روزی روزگاری (فیلم ۱۹۴۴). روزی روزگاری ( انگلیسی: Once Upon a Time ) یک فیلم به کارگردانی الکساندر هال است که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به کری گرانت، جانت بلیر، ویلیام دمارست و جیمز گلیسون اشاره کرد.
wiki: روزی روزگاری (فیلم ۱۹۴۴)
روزی روزگاری (مجموعه تلویزیونی آمریکایی). روزی روزگاری ( به انگلیسی: Once Upon a Time ) مجموعه تلویزیونی آمریکایی درام/فانتزی است که پخش آن ۲۳ اکتبر ۲۰۱۱ از شبکه ای بی سی آغاز شد. [ ۱] این مجموعه که شامل هفت فصل می باشد توسط ادوارد کیتسیز و ادام هوروویتس خلق شده است.
داستان در شهری غیر واقعی به نام استوری بروک در ایالت مین رخ می دهد، که ساکنان آن در حقیقت شخصیت های داستان های افسانه ای مختلف هستند که به دنیای واقعی آورده شده اند. ملکه شیطانی رجینا ( لانا پاریلا ) با استفاده از نفرینی قدرتمند که از پوست چروکین ( رابرت کارلایل ) گرفته، خاطرات اصلی آن ها را ربوده است. ساکنان استوری بروک که رجینا شهردار آن است، بیست و هشت سال به طور تکراری و بدون اتفاق جدید زندگی کرده اند، بدون آنکه خودشان بفهمند سنشان تغییر نمی کند. تنها امید شهر به دختری به نام اِما سوان ( جنیفر موریسون ) بستگی دارد، دختر سفیدبرفی ( جینیفر گودوین ) و شاهزاده دلربا ( جاش دالاس ) ، که در نوزادی قبل از اینکه طلسم اجرا شود از جنگل سحرآمیز با یک کمد جادویی به دنیای حقیقی فرستاده شده است. بخاطر همین او تنها کسی است که می تواند طلسم را بشکند و خاطرات از دست رفته شخصیت ها را به آن ها برگرداند. پسرش هنری ( جرد اس. گیلمور ) که او را رها کرده بود، در رسیدن او به هدف مورد نظر یاری اش می کند، همراه با کتاب افسانه هایش «روزی روزگاری» که کلید شکستن طلسم است. هنری فرزندخوانده رجیناست که باعث ایجاد تنش ها و علایق مشترکی بین رجینا و اِما می شود.
فصل با برهم زدن عروسی سفیدبرفی و شاهزاده دلربا توسط ملکه شیطانی آغاز می شود، او اعلام می کند که نفرینی را راه خواهد انداخت که خوشبختی همه را می گیرد. شخصیت های افسانه ای به شهر استوری بروک در ایالت مین آمریکا فرستاده می شوند، جایی که خاطرات اصلی و هویت شان از آن ها گرفته می شود. در روز تولد ۲۸سالگی اش اِما، دختر سفید برفی و شاهزاده دلربا، توسط پسرش هنری میلز به استوری بروک آورده می شود، به امید اینکه طلسمی را که مادر خوانده اش ملکه شیطانی رجینا اجرا کرده بشکند.
با اینکه اما طلسم را شکسته شخصیت ها به دنیای افسانه ای بازنگشته اند، و باید با هویت های دوگانه شان کنار بیایند. پوست چروکین با استفاده از یک شبح سعی می کند رجینا را به خاطر زندانی کردن بل بکشد. رجینا به همراه اما و سفیدبرفی و شاهزاده چارمینگ می خواهند شبح را به جنگل سحر آمیز بفرستند اما اوضاع خوب پیش نمی رود و اِما و سفیدبرفی هم به جنگل سحر آمیز می روند و در ادامه تهدیدهای جدیدی از طرف کاپیتان هوک ( کالین اودانهیو ) ، مادر رجینا، کورا ( باربارا هرشی ) یا ملکه قلب ها برای استوری بروک به وجود می آید همچنین افرار شرور و مرموزی هم با هدف نابود کردن جادو به استوری بروک می آیند.
داستان در شهری غیر واقعی به نام استوری بروک در ایالت مین رخ می دهد، که ساکنان آن در حقیقت شخصیت های داستان های افسانه ای مختلف هستند که به دنیای واقعی آورده شده اند. ملکه شیطانی رجینا ( لانا پاریلا ) با استفاده از نفرینی قدرتمند که از پوست چروکین ( رابرت کارلایل ) گرفته، خاطرات اصلی آن ها را ربوده است. ساکنان استوری بروک که رجینا شهردار آن است، بیست و هشت سال به طور تکراری و بدون اتفاق جدید زندگی کرده اند، بدون آنکه خودشان بفهمند سنشان تغییر نمی کند. تنها امید شهر به دختری به نام اِما سوان ( جنیفر موریسون ) بستگی دارد، دختر سفیدبرفی ( جینیفر گودوین ) و شاهزاده دلربا ( جاش دالاس ) ، که در نوزادی قبل از اینکه طلسم اجرا شود از جنگل سحرآمیز با یک کمد جادویی به دنیای حقیقی فرستاده شده است. بخاطر همین او تنها کسی است که می تواند طلسم را بشکند و خاطرات از دست رفته شخصیت ها را به آن ها برگرداند. پسرش هنری ( جرد اس. گیلمور ) که او را رها کرده بود، در رسیدن او به هدف مورد نظر یاری اش می کند، همراه با کتاب افسانه هایش «روزی روزگاری» که کلید شکستن طلسم است. هنری فرزندخوانده رجیناست که باعث ایجاد تنش ها و علایق مشترکی بین رجینا و اِما می شود.
فصل با برهم زدن عروسی سفیدبرفی و شاهزاده دلربا توسط ملکه شیطانی آغاز می شود، او اعلام می کند که نفرینی را راه خواهد انداخت که خوشبختی همه را می گیرد. شخصیت های افسانه ای به شهر استوری بروک در ایالت مین آمریکا فرستاده می شوند، جایی که خاطرات اصلی و هویت شان از آن ها گرفته می شود. در روز تولد ۲۸سالگی اش اِما، دختر سفید برفی و شاهزاده دلربا، توسط پسرش هنری میلز به استوری بروک آورده می شود، به امید اینکه طلسمی را که مادر خوانده اش ملکه شیطانی رجینا اجرا کرده بشکند.
با اینکه اما طلسم را شکسته شخصیت ها به دنیای افسانه ای بازنگشته اند، و باید با هویت های دوگانه شان کنار بیایند. پوست چروکین با استفاده از یک شبح سعی می کند رجینا را به خاطر زندانی کردن بل بکشد. رجینا به همراه اما و سفیدبرفی و شاهزاده چارمینگ می خواهند شبح را به جنگل سحر آمیز بفرستند اما اوضاع خوب پیش نمی رود و اِما و سفیدبرفی هم به جنگل سحر آمیز می روند و در ادامه تهدیدهای جدیدی از طرف کاپیتان هوک ( کالین اودانهیو ) ، مادر رجینا، کورا ( باربارا هرشی ) یا ملکه قلب ها برای استوری بروک به وجود می آید همچنین افرار شرور و مرموزی هم با هدف نابود کردن جادو به استوری بروک می آیند.
روزی روزگاری (مجموعه تلویزیونی ترکی). زمان چنان می گذرد که[ توضیح ۱] ( به ترکی استانبولی: Öyle Bir Geçer Zaman Ki ) مجموعۀ تلویزیونی در ژانر درام و عاشقانه ساخت ترکیه به کارگردانی زینب گونای تان و براساس داستان واقعی از جوشکون ایرماک است. که بین سال های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ از شبکه کانال د ترکیه پخش شده است. ارکان پتک کایا، آیچا بینگول، یلدیز چاغری آتیکسوی، فرح زینب عبدالله، آراس بولوت اینملی، مرال چتین کایا، امیر برکه، ویلما الس، گون کوپر و مینه توگای از بازیگران آن هستند. این مجموعۀ تلویزیونی پس از پخش ۱۲۰ قسمت در ۱۸ ژوئن ۲۰۱۳ به پایان رسید.
این مجموعۀ تلویزیونی توسط جم تی وی دوبله و با عنوان روزی روزگاری پخش شد و در ایران با این نام شناخته شده است.
این مجموعۀ تلویزیونی شامل سه فصل است:
کاپیتان علی آکارسو با همسرش جمیله و ۴ فرزندش مِتِه، عثمان، پِلین و آیلین زندگی خوبی دارد، تا اینکه با کارولین، که یک زن هلندی است، آشنا می شود. آشنایی کاپیتان علی با کارولین، زندگی ساده و خوشِ خانوادهٔ آکارسو را به هم می ریزد و منجر به طلاق علی از جمیله می شودو علی خانوادهٔ خود را از خانه با پلیس بیرون می اندازد و ان هارا به ساختمان نیمه کاره ای که دارد منتقل می کند که بعداً جمیله با ارثی که از حکت به او می رسد این خانه را به خانه ای زیبا و ستودنی تبدیل می کند. بعداً جمیله با مردی ماهیگیر آشنا می شود که در واقع «حکمت کارجی»، بزرگ ترین سهامدار شرکت های نساجی کارجی است که به دلیل فراموش کردن اشتباهات بزرگ گذشته اش به یک زندگی ساده روی آورده است. این آشنایی منجر به ازدواج آنها می شود ولی کاپیتان علی که نمی تواند جمیله را فراموش کند، در شب عروسی جمیله و حکمت کارجی، با اسلحه ای وارد مراسم آنها شده و حکمت کارجی را می کشد. سپس وقتی می خواهد جمیله و سپس خودش را بکشد، مادر علی از روی ناچاری با تفنگی که در انبارشان پیدا کرده به علی تیری می زند. کاپیتان علی پس از همه این ماجراها به زندان می رود.
این ماجراها از اواخر دههٔ ۱۹۶۰ میلادی ( اواخر دههٔ ۱۳۴۰ هـ. ش ) به وقوع می پیوندد.
فصل دوم، دو سال پس از فصلِ یک را به تصویر می کشد. کاپیتان علی از زندان آزاد می شود و به دلیل تیری که دو سال پیش خورده بود، خیلی مریض است و نمی تواند بدون عصا راه برود و نسبت به دو سال پیشش خیلی شکسته شده است؛ پس به ناچار از کارش دست می کشد و بازنشسته می شود. جمیله، که صاحب ارث و میراث «حکمت کارجی» است، برعکسِ کاپیتان علی، زندگی خوبی را می گذرانَد. اما همیشه اوضاع برای جمیله بر وفق مراد نیست و مردی به نام کنان ( کنعان ) ، با هدفِ گرفتنِ انتقام مادرش از حکمت کارجی، که فوت شده، به سراغ جمیله می آید و شروع به بازی های کثیفی می کند و سعی می کند کل سهام شرکت کارجی را به نام مادرش درآورد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین مجموعۀ تلویزیونی توسط جم تی وی دوبله و با عنوان روزی روزگاری پخش شد و در ایران با این نام شناخته شده است.
این مجموعۀ تلویزیونی شامل سه فصل است:
کاپیتان علی آکارسو با همسرش جمیله و ۴ فرزندش مِتِه، عثمان، پِلین و آیلین زندگی خوبی دارد، تا اینکه با کارولین، که یک زن هلندی است، آشنا می شود. آشنایی کاپیتان علی با کارولین، زندگی ساده و خوشِ خانوادهٔ آکارسو را به هم می ریزد و منجر به طلاق علی از جمیله می شودو علی خانوادهٔ خود را از خانه با پلیس بیرون می اندازد و ان هارا به ساختمان نیمه کاره ای که دارد منتقل می کند که بعداً جمیله با ارثی که از حکت به او می رسد این خانه را به خانه ای زیبا و ستودنی تبدیل می کند. بعداً جمیله با مردی ماهیگیر آشنا می شود که در واقع «حکمت کارجی»، بزرگ ترین سهامدار شرکت های نساجی کارجی است که به دلیل فراموش کردن اشتباهات بزرگ گذشته اش به یک زندگی ساده روی آورده است. این آشنایی منجر به ازدواج آنها می شود ولی کاپیتان علی که نمی تواند جمیله را فراموش کند، در شب عروسی جمیله و حکمت کارجی، با اسلحه ای وارد مراسم آنها شده و حکمت کارجی را می کشد. سپس وقتی می خواهد جمیله و سپس خودش را بکشد، مادر علی از روی ناچاری با تفنگی که در انبارشان پیدا کرده به علی تیری می زند. کاپیتان علی پس از همه این ماجراها به زندان می رود.
این ماجراها از اواخر دههٔ ۱۹۶۰ میلادی ( اواخر دههٔ ۱۳۴۰ هـ. ش ) به وقوع می پیوندد.
فصل دوم، دو سال پس از فصلِ یک را به تصویر می کشد. کاپیتان علی از زندان آزاد می شود و به دلیل تیری که دو سال پیش خورده بود، خیلی مریض است و نمی تواند بدون عصا راه برود و نسبت به دو سال پیشش خیلی شکسته شده است؛ پس به ناچار از کارش دست می کشد و بازنشسته می شود. جمیله، که صاحب ارث و میراث «حکمت کارجی» است، برعکسِ کاپیتان علی، زندگی خوبی را می گذرانَد. اما همیشه اوضاع برای جمیله بر وفق مراد نیست و مردی به نام کنان ( کنعان ) ، با هدفِ گرفتنِ انتقام مادرش از حکمت کارجی، که فوت شده، به سراغ جمیله می آید و شروع به بازی های کثیفی می کند و سعی می کند کل سهام شرکت کارجی را به نام مادرش درآورد.