بازدان کز چیست این روپوشها
ختم حق بر چشمها و گوشها.
مولوی.
لیک چون در رنگ گم شد هوش توشد ز نور آن رنگها روپوش تو.
مولوی.
در بشر روپوش گشته آفتاب فهم کن واﷲ اعلم بالصواب.
مولوی ( از آنندراج ).
|| برقع. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). || مقابل زیرپوش. جامه ای بلند و گشاد که از روی تمام جامه ها پوشند مانند روپوش پزشکان جراح هنگام عمل و روپوش پرستاران و کارگران و دختران دانش آموز. || مطلا. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). فلزپستی که روی آن فلز بالاتری کشیده شده باشد مثل مفضض و مطلا. ( فرهنگ نظام ). ملمع. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). ملمع و مطلا. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ) : و در دستگاه نقده سازی طلا، روپوش صدپنج معمول است و اگر زربفت بسیار زرین سنگین مقرر شود که بافته شود اعلی را صدده ، و اعلای اعلا را صدپانزده روپوش می کنند. ( تذکرةالملوک بخش نخست ص 22 ). || هر چیز که ظاهر او مخالف باطن باشد. ( آنندراج ).کنایه از هر چیزی که ظاهراً و باطناً خلاف یکدیگر باشد. ( انجمن آرا ). هر چیز که ظاهر و باطن آن به یک نوع نباشد. ( ناظم الاطباء ). || ( ن مف مرکب ) روپوشیده. ( آنندراج ). مخفی شده و پنهان گشته از نظر. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص مرکب ) روپوشی : از پی روپوش صندل بر جبین مالیده ایم
ورنه سر را از برای درد میداریم ما.
صائب ( از آنندراج ).
|| ( فعل امر ) امر بدین معنی. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). امر از رو پوشیدن.رجوع به رو پوشیدن شود.