ریش

/riS/

مترادف ریش: جراحت، خستگی، زخم، والانه، لحیه، محاسن | زخم، قرح، محاسن

معنی انگلیسی:
beard, ulcer, sore, wounded, raw, whiskers

لغت نامه دهخدا

ریش. ( اِ ) لحیه. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). محاسن. موهای چانه و گونه ها. ( ناظم الاطباء ). محاسن. دف و سفره از تشبیهات اوست. ( آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم گوید: باید دانست که ریشی که به معنی موی زنخ است فارسی نیست و با یای مجهول قافیه است ، اما گفته او بر اساسی نیست. ( یادداشت مؤلف ) :
قی اوفتد آن را که سر وریش تو بیند
زان خلم و زان بفچ چکان بر بر و بر روی.
شهید بلخی.
تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب.
رودکی.
ز بالا فزون است ریشش رشی
تنیده در او خانه صد دیوپای.
معروفی.
چرات ریش دراز آمده ست و بالا پست
محال باشد بالا چنان و ریش چنین.
منجیک.
به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت
به سد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت.
عماره مروزی.
گفت من نیز گیرم اندر کون
سبلت و ریش و موی لنج ترا.
عماره مروزی.
گنده و قلتبان و دون و پلید
ریش خردم و جمله تنش کلخج.
عماره مروزی.
آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست
وقت جماع زیر حریفان فکندنیست.
طیان.
با دفتر اشعار بر خواجه شدم دی
من شعر همی خواندم و او ریش همی شاند.
طیان.
آن ریش پرخدو بین چون ماله بت آلود
گویی که دوش بر وی تا روز گوه پالود.
طیان.
نژاد منوچهر و ریش سپید
ترا داد بر زندگانی امید.
فردوسی.
تهمتن گرفت آنگهی ریش او
کشید و برون بردش از پیش او.
فردوسی.
گر شوم بودتی به غلامی به نزد خویش
با ریش شوم تر به برما هرآینه.
عسجدی.
کی خدمت را شایم تا پیش تو آیم
با این سر و این ریش چو پاغنده حلاج.
ابوالعباس.
بدان صفت که خرپشت ریش را بر ریش
تفو زنند به ریش تو صد هزار تفو.
سوزنی.
جواب داد سلام مرا به گوشه ریش
چگونه ریش بمانند یک دو دسته حشیش
مرا به ریش همی پرسد ای مسلمانان
هزار بار به خوان من آمده بی ریش.
انوری.
هرکس پادشاه ریش خویش است.
عطار
گر به ریش و خایه بودستی کسی
هر بزی را ریش و مو باشد بسی.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

زخم و جراحت، زخم، جراحت، مجروح وزخمی، ریش ریش:پاره پاره، موهای گونه وزنخ مرد، لحیه، محاسن
پر مرغ
در عهد قدیم بوشهر را می گفتند

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - موهای صورت مردان . ۲ - موی بلندی که بر چانه و زیر چانه برخی جانوران می روید. ، ~ گرو گذاشتن (کن . ) تعهد اخلاقی سپردن . ، ~ و قیچی را به دست کسی دادن (کن . ) در کاری به کسی اختیار کامل دادن . ، به ~ کسی خندیدن (کن . ) او را مسخره
[ په . ] (اِ. ) جراحت ، زخم .

فرهنگ عمید

موهای دو طرف صورت و چانۀ مرد، لحیه، محاسن.
۱. زخم، جراحت.
۲. (صفت ) مجروح، زخمی.
* ریش ریش: پاره پاره، چاک چاک.
پَر پرندگان.
= ریشیدن

گویش مازنی

/rish/ زخم ناسور – زخمی که چرکی باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مو های دو طرف صورت و چانه مردان را ریش می گویند.از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حج، تجارت، حجر، قصاص و دیات سخن گفته ‏اند.
← شستن پوست زیر ریش در وضو
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲، ص۱۵۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۲۱۷-۲۱۹.
...

[ویکی الکتاب] معنی لِحْیَتِی: ریش من
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«ریش» در اصل واژه عربی، به معنای پرهای پرندگان است و از آنجا که پرهای پرندگان لباسی طبیعی در اندام آنها است، به هر گونه لباس، نیز گفته می شود.
و چون پرهای پرندگان غالباً به رنگ های مختلف و زیبا است، یک نوع مفهوم زینت در معنای کلمه «ریش» افتاده است.
علاوه بر این، به پارچه هایی که روی زین اسب و یا جهاز شتر می اندازند «ریش» گفته می شود.
بعضی از مفسران و اهل لغت نیز آن را به معنای وسیع تری گرفته اند و آن، هر گونه اثاث و وسائل مورد نیاز انسان است، اما مناسب تر در آیه فوق همان لباس های زینتی و جالب است.
زینت. به نظر میس آید که مراد ازطریش زینت است خواه طبیعی باشد مثل مو و غیره و خواه مصنوعی باشد مثل لباس فاخر و غیره. در مجمع نقل کرده: ریش آن است که در آن زینت و زیبائی باشد و از آن است ریش الطائر (پرهای پرنده) و خود آن را اثاث البیت گفته است در المیزان نیز ما فیه الجمال گفته و گوید مأخوذ است از ریش طائر که در آن انواع زینت و زیبائی است. نا گفته نماند معنای اوّلی آن مجموع پرهای پرنده است و سپس به لباس فاخر و غیره گفته شده چنانکه در مفردات، قاموس، صحاح و اقرب گفته مؤید گفته ما آن است که در آیات بعدی دو بار لفظ زینت به کار رفته «یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ - قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ» در نهج البلاغه ریاش به معنی لباس فاخر آمده است «اَلْبَسَکُمُ الرِّیاشَ وَاَسْبَغَ عَلَیْکُمُ الْمَعاشَ» خطبه 81و180 این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است . یعنی برای شما لباس فرستادیم که عورتتان را می‏پوشاند و زینت فرستادیم که با آن مزیّن و زیبا می‏شوید ولی لباس تقوی، آن از همه بهتر است واللّه اعلم. در المیزان از تفسیر قمی از ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که ریش را متاع و مال فرموده‏اند. ولی زیاد بن منذر که ابوالجارود باشد زیدی مذهب و مشکوک است.

دانشنامه عمومی

ریش به مویی گفته می شود که بر صورت، چانه، اطراف لب پایین، زیر گلو و گونه ها[ ۱] و بر گردن می روید و معمولا از سن بلوغ رشد می کند. [ ۲] ریش داشتن می تواند صرفاً برای زیبایی صورت، برای حفاظت از پوست در برابر سرما و آسیب های پوستی دیگر، یا برای نشان دادن تعلق به دسته یا فرقه ای مذهبی باشد ( مانند اسلام، یهودیت و هندوئیسم ) . از نظر لغوی، واژهٔ ریش به معنی «زینت» است و به آن «محاسن» نیز گفته می شود[ ۳] . ریش پس از بلوغ، بر صورت پسران و مردان می روید، اما در زنان، به عنوان موی زائدِ صورت درنظر گرفته می شود.
افزایش ترشح هورمون تستسترون در دوره بلوغ، بخشی از این هورمون به نام دی هیدروتستسترون موجب تحریک فولیکول های موی صورت شده و رویش ریش آغاز می شود. در بزرگسالان، رویش ریش در تابستان سریع تر صورت می گیرد. [ ۲]
انسان های نخستین ریش خود را نمی تراشیدند. قدیمی ترین وسایل کوتاه کردن ( و نه تراشیدن ) ریش، که تاکنون به دست آمده است، مربوط به ۴۰۰۰ سال پیش است. [ ۴] در مصر باستان، ریش اهمیت خاصی داشته است. در حدود سال های ۳۰۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد در مصر، ابزار و لوازمی همچون نخ طلا برای آرایش ریش به کار می رفته است. همچنین در هندوستان نیز برای تعهد پرداخت بدهی های خود، ریش گرو می گذاشته اند. در زمان اسکندر مقدونی، تراشیدن ریش در مقدونیه باب شد. [ ۲]
در ایران، نخستین بار تراشیدن ریش از دوران ساسانیان باب شد. تا پیش از آن، تراشیدن ریش برای مردان، نوعی مجازات محسوب می شد. [ ۴] در دوران هخامنشیان به وسیله انبرک هایی یا پیچیدن بخش هایی از ریش به دور حلقه هایی، قسمت هایی از ریش را فر می دادند. [ نیازمند منبع]
با ورود اسلام به ایران، مردان مجدداً به گذاشتن ریش روی آوردند. در عصر مغول، موقتاً ریش بی اعتبار شد. پس از مغولان و تا عصر صفویه ریش گذاشتن برای مردان فراگیر بود. در عصر صفویه و در سال ۱۰۰۷ شمسی، شاه عباس کبیر فرمان تراشیدن عمومی ریش را صادر نمود. بر اساس این فرمان همه مردان حتی روحانیون موظف به تراشیدن ریش خود شدند. پس از دوران صفویه داشتن یا نداشتن ریش در ایران اجباری نبوده است. [ ۴] در شعر فارسی مکرراً از ریش با عنوان خط یاد شده است. در ادبیات فارسی می بینیم که معشوق ( استعاری ) تا وقتی که خط ( ریش ) بر نیاورده است زیباست و بعد از آن باید رهایش کرد چون معتقد بودند که ریش نو دمیده معشوق صورت چون ماه او را می پوشاند. دعوی خوبی تو چو باطل نشد به خط***معلوم شد که رونق گل، خار نشکند ( ظهیرالدین فاریابی& ۵۰ ) چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم***به خط رخ تو امان یافت از پریدن چشم/ شب گذشته کجا بوده ای که خوابیده است*** بساط سبزهٔ خط تو از چریدن چشم/ ( صائب )
عکس ریشعکس ریشعکس ریشعکس ریش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

محاسن

مترادف ها

sore (اسم)
ریش، جای زخم، زخم، جراحت، دلریش کننده

barb (اسم)
خار، نوک، پیکان، ریش، دندانهای ریز

beard (اسم)
ریش

whisker (اسم)
ریش، شارب، موی اطراف گونه و چانه، جاروب کوچک

ulcer (اسم)
ریش، زخم، زخم معده، قرحه

ulcerous (صفت)
ریش، زخمی، ریشناک، قرحهای، زخم دار، قرحه دار

فارسی به عربی

شوکة , قرحة , لحیة

پیشنهاد کاربران

مکن تا توانی دل خلق ریش وگر میکُنی میکَنی بیخ خویش
خراش، جراحت، افگار
کند ، زخم، جراحت
من در باره معنای ریش و آنچه گفته شد بحثی ندارم . امانکته ای به نظرم رسید عرض می کنم. و آن این است که خدا لباس را نازل نمی کند و شاید گفتن این مطلب در باره خدا درست نباشد. به نظر می رسد که وقتی آدم تحت
...
[مشاهده متن کامل]
تأثیر شیطان قرار گرفت و بدیهای او و نه عورتهاشان ظاهر شد توبه کردند و خدا پذیرفت. با رهنمودی که خدا به آدم داد با تلقی کلمات آدم توبه کرد و توبه نوعی پوشش است. حال خدا به بنی آدم می گوید که ما وسیله بازگشت برای شما فرستادیم و لباس به معنای هر پوششی که جبران کننده خطا باشد و ریش به معنای زینت که می تواند زینت علم و مال باشد. یعنی در بسیاری از موارد خطاها با مال و علم پوشانده می شود. اما لباس تقوا به معنای پرهیز و اجتناب از گناه بهتر است. این تعبیر شاید درست تر باشد که لباس و پوشش تقوا با لباس ظاهری مقایسه نمی شود و اصلاً قابل مقایسه نیست بلکه لباس تقوی با لباس ها و پوششهایی چون توبه و استغفار و تمسک به ثروت و علم به عنوان جمال خوب است اما لباس تقوا بهتر است. و خدا بهتر می داند. اینکه ریش را به ریش مردان تعبیر کردن نمی دانم تا چه حد درست است. خدا خطابش به زن و مرد است و ما آن را به مرد تخصیص بدهیم نمی دانم تا چه اندازه درست باشد غلامرضا فدائی

ریش به چم شرحه شرحه می باشد = جدا جدا و ریش ریش کردن = همانند موهای رخ رشته رشته کردن
که در ریشه گیاهان = رشته رشته بودن
در ریشه کار = نگر سر و آغاز کار است = جایی که کار از آنجا منشعب شده
شعبه اصلی = ریشبن
محاسن
سپاه زنگ. [ س ِ هَِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مو بود که گرد صورت برآید. ریش :
بگرد عارض آن ماهروی چاه زنخ
سپاه زنگ درآمد بسان مور و ملخ.
سوزنی.
یک قبضه ریش
زخم سطحی یا خراش
ریش: زخم کهنه ، زخم درونی . خستگی، زخمی که حاصل غم و اندوه و حسرت باشد .
دکتر کزازی در مورد واژه ی ریش می نویسد : ( ( ریش در پهلوی رش rēš بوده است ” ریش“ در پارسی کاربری دو گانه دارد و هم چونان اسم به کار میرود و هم چونان صفت: ریشِ دل؛ دلِ ریش. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

کسی کو خرد را نداردبه پیش،
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 183 )
و نیز گفته شده :ریش : به معنای زخم بوده و تحریف خراش می باشد این کلمه با واژه RASH انگلیسی از یک ریشه است.
( ریش ) در زبان عربی به معنای هر پوششی است که مایه زینت و جمال باشد، این کلمه در اصل لغت به معنای پر پرندگان است ، و به اعتبار اینکه پر پرنده مایه زینت آن است در غیر پرنده نیز استعمال می شود، و چه بسا به اثاث خانه و متاع آن نیز اطلاق شود.

ریش یا پشم گویند وگویند بی غیرت است چون زیر بغل و لای کان هم دراید.
هدایت المتعلمین فی طب ص 192 و ذخیره خوارمشاهی ص 163 :
زخم تازه را جراحت گویند و اگر کهنه شود ریش گویند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس