زال
/zAl/
مترادف زال: سالخورده، سالدیده، سالمند، سپیدمو، کهنسال، مسن
متضاد زال: جوان
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: سفید مو، نام پهلوان افسانه ای ایران، از شخصیت های شاهنامه، ( = زر ) سفید موی، ( اَعلام ) پسر سام و پدر رستم، پهلوان افسانه ای ایران، که به وسیله ی سیمرغ پرورش یافت، جهان پهلوان ایرانی، پیر و سفید مو، نام فرزند سام نریمان و پدر رستم پهلوان شاهنامه
برچسب ها: اسم، اسم با ز، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
شیخ و فانی و یفن هم و هرم پیر است و زال
حیزبون ، شهله ، عجوزه دردبیس و شهبره.
( نصاب ).
زن پیر فرتوت سفیدموی و مرد پیر. ( غیاث اللغات ). مرحوم ملک الشعراء در ذیل تاریخ سیستان آرد: در کتب لغت فارسی و در تتبع کتب پهلوی معلوم شده است که زال و زار و زروان و زرفان و زرهان و زرهون و زربان و زرمان همه از یک ریشه و بمعنی پیر و صاحب موی سپید است و در این معنی فرهنگ های فارسی هم اگرچه معانی مجازی را غالباً اصل گرفته اند لیکن معلوم میدارد که ریشه لغت در استعمالات بعد از اسلام تا اندازه ای محفوظ بوده است و زال راچون موی سپید بوده است زال گفته اند؛ یعنی پیر و سپیدموی. ( تاریخ سیستان ص 23 ).یا رب چرا نبرّد مرگ از ما
این سالخورده زال تن آسان را.
منجیک ( از لغت فرس اسدی ص 312 ).
پیرزنی دید و چیزی در بغل گرفته ، گفت زالا چه داری. ( تاریخ سیستان ).شب تیره ستاره گرد او در
چو حورانند گرد زشت زالی.
ناصرخسرو.
زال گفتی همیشه با دخترپیش تو باد مردن مادر.
سنائی.
کای ملک موت من نه مهستی ام من یکی پیر زال محنتی ام.
سنائی.
هست همانا بزرگ بینی آن زال چادر از آن عیب پوش بینی زال است.
خاقانی.
زال ارچه موی چون پر زاغ آرزو کندبر زاغ کی محبت عنقا برافکند.
خاقانی.
او جمیل است و یحب الجمال کی جوان نو گزیند پیر زال.
مولوی.
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن وپیلتن.
سعدی ( گلستان ).
یکی گربه در خانه زال بودکه برگشته ایام و بدحال بود.
سعدی ( بوستان ).
چنان سایه گسترد بر عالمی که زالی نیندیشد از رستمی.
سعدی ( بوستان ).
زال که او حامل باد و دم است حامل رازش مکن ار محرم است.
امیرخسرو دهلوی.
|| مجازاً، بمعنی کهن و قدیم و بدین معنی گاه صفت دهر یا دنیا یا روزگار و گاه کنایت از آن آمده است : چشم همی دارم تا در جهان
نوحه پدید آید از این دهر زال.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
پیرفرتوت، پیرسفیدموی، مردبسیارپیر، زن پیر
( صفت ) ۱ - پیر سفید موی . ۲ - شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد . ۳ - حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد ( مانند خرگوش راسو ) . یا زال بد افعال ( بد فعال ) دنیا عالم . یا زال سر سفید سیه دل ۱ - دنیا. ۲ - شخص بی مهر و شفقت . یا زال سفید رو دنیا جهان . یا زال عقیم دنیا جهان . یا زال گوز ( گوژ ) پشت آسمان فلک . یا زال مستحاضه دنیا جهان . یا زال مو سیه ( سیاه ) ۱ - دنیا جهان . ۲ - چنگ ( ساز معروف ).
دهی است از دهستان پرزندات بخش زنوز شهرستان مرند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) [قدیمی] پیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن پسر: رشته تا یکتاست آن را زور «زالی» بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر (سنائی: ۱۶۴ ).
۳. (اسم، صفت ) [قدیمی، مجاز] دنیا: این زال سرسپید سیه دل طلاق ده / آنک ببین معاینه فرزند شوهرش (خاقانی: ۲۲۰ ).
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
زال (مرند). زال یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان هرزندات غربی بخش مرکزی شهرستان مرند واقع شده است.
• «نتایج سرشماری ایران در سال ۱۳۸۵». درگاه ملی آمار. بایگانی شده از روی نسخه اصلی در ۲۱ آبان ۱۳۹۲.
اهالی با فرهنگ و یک مسجد قدیمی ۱۰۰ ساله که همین الان هم مورد استفاده دارد
• روستاهای شهرستان مرند
• مقاله های دارای شرح مختصر
• شرح مختصر متفاوت با ویکی داده
• مختصات در ویکی داده
• صفحاتی که از جعبه اطلاعات منطقه مسکونی بدون مختصات استفاده می کنند
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد روستاها
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف• «نتایج سرشماری ایران در سال ۱۳۸۵». درگاه ملی آمار. بایگانی شده از روی نسخه اصلی در ۲۱ آبان ۱۳۹۲.
اهالی با فرهنگ و یک مسجد قدیمی ۱۰۰ ساله که همین الان هم مورد استفاده دارد
• روستاهای شهرستان مرند
• مقاله های دارای شرح مختصر
• شرح مختصر متفاوت با ویکی داده
• مختصات در ویکی داده
• صفحاتی که از جعبه اطلاعات منطقه مسکونی بدون مختصات استفاده می کنند
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد روستاها
wiki: زال (مرند)
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: زال زر) در شاهنامه، پدر رستم و پسر سام . هنگام تولد سپیدموی بود و سام که داشتن چنین فرزندی را ننگ می شمرد، فرمان داد تا زال را در ستیغ البرز در نزدیک آشیانۀ سیمرغ نهادند. سیمرغ زال را برگرفت و نزد بچه های خود برد و زال را سیمرغ به برومندی پرورد. سرانجام سام هوای بردن فرزند خود را کرد. زال میل رفتن نداشت . سیمرغ دل او را به بازگشت به زابلستان خشنود کرد و پری از خود به او داد که در دشواری ها آن را بر آتش نهد، تا سیمرغ به یاری اش بشتابد. منوچهر سام و زال را به درگاه خود خواند و آن ها را خلعت داد و نواخت . سام پادشاهی سیستان و پیرامون را یافت . زال در سفر به کابل به رودابه، دختر مهراب، شاه کابل، دل باخت و او را به همسری گزید، که از این پیوند رستم زاده شد. زال از نوجوانی تا پایان عمر (که خبری دربارۀ آن نداریم ) همواره دلاوری برجسته بود.
wikijoo: زال
مترادف ها
زال، ادم سفید مو و چشم سرخ، شخص فاقد مواد رنگدانه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
زال یا دستان از قهرمانان اسطوره ای ایرانی است که نامش در شاهنامه رفته است. زال در پارسی به معنای سپیدمو است. وی پسر سام و پدر رستم است. سام از آن که پسرش با موی سپید ( آلبینیسم ) و در شکل پری یا دیو به دنیا آمده بود ناخرسند بود. از این رو او را در پای البرز کوه که سیمرغ بر آن آشیان داشت رها کرد. سیمرغ نوزاد را یافت و به آشیانه خود برد و بزرگ کرد. از این پس سیمرغ تا پایان زندگی یاور زال و پسرش رستم است.
... [مشاهده متن کامل]
سام بیشتر به آن دلیل نگران بود که اگر بزرگان و سرداران زابلی هنگامی که زال را با سپیدموی مشاهده کنند و از او دلیلش را بپرسند چه جوابی به بزرگان دارد بدهد، بر همین اساس تصمیم گرفت تا کودک را که اهریمن نژاد نامیده بود از خود دور کند تا مورد شماتت قرار نگیرد. اقدام سام بدین صورت نقل شده است:
روابط میان ایران و زابل از دوران فریدون و نریمان کم وبیش پایدار بود ولی در دوران منوچهر و سام این روابط مستحکم تر گشت. منوچهر، پادشاه ایران، وقتی از کار سام آگاه گشت فرزندش نوذر را به زابل فرستاد تا حضورش را به نزد منوچهر به وی ابلاغ نماید. سام وقتی پیام پادشاه را شنید خاکبوس گشت و سریعاً همراه نوذر به نزد منوچهر شتافت. هنگامی که منوچهر بر تخت می نشست در طرف راست و چپ او قارن و سام نشستند تا سالاربار زال آراسته به زرّین کلاه و زرّین عمود به حضور پادشاه و حضار آورد همه از جمال و زیبایی زال حیرت زده شدند.
منوچهر مشتاق بود از چند و چون جریان زال و علت طرد و پرورش او توسط سیمرغ را از زبان سام بشنود و سام همه وقایع را بر منوچهر عرضه داشت آنگاه منوچهر از ستاره شناسان و موبدان خواست تا آیندهٔ زال را پیش بینی نمایند. منجمان از روی علائم، زال را پهلوانی نامدار ابراز داشتند و چون منوچهر این گونه شنید خلعتی مناسب زال و اطرافیان تدارک دید. سام بسیار از منوچهر سپاسگزاری نمود و هنگام خروج از پایتخت، ایرانیان از کوی و برزن به بدرقه زابلیان آمده و ایشان تا بیرون شهر بدرقه نمودند. پیش از جدایی سام از منوچهر، شاه ایران فرمانی داد مبنی بر اینکه زال از امروز شاه زابل گشته و سام برای فتح مازندران رهسپار گردد.
زال به همراه پدر و گردان زابلی که به ایران رفته بودند به زادگاهش برگشت، سام همه سران و بزرگان کشور را جمع نمود و پس از ابلاغ حکم شاه ایران، بدیشان گفت که باید به گرکسار و مازندران لشکرکشی نماید از این رو زین پس شاه این کشور زال فرزندم خواهد بود و انتظار من اینست همه او را یاری و گوش به فرمان او باشید و بدانید که زال زینهار من است. سپس سام رو به فرزندش زال نمود و گفت به داد و دهش حکم رانی کن و آرام باش و چنان دادن که زابل خان توست و این خان و مان هر چه آبادتر دل دوستداران تو شادتر.
... [مشاهده متن کامل]
سام بیشتر به آن دلیل نگران بود که اگر بزرگان و سرداران زابلی هنگامی که زال را با سپیدموی مشاهده کنند و از او دلیلش را بپرسند چه جوابی به بزرگان دارد بدهد، بر همین اساس تصمیم گرفت تا کودک را که اهریمن نژاد نامیده بود از خود دور کند تا مورد شماتت قرار نگیرد. اقدام سام بدین صورت نقل شده است:
روابط میان ایران و زابل از دوران فریدون و نریمان کم وبیش پایدار بود ولی در دوران منوچهر و سام این روابط مستحکم تر گشت. منوچهر، پادشاه ایران، وقتی از کار سام آگاه گشت فرزندش نوذر را به زابل فرستاد تا حضورش را به نزد منوچهر به وی ابلاغ نماید. سام وقتی پیام پادشاه را شنید خاکبوس گشت و سریعاً همراه نوذر به نزد منوچهر شتافت. هنگامی که منوچهر بر تخت می نشست در طرف راست و چپ او قارن و سام نشستند تا سالاربار زال آراسته به زرّین کلاه و زرّین عمود به حضور پادشاه و حضار آورد همه از جمال و زیبایی زال حیرت زده شدند.
منوچهر مشتاق بود از چند و چون جریان زال و علت طرد و پرورش او توسط سیمرغ را از زبان سام بشنود و سام همه وقایع را بر منوچهر عرضه داشت آنگاه منوچهر از ستاره شناسان و موبدان خواست تا آیندهٔ زال را پیش بینی نمایند. منجمان از روی علائم، زال را پهلوانی نامدار ابراز داشتند و چون منوچهر این گونه شنید خلعتی مناسب زال و اطرافیان تدارک دید. سام بسیار از منوچهر سپاسگزاری نمود و هنگام خروج از پایتخت، ایرانیان از کوی و برزن به بدرقه زابلیان آمده و ایشان تا بیرون شهر بدرقه نمودند. پیش از جدایی سام از منوچهر، شاه ایران فرمانی داد مبنی بر اینکه زال از امروز شاه زابل گشته و سام برای فتح مازندران رهسپار گردد.
زال به همراه پدر و گردان زابلی که به ایران رفته بودند به زادگاهش برگشت، سام همه سران و بزرگان کشور را جمع نمود و پس از ابلاغ حکم شاه ایران، بدیشان گفت که باید به گرکسار و مازندران لشکرکشی نماید از این رو زین پس شاه این کشور زال فرزندم خواهد بود و انتظار من اینست همه او را یاری و گوش به فرمان او باشید و بدانید که زال زینهار من است. سپس سام رو به فرزندش زال نمود و گفت به داد و دهش حکم رانی کن و آرام باش و چنان دادن که زابل خان توست و این خان و مان هر چه آبادتر دل دوستداران تو شادتر.
زال در زبان کردی به معنی پیروز و چیره میباشد.
از شجرنامه رستم:
پدر رستم، زال ( دستان ) است. جد اول ( پدر بزرگ ) او سام است. جد دوم رستم نریمان است. جد چهارم وی گرشاسپ است در اجداد بالاتر رستم افرادی چون جمشید، هوشنگ، سیامک و کیومرث قرار دارند.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت: با توجه به اینکه زال یعنی سفید موی و فرض کنید رستم یک تعصب خاصی نسبت به پدرش داشت گفته است هیچ کس حق ندارد اسم زال را بیاورد و باید بگوید دستان و باید من را هم رستم دستان خطاب کنند و دستان هم مثلاً اشاره به دستان نیرومند زال می کند چراکه وقتی دوران کودکی و نوجوانی خود را در کوهستان سپری می کرد با این دستان قوی از کوه ها و صخره ها بالا می رفت و یا اینکه از دستان شعبده باز او حکایت می کند که سیمرغ را در نزد خویش حاضر می کرد البته در باب معنی دستان، لقب زال، پدر رستم این گونه آمده است که وی به دستان به معنای افسون مشهور بود چراکه سیمرغ پیش او حاضر می شد.
پدر رستم، زال ( دستان ) است. جد اول ( پدر بزرگ ) او سام است. جد دوم رستم نریمان است. جد چهارم وی گرشاسپ است در اجداد بالاتر رستم افرادی چون جمشید، هوشنگ، سیامک و کیومرث قرار دارند.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت: با توجه به اینکه زال یعنی سفید موی و فرض کنید رستم یک تعصب خاصی نسبت به پدرش داشت گفته است هیچ کس حق ندارد اسم زال را بیاورد و باید بگوید دستان و باید من را هم رستم دستان خطاب کنند و دستان هم مثلاً اشاره به دستان نیرومند زال می کند چراکه وقتی دوران کودکی و نوجوانی خود را در کوهستان سپری می کرد با این دستان قوی از کوه ها و صخره ها بالا می رفت و یا اینکه از دستان شعبده باز او حکایت می کند که سیمرغ را در نزد خویش حاضر می کرد البته در باب معنی دستان، لقب زال، پدر رستم این گونه آمده است که وی به دستان به معنای افسون مشهور بود چراکه سیمرغ پیش او حاضر می شد.
زالی چشمه. به معنای چشمه ای که دمای مناسبی برای زندگی کردن حیوان انگلی زالو دارد زال معمولا به اب بسیار
زلال هم گفته می شود که ریگهای عمق ان پیدا هستند
زال نام یکی از شعب رودخانه ای است که از لرستان سرچشمه می گیرد وبه کرخه می ریزد
زلال هم گفته می شود که ریگهای عمق ان پیدا هستند
زال نام یکی از شعب رودخانه ای است که از لرستان سرچشمه می گیرد وبه کرخه می ریزد
زال - یا کسی که موهای بدن به سفیدی گرائیده و پیر بنظر میآید در انگلیسی آلبینو albino نام دارد و نام پدر رستم در فرهنگ اساطیری ایران است که بدنبال ان واژه های زر و زروان نیز آمده ( بدرستی معلوم نیست که آئین و واژه زروان ازکجا و جگونه وارد آئین مزدیسنا شده )
... [مشاهده متن کامل]
ریشه هند واروپائی زال جره - gerh یا پیر و با همین معنی در هندوایرانی و سانسکریت جراتی jarati در اوستا زروان zaurvan یا پیر ودر لاتین و یونانی گرایوس grāius ودر فرگرد ریشه هندواروپائی در انگلیسی واژه جریاتریک geriatric یا دکتری که اشنائی با درمان افراد پیر دارد.
چنان سایه گسترد بر عالمی
که زالی نیندیشد از رستمی. - سعدی
... [مشاهده متن کامل]
ریشه هند واروپائی زال جره - gerh یا پیر و با همین معنی در هندوایرانی و سانسکریت جراتی jarati در اوستا زروان zaurvan یا پیر ودر لاتین و یونانی گرایوس grāius ودر فرگرد ریشه هندواروپائی در انگلیسی واژه جریاتریک geriatric یا دکتری که اشنائی با درمان افراد پیر دارد.
چنان سایه گسترد بر عالمی
که زالی نیندیشد از رستمی. - سعدی
تاج خروس
زال در زبانهایی ایرانی به معنی های متفاوتی بکرا برده شده است و مفاهیم گوناگونی از آن برداشت می شود
- افتاده، غروب، پیر، از کار افتاده
2 - زرد
3 زر ، طلایی، سپید، متمایل یه زرد
4 -
- افتاده، غروب، پیر، از کار افتاده
2 - زرد
3 زر ، طلایی، سپید، متمایل یه زرد
4 -
یعنی زال و بور
در زبان کردی به نوزاد متولد شده با نطفه ی ناپاک یا به گفته ی سام در شاهنامه اهریمن نژاد” زول” گفته می شود.
رجوع کنید به تحقیق اینجانب تحت عنوان؛ تصحیح یک واژه در اینستاگرام. mozafar_emami
رجوع کنید به تحقیق اینجانب تحت عنوان؛ تصحیح یک واژه در اینستاگرام. mozafar_emami
زال یعنی انسان بسیار نیرومندی که تولدش از یک زن سپید موی وضعیف و لاغروعلیل میانه سال مورد ستم قرارگرفته بوده است ولی حکمت و رحمت ولطف خدا شامل حال مادر وفرزندشده و وزال ازنظر قدرت و توانایی جسمی فخر عالم
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
وامپراطوری ایران زمین گشته و بزرگترین افتخارات رابرای مادر وبشریت رقم زده است واراده خداست که خاک را زر کند یا طلای زرین را خاکستر.
زال از دو بخش تشکیل یافته : ( ( زا ) ) = یعنی زاییده شده، و ( ( ل ) ) = یعنی یل بنابراین ( ( زال ) ) = یعنی یل مادرزادی
. درتاییداین حرف باید گفت در زبان اشکانی عهد باستان ( ( زال ) ) به کسی گفته می شده که ( ( انسان بسیار پُرقدرت وپُر زور ونیرومندی ) ) بوده وازدلایل این توانایی فوق العاده ( ( داشتن ستون فقرات قطور وبسیار محکم ) ) است
... [مشاهده متن کامل]
بنابراین درصحت تایید موی سپید سندی موجود نیست. زیرا دربین جهان پهلوانان زابل مو ارزش خاصی ندارد.
. درتاییداین حرف باید گفت در زبان اشکانی عهد باستان ( ( زال ) ) به کسی گفته می شده که ( ( انسان بسیار پُرقدرت وپُر زور ونیرومندی ) ) بوده وازدلایل این توانایی فوق العاده ( ( داشتن ستون فقرات قطور وبسیار محکم ) ) است
... [مشاهده متن کامل]
بنابراین درصحت تایید موی سپید سندی موجود نیست. زیرا دربین جهان پهلوانان زابل مو ارزش خاصی ندارد.
پیر و سپید موی
زال:پسر سام و پدر رستم جهان پهلوان ایرانی ( از قهرمانان شاهنامه )
دکتر سرامی در مورد شخصیت زال می نویسد : ( ( از سر سپید زاده شدن تا پرورده شدن به میانجیگری سیمرغ از دلدادگی به رودابه که انیرانی است و افتادگی در کار دل تا گستاخی در برابر پدر همه مایه ی شکل گرفتن شخصیت استثنایی اوست . به ویژه پیوند با سیمرغ و اتصال وی از این طریق به قلمرو ما بعدالطبیعه رنگی جادویی به شخصیت وی زده است. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( از رنگ گل تا رنج خار، دکتر قدمعلی سرامی، ۱۳۸۳، ص 826. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " زال" می نویسد : ( (
نام زال در اوستا یاد نشده است. اما از دید زبان شناسی تاریخی، ستاک آن، زَرْته از اوستایی زَرِته و ایرانیِ زَرَته می تواند بود، "به معنی نزار و ناتوان از پیری"از زرته در ایرانی کهن، زَرْته و زرت و زرد برآمده است و این ریخت یک بار، به همان سان که در سرد و سال نیز دیده می شود به زال دیگرگون شده است و باری دیگر با سترده آمدن " د " از پایان آن به" زَر" که نامی است دیگر زال را در پارسی و گاه این هردو ریخت، چونان نام این پهلوان، به کار برده شده است: "زالِ زر" بدان سان که در بیت دیده می آید. همین واژه است که پاره ی نخستین از نام شَتْ وَخْشورِ ایرانی را می سازد: زرتشت در اوستایی زَرَثُشْتره بوده است، به معنی" دارنده شتر پیر" این ستاک با jar در سانسکریت، به معنی "پیر گردانیدن" و ger - ōn در یونانی، به معنی "پیرزن و پیرمرد" سنجید نی است. ) )
( ( همی پور را زال زر خواند سام
چو دستان وُر ا کرد سیمرغ نام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۹۳. )
دکتر سرامی در مورد شخصیت زال می نویسد : ( ( از سر سپید زاده شدن تا پرورده شدن به میانجیگری سیمرغ از دلدادگی به رودابه که انیرانی است و افتادگی در کار دل تا گستاخی در برابر پدر همه مایه ی شکل گرفتن شخصیت استثنایی اوست . به ویژه پیوند با سیمرغ و اتصال وی از این طریق به قلمرو ما بعدالطبیعه رنگی جادویی به شخصیت وی زده است. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( از رنگ گل تا رنج خار، دکتر قدمعلی سرامی، ۱۳۸۳، ص 826. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " زال" می نویسد : ( (
نام زال در اوستا یاد نشده است. اما از دید زبان شناسی تاریخی، ستاک آن، زَرْته از اوستایی زَرِته و ایرانیِ زَرَته می تواند بود، "به معنی نزار و ناتوان از پیری"از زرته در ایرانی کهن، زَرْته و زرت و زرد برآمده است و این ریخت یک بار، به همان سان که در سرد و سال نیز دیده می شود به زال دیگرگون شده است و باری دیگر با سترده آمدن " د " از پایان آن به" زَر" که نامی است دیگر زال را در پارسی و گاه این هردو ریخت، چونان نام این پهلوان، به کار برده شده است: "زالِ زر" بدان سان که در بیت دیده می آید. همین واژه است که پاره ی نخستین از نام شَتْ وَخْشورِ ایرانی را می سازد: زرتشت در اوستایی زَرَثُشْتره بوده است، به معنی" دارنده شتر پیر" این ستاک با jar در سانسکریت، به معنی "پیر گردانیدن" و ger - ōn در یونانی، به معنی "پیرزن و پیرمرد" سنجید نی است. ) )
( ( همی پور را زال زر خواند سام
چو دستان وُر ا کرد سیمرغ نام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۳۹۳. )
زالی چشمه - چشمه ای با اب بسیار سرد در منطقه خشچال الموت
در شاهنامه پسر سام
زال یک نوع اختلال ژنتیکیست که از بدو تولد شخص تمام موهای بدنش سپید میشود، همانند همان قهرمان زال در داستان فردوسی بزرگوار. که در واقع این بیماری ایست بی ضرر . این بیماری به 3 نوع تقسیم میشود، که در نوع اول سپید بودن مو های بدن همراه با سندروم دان می آید و نوع دوم همراه با حساسیت بالای چشم به نور چه بسا درصد کمی نابینایی، اما نوع سوم بدون هیچ ضرر و به طور کاملا سالم میباشد که نوع سوم فقط درصد بسیار کمی دیده میشود.
... [مشاهده متن کامل]
واژه ی انگلیسی زال albino است.
زالها از خاص ترین انسانها در دنیا میباشند به لحاظ ظاهری نوع سوم این بیماری از زیباترینها هستند. 3>
... [مشاهده متن کامل]
واژه ی انگلیسی زال albino است.
زالها از خاص ترین انسانها در دنیا میباشند به لحاظ ظاهری نوع سوم این بیماری از زیباترینها هستند. 3>
مرد یا زن پیر
زالیان=دنیادیده . . به بلندای عمر زمین نظاره گر راههای که بشرتابه امروزرفته . چه کسانی که با انتخاب درست به مقصود رسیدن وجه کسانیکه با کوچکترین لغزش به بیراهه رفتن ونابودگشتن. . . نام گردنه ی برفگیرباپیچ وخم زیاددربروجرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)