[ویکی نور] این رسائل توحید را در ذات، اسماء، افعال اثبات نموده و ظهور توحید در وسایط بین حق و موجودات و ظهور توحید در مرآت اتم که انسان است، تبیین مى نماید.
این رساله در 10 فصل و در دهه سوم محرم 1361 قمرى در تبریز نوشته شده است. موضوع این رساله افعال الله و توحید افعالى است و به تناسب بحثى از قضا و قدر و بداء و جبر و تفویض مطرح شده است.
مؤلف در این رساله مثل دو رساله قبل که ظهور توحید را در ذات و اسما الله مورد بررسى قرار داده است، مظاهر توحید را در افعال الهى مورد بحث قرار مى دهد. او اعتقاد دارد هیچ فعلى در دار وجود تحقق ندارد - البته با حذف جهات عدمیه و نقص از آنها - مگر اینکه از خدا صادر شده باشد. و ادله نقلیه این مطلب را از قرآن و روایات ذکر مى کند.
او با ادله عقلى و نقلى اثبات مى کند، هر آن چه که در عالم پایین تحقق دارد، صورتى است از حقایق عالم بالا، لذا هیچ تبدل و تغیرى در امور عالم به وجود نخواهد آمد؛ اما تحولات و تغییرات عالم به وجود حقایق منتسب نمى باشد، بلکه همه آنها مربوط به ماده و استعدادهاى اجسام مى باشد که از لوازم عالم دنیاست. او در این فصل از قضاء و قدر الهى نیز بحث مى کند.
یکى از مباحثى که در این رساله مورد بررسى قرار گرفته است، تجرد نفس انسانى است. علامه به تبع آخوند صدر المتالهین قائل است، نفس انسانى جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء مى باشد؛ یعنى به حدوث نفس که امرى است، جسمانى حادث شده و با تطورات آن به تکامل رسید و تجرد پیدا مى کند، لذا با زوال آن زایل نمى شود. او این مساله را از اصول خاص حکمت اسلامى متاخر دانسته است و مى گوید: «فهذه الأنواع جمیعا جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء... خلافا لجمیع الفلاسفة المتقدمین من حکماء مصر و یونان و غیرهم و قدماء حکماء الإسلام.»
علامه در آخر شبهه مشهورى که در تنافى بین جواز تکلیف و قضا و قدر الهى وجود دارد را مورد بررسى قرار داده و تعارض حاصل از جریان قضا و قدر الهى در عالم و جائز بودن تکلیف را ساخته وهم دانسته و از آن جواب مى دهد.
این رساله در 10 فصل و در دهه سوم محرم 1361 قمرى در تبریز نوشته شده است. موضوع این رساله افعال الله و توحید افعالى است و به تناسب بحثى از قضا و قدر و بداء و جبر و تفویض مطرح شده است.
مؤلف در این رساله مثل دو رساله قبل که ظهور توحید را در ذات و اسما الله مورد بررسى قرار داده است، مظاهر توحید را در افعال الهى مورد بحث قرار مى دهد. او اعتقاد دارد هیچ فعلى در دار وجود تحقق ندارد - البته با حذف جهات عدمیه و نقص از آنها - مگر اینکه از خدا صادر شده باشد. و ادله نقلیه این مطلب را از قرآن و روایات ذکر مى کند.
او با ادله عقلى و نقلى اثبات مى کند، هر آن چه که در عالم پایین تحقق دارد، صورتى است از حقایق عالم بالا، لذا هیچ تبدل و تغیرى در امور عالم به وجود نخواهد آمد؛ اما تحولات و تغییرات عالم به وجود حقایق منتسب نمى باشد، بلکه همه آنها مربوط به ماده و استعدادهاى اجسام مى باشد که از لوازم عالم دنیاست. او در این فصل از قضاء و قدر الهى نیز بحث مى کند.
یکى از مباحثى که در این رساله مورد بررسى قرار گرفته است، تجرد نفس انسانى است. علامه به تبع آخوند صدر المتالهین قائل است، نفس انسانى جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء مى باشد؛ یعنى به حدوث نفس که امرى است، جسمانى حادث شده و با تطورات آن به تکامل رسید و تجرد پیدا مى کند، لذا با زوال آن زایل نمى شود. او این مساله را از اصول خاص حکمت اسلامى متاخر دانسته است و مى گوید: «فهذه الأنواع جمیعا جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء... خلافا لجمیع الفلاسفة المتقدمین من حکماء مصر و یونان و غیرهم و قدماء حکماء الإسلام.»
علامه در آخر شبهه مشهورى که در تنافى بین جواز تکلیف و قضا و قدر الهى وجود دارد را مورد بررسى قرار داده و تعارض حاصل از جریان قضا و قدر الهى در عالم و جائز بودن تکلیف را ساخته وهم دانسته و از آن جواب مى دهد.
wikinoor: رسالة_فی_افعال الله