فرهنگ اسم ها
معنی: نیرومند، پهلوان، بلند بالا، کشیده بالا، بزرگ تن، قوی اندام، ( در فارسی باستان، گاتها و دیگر بخش های اوستا ) دلیر و پهلوان، ( در قدیم ) ( به مجاز ) مرد شجاع و نیرومند، ( اَعلام ) ) ( در شاهنامه ) پهلوان داستانی ایران، فرزند زال و رودابه که سال زندگی کرد، در هنگام زاده شدن چنان درشت بود که به اندرز سیمرغ پهلوی مادرش را شکافتند و او را بیرون آوردند، او با دشمنان ایران، دیوان و جادوان جنگهای بسیار کرد و همیشه پیروز بود، سرانجام بر اثر توطئه ی نابرادری اش کشته شد، ) نام چند تن از فرمانروایان باوندی که هویت و دوران فرمانروائیشان به طور دقیق معلوم نیست، ) نام سه تن از اتابکان لر کوچک، رستم اول: اتابک [ قمری به بعد]، رستم دوم: اتابک [ قمری به بعد]، رستم سوم: اتابک [ قمری به بعد]، دوران فرمانروایی هیچکدام مشخص نیست، ( در اصل ) نام پهلوان معروف شاهنامه است، در زبان قدیم ایرانی مرکب از رس ( بالش، نمو ) + تهم ( دلیر، نام پهلوان شاهنامه
برچسب ها: اسم، اسم با ر، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
بتر از کاهلی ندانم چیز
کاهلی کرد رستمان را حیز.
سنایی ( حدیقةالحقیقه ص 73 ).
چنان سایه گسترد بر عالمی که زالی نیندیشد از رستمی.
( بوستان ).
هر رئیسی خسروی هر کدخدایی بهمنی هر جوانی رستمی افکنده در بازو کمان.
سعیدالدین سعید هروی.
رستم. [ رُ ت َ ] ( اِخ ) پسر زال پهلوانی مشهور از اهالی زابلستان. ( ناظم الاطباء ). نام پهلوان داستانی ایران که جنگها و دلاوریهای او در شاهنامه آمده و او را رستم دستان و رستم زال نیز گویند. ( از شعوری ج 2 ص 24 ). نام پهلوانی معروف از سرداران لشکر کیکاوس ، روستم و رستهم و روستهم مزیدعلیه آن. ( از آنندراج ). از غایت اشتهار محتاج به تعریف نیست و او را رستهم و روستم نیز گفته اند. ( انجمن آرا ). در تداول محلی شوشتر رُسَّم گویند. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه مؤلف ). گاهی او را رستم زال و گاهی رستم دستان و گاهی رستم زابلی و زاولی گویند. ( از یادداشت مؤلف ). و در شاهنامه و دیگر متنهای فارسی رستم را با صفات زیر یاد کرده اند: رستم پهلوان. رستم پیلتن. رستم تیزچنگ.رستم جنگجو. رستم دیوبند. رستم زابلی. رستم زال. رستم زاولی. رستم سرفراز. رستم سوار. رستم شیردل. رستم شیرمرد. رستم کینه خواه. رستم نامدار. رستم نامور.
رستم = رستهم = روستهم = روستم... مرکب از دوجزو: رس = راودهه ( بالش و نمو ) [ رستن و روییدن از همین ریشه است ] + تهم = تَخْمه در پارسی باستان وگاتها و دیگر بخشهای اوستا به معنی دلیر و پهلوان. تهمتن نیز از همین ریشه است به معنی بزرگ پیکر و قوی اندام و در حقیقت تهمتن معنی کلمه رستم است. بنابر آنچه گفته شد رستم یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر... نام جهان پهلوان ایرانی پسر زال پسر سام... هرتسفلد رستم را با گندفر پادشاه سکستان ( سیستان ) یکی میداند... استاد هنینگ در مجله السنه شرقی... در معرفی و نقد کتاب ( مذکور ) هرتسفلد گوید: «سرگذشت جذاب گوندفر و قصر واقع در «کوه خواجه » ( سیستان ) بار دیگر در سخنرانی ( هرتسفلد ) شرح داده شده است. ما میدانیم نام اروستم در Biwzandaci Paustos ( قرن پنجم میلادی ) چ ونیز، 1914 م. ص 333 و تاریخ بی نام سریانی - که هوبشمان در دستور ارمنی 71 نام برده... - یاد شده. اینها قدیمیترین مواضعی هستند که نام مزبور در آنها آمده و نشان میدهند که در قرن پنجم میلادی شکل و هیأت دوهجایی رستم معمول بوده. در هر حال احتیاجی نیست که درباره قدمت شکل روتستهم که در کتب پهلوی زرتشتی آمده ، شک کنیم ، بلکه باید بگوییم که این کلمه لااقل بشکل نعت و صفت ، پیشتر مستعمل بوده است. بنظر می رسد که مدارک کتبی فرضیه ای را که مبتنی است بر اینکه نام رستم ، رابطه مستقیم با گوندفر دارد، رد کند و اجازه می دهد که فرض کنیم داستان رستم قدیمتر و مستقل از افسانه اخیر باشد. ( از حاشیه برهان چ معین ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
مردشجاع دلیر پهلوان : [[ پهلوان شد سوی موصل باحشم با هزاران رستم و طبل و علم ]] .
نام یکی از دهستانهای پنجگانه بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . حدود و مشخصات شمال : ارتفاعات سرتنگ و تا مرادی و سرگیچینه .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مرد دلیر و شجاع، پهلوان: پهلوان شد سوی موصل با حشم / با هزاران رستم و طبل و علم (مولوی: ۸۲۹ ). &delta، در اصل نام پهلوان شاهنامه بوده است.
دانشنامه عمومی
رستم (هیرمند). رستم آباد ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان هیرمند در استان سیستان و بلوچستان ایران است. این روستا در فاصله ۱۰ کیلومتری جنوب شهرستان هیرمند ( دوست محمد ) قرار دارد.
این روستا در دهستان دوست محمد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۱ نفر ( ۹خانوار ) بوده است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین روستا در دهستان دوست محمد قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۱ نفر ( ۹خانوار ) بوده است.
wiki: رستم (هیرمند)
دانشنامه آزاد فارسی
رستم (شاهنامه). رُستم (شاهنامه)
رُستم
(ملقب به تَهَمْتَن به معنی نیرومند و نژاده؛ معنی رستم معلوم نیست) پسر زال و رودابه و نوۀ سام نریمان. نامدارترین پهلوان شاهنامه و داستان های روایی و حماسی ایران . به سبب درشتی تن، به شیوۀ سزارین زاده شد. ده دایه به او شیر می دادند. نخستین پهلوانی رستم افکندن پیلی رهاشده به ضرب گرز است . در نخستین جنگ کیقباد با افراسیاب، پیشرو سپاه بود که افراسیاب را از زین برگرفت و نزد کیقباد آورد، و جیحون دوباره مرز ایران و توران شد. کیقباد نیمروز و زابلستان را تا سند به رستم داد. همین که کیکاوس بر تخت نشست و اندیشۀ رفتن به مازندران را گرفت ، ایران را به میلاد سپرد و از او خواست که در تنگناها به رستم پناه برد. چون کیکاوس به بند دیوان افتاد و نابینا شد، رستم پس از گذشتن از هفت خان و کشتن دیو سپید به نزد کیکاوس شتافت و با چکاندن خون دیو سپید به چشم او بینایی را به او بازگرداند. سپس در جنگ با شاه مازندران او را دستگیر کرد و به حضور کیکاوس آورد. آن گاه کیکاوس به هاماوران رفت و به فریب شاه یمن به بند افتاد. در همین هنگام، افراسیاب نیز به ایران تاخت . رستم کیکاوس را رهانید و با تحمل سختی های زیاد افراسیاب را گریزاند. رستم در نبرد هفت دلاور بار دیگر بر افراسیاب پیروز شد. در سفری برای شکار به مرز توران ، به هنگام خفتن رستم ، رخش ربوده شد و او ناگزیر از رفتن به سمنگان شد. شاه سمنگان رستم را به گرمی پذیرا شد. شب هنگام در سرای شاه خفته بود که تهمینه، دختر شاه، به بالین او آمد. رستم در دم او را به همسری خود درآورد و روز بعد بر رخش که پیدا شده بود برنشست و سمنگان را ترک کرد. نه ماه بعد سهراب از تهمینه زاده شد. نبرد این پدر و پسر و کشته شدن سهراب به دست پدر و این که این دو در واپسین دم همدیگر را شناخته بودند یکی از رقت انگیزترین داستان های کهن ایران است . رستم، پس از کشته شدن سیاوش ، سوگند یاد کرد که تا انتقام نگیرد لباس از تن نکند. افراسیاب شکست خورد و گریخت . سپس در نبرد کیخسرو با افراسیاب در کنار خسرو قرار گرفت و در برخوردهای مکرر با افراسیاب و در داستان نجات بیژن از چاه تورانیان قهرمانی ها آفرید. پس از ناپدیدشدن کیخسرو، مدتی از رستم خبری نمی شنویم . بعد در داستان رستم و اسفندیار دوباره به او برمی خوریم . سرانجام، هنگامی که شغاد و شاه کابل رستم را به چاهی که انباشته از نیزه و دشنه بود انداخته بودند، رستم و رخش جان خود را از دست دادند.
رُستم
(ملقب به تَهَمْتَن به معنی نیرومند و نژاده؛ معنی رستم معلوم نیست) پسر زال و رودابه و نوۀ سام نریمان. نامدارترین پهلوان شاهنامه و داستان های روایی و حماسی ایران . به سبب درشتی تن، به شیوۀ سزارین زاده شد. ده دایه به او شیر می دادند. نخستین پهلوانی رستم افکندن پیلی رهاشده به ضرب گرز است . در نخستین جنگ کیقباد با افراسیاب، پیشرو سپاه بود که افراسیاب را از زین برگرفت و نزد کیقباد آورد، و جیحون دوباره مرز ایران و توران شد. کیقباد نیمروز و زابلستان را تا سند به رستم داد. همین که کیکاوس بر تخت نشست و اندیشۀ رفتن به مازندران را گرفت ، ایران را به میلاد سپرد و از او خواست که در تنگناها به رستم پناه برد. چون کیکاوس به بند دیوان افتاد و نابینا شد، رستم پس از گذشتن از هفت خان و کشتن دیو سپید به نزد کیکاوس شتافت و با چکاندن خون دیو سپید به چشم او بینایی را به او بازگرداند. سپس در جنگ با شاه مازندران او را دستگیر کرد و به حضور کیکاوس آورد. آن گاه کیکاوس به هاماوران رفت و به فریب شاه یمن به بند افتاد. در همین هنگام، افراسیاب نیز به ایران تاخت . رستم کیکاوس را رهانید و با تحمل سختی های زیاد افراسیاب را گریزاند. رستم در نبرد هفت دلاور بار دیگر بر افراسیاب پیروز شد. در سفری برای شکار به مرز توران ، به هنگام خفتن رستم ، رخش ربوده شد و او ناگزیر از رفتن به سمنگان شد. شاه سمنگان رستم را به گرمی پذیرا شد. شب هنگام در سرای شاه خفته بود که تهمینه، دختر شاه، به بالین او آمد. رستم در دم او را به همسری خود درآورد و روز بعد بر رخش که پیدا شده بود برنشست و سمنگان را ترک کرد. نه ماه بعد سهراب از تهمینه زاده شد. نبرد این پدر و پسر و کشته شدن سهراب به دست پدر و این که این دو در واپسین دم همدیگر را شناخته بودند یکی از رقت انگیزترین داستان های کهن ایران است . رستم، پس از کشته شدن سیاوش ، سوگند یاد کرد که تا انتقام نگیرد لباس از تن نکند. افراسیاب شکست خورد و گریخت . سپس در نبرد کیخسرو با افراسیاب در کنار خسرو قرار گرفت و در برخوردهای مکرر با افراسیاب و در داستان نجات بیژن از چاه تورانیان قهرمانی ها آفرید. پس از ناپدیدشدن کیخسرو، مدتی از رستم خبری نمی شنویم . بعد در داستان رستم و اسفندیار دوباره به او برمی خوریم . سرانجام، هنگامی که شغاد و شاه کابل رستم را به چاهی که انباشته از نیزه و دشنه بود انداخته بودند، رستم و رخش جان خود را از دست دادند.
wikijoo: رستم_(شاهنامه)
رستم (طایفه). رَسْتَم (طایفه)
از طوایف بزرگ لُر در ممسنی، متشکل از تیره های انصاری، بهمنیاری، چوکی، دزکردی، دشتی، سادات، سادات امامزاده علی، سادات دودک، سیدجان، عبداللهی، علی مؤمن و کول نظری، مرکب از ۸۶۲ خانوار چادرنشین. این مردم در دهستان رستم ییلاق و قشلاق می کردند. ریاست این طایفه دست کم از قرن ۱۲ق با خاندان ابواسحاقی بود. قائد گرجی ( ـ۱۲۵۵ق)، فرزند علی عسگر ابواسحاقی، با روش های گوناگون ثروت کلانی فراهم آورد و از طریق آن ثروت، کلانتر طایفۀ رستم شد. فرزندش خان علی خان ( ـ۱۲۸۲ق) با همان روش ها مخالفان را برانداخت و در اواخر سلطنت فتحعلی شاه قاجار، بلوک حیات داود را اشغال کرد. در ۱۲۵۷ق فرهادمیرزا معتمدالدوله، حاکم فارس، به ممسنی حمله برد و خان علی خان با جمعی از افرادش از قلعۀ طوس به ناحیۀ صعب العبور ماهورمیلاتی گریخت. پس از او امام قلی خان رستم در شورش های عشایری ۱۳۰۷ـ۱۳۰۹ش شرکت داشت و سرانجام به همراه دیگر سران شورشی دستگیر و در تهران اعدام شد (۱۳۱۳ش). حسین قلی خان رستم، فرزند امام قلی خان، نیز در تشکیل نهضت جنوب در ۱۳۲۵ش نقش داشت و در ۱۳۴۲ش به سبب مخالفت با اصلاحات ارضی، همراه با شماری از سران طوایف و مالکین ارضی، اعدام شد.
از طوایف بزرگ لُر در ممسنی، متشکل از تیره های انصاری، بهمنیاری، چوکی، دزکردی، دشتی، سادات، سادات امامزاده علی، سادات دودک، سیدجان، عبداللهی، علی مؤمن و کول نظری، مرکب از ۸۶۲ خانوار چادرنشین. این مردم در دهستان رستم ییلاق و قشلاق می کردند. ریاست این طایفه دست کم از قرن ۱۲ق با خاندان ابواسحاقی بود. قائد گرجی ( ـ۱۲۵۵ق)، فرزند علی عسگر ابواسحاقی، با روش های گوناگون ثروت کلانی فراهم آورد و از طریق آن ثروت، کلانتر طایفۀ رستم شد. فرزندش خان علی خان ( ـ۱۲۸۲ق) با همان روش ها مخالفان را برانداخت و در اواخر سلطنت فتحعلی شاه قاجار، بلوک حیات داود را اشغال کرد. در ۱۲۵۷ق فرهادمیرزا معتمدالدوله، حاکم فارس، به ممسنی حمله برد و خان علی خان با جمعی از افرادش از قلعۀ طوس به ناحیۀ صعب العبور ماهورمیلاتی گریخت. پس از او امام قلی خان رستم در شورش های عشایری ۱۳۰۷ـ۱۳۰۹ش شرکت داشت و سرانجام به همراه دیگر سران شورشی دستگیر و در تهران اعدام شد (۱۳۱۳ش). حسین قلی خان رستم، فرزند امام قلی خان، نیز در تشکیل نهضت جنوب در ۱۳۲۵ش نقش داشت و در ۱۳۴۲ش به سبب مخالفت با اصلاحات ارضی، همراه با شماری از سران طوایف و مالکین ارضی، اعدام شد.
wikijoo: رستم_(طایفه)
پیشنهاد کاربران
دکتر کزازی در مورد واژه ی " رستم " می نویسد : ( ( فردوسی در بیت زیر، آنچنان که شیوهٔ پسندیدهٔ اوست، بر پایهٔ گونه ای" ریشه شناسی "پندارینه و شاعرانه، ریشهٔ نام رستم را گفتهٔ رودابه به هنگام دیدن کودک دانسته است که گفته است:" از غم بِرَسْتم" اما ناگفته آشکار است که" رُسْتَم" را از دید زبانشناسی هیچ پیوندی با " رَسْتَم" نیست، مگر در ستاک و" بُنْ واژه" این نام در اوستا آورده نشده است. ریخت پهلوی آن رودستهم rodistahm یا روتستهم rotstahm یا رویستهم rōystahm بوده است. این نام در سغدی در ریخت rwstm به کار می رفته است. به هر روی، این نام از دو پاره ساخته شده است: پارهٔ نخستین آن روت یا رود یا روی است که در ریختِ فرجامین ِ آن در پارسی، رو شده است و پارهٔ دوم سْتَهم که در پارسی ستم از آن مانده است. پارهٔ نخستین در اوستایی رَئُوذه بوده است به معنی "بالا و قامت" و" ریخت و پیکر " که از آن" روی " در پارسی در معنی چهره باز مانده است. ستاک همتای " رئوذه " در سانسکریت روهه roha بوده است به معنی "بلندی" و در هند و ایرانی رئودraudh به معنی" بالیدن" و" رشد کردن "که در " رُستن" و "روییدن" پارسی به یادگار مانده است. پارهٔ دوم از ستاکی باستانی در ایرانی کهن و اوستایی برآمده است که در ستخره stax - ra به معنی" استوار و سخت و محکم" دیده می آید. این واژه، از دید ستاک، باstahl در آلمانی به معنی پولاد سنجیدنی است. پارهٔ دوم نام همان است که در ریخت" تهم" در معنی تنومند و پیلتن در پارسی به کار برده شده است و ویژگی پهلوانان بزرگ است. بر پایهٔ آنچه نوشته آمد، معنای رستم به درست، همان است که در بَرنام وی تهمتن باز تافته است: آنکه تن و بالای سُترگ و ستبر دارد".
... [مشاهده متن کامل]
م. ک. کزازی در گزارش پارهٔ دوم نام، دیدگاهی دیگرسان دارد و رستم را در معنی برابر با تهمتن نمی داند؛ از دیدِ وی اگر معنای رستم تهمتن می بود، بر پایه ریخت شناسی هند و اروپایی، ریخت باستانی آن ستخمه رئوده staxma - rauda می بایست می بود، از گونهٔ ویرو رئوذه vīrō - raoza در اوستایی، به معنی" آنکه پیکری مردانه و نرینه دارد "؛ اما بر پایهٔ ریشه شناسی و زبانشناسی تاریخی، ریخت باستانی رستم رئوده ستخمه می توانسته است بود که ترکیبی است که آن را" تعیینی " determinative می نامند؛ در این ترکیب، هنجار آن است که پارهٔ دوم واژه پاره نخستین آن را باز می نماید و" تعیین می کند "از این روی وی را رستم در معنی" کسی که ستم و زیان وی باز بسته به بالا و پیکر اوست" می داند؛ یعنی رستم پهلوانی است که تنها با پیکر خویش بی آنکه به جنگْ افزار نیازی داشته باشد، مایهٔ زیان و ستم بر دشمنان و هماوردانش می گردد و آنان را از پا در می اندازد. ) )
( ( برَستم - بگفتا: غم آمد به سر
نهادند رُستمْش نامِ پسر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۴۵۰ )
... [مشاهده متن کامل]
م. ک. کزازی در گزارش پارهٔ دوم نام، دیدگاهی دیگرسان دارد و رستم را در معنی برابر با تهمتن نمی داند؛ از دیدِ وی اگر معنای رستم تهمتن می بود، بر پایه ریخت شناسی هند و اروپایی، ریخت باستانی آن ستخمه رئوده staxma - rauda می بایست می بود، از گونهٔ ویرو رئوذه vīrō - raoza در اوستایی، به معنی" آنکه پیکری مردانه و نرینه دارد "؛ اما بر پایهٔ ریشه شناسی و زبانشناسی تاریخی، ریخت باستانی رستم رئوده ستخمه می توانسته است بود که ترکیبی است که آن را" تعیینی " determinative می نامند؛ در این ترکیب، هنجار آن است که پارهٔ دوم واژه پاره نخستین آن را باز می نماید و" تعیین می کند "از این روی وی را رستم در معنی" کسی که ستم و زیان وی باز بسته به بالا و پیکر اوست" می داند؛ یعنی رستم پهلوانی است که تنها با پیکر خویش بی آنکه به جنگْ افزار نیازی داشته باشد، مایهٔ زیان و ستم بر دشمنان و هماوردانش می گردد و آنان را از پا در می اندازد. ) )
( ( برَستم - بگفتا: غم آمد به سر
نهادند رُستمْش نامِ پسر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۴۵۰ )
از شجرنامه رستم:
پدر رستم، زال ( دستان ) است. جد اول ( پدر بزرگ ) او سام است. جد دوم رستم نریمان است. جد چهارم وی گرشاسپ است در اجداد بالاتر رستم افرادی چون جمشید، هوشنگ، سیامک و کیومرث قرار دارند.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت: با توجه به اینکه زال یعنی سفید موی و فرض کنید رستم یک تعصب خاصی نسبت به پدرش داشت گفته است هیچ کس حق ندارد اسم زال را بیاورد و باید بگوید دستان و باید من را هم رستم دستان خطاب کنند و دستان هم مثلاً اشاره به دستان نیرومند زال می کند چراکه وقتی دوران کودکی و نوجوانی خود را در کوهستان سپری می کرد با این دستان قوی از کوه ها و صخره ها بالا می رفت و یا اینکه از دستان شعبده باز او حکایت می کند که سیمرغ را در نزد خویش حاضر می کرد البته در باب معنی دستان، لقب زال، پدر رستم این گونه آمده است که وی به دستان به معنای افسون مشهور بود چراکه سیمرغ پیش او حاضر می شد.
پدر رستم، زال ( دستان ) است. جد اول ( پدر بزرگ ) او سام است. جد دوم رستم نریمان است. جد چهارم وی گرشاسپ است در اجداد بالاتر رستم افرادی چون جمشید، هوشنگ، سیامک و کیومرث قرار دارند.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت: با توجه به اینکه زال یعنی سفید موی و فرض کنید رستم یک تعصب خاصی نسبت به پدرش داشت گفته است هیچ کس حق ندارد اسم زال را بیاورد و باید بگوید دستان و باید من را هم رستم دستان خطاب کنند و دستان هم مثلاً اشاره به دستان نیرومند زال می کند چراکه وقتی دوران کودکی و نوجوانی خود را در کوهستان سپری می کرد با این دستان قوی از کوه ها و صخره ها بالا می رفت و یا اینکه از دستان شعبده باز او حکایت می کند که سیمرغ را در نزد خویش حاضر می کرد البته در باب معنی دستان، لقب زال، پدر رستم این گونه آمده است که وی به دستان به معنای افسون مشهور بود چراکه سیمرغ پیش او حاضر می شد.
با سلام و احترام
رستم در زبان کردی ب صورت روسم تلفظ میشه اگه این تلفظ درست باشه شاید ب معنی بچه سام باشه چرا که رو در زبان کردی ب معنی بچه و اولاد ست البته در زبانهای لری و تمام مناطق زاگرس نشین اینطور تلفظ میشه
رستم در زبان کردی ب صورت روسم تلفظ میشه اگه این تلفظ درست باشه شاید ب معنی بچه سام باشه چرا که رو در زبان کردی ب معنی بچه و اولاد ست البته در زبانهای لری و تمام مناطق زاگرس نشین اینطور تلفظ میشه
رُس تم : بخار خاک رُس.
رُس تام : مزه خاک رس و یا خاک روس تمام و کامل یا ناب و خالص .
رُس خاک کوزه گری و سفال سازی.
رُس تام : مزه خاک رس و یا خاک روس تمام و کامل یا ناب و خالص .
رُس خاک کوزه گری و سفال سازی.
Rostam : با تلفظ های زیر :
- روز تَم به معنای بخار یا روشنایی روز.
- روز تام به معنای روز تمام یا کامل .
- روز تام به معنای مزه روز . تام ( طعم ) .
- رُز تم به معنای عطر گل سرخ .
- رُز تام به معنای گل سرخ کامل یا مزه گل سرخ.
- روز تَم به معنای بخار یا روشنایی روز.
- روز تام به معنای روز تمام یا کامل .
- روز تام به معنای مزه روز . تام ( طعم ) .
- رُز تم به معنای عطر گل سرخ .
- رُز تام به معنای گل سرخ کامل یا مزه گل سرخ.
پور زال . [ رِ ] ( اِخ ) مراد رستم است . پهلوان داستانی معروف :
نگهدار جان باش از پور زال
بجنگت نباشد جز او کس همال .
فردوسی .
بدانکار خوشنود شد پور زال
بزرگان که بودند با او همال .
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی .
چونزد ده و دو رسانید سال
برافراخت یال یلی پور زال .
فردوسی .
پور تو فردا بگرید بر سر گور تو زار
گر تو امروز از دلیران همسری با پور زال .
معزی .
اگر پیر زالی و گر پور زال .
سعدی .
نگهدار جان باش از پور زال
بجنگت نباشد جز او کس همال .
فردوسی .
بدانکار خوشنود شد پور زال
بزرگان که بودند با او همال .
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی .
چونزد ده و دو رسانید سال
برافراخت یال یلی پور زال .
فردوسی .
پور تو فردا بگرید بر سر گور تو زار
گر تو امروز از دلیران همسری با پور زال .
معزی .
اگر پیر زالی و گر پور زال .
سعدی .
تهمتن : ته اَم تن : یعنی ته یا ریشه و یا بنیاد من ، تن است و نه خرد ؛ نه روح ؛ نه روان ؛ نه جان. رُستم به معنای: من مانند گیاه از خاک و آب و آتش و هوای این طبیعت بر خاسته ام و بسان بابا آدم و نه حوای دینی و به مثابه تافته ای جدا بافته از تار و پود های کثیر و فراوان و گوناگون این طبیعت و کیهان و جهان از باغ بهشت و آسمان و پیشگاه آفریدگار کائنات رانده و طردو از بیرون وارد این دنیا نشده و بر روی کره زمین تبعید نگشته ام. قبل از سرودن شاهنامه توسط حکیم بزرگ پارسی زبان ابوالقاسم فردوسی، بینش و باور به دوگانگی های بدن - روان و تن - جان و سه گانگی کالبد - روح - روان در اندیشه و افکار و خیالات انسان مرسوم بوده و تاکنون هم ادامه دارد و انسان خردمند و متفکر و متخیل و بعضا وهمگرا هنوز نتوانسته است که این پدیده ها را بطور روشن تعریف نماید و نقش و وظیفه این ابعاد را به روشنی و فارغ از ابهام و اوهام و خرافات تعیین نماید. حکیم ابن سینا و بنیانگذار حکمت مشائی و معروف به شیخُ الرئیس ( به معنای سر سلسله و یا رئیس شیوخ یا شیخ ها ) و بعدا حکیم ملاصدرا بنیانگذار حکمت متعالیه و معروف به متالهین ( ؟ ) در تعریف نفس دو حکم فلسفی زیرا صادر نموده اند :
... [مشاهده متن کامل]
الف : نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست.
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست.
هر دوی آن بزرگواران در میدان حکمت ایرانی - اسلامی غافل از این حقیقت ژرف بوده اند که نفس مجرد به معنای من یا خود می باشد و تبدیل متقابل آن از یک طرف و ماده و روح و روان و جان و عقل از طرف دیگر مطلقا محال و غیر ممکن. مولانا جلال عارف بزرگ ایرانی و مسلمان چند قرن قبل از تولد و ظهور و به پیدایش رسیدن و پا به عرصه گیتی گذاشتن و چشم به پهنه طبیعت و کیهان و جهان گشودن ملا صدرا در رقابت با داستان بابا آدم و ننه حوای ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و بطور غیر مستقیم و در لفافه و در رد آن بینش و باور دینی، تئوری تکاملی را قرن ها قبل از پیدایش چارلز داروین به شکل زیر در قالب ابیات و زبان شعر ، بنیانگذاری نموده است : حرکت یا سیر و سلوک نفسانی بسوی کمال از حالت معدنی به گیاهی و از گیاهی به حیوانی و از حیوانی به انسانی و از آنجا تا حالت ملائکی یا فرشته ای و از آنجا به بعد تا جایی که در وهم نگنجد. آن عارف بزرگ هم غافل از این حقیقت ژرف بوده است که نفوس گیاهان و حیوانات مفید و نفوس تک تک افراد انسانی در نظام احسن و اشرف مبداء بطور مستقل از همدیگر و هرکدام در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و هیچگاه بهمدیگر تبدیل نمی شوند و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان و پیر شدن و مردن هم نمی باشند و به اصطلاح نه چاق و چله می شوند و نه لاغر شدنی و نه مردنی اند و بخصوص نفوس انسانی به هیچگونه تهذیب و تزکیه و تخلیه کامل از رذائل و پر نمودن دوباره با فضایل حسنه و حسینه نیازی ندارند و همچنین تقسیم آنها به چهار نوع اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه و مبارزه کبرا با هر کدام از آنها ، تخیلات و توهمات و گمراهه روی بیش نمی باشند.
نفس مجرد یعنی من یا خود هرکدام از افراد انسانی فقط نقش و وظیفه مشاهده بیطرفانه زندگی دنیوی را در طول عمر یعنی از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر تا لحظه مرگ و پس از آن بهمراه و به موازات خواب ژرف و شیرین مرگ مشاهده بیطرفانه زندگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در قالب رویاهای حقیقی و روشن تر از روشنایی روز های دنیوی را عهده دار می باشد تا لحظه بسته شدن شدن مجدد یا دوباره نطفه در رحم مادر در همین دنیا که دوباره در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به مرتبه و درجه تکاملی فعلی بعد از وقوع مه بانگ هشتم از نو آفریده خواهد شد. ترکیب حقیقی سه گانه دینی - فلسفی - عرفانی بیان شده در بالا به شکل زیر می باشد : ماده - روان - روح . لذا برخلاف بینش و باور دینی نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی و برابر با آن امر خداوند متعال می باشد و نه امر اهریمن یا شیطان و روان لایه درونی این دو قطب همزاد و هم بازی و هم ارز می باشد. دو قطب این نوسانگر غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند بلکه از قابلیت یا استعداد تبدیل متقابل بهمدیگر برخوردار اند. تولد و مرگ هم یک نوسانگر دوقطبی اند و قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم بلکه از قابلیت جایگزینی ( نه تبدیل بهمدیگر ) و تعویض نقش در حکمرانی و تعیین نوع مشاهدات نفسانی بر خوردار اند. جسم یا کالبد یا تن و یا بدن که از خمیره مایه تثلیثی یا سه جنبه ای مادی - روانی - روحی آفریده شده است فقط نقش منزل یا سرا و خانه نفس مجرد را عهده دار می باشد و قوای ادراکی فهم و عقل با ابزار های حسی و فکری و خیالی و وهمی در خدمت مشاهدات نفسانی در طول زندگی دنیوی می باشند. به این معنا که نفس یا من یا خود بطور مستقیم از پشت دریچه های حواس پنجگانه مشاهدات خود را انجام نمی دهد بلکه بطور غیر مستقیم یعنی به کمک فهم و عقل و کارکرد آنها بر روی دریافت های حواس ( قضاوت های فهمانی بطور مستقیم و نتیجه گیری های عقللانی بطور غیر مستقیم بر روی قضاوت های فهمانی ) . پس از مرگ ، مشاهدات نفسانی اجزاء از زندگی در سطح بهشت برین در قالب رویا در بطن نفس کلی کیهانی و به کمک فهم و عقل کیهانی صورت می پذیرد. نفس کلی و فهم و عقل و دیگر ابعاد کیهانی از قبیل خاطره و علم و قدرت و حکمت و صبر و عشق و رحمت و زمان و مکان و بیزمانی و بیمکانی و . . . . چیز های دیگری نیستند غیر از ابعاد فراوان و بیکران خداوند متعال که به امر خود وی به واحد های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار کیهانی یا جهانی تقسیم شده اند. بُعد آرام و ساکن و پیوسته و فرا گیر جان فقط نقش و و وظیفه اهداء زندگی از لحظه بسته شدن نطفه و مرطوب شدن بذر گیاهان تا لحظه خشک شدن و مردن را عهده دار می باشد. عبارت حکیمانه و عارفانه به شکل زیر : بنام آنکه جان را فکرت بخشید و با نور آن شمع دانش دل را بر افروخت ، هم علارغم زیبایی یک بیان تخیلی و توهمی بیش نمی باشد.
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشد، من بر این بینش و باورم که خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و هرگونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه.
نیافرید آفریدگار کائنات مرا بهر طاعت و بندگی و الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا به معرفت ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/ واحد و احد نیند دو علم الا یگانه به لسان آراب/ در قیاس با ابعاد، اسما و صفات الفاظی اند کودکانه بر سر آب و در طول آداب/.
... [مشاهده متن کامل]
الف : نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست.
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست.
هر دوی آن بزرگواران در میدان حکمت ایرانی - اسلامی غافل از این حقیقت ژرف بوده اند که نفس مجرد به معنای من یا خود می باشد و تبدیل متقابل آن از یک طرف و ماده و روح و روان و جان و عقل از طرف دیگر مطلقا محال و غیر ممکن. مولانا جلال عارف بزرگ ایرانی و مسلمان چند قرن قبل از تولد و ظهور و به پیدایش رسیدن و پا به عرصه گیتی گذاشتن و چشم به پهنه طبیعت و کیهان و جهان گشودن ملا صدرا در رقابت با داستان بابا آدم و ننه حوای ادیان توحیدی ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و بطور غیر مستقیم و در لفافه و در رد آن بینش و باور دینی، تئوری تکاملی را قرن ها قبل از پیدایش چارلز داروین به شکل زیر در قالب ابیات و زبان شعر ، بنیانگذاری نموده است : حرکت یا سیر و سلوک نفسانی بسوی کمال از حالت معدنی به گیاهی و از گیاهی به حیوانی و از حیوانی به انسانی و از آنجا تا حالت ملائکی یا فرشته ای و از آنجا به بعد تا جایی که در وهم نگنجد. آن عارف بزرگ هم غافل از این حقیقت ژرف بوده است که نفوس گیاهان و حیوانات مفید و نفوس تک تک افراد انسانی در نظام احسن و اشرف مبداء بطور مستقل از همدیگر و هرکدام در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی آفریده شده و هیچگاه بهمدیگر تبدیل نمی شوند و مشمول حال تغییر و تحول و تکامل و گذر زمان و پیر شدن و مردن هم نمی باشند و به اصطلاح نه چاق و چله می شوند و نه لاغر شدنی و نه مردنی اند و بخصوص نفوس انسانی به هیچگونه تهذیب و تزکیه و تخلیه کامل از رذائل و پر نمودن دوباره با فضایل حسنه و حسینه نیازی ندارند و همچنین تقسیم آنها به چهار نوع اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه و مبارزه کبرا با هر کدام از آنها ، تخیلات و توهمات و گمراهه روی بیش نمی باشند.
نفس مجرد یعنی من یا خود هرکدام از افراد انسانی فقط نقش و وظیفه مشاهده بیطرفانه زندگی دنیوی را در طول عمر یعنی از لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر تا لحظه مرگ و پس از آن بهمراه و به موازات خواب ژرف و شیرین مرگ مشاهده بیطرفانه زندگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین در قالب رویاهای حقیقی و روشن تر از روشنایی روز های دنیوی را عهده دار می باشد تا لحظه بسته شدن شدن مجدد یا دوباره نطفه در رحم مادر در همین دنیا که دوباره در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به مرتبه و درجه تکاملی فعلی بعد از وقوع مه بانگ هشتم از نو آفریده خواهد شد. ترکیب حقیقی سه گانه دینی - فلسفی - عرفانی بیان شده در بالا به شکل زیر می باشد : ماده - روان - روح . لذا برخلاف بینش و باور دینی نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی و برابر با آن امر خداوند متعال می باشد و نه امر اهریمن یا شیطان و روان لایه درونی این دو قطب همزاد و هم بازی و هم ارز می باشد. دو قطب این نوسانگر غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند بلکه از قابلیت یا استعداد تبدیل متقابل بهمدیگر برخوردار اند. تولد و مرگ هم یک نوسانگر دوقطبی اند و قطبین آن غیر قابل تفکیک و جدایی از هم بلکه از قابلیت جایگزینی ( نه تبدیل بهمدیگر ) و تعویض نقش در حکمرانی و تعیین نوع مشاهدات نفسانی بر خوردار اند. جسم یا کالبد یا تن و یا بدن که از خمیره مایه تثلیثی یا سه جنبه ای مادی - روانی - روحی آفریده شده است فقط نقش منزل یا سرا و خانه نفس مجرد را عهده دار می باشد و قوای ادراکی فهم و عقل با ابزار های حسی و فکری و خیالی و وهمی در خدمت مشاهدات نفسانی در طول زندگی دنیوی می باشند. به این معنا که نفس یا من یا خود بطور مستقیم از پشت دریچه های حواس پنجگانه مشاهدات خود را انجام نمی دهد بلکه بطور غیر مستقیم یعنی به کمک فهم و عقل و کارکرد آنها بر روی دریافت های حواس ( قضاوت های فهمانی بطور مستقیم و نتیجه گیری های عقللانی بطور غیر مستقیم بر روی قضاوت های فهمانی ) . پس از مرگ ، مشاهدات نفسانی اجزاء از زندگی در سطح بهشت برین در قالب رویا در بطن نفس کلی کیهانی و به کمک فهم و عقل کیهانی صورت می پذیرد. نفس کلی و فهم و عقل و دیگر ابعاد کیهانی از قبیل خاطره و علم و قدرت و حکمت و صبر و عشق و رحمت و زمان و مکان و بیزمانی و بیمکانی و . . . . چیز های دیگری نیستند غیر از ابعاد فراوان و بیکران خداوند متعال که به امر خود وی به واحد های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار کیهانی یا جهانی تقسیم شده اند. بُعد آرام و ساکن و پیوسته و فرا گیر جان فقط نقش و و وظیفه اهداء زندگی از لحظه بسته شدن نطفه و مرطوب شدن بذر گیاهان تا لحظه خشک شدن و مردن را عهده دار می باشد. عبارت حکیمانه و عارفانه به شکل زیر : بنام آنکه جان را فکرت بخشید و با نور آن شمع دانش دل را بر افروخت ، هم علارغم زیبایی یک بیان تخیلی و توهمی بیش نمی باشد.
در پایان کلام کودکانه امروز خویش که امیدوارم سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشد، من بر این بینش و باورم که خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و هرگونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه.
نیافرید آفریدگار کائنات مرا بهر طاعت و بندگی و الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا به معرفت ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/ واحد و احد نیند دو علم الا یگانه به لسان آراب/ در قیاس با ابعاد، اسما و صفات الفاظی اند کودکانه بر سر آب و در طول آداب/.
نبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] ( اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه نبرد اندرون نبیره ٔ سام درزمان سوی تو فرستادی رخش با زین خسروی و ستام . فرخی .
سوار سیستان . [ س َ رِ ] ( اِخ ) کنایه از رستم زال است . ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) : یا غبار لاشه ٔ دیو سفیدبر سوار سیستان خواهم فشاند. خاقانی .
روسَم، روسَم وَگ، روسگه، در کُردی رستم تلفظ نمیشه و ربطی نداره به این معانی. به نظر به سَم یا سام مربوطه رو سَم.
رستم به معنی رسته شدم ( را با فتحه ) . رستن ( را با فتحه ) از امیال نفسانی در اصل را با فتحه است رست م[رستن] ( آزادی از امیال نفسانی
رُستم پسرِ { زال و رودابه } پهلوان ایرانی ؛ زادگاه زابلِ سیستان .
نامِ رستم در کتابِ اوِستا { رئوته استَخمَه } و در نامه های پهلوی { رُت ستَخمَک } = { rotstaxmak }
نامِ رستم در کتابِ اوِستا { رئوته استَخمَه } و در نامه های پهلوی { رُت ستَخمَک } = { rotstaxmak }
سوار سیستان. [ س َ رِ ] ( اِخ ) کنایه از رستم زال است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) :
یا غبار لاشه ٔ دیو سفید
بر سوار سیستان خواهم فشاند.
خاقانی.
یا غبار لاشه ٔ دیو سفید
بر سوار سیستان خواهم فشاند.
خاقانی.
رستم به معنی روستن ، رویش، راستن و قیام دوبازه با جسم و تن قوی است
پدر رستم نام داشت یکی از هشت فرزندان پدر بزرگم رئیس ابوطالب دوسیرانی🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
۱، علی اکبر۲، افراسیاب۳، رستم۴، حسنعلی۵، اسکندر
۶، هوشنگ۷، فریدون۸، اسفندیار🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همگی دار فانی را وداع گفتند اولین مرحوم حسنعلی
... [مشاهده متن کامل]
رئیسی در جوانی دراثرسانحه تصادف در جاده بن رود
که مرگ این ابر مرد ضربه سختی به طایفه عبدالکریمی
زد که دراون دوران از نابودی کل طایفه حرف میزدن از طوایف دیگربقیه پهلوانان از هجر رییس حسن یکی پس از دیگری از دنیا رفتند روحشان شاد ویادشان گرامی🌹🌹🌹🌹🌹😭😭😭😭😭🌹🌹🌹🌹🌹
۱، علی اکبر۲، افراسیاب۳، رستم۴، حسنعلی۵، اسکندر
۶، هوشنگ۷، فریدون۸، اسفندیار🌹🌹🌹🌹🌹🌹
همگی دار فانی را وداع گفتند اولین مرحوم حسنعلی
... [مشاهده متن کامل]
رئیسی در جوانی دراثرسانحه تصادف در جاده بن رود
که مرگ این ابر مرد ضربه سختی به طایفه عبدالکریمی
زد که دراون دوران از نابودی کل طایفه حرف میزدن از طوایف دیگربقیه پهلوانان از هجر رییس حسن یکی پس از دیگری از دنیا رفتند روحشان شاد ویادشان گرامی🌹🌹🌹🌹🌹😭😭😭😭😭🌹🌹🌹🌹🌹
1 بزرگ تن و مردی با اندام های قوی و بزرگ
2 شجاع و نترس و با درایت
3 در ایران باستان به نوعی مرکب جوهر از رس میگفتند
4 پهلوان و جوانمرد ، با مرام بزرگوار
یکی از نام های ایرانی و معروف در شاهنامه که حتما همه نامش را شنیدند
2 شجاع و نترس و با درایت
3 در ایران باستان به نوعی مرکب جوهر از رس میگفتند
4 پهلوان و جوانمرد ، با مرام بزرگوار
یکی از نام های ایرانی و معروف در شاهنامه که حتما همه نامش را شنیدند
در زبان لری بختیاری به صورت زیر. .
روستم، روسم، رسم
روستم، روسم، رسم
رستم خان آقاسی بختیاری پدر امام قلی خان پدر سردار محمد حسن خان
رستم خان آقاسی فاتح گرجستان بود و به
کی گرجی معروف شد
سردار محمد حسن خان بختیاری از سرداران
سپاه نادرشاه در فتح هندوستان
رستم خان آقاسی جد طایفه رستم لر ممسنی
( محمد حسنی )
رستم خان آقاسی فاتح گرجستان بود و به
کی گرجی معروف شد
سردار محمد حسن خان بختیاری از سرداران
سپاه نادرشاه در فتح هندوستان
رستم خان آقاسی جد طایفه رستم لر ممسنی
( محمد حسنی )
پدرجدم رستم خان ترک اردبیل بوده البته من جنوبی هستم رستم اسم بزرگیست منم ازاسمم خوشم میاد. درود برتمامی رستم ها*
ابر پهلوان ایرانی پسر زال ، سام ، نریمان از تبار گرشاسب و به چم رستگار .
اسم بابام رستمه شجاع مندانه ترین اسم ایرانی✴
رستم : مرد شجاع و قدرتمند 💠
رستم : مرد شجاع و قدرتمند 💠
طایفه رستم ایل لر ممسنی
ساکن در استان فارس
ساکن در استان فارس
رستم خان آقاسی بختیاروند *کلی وردی خان. الله وردی خان ) پسر شاه منصور خان بختیاروند ایلخان پسر خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان پسر جهانگیر خان بختیاروند ایلخان
الله وردی خان فرمانده سپاه صفوی و فاتح گرجستان
... [مشاهده متن کامل]
شجرنامه تیره بزرگ آشتیانی وند خلیلی
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
الله وردی خان بختیاروند *رستم خان آقاسی. کلی وردی. خداوردی*
تاج الدین امیر قنبر عالی *قنبر علی خان*
عالی ویسی خان*علی ویسی*
عالی مهمد *محمود *
حیات الله خان*هیبت الله *
چهل امیر
آشتیان دوم*شاه منصور *
پدر ( آقاسی. کاظم . داوود. رفیع. . )
ایل منجزی بهداروند *بهادروند *ایل بزرگ لر بختیاروند
دهستان الله وردی *خانوردی*در در شهر آشتیان
محله خلیلی در شهر آشتیان
الله وردی خان فرمانده سپاه صفوی و فاتح گرجستان
... [مشاهده متن کامل]
شجرنامه تیره بزرگ آشتیانی وند خلیلی
شاه منصور خان بختیاروند ایلخان
الله وردی خان بختیاروند *رستم خان آقاسی. کلی وردی. خداوردی*
تاج الدین امیر قنبر عالی *قنبر علی خان*
عالی ویسی خان*علی ویسی*
عالی مهمد *محمود *
حیات الله خان*هیبت الله *
چهل امیر
آشتیان دوم*شاه منصور *
پدر ( آقاسی. کاظم . داوود. رفیع. . )
ایل منجزی بهداروند *بهادروند *ایل بزرگ لر بختیاروند
دهستان الله وردی *خانوردی*در در شهر آشتیان
محله خلیلی در شهر آشتیان
رستم خان بختیاروند پسر امیر شاه حسین خان بختیاروند پسر رستم خان بختیاروند پلنگ
رستم خان بختیاروند پلنگ
*رستم کلاه چرمینه*
پسر سهراب خان بختیاروند
فرمانده جنگجویان لر بختیاروند
در جریان جنگ چالدران
در راه وطن شهید شد
*رستم کلاه چرمینه*
پسر سهراب خان بختیاروند
فرمانده جنگجویان لر بختیاروند
در جریان جنگ چالدران
در راه وطن شهید شد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)