زیلع

لغت نامه دهخدا

زیلع. [ زَ ل َ ] ( ع اِ ) نوعی از مهره سپید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

زیلع. [ زَ ل َ ] ( اِخ ) شهری است به ساحل دریای حبشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام شهری به ساحل شرقی افریقیه نزدیک باب المندب. ( ابن بطوطه ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). نام شهری به حبشه. ( دمشقی ، یادداشت ایضاً ). گروهی از مردم سودان بر کران حبشه ، و این مردم مسلمانند و سرزمین آنان معروف به زیلع است. ابن حائک گوید از جزایر یمن جزیره زیلع است و در آنجا بازاری است و پوست بز از بلاد حبشه بدانجا آرند و فروشند. قریه ای است بر کنار دریا از نواحی حبشه... ( از معجم البلدان ). شهر و بندر سومالی که در مشرق افریقا و برکنار خلیج عدن واقع است و پس از تأسیس دولت اکسوم اهمیت یافت و با هندوستان رابطه مستقیم برقرار کرد. پس از انحطاط اکسوم ( قرن ششم میلادی ) بر اهمیتش افزوده شد و بعدها یکی از مهمترین بنادر افریقای شرقی برای تجارت برده گردید و درقرن پانزدهم میلادی تحت اشغال ترکان عثمانی درآمد و در سال 1516 م. پرتقالی ها آنرا گرفتند و سوزانیدند. پس از آن مدت سه قرن تحت سلطه شریفهای «مخا» بود و در سال 1870 م. بتصرف مصر و در سال 1884 بتصرف بریتانیا درآمد و با تأسیس دولت جمهوری سومالی ( 1960 م. )استیلای بریتانیا پایان یافت. ( از دایرة المعارف فارسی ). حبشه مملکتی است... و ولایت و توابع بسیار دارد و از مشاهیر بلادش «بجا» و «زیلع» و «عیذاب »... است. ( نزهة القلوب ج 3 ص 268 ). رجوع به معجم البلدان شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس