جلوداری که از همه بیشتر میداند و کارها را راحت میکند رهبر است
فرمانده
رهبر از دو کلمهٔ راه و بَر و به معنای سالارِکاروان، سرگروه. راه بلد ، مسئول راهبردی یک کار ، بزرگتر ، سرتیم ، سرپرست، فرمانده ، راه دان، و معانی از این دست را شامل می شود. در جمهوری اسلامی ایران به بالاترین مقام کشور گفته می شود.
این واژه صددرصد پارسی است چون از پیشوند ره و پسوند بر بکارگرفته شده است ره از راه میاد بر از می برد میاد یعنی ره را میبرد
دلیل، بلد، راهنما، رهشناس، پیشرو ، سرحلقه، سلسله جنبان، هادی، هدایت گر، برهان،
مرا بر سرّ گردون رهبری نیست
جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست
۱ ) رهبر، راهبر، راهدان، کاردان و راهنما و آگاه و خبره در کار است ، هموست که راه و هدف و طرق سریع تر رسیدن به آن را خوب می داند و می شناسد و از علم و کاردانی و سعی و عمل از دیگران بالاتر و برتر است ، آفات و مضرات و راههای دفع و مقابله با آنها را خوب می شناسد، دلسوز و آگاه و خبره و زبردست و بلند نظرتر از دیگران است و به مقتضیات عالم اگاه است و رهبری مراتب دارد و مسولیت آن بسیار بالاست،
... [مشاهده متن کامل]
۲ ( حکیم و پیشوا، ستوده در کردار و عمل، آنکه صاحب قوت و قدرت و حکم است
به کُردی جنوبی یا پَهلَوانی ( کرمانشاهی، ایلامی، کَلّهُرّی. . . ) = رِیبَر
واژه رهبر این واژه کاملا پارسی است چون در عربی می شود قائد در ترکی می شود �nder این واژه یعنی رهبر صد درصد پارسی است.
حکیم و پیشوا و راهنما کشور
پیرو:رهرو، راه رونده
پیشرو:رهبر، راه برنده
رهرو بی هدف یا هدفمند است ولی چگونگی زودتر رسیدن به هدف را نمیداند برای همین نیاز به یک راه برنده یا رهبر است که رهرو رو به مقصود که هدف است برساند.
راهنمای آگاه
کسی ست که گمان می کند از دیگران بهتر می داند، و هرچه بیشتر از سوی هوادارانش پشتیبانی شود و خودخواسته بر جایگاهش پافشاری کند، بیشتر در خودبینی و خودکامگی فرو رفته و گمراه تر می گردد. برای همین است که کیخسرو
... [مشاهده متن کامل] از دودمان کیانیان، پادشاه استوره ای - باستانی ایران، پس از چندی برای اینکه دچار خودخواهی و کژی نشود، از فرمانروایی کناره گیری کرد. امروزه هم در کشورهایی که از ساز و کار کشورداریِ بهتری برخوردارند، رئیس جمهور پس از دو دوره دیگر نمی تواند نامزد دوره ای دیگر شده و برگزیده شود.
the man at the helm
سردمدار
- سَرِ اَنجُمَن ؛ بزرگ. سرور. پیشوا. رهبر و رئیس قوم :
تن آسان نگردد سر انجمن
همه بیم جان باشد و رنج تن.
فردوسی.
بزاری همی گفت پس پیل تن
که شاها دلیرا سر انجمن.
فردوسی.
بدان کان گرانمایه فرزند من
همی بود خواهد سر انجمن.
فردوسی.
کسی که مشور را اداره می کند
رهبر مخفف راه بر=راهبر است.
عربی آن : قائِد - إمام - وَلیّ - صاحِب - مالِک
لاور
ولی امر
قائد
قاید
رهبر به معنای امام و پبشوا هستش.
رهبر به معنی راهنما و همیار هستش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)