش با مقدمه �جواد صفی نژاد� و با فهرست های گوناگون در تهران چاپ افست گردید. در ۱۳۷۶ش نیز به کوشش �جمشید کیان فر� در تهران منتشر شد.
تاریخ بختیاری ( یا خلاصة الاعصار فی تاریخ البختیاری ) به عنوان یکی ازسه اثر برجسته درحوزه قوم نگارانه در کنار دواثر حکومتگران بختیاری اثرمهراب امیری و نظری به تاریخ بختیاری درعصرافشار اثر مهرزادقنبری سرداراکبری خرادآذربه شمارمی آید.
منابع ها. نشریه خورشید خاورویژنامه پژوهشهای منتخب دههٔ هشتاد شمسی - شماره۱۶۹ آبان۱۳۹۰/
�تاریخ بختیاری ( یا خلاصة الاعصار فی تاریخ البختیار ) �.
تاریخ بختیاری ( خلاصة الاعصارفی تاریخ البختیار ) ، چاپ جمشید کیان فر، تهران ۱۳۷۶ش؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران ۱۳۵۰–۱۳۵۵ش ص ۶۵۵، ۷۶۵–۷۶۶
علیقلی بن حسینقلی بختیاری ( سردار اسعد ) و دیگران، تاریخ بختیاری، چاپ سنگی تهران ۱۳۳۳، چاپ افست ۱۳۶۱ش
تاریخ بختیاری ( خلاصة الاعصارفی تاریخ البختیار ) ، چاپ جمشید کیان فر، تهران ۱۳۷۶ش؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران ۱۳۵۰–۱۳۵۵ش ص پانزده، ۶۳۹ـ
مهین فهیمی. دانشنامه جهان اسلام
نشریه خورشید خاور ویژنامه پژوهشهای منتخب دههٔ هشتاد شمسی - شماره۱۶۹ آبان۱۳۹۰/

ساسانیان اجداد ما بختیاری ها هستن من خودم شجره نامه دارم که به دار نیک بزرگ ( ۳۴۵_۴۳۹ه. ق ) از وی به جمال بزرگ ( ۱۲۰_۲۱۷ ) و از جمال به جوانشیر فرزند خسرو پرویز شاه ساسانی میرسد نام طایفه ی ما در بختیاری آل جمالی و قدیمیترش جائِل شِهر پور به معنای آل جوانشیر میباشد
در جواب محمد یارحقی و مهدی کشاورز
متاسفانه مشکل شما این هستش که میخواهید به زور، معنی کورد رو به کوچرو و چوپان تغییر دهید.
اولا، دوستان مطلب را به گونه ای می نویسند، انگار که سایر مردم در آن زمان کارمند بانکها و ادارات بودند و سایرین مشغول استخراج بیتکوین و ترید در بازار فارکس بودند!!! اون زمان بجز چوپانی و کشاورزی، آیا شغل دیگه ای هم وجود داشته؟؟؟!! پس باید به همه مردم کورد می گفتند به زعم شما، در حالی که اینگونه نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

دوما، ابن خردادبه کلمه زموم را به معنای سرزمین بکار برده و همچنین مفاتیح العلوم خوارزمی نیز به معنای مکان زندگی معنی کرده و ایضا استخری و سایر نویسندگان که همگی زموم را فقط برای کوردها بکار برده اند. کوچروها، همانگونه که از نامشان پیداست، دارای سرزمین ثابت نبوده و همواره در حال کوچ هستند. اما در کتاب مسالک و ممالک اصطخری که بیشتر به بحث زموم کوردها در پارس پرداخته، در صفحه 71 آمده است که : ( متن عربی است که تصویرش هم پیوست هست و ترسی از رفرنس ندارم )
"در مورد زموم آن ( یعنی سرزمین پارس ) ، هر ناحیه دارای شهرها و روستاهای مجتمع است، مالیات هر منطقه را یکی از رهبران کرد ضمانت می کرد و آنها موظف بودند مردانی را برای نگهبانی کاروان ها و نگهبانی راه ها و در صورت آمدن نایبان سلطان گمارده کنند و هر کدام ( هر زم ) مانند یک پادشاهی هستند و . . . "
از جمله فوق، بنظرم یکجانشینی کوردها در سرزمین پارس و همچنین معنای" کُردانشاه مادی" بهتر استخراج می شود.
سوما، در مورد نسب شبانکارگان که به ساسانیان می رسد در کتاب مجمع الانساب شبانکاره ای در صفحه 151 ، نسب شبانکارگان تا ساسانیان را نوشته است و اما نسب ساسانیان را به هخامنشیان مربوط نکرده است و اسمی از آنان نمی برد. جالبه که این شجره نامه با کارنامگ نیز همخوانی دارد!!!!! تصویر متن موجود است.
بیشتر از این حوصله توضیح ندارم. چون دوستان بجای استناد به حقایق و متون تاریخی، سعی در داستان سازی و وارونه سازی دارند.

ساسانیانساسانیان
با درود
آقای بدلیسی حاکم بدلیس ترکیه مورخ و نویسنده مشهور کرد در قرن دهم در انتساب حاکمان کرد اردلان آنها را از نسل پیروز ساسانی و در بیان نسل خود نیز از شاهان ساسانی بیان نموده هماهنگونه که گیلانشاهیان یا شاهان گیلان را نیز ساسانی گفته است و کرد و قوم گیل را از یک تبار مرقوم نموده است.
در پاسخِ آخر به کاربر Mohammad S:
آنجایی از کارنامه اردشیر را که دوست نداری، می گویی "افسانه" است؟!هنگامیکه می گویم: " مغلطه گر" هستی نگو نَه.
این کاربر گویا هنوز ناهمسانی ( =تفاوت ) میانِ نامهای خاص و نامهایِ سَردَکی ( =نوعی ) را نمی داند. در کارنامه اردشیر، واژه یِ " کردانشاهِ مادی" یک نامِ خاص است و به "فردی" دلالت دارد. مغلطه ات آنجاست که از " نامِ خاص" یعنی " کردانشاهِ مادی" برداشتِ عامی، نوعی و مفهومی کردی.
...
[مشاهده متن کامل]

تازه، اگر از واژه " کردانشاهِ مادی" بخواهی برداشتِ قومی کنی، دچار پادگویی ( =تناقض ) خواهی شد. چرا؟
چون اگر " کردانشاه" معنایی " قومی" داشت، دیگر واژه یِ " مادی" پشتِ سرش نمی آمد. از همین روست که میگویم " کُرد" یک شیوه زیستی در میانِ ایرانیان بوده است و می توانسته به هر ایرانیِ غربی که به " کوه نشینی" می پردازد، گفته شود.
منبعت را هم درباره ریشه واژه کوروش پیش نگذاشتی. " بهشتی" را " نجیب" کردی؟!!
درباره پیشوندِ "وان" باید گفت، شما رویهم رفته گویا از دگرگونیِ آواییِ "و/ب" در زبانهای ایرانی هیچ نمی دانی.
در پارسیِ دری به "باغبان" ، "باغوان"، به " شتربان"، " شتروان" و به "نگهبان"، " نگاهوان" می گویند و برای نمونه در خراسان به "باز"، " واز، واج" می گویند. در مازندران به "بارِش"، " وارِش" می گویند و. . . .
همانگونه که در نخستین پیامم گفتم، این دست کاربران در خوش بینانه ترین حالت " غرض ورز" هستند.

