روشن

/rowSan/

مترادف روشن: مشعشع، منور، نورانی، نوردار، آشکار، بارز، بدیهی، صریح، عیان، قطعی، مبرهن، محقق، مشخص، مشهود، معلوم، معین، واضح، کوک، گویا، براق، تابان، جلی، رخشان، متجلی، زلال، شفاف

متضاد روشن: تاریک، تیره، مبهم، ناگویا، کدر، غیر شفاف

معنی انگلیسی:
well-defined, clear, clear-cut, distinct, explicit, bright, lit, lighted, articulate, on, that can see, live, in blast, well-informed, fair

فرهنگ اسم ها

اسم: روشن (دختر) (فارسی) (تلفظ: ro (w) šan) (فارسی: روشن) (انگلیسی: rowshan)
معنی: درخشان، بینا، شاد، مسرور، درست کار، معتمد، دارای نور، تابنده، ( به مجاز ) آگاهِ با بصیرت، تابان
برچسب ها: اسم، اسم با ر، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

روشن. [ رَ / رُو ش َ ] ( ص ) تابناک. نورانی. منور. درخشان. تابان. ( ناظم الاطباء )( فرهنگ فارسی معین ). چیز دارنده نور مثل چراغ و آفتاب و اطاق روشن. ( فرهنگ نظام. ). مُضی ٔ. منیر. باهر.بافروغ. مقابل تاریک. ( یادداشت مؤلف ) :
تا همه مجلس از فروغ چراغ
گشت چون روی دلبران روشن.
رودکی.
زمین پوشد از نور پیراهنا
شود تیره گیتی بدو روشنا.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که این نیست داد
چنین روزخورشید روشن مباد.
فردوسی.
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود خشمش روز روشن را شب یلدا کند.
منوچهری.
آفتاب روشن اندر پیش او
چون به پیش آفتاب اندر مهی.
منوچهری.
شدم آبستن ازخورشید روشن
نه معذورم نه معذورم نه معذور.
منوچهری.
آنکه با خاطر زدوده او
تیره باشد ستاره روشن.
فرخی.
چو شب سیاهی گیرد نکو بتابد ماه
بروز، تیره شود گرچه روشن است قمر.
عنصری.
بلای زن در آن باشد که گویی
تو چون خور روشنی چون مه نکویی.
( ویس و رامین ).
ستاره روشن ما بودی که ما را راه راست نمودی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 338 ). معتمدی چون امیرک اینجاست این حالها چون آفتاب روشن شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 355 ).
از این روغن در این هاون طلب کن
که بی روغن چراغت نیست روشن.
ناصرخسرو.
روز و شب روشن و تاریم زاد
زین جسدم تاری و جان روشن است.
ناصرخسرو.
فتح او در مشرق و مغرب چو روز روشن است
روز را منکر شدن در عقل کاری منکر است.
معزی.
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم چو داسش روشن است.
سنائی.
چو روز است روشن که بخت است تاری
به شب زین شبانگه لقا می گریزم.
خاقانی.
روز روشن ندیده ام ماناک
همه عمرم بچشم درد گذشت.
خاقانی.
به آب تیره توان کردنسبت همه لؤلؤ
ببین که لؤلؤ روشن بآب تیره چه ماند.
خاقانی.
خاقانیی که هست سخن پروری چنانک
روشن ز نظم اوست گهرپرور آفتاب.
خاقانی.
این خردها از مصابیح انور است
بیست مصباح از یکی روشنتر است.
مولوی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رفتن، تابان، تابناک، درخشان، افروخته، ضدتاریک، واضح و آشکار، روش وروشان هم گفته اند
۱ - تابناک درخشان منور نورانی مقابل تاریک . یا روشنان فلک ستارگان . ۲ - آشکار ظاهر مقابل پنهان . ۳ - جایی که نور بدان بتابد . ۴ - درجهای از تابش نور همجوار سایه مقابل سایه .
دهی است واقع در بیست هزار و پانصد گزی جنوب غربی گرشک در افغانستان .

فرهنگ معین

(رَ شَ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - درخشان ، تابان . ۲ - آشکار، واضح .
(رَ وِ شْ ) [ په . ] ۱ - (اِمص . ) حرکت ، گردش . ۲ - (اِ. ) طرز، روش .

فرهنگ عمید

= رَفتن
۱. تابان، تابناک، درخشان.
۲. افروخته.
۳. [مقابلِ تاریک] جایی که نور به آن می تابد.
۴. [مجاز] واضح و آشکار، روش، روشان.
۵. [مجاز] آگاه، بصیر: شب مردان خدا روز جهان افروز است / روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{bright} [فیزیک- اپتیک] ویژگی سطحی که به نظر می رسد مقدار زیادی نور گسیل می کند

واژه نامه بختیاریکا

روش؛ روشنا

دانشنامه عمومی

روشن (اپراتور تلفن). روشن، یکی از شرکت های مخابراتی در افغانستان بوده که فعالیت خود را در افغانستان در سال ۲۰۰۳ م. آغاز کرد. این شرکت با سرمایه گذاری ۴۵۰ میلیون دلاری، کار خود را آغاز کرد، و طولی نکشید که مشتریان آن به ۱۰۰٬۰۰۰ رسید. در طول دو سال مشتریان این شرکت به ۴ میلیون در سال ۱۳۹۰ ه‍. ش رسید. شرکت روشن داری ایجادکنندهٔ ۱٬۱۰۰ فرصت شغلی مستقیم که ۲۰ درصد آن ها را زنان تشکیل می دهند است، همچنین ۳۰٬۰۰۰ فرصت شغلی دیگر نیز به طور غیرمستقیم به دلیل فعالیت های این شرکت به وجود آمده است. در حال حاضر ۲۳۰ شهر در ۳۴ ولایت افغانستان تحت پوشش روشن می باشند. [ ۱]
در جنوری/ژانویهٔ ۲۰۱۳، جواز سیستم جهانی برای ارتباطات موبایل ( جی اس ام ) در افغانستان به روشن اعطا شد، وقتی که تنها یک شرکت دیگر ارائه کنندهٔ مخابرات تلفنی در کشور بود، افغان بیسیم. در دهه های جنگ های داخلی زمینه های محدودی را برای مخابرات تلفنی به جا گذاشت. پیش از سقوط طالبان، خط های تلفن برای مردم قابل دسترسی نبودند، و افغان ها مجبور بودند برای گرفتن تماس بین المللی به خارج از کشور سفر کنند. روشن، که به معنای «درخشنده/روشن» یا «امید» است، یک ارائه کنندهٔ پیشتاز مخابرات تلفنی در افغانستان است. امروز، شبکهٔ سیستم جهانی ارتباطات موبایل روشن به ۲۴۰ شهر و مراکز ولایت و ولسوالی های افغانستان می رسد. این شبکه ۶۰ درصد نفوس کشور را تحت پوشش قرار می دهد، از جمله بیشترین مناطق روستایی. روشن یکی از بزرگ ترین سرمایه گزاران شرکت های خصوصی و مالیات دهنده در افغانستان است. این شرکت بیش از ۶۰۰ میلیون دالر در زیربناهای مخابرات تلفنی افغانستان سرمایه گزاری نموده است. روشن همچنان گسترش شبکه خود را در مناطق روستایی که دارای پوشش محدود مخابرات است، ادامه می دهد. روشن بیش ۱٬۱۰۰ نفر را استخدام کرده است، که ۲۰ درصدشان زنان است. این شرکت نظر به موقعیت ممتاز خود بیش از ۳۰٬۰۰۰ شغل را در اقتصاد افغانستان ایجاد کرده است. در فروشگاه ها، خرده فروشی ها و دفاتر خدمات مشتریان.
روشن اینترنت نسل سوم ( 3G ) را در آپریل ۲۰۱۳ معرفی نمود. این سومین شرکت در بازار بود که مجوز اینترنت نسل سوم به آن اعطا شده است، بعد از اتصالات تلکام امارات متحدهٔ عربی و ام تی ان تلکام آفریقای جنوبی. این شرکت خدمات اینترنت نسل سوم را در کابل، قندوز، قندهار، هرات، مزارشریف و جلال آباد ارائه می دهد.
عکس روشن (اپراتور تلفن)

