زاد
/zAd/
مترادف زاد: توشه، خوراک، ره توشه، زادراه، قوت لایموت، فرزند، عمر
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: فرزند، پسر، نام یکی از فرمانداران در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند زادعلی، زادمهر، مهرزاد
برچسب ها: اسم، اسم با ز، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بر شاه شد زادفرخ چو گرد
سخنهای ایشان همه یاد کرد.
فردوسی.
دل روشن نامور شد سیاه که تا چون کند بد بدان زاد شاه.
فردوسی.
- آدمیزاد : به هر بقعه ای کادمیزاد دید
به ایشان سخن گفت و زیشان شنید.
نظامی.
چنان کادمی زاد را زان نوابرقص و طرب چیره گشتی هوا.
نظامی.
- پاک زاد : چه خوش گفت فردوسی پاک زاد.
سعدی ( بوستان ).
- پری زاد : دستان که تو داری ای پری زاد
بس دل ببری بکف و معصم.
سعدی ( ترجیعات ).
پری که در همه عالم بحسن موصوفست ز شرم همچو پری زاد میشود پنهان.
سعدی.
- پیش زاد.- ترک زاد :
سخن بس کن از هرمز ترک زاد
که اندر زمانه مباد آن نژاد.
فردوسی.
- حورزاد : می خور ز دست لعبتی حورزاد
چون زاد سروی بر گل و یاسمن.
فرخی.
تو گفتی که عفریت و بلقیس بودقرین حورزادی به ابلیس بود.
سعدی ( بوستان ).
شب خلوت آن لعبت حورزادمگر تن به آغوش مأمون نداد.
سعدی ( بوستان ).
- خاک زاد : نشاید بنی آدم خاک زاد.
سعدی ( گلستان ).
- خانه زاد.- دیوزاد :
همی هر چه روز آمد آن دیوزاد.
قوی دست گردد که دستش مباد.
نظامی.
- زاد بر زاد.- زادبوم .
- زاد و بود.
- زاد و رود.
- زه و زاد.
- شهمیرزاد.
- فرخ زاد.
- کشمیرزاد :
همان پای کوبان کشمیرزاد
معلق زن از رقص چون دیوباد.
نظامی.
- مادرزاد : ز مادر آمده بی گنج و ملک و خیل و حشم
همی روند چنان کآمدند مادرزاد.
سعدی.
- ناپاکزاد.- نوزاد :
بگوش آمد آواز نوزاد من.
نظامی.
- نیوزاد : نوازید و نالید و زین برنهاد
بر او برنشست آن یل نیوزاد.
فردوسی.
- همزاد.و رجوع به زاد بر زاد. زادبود. زاد و بوم. زادبوم. زاد و رود. زه و زاد. شهمیرزاد و فرخ زاد در این لغت نامه شود. || بمعنی کره نوزاده شده از اسب و خر نیز آمده است. ( برهان قاطع ). || ( ص ) مخفف آزاد است که نقیض بنده باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
بمعنی زاییدن باشد مخفف زاده
فرهنگ معین
(ص . ) آزاد، آزاده .
[ ع . ] (اِ. ) توشه ، خوراک اندک .
را شدن (شُ دَ ) (مص ل . ) = زابرا شدن : ناگریز از ترک جای مألوف گردیدن .
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) [قدیمی] فرزند: بر شاه شد زاد فرخ چو گَرد / سخن های ایشان همه یاد کرد (فردوسی: ۸/۳۰۵ ).
۳. (اسم ) [قدیمی] سن وسال: همه کرامت از ایزد همی رسید به وی / بدان زمان که کم از بیست ساله بود به زاد (فرخی: ۳۵ )، هر ساله بلا و سختی و رنج / من بیش کشیده ام در این زاد (مسعودسعد: ۱۰۲ ).
* زاد برآمدن: (مصدر لازم ) ‹به زاد برآمدن› [قدیمی]
۱. پیر شدن، سال خورده شدن.
۲. پیر بودن.
طعام یا خوراک که در سفر با خود برمی دارند، توشه.
* زاد راه: = زاد۲
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
کودک، طفل، بچه، زاد، فرزند، خردسال، زاده
زاد، فرزند، زاده، سلاله
مولد، مولود، متولد، زاد، زاییده شده، طبیعی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
زاد بر زی :زاد و ولد.
. . . وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ197
فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ10
. . .
زیادة
تزوید
إزدیاد
زدناهم
زید
. . .
فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ10
. . .
زیادة
تزوید
إزدیاد
زدناهم
زید
. . .
واژه "زاد"در "همزاد" باید "همزاده" میشد که این چَم ( =معنی ) را برساند، پس چگونه اینگونه شده است که "همزاد" برابر "همزاده" شده است؟
ما در اوستایی واژه "هَذَ زاتَ" را داشتیم که از دو بخش ساخته شده است:
... [مشاهده متن کامل]
1 - هَذَ:که برابر "با، هَم" میباشد.
2 - زاتَ:یک واژه مفعولی/کنشگیر میباشد که برابر "زاییده" در پارسی امروز است. واژه های ( مفعولی ) در زبان اوستایی با "تَ" پایان میابند که این واژه نیز همینگونه است.
پس این واژه برابر "همزاییده" بوده است.
"زاد" در "همزاد" همین "زاتَ" در این واژه است که رفته رفته، به "زاد" دگرگون شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
از این نمونه، میتوانیم واژگانی همچون "فرزاد، پاکزاد، نیکزاد. . . . . " را واکاوی کنیم که "زاد" برگرفته از "زاتَ" اوستایی است.
از همین روشی که این واژگان ساخته شده است، واژگان بسیاری را میتوان ساخت.
از نِگاه من، باید از شیوه های ساخت واژه در اوستایی، دوباره در پارسی بکار ببریم و برخی از دستور زبان اوستایی را زنده کنیم، که دستمان بسیار باز تر میشود.
میدانید چه واژگانی زیاد تنها با همین "تَ" در پایان واژگان میتوان ساخت؟
بِدرود!
ما در اوستایی واژه "هَذَ زاتَ" را داشتیم که از دو بخش ساخته شده است:
... [مشاهده متن کامل]
1 - هَذَ:که برابر "با، هَم" میباشد.
2 - زاتَ:یک واژه مفعولی/کنشگیر میباشد که برابر "زاییده" در پارسی امروز است. واژه های ( مفعولی ) در زبان اوستایی با "تَ" پایان میابند که این واژه نیز همینگونه است.
پس این واژه برابر "همزاییده" بوده است.
"زاد" در "همزاد" همین "زاتَ" در این واژه است که رفته رفته، به "زاد" دگرگون شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
از این نمونه، میتوانیم واژگانی همچون "فرزاد، پاکزاد، نیکزاد. . . . . " را واکاوی کنیم که "زاد" برگرفته از "زاتَ" اوستایی است.
از همین روشی که این واژگان ساخته شده است، واژگان بسیاری را میتوان ساخت.
از نِگاه من، باید از شیوه های ساخت واژه در اوستایی، دوباره در پارسی بکار ببریم و برخی از دستور زبان اوستایی را زنده کنیم، که دستمان بسیار باز تر میشود.
میدانید چه واژگانی زیاد تنها با همین "تَ" در پایان واژگان میتوان ساخت؟
بِدرود!
زاد
واژه زاد افزون بر آنکه مصدر مرخّم فعل زادن است، معنای به معنای، سال های عمر یا سن و سال هم هست
در این مورد می توان از شعر فرخی سیستانی شاعر سده ی چهارم شاهد آورد:
مردی جوان و زادش، زیر چهل ولیکن
سنگین چو سنگ پیری، دیرینه و معمّر
پیرایه یغمایی
واژه زاد افزون بر آنکه مصدر مرخّم فعل زادن است، معنای به معنای، سال های عمر یا سن و سال هم هست
در این مورد می توان از شعر فرخی سیستانی شاعر سده ی چهارم شاهد آورد:
مردی جوان و زادش، زیر چهل ولیکن
سنگین چو سنگ پیری، دیرینه و معمّر
پیرایه یغمایی
دانه، بذر، بَرز، تخم
به باور من، این واژه در بنیاد خود به آرش هر گونه دانه و تخم کاشتنی است.
به باور من، این واژه در بنیاد خود به آرش هر گونه دانه و تخم کاشتنی است.
زاد:
سن، عمر، توشه، خوراک، عمر
سن، عمر، توشه، خوراک، عمر
در زبان ترکی به معنی ( چیز ) بکار می رود
کلمه که آخرش زاده
( زاد ) یکی از واژگان فارسی است که به عربی راه یافته، وبا کمی تغییر ، یا بهتره بگیم معرب شده بکار میرود.
واژگان:زیاد، یزید وچندتا دیگر ، برگرفته از این واژه ی پارسی هستند. و ریشه ی فارسی دارند.
واژگان:زیاد، یزید وچندتا دیگر ، برگرفته از این واژه ی پارسی هستند. و ریشه ی فارسی دارند.
معنی شب زاد چیه
زاد معانی مختلف داره . . .
اما چند تا از پرکاربرد ترینش رو براتون میگم:
۱. زاد : فعل ماضی ( از زاییدن گرفته شده )
۲. زاد : توشه ، خوراک ، آذوقه ، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه می برند.
... [مشاهده متن کامل]
۳. زاد : سن و سال ، عمر
مثال: به زاد کوچک بودم : کم سن و سال بودم .
۳. زاد : فرزند
۴. زادَ : زیاد شد ، زیاد کرد ( فعل عربی است - مضارع آن: یَزیدُ - مصدر آن : زیاده )
مثال : زاد الله : خدا زیاد کند
اما چند تا از پرکاربرد ترینش رو براتون میگم:
۱. زاد : فعل ماضی ( از زاییدن گرفته شده )
۲. زاد : توشه ، خوراک ، آذوقه ، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه می برند.
... [مشاهده متن کامل]
۳. زاد : سن و سال ، عمر
مثال: به زاد کوچک بودم : کم سن و سال بودم .
۳. زاد : فرزند
۴. زادَ : زیاد شد ، زیاد کرد ( فعل عربی است - مضارع آن: یَزیدُ - مصدر آن : زیاده )
مثال : زاد الله : خدا زیاد کند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)