فرهنگ اسم ها
معنی: زرنگار، نوعی صنعت در طلاکاری
برچسب ها: اسم، اسم با ز، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
شمشیر زرنشان تو چون تیغ آفتاب
اسباب قتل نیست اساس تجمل است.
زکی ندیم ( از آنندراج ).
در کف سپرش نه زرنشان است خورشید سپر خود آسمان است.
محسن تأثیر ( ایضاً ).
|| در بیت زیر ظاهراً بمعنی زرین ، چون زر و زرد آمده است : بروز بزم ز کف تو زر چنان بارد
که از شجر ورق زرنشان ز باد خزان.
سوزنی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
نوعی از صنعت کوفت شمشیر فودی که با زر آن را منقش کرده باشند و زرنگار و مذهب .
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] طلایی.
۳. (اسم، صفت فاعلی ) [قدیمی] کسی که پیشه اش تذهیب و طلاکاری است، تذهیب کار، زرنشانگر.
پیشنهاد کاربران
پاک - مطهر - دل صاف
معنای کلمه ی زرنشان یعنی طلا ی درخشان . مانند طلا نورانی