درود
گرامیان! گمان نکنم این همه بگو مگو درباره ی این جستار و موضوع سودمند و راهگشا باشد،
اردوان در نامه ای که به اردشیر می نویسد با زبان سرزنش او را کردی و پرورده در چادرهای کردان می نامد و البته می توان پنداشت به خاطر پرورش نزد کردان، او را کردی نامیده و می خواسته او را به این شیوه، کوچک نشان دهد وگرنه اردشیر خودش را پارسی و از دودمان دارا ( داریوش ) دانسته، دارا و داریوش که تاریخ شناخته شده دارندو افسانه نیستند جدا از اینکه آیا بدرستی تبار اردشیر به دارا می رسیده یا نه ولی در پارسی بودنش گمانی نمی ماند اگر او کرد ( به معنای قومی ) بود که نمی توانست داوش و ادعای پارس بودن کند مگر اینکه در آن زمان کردها گروهی ( برای نمونه چوپان ) از پارس ها بوده باشند که بعدها و با اندک چرخش زبانیِ پارس ها به فارسی نو ( دری ) ، کردها با نگهداشت زبان کهن پهلوی در کوهستانهای دورافتاده، در جایگاه یک قوم از پارس جدا شده باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

بااینکه سخن بالا یک گمان ( هرچند نیرومند ) می تواند باشد، شاید هم کردها از همان هنگام هم قومی جدا و البته همسایه آمیخته با پارس ها بودند و واژه ی[کردِ پارس] نفی کننده آن نیست همانگونه که ما همکنون هم قشقایی فارس یا بختیاری فارس داریم که درینجا فارس یا پارس سرزمین رانشان می دهد، نه تبار؛ پس با این گمانه، کردِ پارس به چم چوپان پارسی نیست، کردِ سرزمین پارس می چمد ( معنا می دهد ) .
از سوی دیگر ما سنگنبشته ی داریوش را داریم که همه مردمان درون و پیرامون ایران را نام می برد حتا سکاهای دوردست آنسوی رود و دریا را ولی نامی از کرد یا مثلن ترک نمی برد، خودِ همین نکته، تا حدودی روشنگر برخی از پیچیدگی های تاریخ است اینکه می توان گفت در آن زمان هنوز قومهایی که امروز کرد و لر و لک و بختیاری نامیده می شوند از پارس ( یا ماد ) جدا نشده بودند و اینکه هنوز قومی به نام ترک نبود و در سده های پس از آن، با آمیختگی دسته ای از سکاها با اقوام زردپوست شرقی، قوم ترک پدیدار گشته چنانکه نخستین نشانه هایِ بودنِ ترکها در شمال شرقی ایرانِ ساسانی ( در همان بوم سکاهای شرقی ) در قالب اتحادیه گوک ترکها است.
از دیدگاه من در زمان ساسانی کردها در واقع باید گروهی کوچرو از مادها بوده باشند که زمستان ها را در دشت های گرم پارس و خوزستان می گذراندند و با گرم شدن هوا دامهایشان را به بلندیهای زاگرس می بردند ( بختیاری ها هنوز هم این کوچ را دارند ) این گمانه با واژه ی [شبانهای کرد] هم جور در می آید.
پس از تازش تازیان به ایران، کردها با رها کردن زندگی کوچنشینی، در کوهستان زاگرس که از دسترس به دور بود یکجانشین شده و با نگهداشت زبان کهن خود در جایگاه قومی جدا و تا حدی کناره گیر و گوشه نشین درآمدند.
چیزی که در آن شکی نیست اینکه اقوام ماد و پارس و حتا پارت آنقدر به یکدیگر از نگاه نژادی نزدیک ودر هم تنیده بودند که به گفته تاریخنگاران، بی نیاز از ترگمان و برگردان پی به زبان یکدگر می بردند بنابراین از دید بنده بی هیچ خودخواهی باید گفت شاهنشاهیهای ایرانیِ هخامنشی و اشکانی و ساسانی از آنِ همه ایرانیان از هر زبان و گویشی است.

در جواب کاربر متعصب محمد یارحقی
شاعر می فرماید : آنکس که نداند و نداند که نداند؛ در جهل مرکب ابدالدهر بماند.
1 - در مورد اینکه می فرمایید در کتاب کارنامگی اردشیری بابکان، کورد بار قومیتی ندارد و شیوه زندگی بوده است!!!!
...
[مشاهده متن کامل]

اگر شیوه زندگی بوده است، در قسمت اول کارنامگ، اشاره می کند که ساسان خانواده ای نداشت و در میان کوردهای چوپان زندگی می کرد. همچنین در قسمت پنجم اشاره می کند که اردشیر پس از اینکه از لشکر کُردانشاه مادی شکست می خورد، عقب نشینی کرده و به چوپان های آن منطقه پناه می برد.
یعنی چوپان هایی که در قسمت اول به آنها اشاره شده و کورد بودند، دارای سبک زندگی یکسان با شاه کوردهای ماد در بخش پنجم بوده، اما در همان حال دارای سبک زندگی متفاوت از چوپان های اشاره شده بخش پنجم بوده اند؟؟!!! از نظر شما این درسته؟؟؟!!!!
2 - در مورد املای واژه ی کورد: متاسفانه جنابعالی مطالب را کامل نمی خونید و فقط به دنبال وارونه سازی و مغلطه هستید. بحث من با شما در مورد املای صحیح به "کورد" و نه "کُرد" بود و در جهت تایید آن، از کتاب کارنامگ مثال زدم که در کتاب کارنامگ، کلمه "کورد" به صورت "کورت" نوشته شده است. و کلمات "دینکرت:دینکرد" و "گرتن:گردن" و . . . را فقط به این دلیل نوشتم تا دوباره مغلطه سازی و انکار نفرمایید.
3 - در مورد اینکه میفرمایید که در کتاب کارنامگ نوشته شده است که ساسان از "تخمه دارا" بود، بله نوشته شده و در شاهنامه هم اشاره شده است، اما دارا یک شخصیت افسانه ای است و وجود خارجی ندارد و در این مورد، متعصبین!!! داستان سازی کرده اند و بنابراین قابل استناد نیست. همچنین در کتاب کارنامگ نیز اشاره شده است که یک کرم را از سیب درآوردند و آن کرم تبدیل به یک اژدها شد و برای خود، قلعه و خدم و حشم فراهم کرد!!! مگر ممکن است؟؟؟!!! همچنین این کتاب به گفته محققین در اواخر حکومت ساسانی نوشته است است.
4 - اگر مطلب را درست خوانده باشید در کتاب المسالک و الممالک ابن خردادبه، نوشته است که "زموم کُردها در پارس" و ابن خرداد به زموم را به معنی سرزمین معنی کرده است و همچنین در مفاتیح العلوم خوارزمی هم نوشته که: "زموم الاکراد محالهم" یعنی زموم به معنی محل ها و مکان ها می باشد و اصطخری و مقدسی و یاقوت حموی و . . . به طور مفصل در مورد کوردهای ساکن منطقه پارس توضیح داده اند و به هیچ گونه ای معنی سبک زندگی متفاوتی از سایر مردم پارس استنباط نمی شود، مگر اینکه هر کسی بخواهد به میل خود تفسیر کند که در آن صورت اوضاع فرق می کند.
5 - در مورد اینکه در کجا کُرمانشاه و یا کُرمان نوشته شده است، متاسفانه پاسخی نداشتید و دوباره وارونه سازی فرمودید. همچنین واژه "کورمانجی"، هیچ ربطی به واژگان کِرمانشاه و کِرمان نداره و من نمیدونم این مطالب عجیب و غریب را از کجا تولید می فرمایید!!!!! هر گردی گردو نیست!!
6 - معانی واژگان اردوان، اردشیر و انوشروان ( انوشیروان ) : در زبان کوردی کلمات" اَرد ( ئه رد ) /هَرد ( هه رد ) " به معنی زمین می باشد. همچین پسوند "وان" یک پسوند اسم ساز در کوردی می باشد که معادل فارسی آن کلمه "بان" می باشد. اردوان : نگهبان زمین. اردشیر : شیر زمین . شروان : جنگجو.
در حالیکه در زبان فارسی برای معنی کردن آنها، کلمات دارای معنی مستقیم نبوده و کاملا دگرگون میشوند!!! اردوان : ارته بان ، اردشیر : ارته شهر ، انوشروان : انوشگ روان
7 - در مورد اسم کورش : در همین سایت در مورد نام "کورش" در قسمت دانشنامه عمومی نوشته شده است که :
"در واقع کوروش نامی مادی است به معنای پسر بهشتی یا پسر نجیب ( کوره=پسر، اشا=نجیب ) که بصراحت بازبان کردی همخوانی دارد و با توجه به ماد بودن مادر کوروش ( ماندانا ) نامی مادی برایش انتخاب شد. "
همچنین اَشا یا اَشَه یا اَرتَهدر اوستا موجود بوده و در مزد یسنا به معنی حقیقت و درستی است.
8 - در مورد اینکه فرمودید در دیگر زبان های ایرانی همچون لُری، "کور" به معنی پسر است، باید عرض کنم که دهخدا و ناتل خانلری و . . . لری را بسیار شبیه به کوردی و زیرمجموعه زبان کوردی معرفی کرده اند ( و حتی سردار اسعد بختیاری، نویسنده کتاب تاریخ بختیاریها در صفحه 148، لرها را شاخه ای از کوردها معرفی کرده است و در اینجا به دنبال اثبات آن نیستم ) ، اما بازهم جدای از آن اگر حتی لری را زبان بدانیم، پژوهشگران آن را به عنوان زنجیره ای بین زبان کوردی و فارسی معرفی کرده اند و حتی آنانکه لری را کاملا مستقل می دانند، بازهم پذیرفته اند که لری تاثیر گرفته از زبان کوردی است. واژه "کور" به معنی "پسر" یک واژه کاملا کوردی است و در هیچ زبان ایرانی دیگری معنای "پسر" ندارد.
9 - جدای از ویکی پدیا که متاسفانه زیاد دستکاری میشه، بهتره یکم کتاب هم مطالعه بفرمایید.

