[ویکی فقه] باورمندان به ادیان توحیدی به نغمه های جاودانگی انبیای خویش گوش فرا می دهند و بدان دل می سپارند و ایمان دارند. این ادیان وقتی کسی را مؤمن تلقی می کنند که به جاودانگی یا رستاخیز باور داشته باشد. دیگر ادیان هم هر یک به نوعی به زندگی پس از مرگ قائلند. آنچه در پی می آید، تلاشی است که متفکران عرصه کلام و فلسفه در ارزیابی زندگی پس از مرگ و کیفیت آن بر فرض وجود، ارائه کرده اند. درست است که مؤمنان، به دلیل وحی، که بالاترین ادله است، به زندگی پس از مرگ باور دارند، اما متفکران مؤمن کوشیده اند تا در باب چگونگی و کیفیت آن به تامل پردازند.
پرسش هر انسانی که اندکی آشنایی با اطراف خود پیدا می کند و از لوازم زندگی کنونی سر در می آورد، این است که آیا پس از مرگِ بدن باقی هستیم یا مرگ، پایان وجود ماست؟ اگر باقی هستیم زندگی بعدی ما به چه صورت است؟ اگر چند پرسش حساس در زندگی آدمی باشد، این پرسش یکی از آنهاست. شاهد این سخن آن است که پرسش مذکور نه در دوره ای خاص از تاریخ محصور شده و نه در مرز خاصی از جغرافیا محدود گشته است. باورمندان به ادیان توحیدی به نغمه های جاودانگی انبیای خویش گوش فرا می دهند و بدان دل می سپارند و ایمان دارند. این ادیان وقتی کسی را مؤمن تلقی می کنند که به جاودانگی یا رستاخیز باور داشته باشد. دیگر ادیان هم هر یک به نوعی به زندگی پس از مرگ قائلند. آنچه در پی می آید، تلاشی است که متفکران عرصه کلام و فلسفه در ارزیابی زندگی پس از مرگ و کیفیت آن بر فرض وجود، ارائه کرده اند. درست است که مؤمنان، به دلیل وحی، که بالاترین ادله است، به زندگی پس از مرگ باور دارند، اما متفکران مؤمن کوشیده اند تا در باب چگونگی و کیفیت آن به تامل پردازند. مسلم است که این تلاش در حد بشری است و از این رو در طول تاریخ با تغییرات و دگرگونیها و پیشرفتها قرین بوده است. پرسشهای فراوانی در این باره پیش رو قرار دارند که همگام با پیشرفتها در عرصه های دیگر هم پاسخ دریافت می کنند و هم زمینه ساز پرسشهای عمیقتر می شوند.
مسائل زیر بنایی
هر پاسخی به پرسش یاد شده، متوقف بر دو مساله مشکل فلسفی است، مساله اول به «مساله نفس و بدن» (The Problem of Mind and Body) معروف است، یعنی مساله ناظر به تبیین رابطه میان نفس و بدن (دوگانه انگار باشیم) یا حالتهای نفسانی و حالتهای بدن (اگر تک انگار باشیم) مخصوصاً حالتهای مغزی و اعصابی. این مساله از مهمترین مسائل ذهن (نفس) به شمار می آید، زیرا نه فقط تحقیق در مساله «بقای فرد پس از مرگ جسمانی» بر مساله یاد شده مبتنی است، بلکه بحثهای دیگر فلسفه ذهن همچون مباحث آگاهی، هویت شخصی (مساله دوم)، آزادی اراده، بیماری روانی، نفش ذهن در رفتار و مقایسه میان نفسانیات آدمی و دیگر حیوانات و. . . نیز بر آن تکیه دارد. در پاسخ به این مساله نظریه های متفاوتی ارائه شده که معمولا به دو دسته تنظیم می شوند:الف. نظریه های فیزیکالیستی یا ماده گرایانه که متفقا بر این باورند که انسان یک موجود کاملاً فیزیکی است و چیزی به عنوان نفس یا روح غیر مادی و غیر بدنی وجود ندارد.ب. نظریه های دوگانه انگارانه که بر این باورند که آدمی به نوعی مرکب از بدن فیزیکی و روح غیر مادی است.البته قابل توجه است که عده ای از طرفداران این نظریه به روح غیر مادی جایگاه ویژه ای داده آن را جوهر اصلی شخص انسانی معرفی می کنند و عده ای هر دو ساحت بدن و روح را. خلاصه این مساله در بحث ما به این صورت در می آید که «انسان چگونه موجودی است؟» یا «حقیقت انسان چیست؟» مساله دوم به مساله «هویت شخصی» (personal Identity) معروف است. بر چه اساسی می توان گفت که فرد خاصی که در عالم دیگر وجود خواهد داشت همان فردی است که در این جهان به سر برده است؟ عده ای ملاک عینیت یا هو هویت مذکور را مثلا بر عهده بدن و عده ای دیگر به حساب حافظه گذاشته اند. اکنون این دو مساله را با تفصیل بیشتری بررسی می کنیم:
حقیقت انسان
ما هم در علم و هم در زندگی روزمره، اشیاء و موجودات را طبقه بندی می کنیم؛ به تعبیر دیگر، اشیاء و موجودات را در مجموعه هایی با نامهای متعدد قرار می دهیم. کیفیت این رده بندی آثار فراوانی را به همراه دارد؛ خوردنی و غیر خوردنی، اجسام آسمانی و زمینی، موجودات بیماری زا و درمانگر. نمونه هایی از رده بندیهای رایج در علوم مختلف است. اما یک عنصر مهم در طبقه بندی موجودات، که عموما در نظر گرفته می شود عنصر «حیات» است: آیا فلان موجود زنده است یا نه؟ از این جهت با دو مجموعه سرو کار داریم که اجتماع آنها همه اشیاء عینی را در بر می گیرد. این عنصر به قدری محوری و اساسی است که اگر ندانیم موجودی زنده است یا غیر زنده، به سختی می توان گفت که از آن تصوری قابل توجه داریم. عنصر دیگر، که اساسی بودن آن در همین حد از روشنی و وضوح است، «ذهن داشتن» است: آیا شیئی که به من نزدیک می شود ذهن دارد یا نه؟ از آنجا که جهت گیریهای ما در برابر اشیاء اطراف خود وقتی مشخص می شود که بدانیم شیء مذکور، مثلا احساساتی چون لذت و درد، یا عواطف و غیره را دارد یا نه، پرسش مذکور پرسش نا مانوسی نیست. از همین جهت است که ما خود را موجودی شاخص در میان سایر موجودات ذهنمند می دانیم و بر این باوریم که عواطف ما و توانایی ما بر عملیاتی چون انتزاع، اختراع و غیره در سطحی بسیار عالی است. تردیدی نیست که حالتها و وقایعی را که ما انسانها در زندگی خود تجربه می کنیم به دو مجموعه حالتهای جسمانی (Physical States) و ذهنی (Mental States) قابل تقسیم است. تمایز میان اعضای این دو مجموعه به گونه ای است که تحویل هیچ یک به دیگری ممکن به نظر نمی رسد و دست کم با وجود تلاشهای بسیاری که تا کنون به عمل آمده، و به احتمال قوی هیچ وقت، چنین تحویلی به سامان نرسیده و نخواهد رسید. هر دو مجموعه، اعضای فوق العاده متنوع و گوناگونی دارد که از هر عضو آن گاه زیر مجموعه های متعددی را می توان ساخت. مثلا پاره ای از حالتهای نفسانی زیر پوشش واژه «احساسات» (Feeling) قرار می گیرند، از جمله: درد، خارش و احساسهای بصری مختلف؛ و پاره ای دیگر زیر پوشش واژه «طرز تلقیهای گزاره ای» (Propositional Attitudes) جای می گیرند همچون: باور، میل و امید؛ و پاره ای دیگر زیر عنوان «عواطف»، (Emotions) مثل خشم، سرور و افسردگی .
ملاکهای دسته بندی حالات انسانی
...
پرسش هر انسانی که اندکی آشنایی با اطراف خود پیدا می کند و از لوازم زندگی کنونی سر در می آورد، این است که آیا پس از مرگِ بدن باقی هستیم یا مرگ، پایان وجود ماست؟ اگر باقی هستیم زندگی بعدی ما به چه صورت است؟ اگر چند پرسش حساس در زندگی آدمی باشد، این پرسش یکی از آنهاست. شاهد این سخن آن است که پرسش مذکور نه در دوره ای خاص از تاریخ محصور شده و نه در مرز خاصی از جغرافیا محدود گشته است. باورمندان به ادیان توحیدی به نغمه های جاودانگی انبیای خویش گوش فرا می دهند و بدان دل می سپارند و ایمان دارند. این ادیان وقتی کسی را مؤمن تلقی می کنند که به جاودانگی یا رستاخیز باور داشته باشد. دیگر ادیان هم هر یک به نوعی به زندگی پس از مرگ قائلند. آنچه در پی می آید، تلاشی است که متفکران عرصه کلام و فلسفه در ارزیابی زندگی پس از مرگ و کیفیت آن بر فرض وجود، ارائه کرده اند. درست است که مؤمنان، به دلیل وحی، که بالاترین ادله است، به زندگی پس از مرگ باور دارند، اما متفکران مؤمن کوشیده اند تا در باب چگونگی و کیفیت آن به تامل پردازند. مسلم است که این تلاش در حد بشری است و از این رو در طول تاریخ با تغییرات و دگرگونیها و پیشرفتها قرین بوده است. پرسشهای فراوانی در این باره پیش رو قرار دارند که همگام با پیشرفتها در عرصه های دیگر هم پاسخ دریافت می کنند و هم زمینه ساز پرسشهای عمیقتر می شوند.
مسائل زیر بنایی
هر پاسخی به پرسش یاد شده، متوقف بر دو مساله مشکل فلسفی است، مساله اول به «مساله نفس و بدن» (The Problem of Mind and Body) معروف است، یعنی مساله ناظر به تبیین رابطه میان نفس و بدن (دوگانه انگار باشیم) یا حالتهای نفسانی و حالتهای بدن (اگر تک انگار باشیم) مخصوصاً حالتهای مغزی و اعصابی. این مساله از مهمترین مسائل ذهن (نفس) به شمار می آید، زیرا نه فقط تحقیق در مساله «بقای فرد پس از مرگ جسمانی» بر مساله یاد شده مبتنی است، بلکه بحثهای دیگر فلسفه ذهن همچون مباحث آگاهی، هویت شخصی (مساله دوم)، آزادی اراده، بیماری روانی، نفش ذهن در رفتار و مقایسه میان نفسانیات آدمی و دیگر حیوانات و. . . نیز بر آن تکیه دارد. در پاسخ به این مساله نظریه های متفاوتی ارائه شده که معمولا به دو دسته تنظیم می شوند:الف. نظریه های فیزیکالیستی یا ماده گرایانه که متفقا بر این باورند که انسان یک موجود کاملاً فیزیکی است و چیزی به عنوان نفس یا روح غیر مادی و غیر بدنی وجود ندارد.ب. نظریه های دوگانه انگارانه که بر این باورند که آدمی به نوعی مرکب از بدن فیزیکی و روح غیر مادی است.البته قابل توجه است که عده ای از طرفداران این نظریه به روح غیر مادی جایگاه ویژه ای داده آن را جوهر اصلی شخص انسانی معرفی می کنند و عده ای هر دو ساحت بدن و روح را. خلاصه این مساله در بحث ما به این صورت در می آید که «انسان چگونه موجودی است؟» یا «حقیقت انسان چیست؟» مساله دوم به مساله «هویت شخصی» (personal Identity) معروف است. بر چه اساسی می توان گفت که فرد خاصی که در عالم دیگر وجود خواهد داشت همان فردی است که در این جهان به سر برده است؟ عده ای ملاک عینیت یا هو هویت مذکور را مثلا بر عهده بدن و عده ای دیگر به حساب حافظه گذاشته اند. اکنون این دو مساله را با تفصیل بیشتری بررسی می کنیم:
حقیقت انسان
ما هم در علم و هم در زندگی روزمره، اشیاء و موجودات را طبقه بندی می کنیم؛ به تعبیر دیگر، اشیاء و موجودات را در مجموعه هایی با نامهای متعدد قرار می دهیم. کیفیت این رده بندی آثار فراوانی را به همراه دارد؛ خوردنی و غیر خوردنی، اجسام آسمانی و زمینی، موجودات بیماری زا و درمانگر. نمونه هایی از رده بندیهای رایج در علوم مختلف است. اما یک عنصر مهم در طبقه بندی موجودات، که عموما در نظر گرفته می شود عنصر «حیات» است: آیا فلان موجود زنده است یا نه؟ از این جهت با دو مجموعه سرو کار داریم که اجتماع آنها همه اشیاء عینی را در بر می گیرد. این عنصر به قدری محوری و اساسی است که اگر ندانیم موجودی زنده است یا غیر زنده، به سختی می توان گفت که از آن تصوری قابل توجه داریم. عنصر دیگر، که اساسی بودن آن در همین حد از روشنی و وضوح است، «ذهن داشتن» است: آیا شیئی که به من نزدیک می شود ذهن دارد یا نه؟ از آنجا که جهت گیریهای ما در برابر اشیاء اطراف خود وقتی مشخص می شود که بدانیم شیء مذکور، مثلا احساساتی چون لذت و درد، یا عواطف و غیره را دارد یا نه، پرسش مذکور پرسش نا مانوسی نیست. از همین جهت است که ما خود را موجودی شاخص در میان سایر موجودات ذهنمند می دانیم و بر این باوریم که عواطف ما و توانایی ما بر عملیاتی چون انتزاع، اختراع و غیره در سطحی بسیار عالی است. تردیدی نیست که حالتها و وقایعی را که ما انسانها در زندگی خود تجربه می کنیم به دو مجموعه حالتهای جسمانی (Physical States) و ذهنی (Mental States) قابل تقسیم است. تمایز میان اعضای این دو مجموعه به گونه ای است که تحویل هیچ یک به دیگری ممکن به نظر نمی رسد و دست کم با وجود تلاشهای بسیاری که تا کنون به عمل آمده، و به احتمال قوی هیچ وقت، چنین تحویلی به سامان نرسیده و نخواهد رسید. هر دو مجموعه، اعضای فوق العاده متنوع و گوناگونی دارد که از هر عضو آن گاه زیر مجموعه های متعددی را می توان ساخت. مثلا پاره ای از حالتهای نفسانی زیر پوشش واژه «احساسات» (Feeling) قرار می گیرند، از جمله: درد، خارش و احساسهای بصری مختلف؛ و پاره ای دیگر زیر پوشش واژه «طرز تلقیهای گزاره ای» (Propositional Attitudes) جای می گیرند همچون: باور، میل و امید؛ و پاره ای دیگر زیر عنوان «عواطف»، (Emotions) مثل خشم، سرور و افسردگی .
ملاکهای دسته بندی حالات انسانی
...
wikifeqh: زندگی_پس_از_مرگ