بدو گفت کاموس چندین مدم
به نیروی این رشته شصت خم.
فردوسی.
همی رشته خوانی کمند مراببینی کنون تنگ بند مرا.
فردوسی.
بمالید شادان به چیزی تنش یکی رشته بنهاد بر گردنش [ گردن اسب ].
فردوسی.
گر همی فرعون قومی سَحَره پیش آردرسن و رشته جنبنده به مار انگارد.
منوچهری.
زین بیشتر منال که عمرت گذشته شدکوتاه گشت رشته تو کوتاه کن مقال.
ناصرخسرو.
به جانم رشته ای لهو و لعب راتوانم دادی از لذت شنیدن.
ناصرخسرو.
سخن کوتاه ازین مطلب گذشتیم سر این رشته را باید بریدن.
ناصرخسرو.
ترا که رشته ایمان ز هم گسست امروزسحاء و خط امان از چه می کنی فردا.
خاقانی.
چو عیسی که غربت کند سوی بالابه جز سوزنش رشته تابی ندارد.
خاقانی.
یکتا شده ست رشته شادی به عهد توالحمدللَّه ارچه که یکتاست محکم است.
ظهیر فاریابی.
کس به این رشته گرچه راست نرفت راستی در میان ماست نرفت.
نظامی.
چون آخر رشته این گره بوداین رشته نه رشته پنبه به بود.
نظامی.
در آن مینوی میناگون چمیدندفلک را رشته در مینا کشیدند.
نظامی.
نه زین رشته سر می توان تافتن نه سررشته را می توان یافتن.
نظامی.
- امثال :رشته تا یکتاست آنرا زور زالی بگسلد
چون دوتا شد عاجز آید از شکستن زال زر.بیشتر بخوانید ...