پاسخِ دوباره به کاربر مغلطه گر " Mohammad S" :
1 - در کجای کارنامه اردشیر واژه یِ " کُرد" معنایِ " قومی" داشته است؟! برای نمونه در واژه " سپاهان و پارس" ، اگر بخواهیم معنای " قومی" از " پارس" داشته باشیم، دچار پادگویی ( =تناقض ) خواهیم شد، " پارس"، دلالتِ " جایگاهی - مکانی" داشته است، واژه " کُرد" نَه دلالتِ " جایگاهی - مکانی" و نَه دلالتِ " قومی" داشته است؛ چراکه وگرنه در واژه " کُردِ پارس" ( در همان منبع پایینتان ) دچار پادگویی ( =تناقض ) می شوید. " کُرد" یک شیوه زیستی بوده است که پس از اسلام در گذر زمان دلالت " جایگاهی - قومی" پیدا کرده است ( چنانکه در پیام پیشینم این را گفتم ) . ریشه این واژه نیز همین را می گوید.
...
[مشاهده متن کامل]

مغلطه این کاربر آنجاست که برای توجیه " کُرد/کورد"، دگرگونیِ آوایی ( ت/د ) را در "دینکرت/دینکرد" نمونه می آورد!! جدای از آن، این کاربر گویا نمی داند دارد به زبانِ نوشتاریِ امروزی می نویسد، و در زبان نوشتاری فارسی کسی "دینکرد" را "دینکرت" نمی نویسد ( مگر در بافتارِ تاریخی ) ، چراکه اگر چنین باشد، باید در همه جا واژه یِ " کَردن" را " کرتَن" بنویسد. پرسش من از این مغلطه گر اینجاست که تو به چه خطِ نوشتاری داری برای ما اینجا می نویسی؟
2 - گویا این کاربر از دگرگونی هایِ آوایی در زبانهای باستانی ایرانی هیچ نمی داند. در زبانهای باستانی ایرانی چه اوستایی چه سانسکریت و چه پهلوی و چه دیگر زبانهای ایرانی " ar، - er ، - ur، - our - ، " به یکدیگر ترادیسش پذیر هستند و این ویژگی تنها در زبانهای ایرانی نیست بلکه در زبانهایی همچون آلمانی و دیگر زبانهای اروپایی نیز دیده می شود. منبع: An Avesta grammar in comparison with Sanskrit
درباره واژه یِ " کُرد" نیز بمانندِ دیگر واژه های باستانی که نمی دانید، باید گفت:
" تَ" در زبان اوستایی و " ت ساکن" در زبان پهلوی مفعولی ساز بوده است و همان چیزی است که ما " بن ماضی" می نامیم.
برای نمونه واژه اوستایی " کَر" که ریشه واژه فارسیِ " کَردن" می باشد، در حالت گذشته - مفعولی به ریخت" کرتَ" بوده است.
واژه اوستاییِ " پَر" به ریخت " پرتَ" و در زبانهای میانه به ریخت" پرت" بوده است و " دا" در اوستایی به ریخت " داتَ" و در زبانهای میانه " دات، داد" . یا در همین واژگانِ " اردشیر، اردوان"، بخشِ نخست یعنی " ارد" به ریختِ " اَرتَ" در زبانهای اوستایی و پارسی باستان آمده است. ولی آنچه که این کاربر نمیداند، این است که " اَرتَ" برآمده از کارواژه " اَر" در زبان اوستایی می باشد. یعنی " اَر" به ریختِ گذشته - مفعولی " اَرتَ" ( اوستایی، پارسی باستان ) و " ارت/ارد" در زبانهای میانه آمده است. راستی گفتی واژگانِ " اردشیر، اردوان" ریشه کُردی دارند؟! در کجایِ زبانِ کُردی کارواژه " اَر" یا " اَرتَن، اَردَن" وجود دارد؟!
اگر چنین دستور زبان ساده ای را هنوز نمی دانی، پس دلیل اینکه با این اعتماد بنفس هزیان گویی می کنی، چیست؟
جای این پرت و پلا گویی ها از زبانهای اوستایی و دیگر زبانهای ایرانی در راستای رویارویی با تاخت و تازِ فرهنگهای انیرانی بهره بگیر و آنها را از خودت بدان. ( هرچند که این گزاره درباره سایبری ها و نهادهای جهان - میهنی درست نمی افتد. )
واژه " کُرد" بهمین ریخت وارد زبان تازی شده است و از آن " اکراد" را بیرون کشیدند. ( نیازی هم نیست بیشتر از این مغلطه گری کنی. )
این کاربر با بیسوادی می گوید: هیچ جا کِرمان، کُرمان نوشته نشده یا کِرمانشاه کُرمانشاه نوشته نشده، پس گویا این واژگان با واژه " کُرمانج" هیچ پیوندی ندارند؟! خخخ. ولی چنانکه در بالا 2 آورده ام، همگی این واژگان از یک ریشه هستند ( دگرگونیِ آواییِ " ar، - er ، - ur، - our - ، " به یکدیگر ) . راستی بنابر آنچه از واژه " کُرد" می خواهی معنایِ قومی بیرون بکشی، کُردهای شهر کرمان کجا هستند؟!
3 - من از این کاربر خیلی خیلی کتابخوان ( هرچند در فضای مجازی ) می خواهم منبعش را درباره ریشه واژه " کوروش" ارائه بده. ( عکس بگیر ما هم ببینیم )
در کنارش نیز منبعت را در مورد ریشه واژه "اوش" در زبان اوستایی به چمِ " بهشتی" بگذار. ( به همراه صفحه منبع )
کاری با چرندهای این کاربر ندارم ولی " کُر" تا همین امروز هم در دیگر زبانهای ایرانی همچون لُری یا . . . به چم " پسر" است؛ این دست ریشه یابی ها از واژه " کوروش" ناشی از گستره اندک دوستان از زبانهای باستانی ایرانی است که من نَه می توانم آنرا رَد کنم وبپذیرم.
4 - در همان کارنامه اردشیر بابکان آمده است که ساسان از تخمه " دارایِ دارایان" یعنی " داریوش بزرگ" بوده است.
5 - درباره " بهرام و دیگر نامها" ریشه یابیِ آنها آنچنان روشن است که نیازی به پرت و پلا گویی نیست.
6 - Kur در زبانهای ایرانی باستان و سومری به چمِ " کوه" بوده است. منبع:https://en. wiktionary. org/wiki/Kur و دیگر منابع.
7 - خیلی کتاب می خوانی یا خیلی خیلی کتاب می خوانی؟؟؟

در پاسخ به محمد یارحقی
1 - متعصب به چه کسی میگن؟ به کسی که حقایق را قبول نکرده و با داستان سازی، اصرار بر انکار و رد آن، بدون سند و دلیل و برهان منطقی دارد.
2 - این همه داستان نوشتی، نتونستی از یک کتاب معتبر ایرانی برای حرفهات دلیل و مرجع بیاری. بله با انکار میشه هر چیزی رو رد کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

3 - در هیچ کتابی نوشته نشده است که کُرد ( درست آن کورد است ) از واژه "کُر" مشتق شده است و از تخیلات جنابعالی بوده و اگر کُرد از واژه کُر مشتق شده است، پس عربها به آن "اکرار" می گفتند و نه "اکراد"!!! یک مقدار مطالعه بفرمایید. همچنین در هیچ جا، کِرمانشاه به صورت کُرمانشاه و یا کِرمان به صورت کُرمان نوشته نشده است و همچنین کُردان جمع کُرد است و نه کُر؛ که جمع کُر می شود کُران!!!! فکر کنم اینجا واژه متعصب بهتر قابل درک است.
4 - در مورد واژه کورد، اگر کتاب کارنامگی اردشیری بابکان رو بخونید، واژه کورد به صورت کورت به زبان و خط پهلوی آمده است، همچنانکه دینکرد به صورت دینکرت آمده است و بسیاری واژه های دیگر. پس درست آن کورد است و نه کُرد. اما در ترجمه بصورت کُرد آمده است و ایضا عربها نیز به صورت کُرد استفاده میکنند.
5 - در مورد اسم کوروش، اگر مطلب رو درست خونده باشید، نوشته بودم ترکیب کوردی - اوستایی که "کور" به معنی پسر یک کلمه کوردی بوده و "اوشَ" به معنی نجیب، بهشتی یک واژه اوستایی می باشد. نیازی به آلوده کردن فضا و سوءتعبیر عمدی از نوشته های من نیست. کجا من نوشتم که کوردی و اوستایی همریشه اند؟؟!!
6 - اگر کورد بار قومیتی نداشته، پس چرا تاریخ نویسان ایرانی مانند ابن خردادبه و ابن بلخی و . . . آنان را جدا از مردم پارسی دسته بندی کرده اند؟!! چرا به همه پارسی نمی گفتند؟؟!!
7 - در مورد اسامی ساسانیان شامل : اردوان، اردشِر ( اردشیر ) ، انوشروان ( انوشیروان ) ، وه هرام ( بهرام ) و . . . که همگی اسامی کوردی هستند و معنی مستقیم در فارسی ندارند، نظری نداری؟؟؟!!!
8 - هر وقت خواستی نظر کسی رو رد کنی، لطفا به صورت علمی و با سند و منبع اینکار رو انجام بده و نه با توهین و غرض ورزی و تعصب و کلی گویی. ضمنا واژه پارس رو در لغت نامه ها نگاه کنید ببینید به چه معنی هستش؟؟!!!

در پاسخ به کاربری به نام Mohammad S:
نخست اینکه فارسِ متعصب چه کسی است؟ اگر کسی که سخنان نادرست شما را بهتون گوشزد می کند، فارس متعصب هست؛ آری من یک ایرانی متعصب هستم و به داشتن همچین ویژگی ای می بالم.
...
[مشاهده متن کامل]

باید به این کاربر گفت:کتاب نخواندن بهتر از خواندنِ غرضورزانه کتاب است.
در پاسخ به این کاربر بسیار کوتاه سخن می گویم:
1:
مگر در همین عکسها از منابعی که گذاشتی، " کُرد" نوشته نشده است؟! پس چرا " کُرد" را " کورد" می نویسی؟! این بخودی خود نشانه ای است که شما یا به منابعی که می گذارید باورمند نیستید یا غرض ورز هستید.
2:
همین منبعها و واژگفتهایی بمانند " کُردهایِ پارس" نشان از این دارد که واژه یِ " کُرد" در پیش از اسلام، دلالتِ " قومی" نداشته است؛ در همین نوشته های اسلامی نیز از گسیل نیرو هایی از خوزستان برای نبرد با عربها سخن گفته شده که " کُرد" بوده اند. اگر از واژه یِ " کُرد" معنایِ "قومی" برداشت کنی، آنگاه دچار پادگویی ( =تناقض ) خواهی شد؛آیا " کُرد" در خوزستان یا پارس بوده است؟!
آنچه روشن است، واژه " کُرد" در زمان ساسانیان و دوره های آغازین اسلام معنای " قومی" نداشته و به کسانی گفته می شده که در " کوه ها زندگی می کردند".
" کُر" در زبانِ ایرانیان باستان و سومری به چم " کوه" بوده است و " کُرد" به چمِ " کوهی شده/بوده" است. واژه " کرمان" نیز با واژگانِ " کرمانج، کرد، کردان، کرمانشاه" همریشه است. نیاز به یادآوری است که " کرمان" در میانه کوه ها پیراپوشیده شده است.
نکته: با عینک امروزی گذشته را داوری نکنید.
3:
این کاربر اینهمه صغری و کبری چید تا بگوید: مادها کُرد هستند ( مغلطه ) . گزاره درست: کُردها ماد هستند نَه وارونه.
کُردها در معنایِ امروزیِ " قومی" که این کاربر خواهانِ آن است، تیره ای از مادها بوده اند؛چنانکه آذریها، تاتها، تالشیها چنین هستند. نَه وارونه.
یادم به برخی موغولها افتاد که میگفتند "سومری ها ترک هستند". این گزاره که حتی وارونه اش نیز درست نیست، تنِ سومری ها را در گور لرزاند. هر چند من بخوبی میدانم آبشخور این دست کاربران از کجاست.
4:
کوروش واژه ای کُردی - اوستایی است؟!
اوستایی زبانِ ایرانی شرقی است و کُردی ایرانیِ غربی است. اوستایی کجا و آن کجا. ( مغلطه پشت مغلطه )
اگر بگویی این دو زبان همریشه هستند، آنگاه من خواهم گفت: مگر میشود واژه ای در ایرانِ شرقی بوده باشد و در ایرانِ غربی بوده باشد و در میانِ این دو نبوده باشد؟ ریشه واژه " کوروش" همچنان ناروشن است، هر چند دیدگاههایی بیان شده است و اگر کسی هم بخواهد ریشه این واژه را در زبانهای ایرانی بجوید، باید آن را در زبانهای اوستایی، سانسکریت، پارسی باستان و میانه بجوید نه از چرندگویی های یک کاربر.

در جواب فارس های متعصب!!
اولا بجای جبهه گرفتن و توهین، بهتره که یک مقدار کتب تاریخی ایرانی را مطالعه بفرمایید.
دوما هنوز هم که هنوزه نتونستید معادل فارسی برای اسم کوروش پیدا کنید که از ترکیب کوردی - اوستایی کورَ اوشَ به معنای پسر بهشتی تشکیل شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

سوما در مورد ساسان که باید به شما بگم که در کتاب کارنامگی اردشیری بابکان، در بخش اول نوشته که ساسان خانواده ای نداشت و در میان "شبانان کُرد" بزرگ شده بود و زندگی می کرد. اگر به قول شما متعصبین، کورد به معنی چوپان بوده، یعنی ساسان در میان چوپان های چوپان بزرگ شده؟؟!!! اصلا معنی داره؟؟
یا در بخش پنجم همان کتاب کارنامگی اردشیری بابکان، نوشته که اردشیر، سپاهی جمع کرد و به جنگ "کُردانشاه مادی" رفت که ابتدا از اونها شکست خورد ولی بعدا با شبیخون به اونها غلبه کرد. حالا بازهم میگید کورد به معنی چوپان بوده؟؟!! و یا مادها کورد نبودند؟؟!!
چهارما طایفه بازنگی یا بازرنگی که رام بهشت، زن ساسان از آنان بود، جزء کوردهای ساکن پارس بودند که در کتاب المسالک و الممالک ابن خردادبه متوفای 300 هجری ( در سده هشتم و نهم میلادی زندگی می کرد ) در صفحه 38 به آن طایفه به نام "بازنجان"، تحت عنوان "زموم کُردها در پارس" اشاره شده است. همچنین در مروج الذهب مسعودی هم در ذیل طوایف کورد، به آن طایفه اشاره شده است.
پنجما بازماندگان ساسانیان، شبانکارگان بودند که ابن بلخی در فارسنامه تحت عنوان "شبانکاره و کُرد پارس"، شبانکارگان رو جدا از مردم پارسی دسته بندی کرده و به آنها را جزء کوردها معرفی می کند. در استان کرمانشاه هم هنوز برخی از نوادگان طوایف کورد شبانکاره زندگی می کنند.
دیگه در مورد اسامی ساسانیان شامل : اردوان، اردشِر ( اردشیر ) ، انوشروان ( انوشیروان ) ، وه هرام ( بهرام ) و . . . صحبت نمی کنم که همگی اسامی کوردی هستند.

ساسانیانساسانیانساسانیان
سلام و احترام
در جواب آقا بهرام که اینهمه بدون علم زبانشاسی و تاریخ حرف می زند، اگه ساسانیان کورد نبودن معنی اسم ساسان رو برامان به فارسی نوین بگو. منم اینجا ریشه یابی اسم ساسان رو به کوردی اوردم.
...
[مشاهده متن کامل]

برای ریشه یابی کلمه ساسان ما باید بدانیم ک سا ب چه معنی است و این واژه در چ کلمات دیگری بکار رفته و آنجا چ معنی داره، در واقع ساسان از دو بخش تشکیل شد سا بعلاوه سان ک سان همان جمع سا می باشد، در زبان کردی کرمانشاهی ما ب گوسفند نر ، ورن می گویم و ب بز نر ، ساورن می گوییم. اگه ما نظام طبقاتی ی گله ک شامل گوسفند و بز هست رو در نظر بگیریم ورن بزرگ گله گوسفندان هست و ساورن در واقع بزرگ ورنها و کل گله می باشد یعنی زنگوله ک با صدای آن تمام گله هدایت میشه بر گردن ساورن میباشد و ساورن جلودار گله هست و تمام گله پشت سر آن حرکت می کند، براساس این توضیح سا ب معنی بزرگ و خان می باشد در نتیجه ساسان یعنی خان خانها و شاه شاهان می باشد ، البته واژه سا ب معنی دانا و حکیم هم هست در واقع ما در کردی ب کسی ک در یک زمینه ب مهارت زیادی رسیده باشد ِاسا می گویم ک ِ ا با کسر تلفظ میشه و معادل فارسی نوین آن همان استاد می باشد در واقع کلمه استاد از ریشه سا گرفته شده است یعنی کسی ک در یک زمینه ب بزرگی و برجستگی رسیده، پس ساسان هم می تواند ب معنی خان خانها باشد و هم ب معنی دانایی داناییان، ک کاملا با زبان مردم زاگرس مطابقت دارد و قابل توضیح می باشد، لازم ب ذکر است ریشه تمام زبان هایی ایرانی یکی ست، با درود

عزالدوله بختیار آل بویه فرمانروایی خوزستان و عراق و و دامادبنیان گذار حکومت غزنویان سبکتگین غزنوی و جد قوم بختیاری
براساس از گفته ها مردم بختیاری از نوادگان عزالدوله بختیار هستند؛ زیرا پیش از آن نامی از بختیاری وجود ندارد. گروهی از نوادگان عزالدوله بختیار در زمان حکومت آل بویه در منطقه امروزی بختیاری ها ساکن شدند وعلی قلی بختیاری، در کتاب خود موسوم به تاریخ بختیاری می نویسد:
...
[مشاهده متن کامل]

بعد از تتبع از کتب تاریخ، این ایل جلیل نسبشان به ملوک بویه که ساسانیالاصلند، می رسد و سرسلسله ایشان، عزالدوله بختیار است؛ زیرا قبل از عزالدوله بختیار نامی در کتب نیست. ممکن است در قدرت و سلطنت آل بویه جماعتی از کسان ایشان که در ایران پراکنده شده اند، شعبه ای از ایشان به اسم بختیار معروف شده باشند.
منبع. علی قلی بختیاری و عبدالحسین لسان السلطنه ( ۱۳۷۶ ) . تاریخ بختیاری چاپ دوم.

در پاسخ به فیرسانه
۱ - کورد ها هیچ پادشاهی در کل تاریخ ایران نداشتند در واقع در هیچ یک از نوشته های پادشاهان نام کورد آورده نشده کورد ها خودشونو به ماد میچسبونن درصورتی که هر کسی از ایران میتواند این کار را بکند حتا مردم آذری، زیرا واژه ماد هست و نه کورد. شاهنشاهی باستانی پارسی هم به هخامنشیان و ساسانیان میرسد، اشکانیان هم پارتیان بودند همانطور که میبینید نام کورد ندارند ولی پارتیان در ریشه شناسی همریشه با واژه پارسیان هست در واقع واژه پارس و پارت دارای یک ریشه هستند و اینو بگم که حتی ارشک بنیانگذار اشکانی خود را از نوادگان داریوش سوم هخامنشی معرفی کرده که در کتاب پارتیکا نوشته آریان مورخ یونانی اشاره شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - چیزی به نام زبان کوردی باستان نداریم
۳ - زبان پهلوی به دو دسته:
- پارتی پهلوی زبان اشکانیان
- پارسی پهلوی زبان ساسانیان تقسیم میشود. که البته تمامش دارای یک ریشه هستند و از زبان پارسی باستان هخامنشیان سرچشمه میگیرد.
نام ساسان و هیچ نام دیگری نمیتوان ریشه در کوردی داشته باشد حتا طبق نوشته ها ما زبان کوردی هم نداریم، این زبانها خودشون هر کدوم به دسته های زبانی جدایی تقسیم بندی میشن که تمامش زبانهای ایرانی هستند نمونه: زبان کرمانجی، زازانی، هورامی، گورامی و. . . به این ها حتی نباید نام کورد داد این ها هر کدوم صد و هشتاد درجه باهم تفاوت دارند، زبانهای ایرانی هستند که همشون از زبانهای کهنتر خود که در دوران باستان وجود داشت که بالا نام بردم گرفته شده است.
حتی نام خود کورد هم واژه ای پارسی هست، کوردن از دو بخش، کور=کوه و دن=دان و جاییگاه ساخته شده است که منظور جایگاه کوه هست، مردم کورد یعنی مردم کوه نشین این بی احترامی نیست بلکه معنی نام کورد هست.
دربالا همین کورد نوشته ما دست به تجزیه ایران نزدیم خب باید بگم وظیفت هست از ایران دفاع کنی الان پول و مالیات میخوای بابتش؟ بعدشم کی گفته کورد ها دست به تجزیه نزدند؟ فکر کنم شما ها از اخبار دور هستید در همین چهل و خورده ای که جمهوری اسلامی به قدرت نشسته آمارش از دستم در رفته که چند تا گروهک تروریسی کوردی دست به تجزیه ایران زدند ولی هر بار توسط سپاه ناکام ماندند، اگه لرها و مردمان ایران جلوی کورد هارو نمیگرفتن الان ده بار ایران تجزیه شده بود. پانکوردیسم و پانتورکیسم بار ها دست به تجزیه ایران زدند ولی ناکام موندند.
پانکورد و پانتورک دقیقن کارشون مانند همه دزدیدن حکومت های ایران به نام خودش
ساسانیان هویتش مشخصه، شاهنشاهی پارس نوشته های دهخدا بالا رو هم بخونید، زبانشون پارسی بوده در نوشته های تاریخ نگاران یونانی و رومی هم آنها را پارسی نام بردند.
حالا ماد بدبخت اینجا بازیچه کورد و تورک شده که میخوان بدزدنش چرا ماد باید حکومت کوردی باشه؟ چرا نباید حکومت لری یا تپوری یا گیلکی شمالی باشه؟ قطعا میتونه باشه پس دست از افکار پانکوردیتون بردارید نوشته های جعلی را دور بریزید.
اگر حکومتی خود را کورد نامیده باشه درسته آن حکومت خودشو کورد میدونسته ولی وقتی هیچ اثری از نام کورد در دوران مادها و هخامنشیان نیست پس هیچ ربطی نداره به کورد، ساسانیان هم کلی کتیبه و سنگ نوشته دارند نوشته های اسناد نامه های ساسانی هنوز تعدادیش موجوده نام کورد در هیچ کجا نیست ساسانیان خود را نوادگان هخامنشیان پارسی نام بردند از لحاظ زبانی هم از همان هخامنشیان سرچشمه میگیرد زبان پارسی در استان پارس که به زبان پارسی امروزی میرسد تمام.

در پاسخ به مهدی کشاورز
این که دیگران از پارسی دور بشن یا نشن بستگی به این داره که میخوان راستی و حقیقت را بدونن یا نه فقط میخوان تخیلی باشن! .
۱ - زبان پارسی طولانیترین دوره طی شده را تا به امروز داشته در بین زبانهای ایرانی حال حاضر این یک رکورد هست
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - نخستین نوشته های باستانی پیدا شده به زبان آریایی همان زبانی بود که هخامنشیان از استان پارس باهاش سخن میگفتند و زبانشناسان با پارسی امروز اینهارو در یک شاخه میگذارند و درواقع زبان پارسی نوین ریخت و شکل امروزی همان زبان سنگ نوشته ها و زبان پارسی باستان هست.
۳ - زبان اوستا؟ شما درباره کدام زبان اوستا سخن میگید؟ زبان اوستا یک گویشی بود که منقرض شده، درواقع ما وقتی از زبان اوستا سخن میگیم داریم درباره واژگانی که در کتاب اوستا آمده سخن میگیم این کتاب توسط یونانیها سوزونده شد و در دوران اشکانیان و ساسانیان کاغذ هایی باقی مانده را جمع آوری کردند و در دوران ساسانیان این کتاب بسیار متن بهش اضافه شد که علم و دانش روز بود، این کتاب را خود پارسیان ساسانی به تکامل رسوندنش، گویا هست که زبان ساسانیان همان پارسی پهلوی است پس نامی که میان برای زبان اوستا میذارن از نام خود کتاب هست که این کتاب قدمتش بسیار کمتر از پارسی باستان هست شما به غیر این کتاب نمیتونی واژگان اوستارو پیدا کنی.
۴ - کورد کیست؟ کورد به چَم کوهنشین است به مردم کوه نشین میگفتند کورد، زبان این مردم از همان زبانهای گذشته ای که شاهان پارسی باهاش سخن میگفتند میاد، حالا نامش شده زبان کوه نشین ها دلیل بر جدا بودنش نیست
۵ - طبق تحقیقات زبان سومری بشدت نزدیک زبان پارسی هست که اینجا اصلا جاش نیست ولی نوشته های گیلگمش و. . . نشان میده سومریها از ایران به سومر رفتند حتی فروهر و نام ها و نماد های پارسی ازجمله کوروش و. . . در نوشته های سومریان یافت میشود، که باید تحقیقات بیشتری در این باره صورت بگیرد در هر صورت زبان سومری هرچی که بود نابود شده و تمدن از ایران شروع شد و به جهان وارد و پخش شد، کهن ترین تمدن بین النهرین نیست سالهاس که ثابت شده جیرفت شهر سوخته ایران هست هر چند بین النهرین هم تمدن اعربها نیست اون هم با نقش ایرانه.
۶ - زبان پارسی در دوران باستان فقط به دوره هخامنشیان نمیرسد، باستان شناسان گفتند این زبان در دوران هخامنشیان روبه انقراض بوده این نشان میده هزاران سال پیش از هخامنشیان این زبان وجود داشته از نوشته هایی که در سیبری پیدا شده میشه فهمید که این زبان بسیار کسترده بوده در جغرافیا
۷ - زبان نیا هند و اروپایی یک گفته مفت هست این گفته ها و نوشته ها تماما فرضی هستند دارای نشان فرضی ستاره* هرچند گذشته آریایی به خود آریایی برمیگردد نه . . .
۸ - وقتی مشخص شده و در آینده هم بیشتر مشخص و گویا خواهد شد که تمام زبانهای جهان از پارسی الهام گرفتند اون موقع هم میخوای بگی زبان پارسی مادر زبانهای جهان نیست؟ تمام زبانهای اروپایی که خیلی وقته مشخص شده مادرشون زبان ایران هست زبان ایرانم کهنترین آریاییش پارسی هست. وقتی تمام اروپا میتراپرست شدند تمام واژگانشونو از پارسی گرفتند و واژه های عربی بیش از این که فکر میکنیم دارای ریشه پارسی هست این خود نشانگر اینه تمدن و شاهنشاهی های سرزمین پارس ( ایران کهن بزرگ ) در جهان پخش شدند.
۹ - طبق نظریه های جدید تمام زبانهای جهان به غیر زبانهای مردم قبیله های دور افتاده همه از یک ریشه هستند و آن ریشه هم بخواطر کهن و نخستین تمدن جهان بودن ایران هست و زبان نخستین تمدن های ایران هم چیزی نیست جز پارسی باستان. شاخه های غربی، شرقی، جنوبی، شمالی و. . . تماما نقاط جغرافیایی هستند که زبان پارسی در آن پخش شده و این دسته بندی ها برای فهم و درک خود زبانشناسان هست ، همانطور که زبان ایرانو پارسی و زبان افغانستان دری و زبان تاجیکستان را تاجیکی نام بردند درصورتی که تمامش یک ریشه دارد و آن هم پارسی باستان هست زبانهای سغدی و تخاری قدمتس به اندازه نوشته های پارسی نیست.
نکته: آیا از پارسی کهن تر هم وجود داشته؟ این پرسشی هست که شاید برات پیش بیاد باید بگم اره وجود داشته ولی مادر زبانها نشد، چرا؟ چون گویشوران آریایی بودند که تمدن را بوجود آوردند بقیه منقرض و نابود شدند و آریایی ها در جهان نفوذ کردند، بازم شاید پرسش برات پیش بیاد بگی زبان مادی چی؟ باید بگم چنین زبان مادی وجود ندارد هیچ کتیبه ای ازش نیست و طبق نوشته های یونانی مردم ماد بدون مترجم با مردم پارس ارتباط برقرار میکردند و واژه ماد خود واژه ای پارسی و همریشه و هم معنی با میانه و مرکز هست منظور از مادها ، مردمان میانی هست یعنی دقیقا هگمتانه که مرکز ایران هست.
نتیجه: کتیبه های کهن ایران به سه زبان پارسی، ایلامی، اکدی نوشته میشد پس مردم به سه دسته تقسیم میشدند آریایی ها که زبانشان پارسی بود و ایلامی زبانها و اکدی زبانها
پرسش؟ چرا این زبان نامش پارسی هست؟
پاسخ: این زبانی هست که زبانشناسان مشخص کردند که همان زبان پارسی امروز هست و زبان استان پارس بوده، زبان هخامنشیان پارسی بوده، و گذشته همان زبان پارسیگ پهلوی است که رسیده به پارسی دری و پارسی نوین امروز.
نکته آخر: زبانها یا گرفته میشن از زبانهای دیگه یا همان زبان گذشته هستند که ادامه پیدا میکنند، باید بگم پارسی نوع دوم هست همان زبان گذشته هست که ادامه اش همین زبان رسمی کشور است. هرکس که ضد نام پارس است یک ایران ستیز است، نام نخستین ایران یکپارچه جهان، نام ایران بزرگ ( پارس ) بوده است.
نام ایران هرچند کهن باشد و در کتاب اوستا آمده باشد به شکل ایرانشهر یا ایرانویچ و. . . ولی باید بدونید نام بزرگترین ایران ( پارس ) بوده است. پارس خود ایران هست پس اگر با نامش مشکل دارید شما با تاریخ و سرزمین ایران مشکل دارید و این خود نشان ایرانستیزی است.
persian = پارسیان، پارسی
زبان رسمی از نخستین ایران تا امروز پارسی بوده است و این زبانی هست که به تمام ایراندوستان میرسد
پارس همریشه با واژگان پارت، پهلوگ، پهلوی، پارسوا، پارتا و. . . است.
ژنتیک هیچ اهمیتی ندارد این فرهنگ پارسایی است این فرهنگ ایران هست.
پایان

آیا ما می توانیم بگوییم که زبان پارسی نو با زبانهایی مانند کردی، بلوچی، پشتو و. . . دستکم پیوندی در حد پسرعمو را باهم دارند یا نه؟ هفت پشت غریبه که نیستند!
البته خیلیها این پیوند را نزدیکتر از این می دانند و خویشاوندی این زبانها را مانند پیوند برادری می دانند.
...
[مشاهده متن کامل]

دیدگاه سراستاد لازار سر جای خود ارجمند و باارزش ولی
ما که زبان پارسیگ یا پهلوی را پدر زبان خود می دانیم آیا می توانیم مانند فرزندی حسود و تمامیت خواه، پدر را فقط مال خود بدانیم و برادران را در حد بچه سر راهی پایین بیاوریم؟!
این تمامیت خواهی که شما دارید که دیگران را بسیار بیشتر، از پارسی دور می کند.
برخی زبان شناسان بر این باورند که زبانهای پشتو و سغدی دنباله زبان اوستایی اند یعنی پیوندی نزدیکتر از پارسی به اوستا دارند، نزدیکی و پیوند زبانهای بلوچی و کردی به زبان پهلوی یا پارسیگ هم انکار کردنی نیست پس همنام بودنِ فرزند با پدر، پیوند نزدیکتری در سنجش با دیگر برادران پدید نخواهد آورد.
اگر بدبینانه بگوییم که پارسی، برادری ندارد و با زبانهای همبومِ خود پسرعمو است باید بپذیریم که نیای همه این زبانها پارسی باستان است.
زبانهای پارسی باستان و سانسکریت را هم می توان مانند دو برادر دانست که ریشه و نیای آنها به زبان نیا هندواروپایی باز می گردد نه اینکه زبان پارسی مادر همه زبانهای جهان باشد!!! آخر کمی دانشورانه سخن بگویید.
زبانهای آلمانی و انگلیسی هم پیوندی با پهلوی ندارند می توان آنها را جدا شده از لاتین دانست ولی به هر حال دارای بُنمایه های کهنی نیستند در حالیکه اگر ما بخواهیم تنها بنمایه های پارسی نو را هم در نگاه آوریم به پیشینه ای کمابیش هزار و دویست ساله می رسیم ولی از این سو بنگریم دیگر زبانهای ایرانی مانند کردی، پشتو، بلوچی و. . هم مانند آلمانی و انگلیسی، کم بنیه و لاغر هستند.
نخستین سنگنبشته های شناخته شده از زبان سومری است که تنها کهنتر بودنِ آن زبان را نشان می دهد نه اینکه مادر زبانهای دیگر باشد.

در پاسخ به مهدی کشاورز
خودت پاسخ خودتو دادی پارسیگ پهلوی، یعنی پارسی پس میدونی که زبان های آریایی ابتدا یک ریشه داشته و آن هم زبان پارسی هست.
از خودت حرف نزن
بنگر به این نوشته پایین.

...
[مشاهده متن کامل]

پروفسور ژیلبر لازار، �ایران شناس�مشهور اهل فرانسه در این مورد این چنین گفته است:
زبانی که امروزه به نام�پارسی نو�می شناسیم و در دوران نخستین اسلامی به�پارسی دری�شهره بود را می توان به عنوان دنباله زبان پارسی میانه - که زبان رسمی، دینی و ادبی ایران�ساسانی�بود - طبقه بندی کرد که خود این زبان اخیر نیز بازمانده زبان پارسی باستان و نیز زبان دربار�هخامنشیان�بوده است. برخلاف سایر گویش ها و زبان های باستانی و نو ایرانی، مانند پارتی، سغدی، کردی، پشتو و غیره، زبان پارسی نو، در پی پارسی میانه ( پهلوی ) ، در نمودار درختی زبان های ایرانی در امتداد یکدیگر قرار می گیرند.
زبان�پارسی میانه ای�را که به دنبال پارسی باستان، پدید آمد، گاه، ( پهلوی ) نیز نامیده اند. این زبان، پس از دگرگونی گستردهٔ زبان پارسی باستان، هم در آواشناسی و هم در ساختار و دستور زبان، به گونهٔ ساده تر از نیای باستانی خود، پدید آمد.
خب زبان پارسیگ زبان پارسی نیست؟از یک منطقه دیگس؟😂😂😂
تنها زبانی که از باستان تا به امروز ادامه پیدا کرده پارسی هست.
ساسانیان هم به زبان خود پارسی میگفتند و نامشم بذاریم کنار زبانشناسان از جمله پرفسور ژیلبر لازار گفته این زبان پارسی هست که کهن تر هست، اینجور که تو میگی الان زبان انگلیسی و زبان المانی هم باید بیاد ادعا کنه قدیمی و حدید نداریم ما همه از یک ریشه زبانی هستیم
تمام زبانهای آریایی که امروزه هند و اروپایی شناخته میشن از پارسی گرفته شدند
زبان پارسی مادر تمام زبانهای جهان هست.
نخستین سنگ نوشته های باستانی به سه زبان پارسی باستان و ایلامی ، اکدی نوشته شدند
همانطور که نیبینی پارسی زبان نخست آریایی هست.

درست است که ما پارسی هزار سال پیش مانند شاهنامه را به خوبی درمی یابیم که زمینه ساز جایگیری این زبان در جایگاه زبانهای کلاسیک جهان شده ولی هرگز نمی توان ادعا کرد که پارسی کنونی با پارسیگ یا پهلوی 1500 تا 2000 سال پیش دقیقا یکی است!
...
[مشاهده متن کامل]

زبان پهلوی که بیشتر در ایرانِ باختری روامند بوده و زبان پارسی دری که در ایران خاوری ( خراسان بزرگ تا مرز چین ) گویشور داشته زادآوران پارسی کنونی هستند.
درواقع همه زبانهای ایرانی را می توان فرزندان یا گویشهای گوناگون همان زبان پهلوی یا پارسیگ اشکانی و ساسانی دانست که تا به امروز پایدار مانده اند البته به جز گویشهای پهلویِ آذربایگان ( آذری ) که گویشوران آن در چند سده گذشته ترکزبان شده اند.
درباره بودن نام کرد در بنمایه های باستانی، به نامهای سرزمینی مانند کاردوخ، کردو و کردوئنه در نوشته های گزنفون و. . برمی خوریم که جایی را نام می برند که با کردستان کنونی همتراز است.

در پاسخ به کاربر mkeshavarz2700@gmail. com
مهدی کشاورز
باید بگم زبانی که امروز به نام پارسی میشناسیم دقیقا همان زبان ساسانیان هست
که بهش پارسیگ پهلوی میگفتند.
نام کوردی یک نام کاملا جعلی هست و در هیچ یک از کتیبه ها یافت نمیشود اگر چنین چیزی وجود دارد یک کتیبه بیاورید برای من
...
[مشاهده متن کامل]

و این هم بگم در نوشته های یونانی در دوران باستان باز نام کورد وجود ندارد من همه رو دیدم
از این بگذریم درسته که زبان کوردی و پارسی همریشه هستند ولی زبان کوردی پیشینه دقیقی ندارد که بدانیم از کدوم شاخه از زبانهای ایرانی منشعب شده
به زبان ساسانیان پارسیگ میانه پهلوی میگویند.
این گفته زبانشناسان هست نه من و در کتیبه ها هم موجوده.
زبانشناسان گفتند طولانی ترین زبان تاریخ ایران که تا امروز زنده مانده زبان پارسی هست.
و همچنین کتیبه های تاریخی با پارسی نوشته شده
این نشون میده چقدر زبان پارسی کهن و قدیمی تر از همه هست
ساسانیان هم در استان پارس حکومت داشتند
زبانشون پارسی بود
کتاب اوستا ( کتاب مقدس زرتشتی ) را کاملتر کردند و بسیاری نوشته جدید بهش اضافه کردند
ساسانیان خود را جانشین هخامنشیان معرفی کردند و اعلام کردند ما از تبار هخامنشیان هستیم و بدنبال زنده کردن شکوه آنان
حالا برید ببینید در کتیبه ها داریوش شاه خود را پارسی از نژاد آریایی معرفی کرده ( مرجع ) : کتیبه سنگ نگاره نقش رستم
همینطور تاریخ نویسان یونانی هم همین نام را پارسیان و پارسیا ( پرشیا ) را نوشتند.
نام پارس به قدمت کل تاریخ هست و نام کهن ایران.
اگر در زمان پهلوی رضا شاه نام ایران را رسمی نمیکرد همچنان نام این سرزمین پارس میبود.
تمام اروپا ایرانو با نام پارسیان ( persian ) میشناسند
همچنین زبانهای ایرانیک تبدیل میشد به زبانهای پارسیک.
درضمن گذشته لری هم با نام پارس هست
بلوچ تغییر یافته پلوگ ( پهلوگ ) هست این هم یک نام پارسی هست.
زبان بلوچی همان زبان پارسی هست
چهار تا کتاب بخوانید تا انقدر این مردمو از نام پارس جدا نکنید.

در پاسخ به کاربر بالا
هنگامی که گفتمان بر تاریخ کهن ایران زمین می رود دیگر سخن از بخشبندی زبانها به پارسی وکردی و آذری و لری و. . . چندان درست نیست.
زبان ساسانیان و اشکانیان یعنی زبان پهلوی شمالی و جنوبی که پارسی میانه نیز نامیده می شود درواقع نیای زبانهای پارسی کنونی، کردی، لری، بلوچی و. . است و پیوند دادن پهلوی، تنها به یکی از این زبانها کار درستی نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

پس به همان نسبت که سنگنوشته های ساسانی برای پارسی است برای کردی و دیگر زبانهای ایرانی هم است.
در سده های پنجم و ششم هم حکومتهای روادیان و شدادیان در شروان و آذربایگان کردزبان بودند.

دو شاهنشاهی بزرگ پارسی که هویت آریایی ( ایرانه )
هخامنشیان ( پارس )
ساسانیان ( پارس )
سلسله ی ساسانیان را اردشیر بابکان بنیان نهاد. ۱۰تا از بزرگترین شاهان ساسانی عبارتند از: ( ۱ - خسروپرویز ۲ - شاپور اول ۳ - شاپور دوم ۴ - خسرو انوشیروان ۵ - اردشیر بابکان ۶ - بهرام گور یا بهرام اول ۷ - هرمز
...
[مشاهده متن کامل]
اول ۸ - هرمز سوم ۹ - یزدگرد اول۱۰ - یزدگرد دوم ) این اسامی از نظر شخصی خودم است. و من این افراد را فقط از لحاظ جنگ آوری و جنگجویی مقایسه کردم نه از نظر اقتصاد و مالیات زنده و همیشه پاینده باشید.

در تاریخ کشور ساسانیان بعد از اشکانیان حکومت داد حکومت ساسانیان وقتی اشکانیان ضعیف شد به دلایلی نالایقی پادشاهان خوش گذرانی و . . . . است و بعد اردشیر نوه ی ساسان وارد شد بوم بوم درق درق جنگید با حکومت اشکانیان و پیروز شد و حکومت ساسانیان که نام جدش بود نام حکومت را گذشت
خداحافظ
ساسانیان پس خسرو پرویز اردشیر دوم شاهپور دوم وسوم که همه از پادشاهان ساسانی بوده اند .
ساسانیان نام یک قومی است که پادشاه آنها اسم آن را ساسانیان گذاشته😉
کلوندی ها یکی از طوایف ایل چهار دول از نوادگان ساسانیان اند و همچنین کل ایل چهار دول از نوادگان ساسانیان اند .
ساسانیان جد قوم چهار دول هستند قوم چهار دول امروزه کرد زبان اند و در نواحی ایلام کرمانشاه کردستان ایران و عراق همدان شهرستان شاهین دژ آذر لاریجان غربی ساکن اند
نام پادشاهی که نواده هخامنشیان بودند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس