زئبق

لغت نامه دهخدا

زئبق. [ زِءْ ب َ / ب ِ ] ( معرب ، اِ ) معرب زیوه ( ژیوه ) فارسی است و عامه آنرا زیبق گویند. ( اقرب الموارد ). زئبق در تداول عامه زیبق است. ( از دزی ج 1ص 576 ). زئبق معرب بهمزه است. ( منتهی الارب ). سیماب وجیوه و ژیوه. ( ناظم الاطباء ). زئبق زاووق است و با همزه تعریب شده و در المعرب آمده : این کلمه با یاء ( زیبق ) و همزه «زئبق » هر دو گفته میشود و قول مختار میدانی آن است که بهمزه و کسر باء خوانند. در الفصیح وشرحهای آن نیز همچنین آمده. ( تاج العروس ). رجوع به المعرب جوالیقی و زابق و زیبق و جیوه و سیماب شود.

زئبق. [ زِءْ ب َ / ب ِ ] ( ع ص ) مرد طیش کننده. طائش و این از نظر تشبیه است. ( تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

مرد طیش کننده

پیشنهاد کاربران

بپرس