گیاهی که روید از آن بوم و بر
نگون دارد از شرم خورشید سر.
فردوسی.
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل برون نیاید از شاخ نارون نارنگ.
فرخی.
هند چون دریای خون شد چین چو دریابار اوزین قبل روید به چین برشبه مردم استرنگ.
عسجدی.
زین هردو زمین هرچه گیا روید تاحشربیخش همه روین بود و شاخ طبرخون.
عنصری.
ز خاری کز درخت شرک رویدچه نقصان ذوالفقار حیدری را.
ظهیر فاریابی.
گندم از گندم بروید جو ز جو.مولوی.
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی چنانکه پرورشم می دهند می رویم .
حافظ.
رجوع به رُستن شود.|| متعدی هم آمده است ( به معنی دمیدن ). ( از آنندراج ). رویانیدن. سبز کردن. انبات :
بلا روید نبات اندر زمینی
که اهلش قوم هامانند و قارون.
ناصرخسرو.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس.
سعدی.
|| رشد کردن بعضی از انساج حیوانی : روییدن دندانها، روییدن مویها. ( فرهنگ فارسی معین ). اطلاق آن در غیر نباتات مجاز است. ( از آنندراج ). برآمدن چیزی از چیزی چنانکه دانه ها بر اندام آدمی و غیره تولید شدن : دیگر [ از سده ها ] آنچه درمنفذی چیزی چون ثؤلول یا غیر آن بروید. ( ذخیره خوارزمشاهی ).چو کوهساری خیزد ز آب و آتش گرم
که مرگ روید از آن کوهسار آتش و آب.
مسعودسعد.
ترا چو شمع زتن هرزمان سری رویدسری که دردسر آرد بریدن است دوا.
خاقانی.
صورت مهر ز آیینه ما می رویدعشق در سینه بی کینه ما می روید
مفلسان غم او را برسانید خبر
که زر عشق ز گنجینه ما می روید
گر بمیریم در این گوشه محنت غم نیست
جان ما از ره جانانه ما می روید.
علی خراسانی ( از آنندراج ).