زمین کشاورزی


معنی انگلیسی:
farmland

واژه نامه بختیاریکا

بکال

دانشنامه عمومی

زمین کشاورزی ( به انگلیسی: Agricultural land ) معمولاً زمینی است که به کشاورزی اختصاص داده شده است، [ ۱] استفاده سیستماتیک و کنترل شده از دیگر شکل های زندگی — به ویژه پرورش دام و تولید محصول کشاورزی — برای تولید غذا برای انسان. [ ۲] [ ۳] این به طور کلی مترادف با هم زمین کشاورزی ( farmland ) یا زمین محصول کشاورزی ( cropland ) است و هم چراگاه یا مرتع را دربر می گیرد.
بر اساس تعاریف فائو، زمین های کشاورزی تا سال ۲۰۱۱، ۳۸٫۴ درصد از مساحت زمین را پوشش می دهد. مراتع دائمی ۶۸٫۴ درصد از کل زمین های کشاورزی ( ۲۶٫۳ درصد از مساحت زمین جهان ) ، زمین های زراعی ( محصولات ردیفی ) ۲۸٫۴ درصد از کل زمین های کشاورزی ( ۱۰٫۹ درصد از سطح زمین های جهانی ) و محصولات دائمی ( به عنوان مثال تاکستان ها و باغ ها ) ۳٫۱٪ ( ۱٫۲٪ از مساحت زمین جهان ) هستند. [ ۴] [ ۵]
• کل زمین مورد بهره برداری برای تولید غذا: ۴۹٬۱۱۶٬۲۲۷ کیلومتر مربع یا ۱۸٬۹۶۳٬۸۸۱ مایل مربع
• زمین قابل کشت: ۱۳٬۹۶۳٬۷۴۳ کیلومتر مربع یا ۵٬۳۹۱٬۴۳۱ مایل مربع
• مراتع دائمی: ۳۳٬۵۸۵٬۶۷۶ کیلومتر مربع یا ۱۲٬۹۶۷٬۵۰۲ مایل مربع
• محصولات دائمی: ۱٬۵۳۷٬۳۳۸ کیلومتر مربع یا ۵۹۳٬۵۷۰ مایل مربع
در سطح جهانی، مقدار کل مراتع دائمی طبق FAO از سال ۱۹۹۸ کاهش یافته است، [ ۶] تا حدی به دلیل کاهش تولید پشم به سود الیاف مصنوعی ( مانند پلی استر ) و پنبه بوده است. [ ۷]
منبع: کتابخانه هلگی، [ ۸] بانک جهانی، فاوستات
عکس زمین کشاورزی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

کشتمند. [ ک ِ م َ ] ( اِ مرکب ) کشت. حرث. محصول. مزروع. کشته. آنچه کاشته شده باشد. ( یادداشت مؤلف ) . کشاورزی. زراعت :
نگه کرد ناگاه بهرام گور
جهان دید پر کشتمند و ستور.
فردوسی ( شاهنامه ج 4ص 1859 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جهان دید یکسر پر از کشتمند
در و دشت پر گاو و پرگوسفند.
فردوسی.
اگر کشتمندی شود کوفته
وزان رنج کارنده آشوفته.
فردوسی.
و گر کشتمندی بکوبد بپای
و گر پیش لشکر بجنبد ز جای.
فردوسی.
تو کشتمند جهانی ز داس مرگ بترس
کنونکه زرد شدستی چو گندم بخسی.
ناصرخسرو.
دانا داند کز آب جهل نروید
جز که همه دیو کشتمند و نهاله.
ناصرخسرو.
کشتمند تست عمر و تو به عقلت برزگر
هر چه کشتی بی گمان امروز فردا بدروی.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 462 ) .
کف جواد تو چون ابر بهارست راست
زو زده بر شوره زار ژاله چو برکشتمند.
سوزنی.
دهقان کشتمند رضای خدای باش
وندر زمین فربه دل تخم خیر کار.
سوزنی.
|| زمین زراعی. کشت. مزرعه. کشتزار : و همه زمینهای پادشاهی مساحت کردیم و بر هر جفتی زمین خراجی نهادیم از هر جفتی کشتمند یک درم و یک قفیز از آن غله زمین. . . ( ترجمه طبری بلعمی ) . ایشان [ بنی قینقاع ] هفتصد تن بودند از ضعیفان و پیران و کودکان و ایشان را کشتمند نبود چهارپایان بسیاربود. ( ترجمه طبری بلعمی ) .
هم از چارپای و هم از کشتمند
از ایشان بما بر چه مایه گزند.
فردوسی.
فرود آمد از اسب شاه بلند
شراعی زدند از بر کشتمند.
فردوسی.
بریزند خونش بدان کشتمند
برد گوشت آنکس که یابد گزند.
فردوسی ( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2118 ) .
به دخل نیک و به تربت خوش و به آب تمام
به کشتمند و به باغ و به بوستان برور.
فرخی.
ز کشتمندان زان روستای بلخ هنوز
همی کشند سر و پای کشته بر زنبر.
عنصری.
دو منزل زمین تا لب هیرمند
بد آب خوش و بیشه و کشتمند.
اسدی.
به نزد سراندیب کوهی بلند
پر از بیشه و مردم و کشتمند.
اسدی.
همی تا بر آید به هر کشتمندی
همی تا بروید به هر مرغزاری.
مسعودسعد.
درخت بارور در کشتمندان
چو بنشاندند رستند از دمندان.
زراتشت بهرام.
|| کشاورز. دهقان. زارع :
به شهری کجا برگذشتی سپاه
نیازاردی کشتمندی براه.
فردوسی.
وگر برف و باد سپهر بلند
بدان کشتمندان رساند گزند.
فردوسی.

۱۲. کیل. به. فلانی. فروخته. شد. . معنی. کیل
مزرعه
اسم دیگر زمین کشاورزی ۵ حرفی که آخرش ه باشد

بپرس