روشن (جماعت). روشن جماعت و شهرکی در شمال غربی تاجیکستان است که در ناحیهٔ ظفرآباد ولایت سغد قرار دارد. جمعیت این جماعت ۱۰٬۸۲۵ نفر است. [ ۱]
عکس روشن (جماعت)

روشن (روستا). روشن ( به ترکی آذربایجانی: Ruşan ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان اسماعیللی واقع شده است. [ ۱] روشن ۹۸۸ نفر جمعیت دارد.
عکس روشن (روستا)عکس روشن (روستا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

درخشان, باهر, تابان

مترادف ها

alight (صفت)
سوزان، شعله ور، روشن

light (صفت)
خفیف، خل، چابک، باز، تابان، روشن، ضعیف، بی عفت، زود گذر، هوس باز، سبک، هوس امیز، اسان، اندک، سهل، سهل الهضم، کم، اهسته، سبک وزن، بی غم و غصه، وارسته، کم قیمت

bright (صفت)
درخشان، فروزان، زرنگ، تابان، روشن، با هوش، تابناک، افتابی، باکله

on (صفت)
روشن، برقرار، باعتبار

alive (صفت)
در قید حیات، حساس، روشن، زنده، سرزنده

clean (صفت)
روشن، پاکیزه، عفیف، طاهر، تمیز، پاک، صاف، زلال، نظیف، باطراوت

definite (صفت)
قطعی، صریح، معلوم، محدود، روشن، مسلم، مقرر، تصریح شده

explicit (صفت)
صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح

express (صفت)
صریح، سریع، روشن، مخصوص، سریع السیر

unequivocal (صفت)
صریح، روشن، غیر مبهم، بدون ابهام، اشتباه نشدنی

shrill (صفت)
تیز، روشن، شبیه صفیر

vivid (صفت)
روشن، زنده، سرزنده، سرحال، خرم، سر سخت، واضح

set (صفت)
دقیق، روشن، لجوج، واقع شده

transparent (صفت)
روشن، پیدا، نا پیدا، شفاف، فرانما، نور گذران، پشت نما

intelligible (صفت)
معلوم، روشن، قابل فهم، مفهوم، فهمیدنی

sunny (صفت)
روشن، خوشحال، تابناک، افتابی، افتاب رو، رو بافتاب

limpid (صفت)
روشن، صاف، زلال، ناب

lucid (صفت)
درخشان، روشن، زلال، واضح، شفاف، سالم

clean-cut (صفت)
صریح، روشن، واضح

distinct (صفت)
روشن، واضح، متفاوت، متمایز، مجزا

pellucid (صفت)
روشن، شفاف، سلیس، بلورین، حائل ماوراء

clear-cut (صفت)
صریح، روشن

cloudless (صفت)
روشن، بی ابر

serene (صفت)
ساکت، روشن، ارام، صاف، متین، بی سر و صدا

diaphanous (صفت)
روشن، شفاف

eidetic (صفت)
روشن، هویدا

elucidated (صفت)
روشن

fogless (صفت)
روشن، عاری از مه

luculent (صفت)
روشن، واضح، نور افشان، نورانی

legible (صفت)
روشن، خوانا

lightsome (صفت)
درخشان، چابک، روشن، خوشدل، شوخ، سبک، برنگ روشن

nitid (صفت)
براق، روشن، شفاف

perspicuous (صفت)
صریح، روشن، واضح، شفاف

transpicuous (صفت)
روشن، اشکار، واضح، شفاف، فرا اشکار

فارسی به عربی

حی , سریع , شدید الوضوح , علی , لامع , مشرق , مشمس , موکد , هادی , واضح , وضح
( روشن (شده ) ) منور

پیشنهاد کاربران

روشن=روژن=روزن= روزنه
روشن= متضاد تاریک
پدیداراورنده
سایم
روشن: آگاه
بارِق
روش/روژ/روج/روز/روخش گویه های پارسی پهلوی این واژه اند بچم روشنایی و فروغ و روز و آفتاب و خوشید
بفر مردم ایرج نژادان
جهان روشا کند خور بامدادان
روشا /روشاگر/روشه/افروغ/افروغ/روشا /روشیه /روشاگ خود درست است نیاز به ن روشن ندارد
...
[مشاهده متن کامل]

به جفت کسان چشم هرگز مروش
بترس از خدا و جهان را بکوش.
گرشاسپنامه
سعدی در گلستان گوید
زور می باید نه زر سی بانوان
گرزکی بخترترن از ده مه گوشت
پر هفتا ثله واگردد جوان
کور گر بیند بخوابش چشم روشت

واژه روشن
معادل ابجد 556
تعداد حروف 4
تلفظ ro[w]šan
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: rošn]
مختصات ( رَ وِ شْ ) [ په . ]
آواشناسی rowSan
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
من یکی رو میشناختم اسم آقا روشن بود گفتند قبلتر روشن برا پسرا بوده و روشنه دخترونشه. یعنی اسم روشن پسرانه هست واسم روشنه دخترانه اش میشه و اینجور درسته
روشن و روشت = روش
روشن زمانه بران سان بود
که فرمان دادار کیهان بود
فردوسی
تنک رنگ. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ رَ ] ( ص مرکب ) دارای رنگی روشن و شفاف و لطیف. مقابل تیره رنگ :
تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ
تا به بیجاده ٔ گلرنگ بماند گل نار.
فرخی.
بهیة
مشعشع، منور، نورانی، نوردار، آشکار، بارز، بدیهی، صریح، عیان، قطعی، مبرهن، محقق، مشخص، مشهود، معلوم، معین، واضح، کوک، گویا، براق، تابان، جلی، رخشان، متجلی، زلال، شفاف
روشن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی روشن می نویسد : ( ( روشن در پهلوی روشْن rōšn بوده است ) . ) )
( ( چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ ) )
استاد می گوید :با پدید آمدن آسمانها و جنبیدن آنها، پدیده های گیتی چون :دریا و کوه و دشت و راغ در وجود آمدند و زمین از فروغ و روشنی همانند چراغی تابان شد.
...
[مشاهده متن کامل]

( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 192 )

روشن : تحریف روزان ( دارنده صفت روز ) بوده است کلمه روز را در کردی رُژ و در فرانسوی ژور تلفظ می کنند.
روشن : واژه ی روشن با واژه ی روز همریشه است .
دکتر کزازی در مورد واژه ی روشن می نویسد : ( ( روز در پهلوی روچ roč می باشد که ریختی دیگر از آن رُوش است که در روشن و روشنایی هنوز مانده است . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 170 )
روشن به ترکی: پارلاق ، ایشیقلی ، ضیالی
روشن : نیک و خوش
ولیکن نبیند کس آهوی خویش ؛
تو را روشن آید همی خوی ِ خویش.
معنی بیت : کسی عیب خودش را نمی بیند. به همین خاطر تو هم فکر می کنی خوش خو و خوش اخلاق هستی
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱۷۲.

بارق
مبین
رنگ روشن به عربی faateh
روشن/روسن/روژن و. . . . .
روشن=رو شن
رو=رفتن روان روح
شن=شان سان ژان =دانا
روشن=خدای دانا روح دانا

در زبان عرب خمسه فارس
کَبرِه = به معنی روشن کن به کار برده می شود
نورانی
نام پسر در زبان لری بختیاری به معنی
نورانی.
Roshen

روشن . [ رَ وِ شْ ] همان روش است. شیوه. طرز. طریقه. راه. هنجار:
برین دشت، هم دار و هم منبر است
روشن جهان زیر تیغ اندر است
فردوسی
تو این را دروغ و فسانه مدان
به یک سان روشن زمانه مدان
فردوسی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس