رای

/ra~y/

مترادف رای: اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، حکم، فتوا، رایزنی، شور، مشاوره، مشورت، آهنگ، تصمیم، عزم، قصد | اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، تدبیر، شور، مشورت، حدس، قیاس، راه

برابر پارسی: ( رأی ) رای

معنی انگلیسی:
award, decision, opinion, polling, suffrage, view, vote, suggestion, voice, counsel, judgement, prudence

لغت نامه دهخدا

رای. ( اِ ) رأی. ( ناظم الاطباء ). فکر. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( بهار عجم ) ( ارمغان آصفی ) ( ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2ورق 16 ) ( مجموعه مترادفات ).اندیشه. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( ارمغان آصفی ) ( بهار عجم ) ( مجموعه مترادفات ). در عربی بمعنای تدبیر و مقتضای عقل. ( برهان ). پنداشتی. تأمل.( ناظم الاطباء ). نقشه. طرح. ( ولف ). تدبیر. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ) ( از شعوری ج 2ورق 16 ) ( از برهان ).آنچه پیش دل آید. ( از شرفنامه منیری ) :
مرا گفت خوب آمد این رای تو
به نیکی گراید همه پای تو.
فردوسی.
به آواز گفتند ما کهتریم
ز رای و ز فرمان تو نگذریم.
فردوسی.
کنون شهر ایران سرای تو است
مرا ره نماینده رای تو است.
فردوسی.
که جز کشتن و خواری و درد و رنج
ز کهتر نهان کردن رای و گنج.
فردوسی.
رزبان گفت چه رای است و چه تدبیر همی
مادر این بچگکان را ندهد شیر همی.
منوچهری.
در خواست [ خواجه احمد حسن ] تا ایشان [ اریارق و غازی ] را بتازگی دلگرمی بوده باشد آنگاه رای ، رای خداوند است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 223 ). امیر گفت :من همه شغلها بدو خواهم داد، و بر رای و دیدار وی هیچ اعتراض نخواهد بود. ( تاریخ بیهقی ). چه رای امام مرحوم القادرباﷲ... ستاره ای بود درخشنده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ). نامه توقیعی رفته است تا... احمدبن الحسن... ببلخ آید... تا تمامی دست محنت از وی کوتاه آید و دولت ما با رای و تدبیر وی آراسته گردد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685 ). پدر ما هرچند ما را ولیعهدکرده بود... در این آخرها... سستی بر اصالت رای بدان بزرگی... دست یافت... ما را به ری ماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 73 ).
چنان کرد مهراج کو رای دید
که رایش سپهر دلارای دید.
اسدی.
رای سلطان معظم خسرو خسرونشان
معجزات فتح را بنمود در مشرق عیان.
امیرمعزی.
قضا ز وهمش پیوسته پیشرو گردد
قدر ز رایش پیوسته راهبر دارد.
مسعودسعد.
کلیله گفت چیست این رای که اندیشیده ای ؟ ( کلیله و دمنه ).رای هر یک برین مقرر که من مصیبم. ( کلیله و دمنه ص 174 ). آنچه به رای و حیلت توان کرد بزور و قوت دست ندهد. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اندیشه، فکر، عقل، تدبیر، عقیده، عنوان پادشاهان، وامرائ وفرمانروایان هنددرقدیم میگفتند
( اسم ) حاکم هند پادشاه هندوستان .
ماخوذ از تازی و در فارسی غالبا بصورت رای بکار رود .

فرهنگ معین

( رأی ) (رَ ) [ ع . ] (اِ. ) نک رأی . ج . آراء.
(اِ. ) راه ، طریق .
[ هند. ] (اِ. ) نک راجه .
[ ع . رأی ] (اِ. ) ۱ - اندیشه ، فکر. ۲ - تدبیر. ۳ - عقیده ، اعتقاد. ۴ - شور، مشورت . ۵ - قصد، عزم .

فرهنگ عمید

۱. عقیده، نظر، اندیشه.
۲. عقیدۀ کسی یا کسانی دربارۀ چیزی یا کسی.
۳. (سیاسی ) برگه ای که نشان دهندۀ نظر فرد در مورد یک امر سیاسی، به ویژه انتخابات است: رٲیش را در صندوق انداخت.
۴. حکم دادگاه.
۵. (اسم مصدر ) [عامیانه] قضاوت، اظهارنظر.
* رٲی ثاقب:
۱. رٲی نافذ.
۲. رٲی روشن.
۱. اندیشه، فکر.
۲. عقل.
۳. عقیده.
۴. تدبیر.
۵. عزم.
۱. لقب و عنوان برای پادشاهان و فرمانروایان هند، راج، راجه: همی نگون شود از بٲس و از مهابت شاه / به ترک خانهٴ خان و به هند رایت رای (عنصری: ۲۹۱ ).
۲. [قدیمی] پادشاه، حاکم.

فرهنگستان زبان و ادب

رأی
{vote} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] بیان رسمی موضع یک فرد یا نماینده به نامزد یا موضوعی خاص با استفاده از ابزارهای رأی دهی
{ballot} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] ابزاری غالباً به شکل کاغذ یا مهره که با آن رأی دهنده به طور مخفی در انتخابات یا همه پرسی رأی خود را اعلام می کند متـ . برگۀ رای

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رأی. نظریه ای که حاصل تلاش ذهن یک شخص هست و بر اساس آن حکم می شود را رأی گویند.
رأی نظریّه شخصی برآمده از تلاش ذهن و فکر ، اندیشه و تدبیر و حکم صادره از قاضی است.

[ویکی فقه] نظریه ای که حاصل تلاش ذهن یک شخص هست و بر اساس آن حکم می شود را رأی گویند.
رأی نظریّه شخصى برآمده از تلاش ذهن و فکر ، اندیشه و تدبیر و حکم صادره از قاضی است.
رأی به معنای برآمده از ذهن
رأى به معنای برآمده از تلاش ذهن در باب اجتهاد و تقلید و قضاء به کار رفته است.
رأی به معنای اندیشه
از رأى به معناى اندیشه و تدبیر در باب جهاد و حج سخن گفته اند.
نهی قرآن از رأی شخصی
...

[ویکی الکتاب] معنی رَأْیَ: دیدن - نظر (منظور از "بَادِیَ ﭐلرَّأْیِ "کسانی هستند که که بدون تفکر نظر می دهند)
معنی مَا یُجَادِلُ: مجادله نمی کنند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی تُجَادِلُ عَن: دفاع می کند از(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی تُجَادِلُکَ: با تو مجادله می کند (مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی تُجَادِلُونَنِی: با من مجادله می کنید (مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلْتُمْ عَنْ: دفاع کردید از(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلْتَنَا: با ما مجادله کردی(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلُواْ: مجادله کردند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلُوکَ: با تومجادله کردند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادِلْهُم: با آنان مجادله کن(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جِدَالَ: مجادله کردن(مجادله در اصل به معنای اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی یُجَادِلُ ﭐللَّهَ عَنْهُمْ: در برابر خدا از آنها دفاع می کند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی یُجَادِلُنَا: با ما مجادله می کند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
ریشه کلمه:
رئی (۳۲۸ بار)

[ویکی فقه] رای (منطق). رای، از اصطلاحات علم منطق بوده و به قضیه محموده مورد استعمال در مقدمات خطابی رای گفته می شود.
رای، از اصطلاحات علم منطق بوده و به قضیه محموده مورد استعمال در مقدمات خطابی رای گفته می شود.
← رأی از مقدمات خطابی
۱. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۳۳۸.
پایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «رأی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۲۹.
...

دانشنامه عمومی

رای (بازیکن فوتبال). رای سوزا ویرا د الیویرا ( به پرتغالی: Raí Souza Vieira de Oliveira ) ( ۱۵ مه ۱۹۶۵ ) معروف به رای فوتبالیست برزیلی بود که با تیم ملی فوتبال برزیل فاتح جام جهانی ۱۹۹۴ و از محبوب ترین بازیکنان این تیم بود. برادر بزرگتر او دکتر سوکراتس هم از ستاره های فوتبال برزیل و کاپیتان این تیم بود. رای در سال ۱۹۹۲ تیم سائوپائولو را در راه رسیدن به قهرمانی لیبرتادورس و جام بین قاره ای رهبری کرد و بازیکن سال فوتبال آمریکای جنوبی شد.
رای هم اکنون از فعالان اجتماعی و طرفداران عدالت اجتماعی است. وی در کنار لئوناردو همبازی سابقش در تیم ملی برزیل، یک سازمان فرهنگی ورزشی را تأسیس کرده که در حومه سائوپائولو و ریودوژانیرو دو شهر بزرگ برزیل خدمات آموزشی و فرهنگی را به کودکان محروم ارائه می دهد. [ ۱] حدود ۱۳۰۰ کودک از خدمات این سازمان استفاده می کنند و شورای ورزشی لاورس در سال ۲۰۱۲ جایزه ورزش برای نیکی را به رای اهدا کرد. [ ۲]
رای در سال ۱۹۶۵ در ریبیرائو پرتو واقع در حومه سائوپائولو به دنیا آمد. فوتبال حرفه ای را از سال ۱۹۸۴ با تیم بوتافوگو آغاز کرد. در ۱۹۸۶ به پونته پرتا پیوست و در ۱۹۸۷ به سائوپائولو رفت. از سال ۱۹۹۳ به باشگاه پاری سن ژرمن فرانسه پیوست و پس از پنج فصل بازی در فرانسه در سال ۱۹۹۸ به تیم سائوپائولو بازگشت و دو فصل را در این تیم گذراند. بین سال های ۱۹۸۷ تا ۱۹۹۸ در ۴۹ بازی ملی با تیم ملی برزیل همراه بود و ۱۷ گل به ثمر رساند. [ ۳]
عکس رای (بازیکن فوتبال)

رای (شبکه رادیو تلویزیونی). رأی ( RAI ) - رادیو تلویزیون ایتالیا[ ۲] ( به ایتالیایی: Radiotelevisione Italiana ) از سال ۲۰۰۰ به صورت تجاری با نام Rai شناخته می شود و تا سال ۱۹۵۴ با نام Radio Audizioni Italiane شناخته می شد، [ ۳] شرکت ملی رسانه عمومی ایتالیایی است که متعلق به وزارت اقتصاد و دارایی ایتالیا است. رای بسیاری از شبکه های تلویزیون زمینی و تلویزیون پولی و ایستگاه های رادیو را اداره می کند. یکی از بزرگ ترین پخش کنندگان در ایتالیا است که با مدیاست[ ۴] و دیگر شبکه های رادیویی و تلویزیونی کوچک رقابت می کند. رای با سهم ۳۵٫۹٪، سهم نسبتاً بالایی از مخاطبان تلویزیونی در کشور ایتالیا دارد.
رای به عنوان صداوسیمای دولتی در ایتالیا و تحت اداره وزارت توسعه اقتصاد این کشور است رأی بزرگ ترین شرکت تلویزیونی دولتی در ایتالیا و پنجمین شرکت بزرگ ارتباطی در اروپا است که با سه شرکت بزرگ تلویزیونی خصوصی این کشور یعنی مدیاست ( mediaset ) ، شرکت رسانه ای مخابرات ایتالیا ( Telecom Italia Media ) و اسکای ایتالیا در رقابت است. «رای» چندین شبکه تلویزیونی و ایستگاه های رادیویی خود را از طریق سیستم دیجیتال و همچنین در چندین ماهواره و سیستم IPTV پخش می کند و در سال ۱۹۵۰ یکی از ۲۳ سازمان رسانه ای در بنیان گذاری سازمان اتحادیه پخش برنامه های اروپایی بوده است.
نیمی از درامدهای رأی از طریق خدمات فروش کارت های این شبکه و نیمی دیگر از طریق تبلیغات است. به طور میانگین ۴۲٫۳٪ از مخاطبان ایتالیایی بیننده شبکه های رأی هستند. شبکه های «رای» همچنین در کشورهای همسایه: آلبانی، سویس، موناکو، مالت، سان مارینو، شهر واتیکان، مونته نگرو، اسلوونی و کرواسی به دلیل نزدیکی به ایتالیا از طریق سیستم دیجیتال زمینی قابل دریافت است.
در سال ۱۹۲۴ سازمان رادیو فونیکا با حمایت شرکت مارکونی و به تقلید از سایر کشورهای اروپایی ایجاد شد. این رادیو در مراسم تحلیف بنیتو موسولینی دیکتاتور ایتالیا در پنجم اکتبر ساعت ۲۱ به وقت اروپای مرکزی با اعلام گوینده دونارلی ویویانی: اینجا رم رادیو فونیکا ایتالیا سلام عصر بخیر آغاز به کار کرد. ۸۵ درصد سهام رادیو به شرکت وسترن الکتریک واگذار شد. براساس فرمان شماره۱۰۶۷ مورخ ۸ فوریه۱۹۲۳ رادیو تلویزیون ایتالیا در انحصار دولت و تحت نظر وزارت پست و تلگراف بوده است به موجب همین قانون سازمان رادیو فونیکا برای حداقل شش سال محکوم شد. اما در سال ۱۹۴۴ و پس از فروپاشی حکومت فاشیستی موسولینی بار دیگرRadio Audizioni Italiane S. p. A. ( RAI ) با سرمایه گذاری Società Idroelettrica Piemontese ایجاد شد.
عکس رای (شبکه رادیو تلویزیونی)عکس رای (شبکه رادیو تلویزیونی)عکس رای (شبکه رادیو تلویزیونی)عکس رای (شبکه رادیو تلویزیونی)عکس رای (شبکه رادیو تلویزیونی)عکس رای (شبکه رادیو تلویزیونی)

رای (گروه موسیقی). رای ( انگلیسی: Rhye ) یک گروه موسیقی آر اند بی است. که در ابتدا متشکل از مایک میلوش خواننده کانادایی و رابین هنیبال نوازنده دانمارکی بود. [ ۱] آنها کار خود را با تک آهنگ های "Open" و "Fall" آغاز کردند. اولین آلبوم آنها به نام "Woman " در ۴ مارس ۲۰۱۳ منتشر شد، [ ۲] [ ۳] که در ژوئن همان سال در لیست موسیقی پولاریز قرار گرفت. [ ۴] در سال ۲۰۱۷ گزارش شد که هنیبال دیگر عضو گروه نیست و رای به پروژهٔ انفرادی میلوش مبدل گشته است. [ ۵]
• The Fall ( Remixes ) ( ۲۰۱۲ )
• "Please" ، ( ۲۰۱۷ )
• "Taste" ، ( ۲۰۱۷ )
• "Hymn" ، ( ۲۰۱۸ )
• "Needed"، ( ۲۰۱۹ )
• "Beautiful"، ( ۲۰۲۰ )
• "Helpless" ، ( ۲۰۲۰ )
• "Black Rain"، ( ۲۰۲۰ )
عکس رای (گروه موسیقی)

رای (نهبندان). رای روستایی در دهستان شوسف بخش شوسف شهرستان نهبندان استان خراسان جنوبی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۵۵ نفر ( ۱۶خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس رای (نهبندان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

رای (حقوق). رأی (حقوق)
(در لغت به معنای عقیده و نظر) در اصطلاح حقوق، به معنای اعم تصمیمی که مرجع رسیدگی اعم از دادگاه یا دیوان کشور یا مرجع داوری یا هیئت های حل اختلاف یا کمیسیون های مالیاتی یا کارگری و امثال آن ها پس از انجام رسیدگی دربارۀ موضوع دعوی و شکایت اعلام می کند و در معنای اخص، تصمیم مرجع قضایی است که بعد از اعلام ختم رسیدگی به صورت کتبی صادر می شود و به امضای قاضی یا قضات صادرکننده می رسد. رأی دادگاه روی کاغذهای مخصوص نوشته می شود که دادنامه نام دارد. به موجب مادۀ ۲۹۶ قانون آیین دادرسی مدنی، رأی دادگاه پس از انشا، دستی باید نوشته شود و به امضای دادرس یا دادرسان برسد و نکات زیر در آن رعایت گردد: ۱. تاریخ صدور آن؛ ۲. مشخصات اصحاب دعوی یا وکیل یا نمایندگان آنان با قید اقامتگاه؛ ۳. موضوع دعوی و درخواست طرفین؛ ۴. جهات، دلایل، مستندات، اصول و مواد قانونی که رأی براساس آن ها صادر شده است؛ ۵. مشخصات و سمت دادرس یا دادرسان دادگاه. رأی در امور ترافعی صادر می شود و باید قاطع دعوی باشد و تکلیف موضوع مطروحه را جزئی یا کلی معلوم نماید. طبق مادۀ ۲۹۹ «چنانچه رأی دادگاه راجع به ماهیت دعوی و قاطع آن به طور جزئی یا کلی باشد، حکم و در غیر این صورت قرار نامیده می شود».

رای (سیاست). رأی (سیاست)(vote)
رأی
اظهار نظر از طریق برگۀ رأی، بالابردن دست، یا از روش های دیگر. در نظام هایی که از رأی گیری مستقیم بهره می گیرند، مراجعه به آرای عمومی و همه پرسی از سازوکارهای اساسی به شمار می رود. در انتخابات مجالس قانون گذاری راه های متعددی برای محاسبۀ نتایج وجود دارد که عمده ترین آن ها بدین قرارند: اکثریت ساده یا اکثریت نسبی در حوزه های انتخابیۀ تک نماینده (ایالات متحد امریکا، انگلستان، هند، و کانادا)؛ اکثریت مطلق، که برای نمونه با رأی گیری تخییری به دست می آید، یعنی رأی دهنده در حوزه های انتخابیه ای که فقط یک نماینده دارند با مشخص کردن ترجیحات خودش نامزدی را برمی گزیند (استرالیا)، یا می تواند از طریق رأی دوم به دست آید، یعنی اگر بلافاصله تصمیم روشنی حاصل نشد رأی گیری دیگری در مرحلۀ دوم صورت می گیرد (فرانسه و مصر)؛ نمایندگی تناسبی، که برای نمونه از طریق نظام فهرست حزبی (بیشتر کشورهای اروپای غربی، و چند کشور امریکای جنوبی)، نظام عضو مازاد (آلمان)، رأی واحد قابل انتقال (ایرلند و مالت) و رأی محدود (مجلس علیای ژاپن و لیختنشتاین) مشخص می شود. ایتالیا و نیوزیلند در ۱۹۹۳، در نظام های انتخاباتی خود تجدید نظر کردند به صورتی که اعضای هر دو مجلس از طریق تلفیقی از رأی اکثریت ساده و نمایندگی تناسبی مطابق مدل نظام عضو مازاد انتخاب می شوند. ژاپن در ۱۹۹۴ نظام عضو مازاد را برای انتخاب اعضای مجلس سفلا اختیار کرد. در دولت های تک حزبی هم ممکن است تا حدودی به مردم حق انتخاب داده شود به این صورت که بتوانند نامزد های معینی را از فهرست حزب برگزینند. در برخی از کشورها که دچار مشکل بی سوادی یا تفاوت زبان های محلی هستند ممکن است به جای نام نامزدها نمادهای تصویری احزاب روی برگه های رأی چاپ شود. در برخی از کشورها عدم استفاده از روش دقیق ثبت نام رأی دهندگان می تواند مشوق رأی دادن مکرّر شود؛ از همین رو پس از آن که رأی دهنده رأی خود را به صندوق می ریزد روی دست وی با مرکّبی که تا مدتی دوام می آورد علامت گذاری می کنند. شرایط رأی دهندگان در قرن ۲۰ آزادمنشانه تر شده است. نیوزیلند نخستین کشوری بود که در ۱۸۹۳ به زنان حق رأی داد و، در جمع دولت های دارای اقتصاد پیشرفته، سوئیس یکی از آخرین کشورهایی بود که در ۱۹۷۱ به زنان حق رأی داد و لیختنشتاین در ۱۹۸۴ چنین حقی را برای زنان قائل شد. در ایران در ۱۹۶۳ (۱۳۴۲ش) به زنان حق رأی داده شد، حداقل سن رأی دهندگان نیز در گذر سال ها پایین آمده است. اکنون بیشتر کشورها ملاک هجده سال را مقرّر داشته اند، ولی در تعدادی از کشورها حتی سن پایین تری تعیین شده است. در ایران حداقل سن رأی دهندگان پانزده سال بود که اکنون هجده سال است. در ایالات متحد، میزان ثبت نام و حضور رأی دهندگان پای صندوق های رأی کمتر از همۀ کشورهای صنعتی است. در ۱۹۸۸ میزان ۳۷ درصد صاحبان حق رأی از ثبت نام خودداری کردند و تقریباً ۵۰ درصد آنان در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نکردند، چنان که جورج بوش فقط با حمایت ۲۷ درصد مردم ایالات متحد به ریاست جمهوری رسید. در انگلستان، همۀ اتباع بالای هجده سال، جز نجبا، مجانین، و جنایتکاران، حق دارند در انتخابات حکومت محلی و انتخابات پارلمان رأی دهند.

جدول کلمات

رأی
اندیشه ، تدبیر
عقیده, نظر , ایده

مترادف ها

dictum (اسم)
قرار، حکم، رای، گفته، اظهار نظر قضایی

sentence (اسم)
قضاوت، حکم، رای، گفته، فتوی، فتوا، جمله

verdict (اسم)
قضاوت، نظر، حکم، رای، فتوی، رای هیئت منصفه

judgment (اسم)
داوری، رای، عقیده، فتوی، فتوا

opinion (اسم)
نظر، گمان، اندیشه، رای، اعتقاد، عقیده، فکر، نظریه، پندار

award (اسم)
جایزه، رای، اجر، مژدگانی، انعام

vote (اسم)
رای، دعا، اخذ رای

discretion (اسم)
نظر، رای، احتیاط، بصیرت، صلاحدید، حزم

poll (اسم)
رای، رای جویی، اخذ رای دسته جمعی، تعداد اراء اخذ اراء، فهرست نامزدهای انتخاباتی، مراجعه به اراء عمومی، راس کلاه

suffrage (اسم)
رای، حق رای و شرکت در انتخابات

فارسی به عربی

استطلاع الرای , تصویة , تقدیر , جائزة , جملة , حکم , رای , صوت , قرار

پیشنهاد کاربران

درود
برخی از لغات غیرعربی بکار رفته در قرآن کریم
فارسی
ـ*ـ� ابریق: در فارسی آبریز، کوزه و آفتابه است؛ آیه: ( باکواب و اباریق و کاس من معین ) ( واقعه/۱۸ )
ـ*ـ� استبرق: معرب واژه ی استبرک پهلوی است و نام� گیاهی است که از آن پارچه ای به نام دیبا می بافند. آیه ها: ( یلبسون من سندس و استبرق متقابلین ) ( دخان/ ۴۴ ) و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

ـ*ـ� برزخ: از واژه ی عربی "فرسخ" که همان فرسنگ و پرسنگ فارسی است که سپس به عربی راه یافته و برزخ شده است. آیه ها: ( علی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قایلها ومن ورایهم برزخ الی یوم یبعثون ) ( مومنون/۱۰۰ ) و. . .
ـ*ـ� برهان: از پُروهان فارسی و به معنای بسیار آشکار است. آیه ها:� یا ایها الناس قد جاءکم برهان من ربکم وانزلنا الیکم نورا مبینا ( نساء/۱۷۴ ) � همچنین در یوسف/۲۴؛ و. . .
ـ*ـ� جناح: این واژه معرب واژه ی فارسی گناه است و از زبان پهلوی وارد عربی شده است. آیه ها: نساء/۲۳ - ۲۴؛ احزاب/۵؛ اسراء/۲۴؛ نور/۲۹؛ ممتحنه/۱۰؛ و . . .
ـ*ـ� درهم: برخی از زبان شناسان آن را معرب واژه ی داریک ( نام سکه طلایی به کار گرفته شده در امپراتوری ایران ) دانسته اند. در فارسی پهلوی� drahm ( گرفته شده از یونانی دراخم ) به معنای سکه نقره ای یا به طور کلی پول در عهد ساسانیان به کار رفته است که خاستگاه اصلی واژه درم و درهم است. آیه ها: ( وشروه بثمن بخس دراهم معدوده وکانوا فیه من الزاهدین ) ( یوسف/۲۰ )
ـ*ـ� رزق: معرّب روزی و در اصل از واژه پهلوی روچیک به معنای نان و غذای روزانه است.
ـ*ـ� زرابی: معرب زر آب کردن است. اگر چه بیش تر به نظر می رسد که این واژه با واژه پهلوی zarren زرّین، طلایی ارتباط داشته باشد. آیه ها:� و زرابی مبثوثه ( غاشیه/۱۶ )
ـ*ـ� زور:این واژه در پهلوی به صورت zūr به معنای دروغ و خیال وجود دارد. آیه ها:� والذین لا یشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا کرام ( فرقان/۷۲ ) و. . .
ـ*ـ� سجیل به معنای سنگ هایی از گل پخته است که بر سپاه فیل از آسمان باریده شد. طبری می نویسد که از واژه های فارسی سنگ و گِل درست شده است. آیه ها:� ترمیهم بحجاره من سجیل ( فیل/۴ ) ، همچنین در حجر/۷۴ و هود/۸۲
ـ*ـ� سراج: به معنای چراغ و مشعل است و از واژه ی فارسی چراغ گرفته شده است. آیه ها:� و جعلنا سراجا و هاجا ( نبا/۱۳ ) ، همچنین در احزاب/۴۶؛ نوح/۱۶ و فرقان/۶۱ )
ـ*ـ� سرادق: اصل این واژه سراپرده است. آیه ها:� و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر انا اعتدنا للظالمین نارا احاط بهم سرادقها و ان یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بیس الشراب و ساءت مرتفقا ( کهف/۲۹ )
ـ*ـ� سربال: این واژه همان واژه شلوار فارسی است که خاستگاه اصلی آن نیز سرواله است که سپس در عربی به صورت سربال در آمده است. � آیه ها:� سرابیلهم من قطران وتغشی وجوههم النار ( ابراهیم/۵۰ ) و. . .
ـ*ـ� عفریت: این واژه از واژه پهلوی āfrītan از واژه اوستایی āfrīnat که در فارسی امروزین به صورت آفریدن در آمده، مشتق شده و کاربرد آن همانند کاربرد واژه ی خلق در عربی است. آیه ها:� قال عفریت من الجن انا آتیک به قبل ان تقوم من مقامک وانی علیه لقوی امین ( نمل/۲۷ )
ـ*ـ� فردوس: معرب واژه پردیس است. آیه ها: الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون ( مومنون/۱۱ ) همچنین در کهف/۱۰۷
ـ*ـ� فیل: در پهلوی واژه ی pīl وجود دارد. آیه ها:� الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل ( فیل/۱ )
ـ*ـ� کنز: به معنای گنجینه است. از واژه ی فارسی کنج به معنای گنج وام گرفته شده است. آیه ها:� او یلقی الیه کنز او تکون له جنه یاکل منها وقال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا ( فرقان/۲۵ ) و. . .
ـ*ـ� مرجان: از واژه مروارید گرفته شده است. آیه ها: یخرج منهما اللولو والمرجان ( الرحمن/۲۲ ) و. . .
ـ*ـ� مسک: این واژه معرب مُشک فارسی است. آیه ها: ختامه مسک و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون ( مطففین/۲۶ )
ـ*ـ� هاروت و ماروت: در فارسی به صورت خرداد و مرداد آمدند. آیه ها:� وما انزل علی الملکین ببابل هاروت و ماروت و ما یعلمان من احد حتی یقولا انما نحن فتن . . . ( بقره/۲ )
واژگان دیگری هم وجود دارد که ریشه آنان فارسی می باشد: جهنم: گمنام، دینار: دین آر، یاقوت، وزیر، ورده، نسخه، مائده، فرات، سوق، سندس، سرد، کورت، مقالید و. . .
لغات غیرعربی از دیگر زبان ها
ـ*ـ� ( أبّ ) : بعضى گفته ‏اند: به لغت أهل غرب گیاه‏تر است؛
ـ*ـ� ( ابلعى ) : درباره فرموده خداى تعالى: ( ابْلَعِی ماءَکِ ) آورده که گفت: به زبان حبشه [یعنى‏]: �آن را فرو ببر�.
و به لغت هندى یعنى: بیا شام.
ـ*ـ� ( أخلد ) : به زبان عبرى [یعنى‏]: به سوى پستى و زمین تمایل کرد.
ـ*ـ� ( الأرائک ) : به زبان حبشى سریرها را گویند.
ـ*ـ� ( أسفار ) : به زبان سریانى به معنى کتابها مى‏باشد، و برخی گفته اند: به لغت نبطى کتاب ها را گویند.
ـ*ـ� ( إصرى ) : به لغت نبطى یعنى: پیمان من.
ـ*ـ� ( أکواب ) : نبطى به معنى کوزه‏ هاست.
ـ*ـ� ( إلّ ) : چنین آورده‏اند که در زبان نبطى نام خداى تعالى است.
ـ*ـ� ( ألیم ) : در زبان زنگبارى به معنى دردناک است.
ـ*ـ� ( إناه ) : به لغت أهل مغرب به معنی پختن.
ـ*ـ� ( أَوَّاهٌ ) : به زبان حبشه باور کننده است. و نیز گفته شده أوّاه به زبان عبرى یعنى بسیار دعا کننده.
ـ*ـ� ( أَوَّابٌ ) : به زبان حبشه تسبیح گوینده است.
ـ*ـ� ( الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ ) : جاهلیت أوّل است؛ در زبان قبطى است، که قبطیان آخر را أوّل و أوّل را آخر نامند.
ـ*ـ� ( بَطائِنُها ) :� به زبان قبطى [یعنى‏] ظواهر آن.
ـ*ـ� ( بعیر ) : به زبان عبرى بعیر هر چیزى است که بر آن بار کنند.
ـ*ـ� ( بِالْجِبْتِ ) : به زبان حبشى شیطان را گویند.
ـ*ـ� ( حُرُمٌ ) : به زبان حبشى واجب است مى‏باشد.
ـ*ـ� ( حَصَبُ ) : به زبان زنگبارى [یعنى‏] هیزم جهنم.
ـ*ـ� ( حِطَّةٌ ) : سخن به درستى گویید.
ـ*ـ� ( الْحَوارِیُّونَ ) : به زبان نبطى شستشو دهندگان را گویند، و أصل آن: �هوارى� مى‏باشد.
ـ*ـ� ( حُوباً ) : حوبا یعنى گناهى - به لغت حبشه - .
ـ*ـ� ( دارست ) : به لغت یهود یعنى: [با دیگرى‏] قرائت کردى.
ـ*ـ� ( دُرِّیٌّ ) : به زبان حبشه یعنى: درخشنده.
ـ*ـ� ( راعِنا ) : به لغت یهود دشنام است.
ـ*ـ� ( الرَّحْمنِ ) : عبرانى و اصلش با خاء مى ‏باشد.
ـ*ـ� ( الرَّقِیمِ ) : به زبان رومى لوح را گویند.
ـ*ـ� ( رَمْزاً ) : به زبان عبرى حرکت دادن لبهاست.
ـ*ـ� ( رَهْواً ) : به زبان نبطى یعنى: آسان یا به لغت سریانى یعنى: ساکن.
ـ*ـ� ( سَفَرَةٍ ) : به زبان نبطى [یعنى‏] خوانندگان.
ـ*ـ� ( سُجَّداً ) : یعنى: سرها بزیر افکنده داخل شوید، به زبان سریانى.
ـ*ـ� ( سکر ) : سکر به زبان حبشى سرکه.
ـ*ـ� ( سِینِینَ ) : به زبان حبشه زیبایى است.
ـ*ـ� ( سَیْناءَ ) : سیناء به زبان نبطى زیبایى‏ است.
ـ*ـ� ( شَطْرَ ) : به زبان حبشه یعنى روبروى.
ـ*ـ� ( الصِّراطَ ) : به زبان رومى راه را گویند.
ـ*ـ� ( فَصُرْهُنَّ ) : این کلمه نبطى است یعنى آنها را پاره پاره کن. در لغت رومى� �فصرهنّ�: یعنی آنها را قطعه قطعه کن.
ـ*ـ� ( صَلَواتٌ ) : به زبان عبرى کلیساهاى یهود است، و اصل آن �صلوتا� مى‏باشد.
ـ*ـ� ( طه ) : این مانند آن است که بگویى: یا محمد، به زبان حبشه. ( طه ) به زبان نبطى یا حبشی [یعنى‏] اى مرد.
ـ*ـ� ( بِالطَّاغُوتِ ) : به زبان حبشه کاهن است.
ـ*ـ� ( طُوبى‏ ) : این واژه هندى است.
ـ*ـ� ( الطُّورَ ) : طور به زبان سریانى کوه است.
ـ*ـ� ( طُوىً ) : به معنى شب هنگام، یا به عبرى یعنى مرد.
ـ*ـ� ( عَبَّدْتَ ) : یعنى کشتى، به لغت نبطى.
ـ*ـ� ( غَسَّاقٌ ) : به زبان ترکى آب سرد گندیده مى‏باشد.
ـ*ـ� ( غِیضَ ) : به زبان حبشه یعنى کاسته شد.
ـ*ـ� ( فوم ) : به زبان عبرى گندم است.
ـ*ـ� ( أَقْسَطُ ) : قسط به زبان رومى عدالت است.
ـ*ـ� ( بِالْقِسْطاسِ ) : قسطاس به زبان رومى عدالت و ترازو است.
ـ*ـ� ( قَسْوَرَةٍ ) : شیر را به زبان حبشى قسوره گویند.
ـ*ـ� ( قِطَّنا ) : ابو القاسم گوید: در زبان نبطى یعنى کتاب ما.
ـ*ـ� ( الْقُمَّلَ ) : به زبان عبرى و سریانى نوعى از ملخ را گویند.
ـ*ـ� ( بِقِنْطارٍ ) : در زبان رومى به معنى دوازده هزار أوقیه مى‏باشد. و به زبان سریانى پوست گاو پر از طلا یا نقره است. و بعضى گویند: در لغت بربر هزار مثقال مى‏باشد.
ـ*ـ� ( الْقَیُّومُ ) : به زبان سریانى کسى است که نمى‏خوابد.
ـ*ـ� ( کفّر ) : ( کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ ) گفت: به زبان عبرى [یعنى‏] از آنها پاک کن بدیهایشان را.
ـ*ـ� ( کِفْلَیْنِ ) : به زبان حبشى یعنى: دو برابر.
ـ*ـ� ( کَمِشْکاةٍ ) : به لغت حبشه روزنه است.
ـ*ـ� ( مُزْجاةٍ ) : [یعنى‏] اندک، به زبان عجم، و بقولى: به زبان قبطى.
ـ*ـ� ( مَناصٍ ) : به زبان نبطى یعنى: فرار.
ـ*ـ� ( منسأة ) : به زبان حبشى عصا مى‏باشد.
ـ*ـ� ( وَراءَ ) : گویند: به زبان نبطى به معنى پیش است.
ـ*ـ� ( یس ) : به زبان حبشه یعنى: اى إنسان، اى مرد.
ـ*ـ� ( أَلِیمٌ ) : یمّ به زبان سریانى دریا است.
حکیم و حاکم و حکمت ( عبری )
و. . . . . .
دادوستد واژگان در زبان ها ، در طول تاریخ ، یک امر طبیعی هست. پس تعصبی نباشیم و کورکورانه دیدگاه خود را بیان نکنیم .

درود
در پاسخ به کاربر عطار ، محمد علی
تعصب بی جا رو کنار بگذار
در مورد اینکه گفته بود هیچ واژه غیر عربی ، � در زبان عربی و� نوشته قرآن وجود ندارد
واژه ایی مثل حکیم و حاکم و حکمت و. . . . ریشه غیر عربی دارند ( عبری )
...
[مشاهده متن کامل]

و همچنین واژگانی دیگر
مـانـند:
1. لجام : دهانه اسب، که در اصل لگام بوده
2. جناح : که در اصل گناه بوده
3. دیباج : دیبا
4. فالوذج : پالوده.
کتاب �المعرب� نوشته ابو منصور جوالیقی، موهوب بن احمد بن محمد ( متوفای 540 ) � ، در این مورد است . ( و همچنین کتاب �المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب� نوشته جلال الدین سیوطی. البته کتاب های زیاد دیگری هم وجود دارد )
جناب سیوطی در کتاب شریف "الاتقان فی علوم القرآن" بیش از 100 لغت عجمی وارده در قرآن را ذکر می کند.
مثل لفظ "تنّور" در آیه 40 سوره هود که در اصل "تنور" و فارسی بوده است و معرّب شده است ، و یا لفظ "کنز" که معرّب "گنج" است.
برخی از واژگان غیر عربی
1. اباریق، جمع ابریق، معرب : آب ریز.
2. اکواب، جمع کوب : فنجان، کوزه �یطوف علیهم ولدان مخلدون باکواب واباریق�.
3. ارائک، جمع اریکه : تخت �هم وازواجهم فی ظلال علی الارائک متکئون�.
4ّ. تنور، جوالیقی و ثعالبی گفته اند: فارسی معرب است �وفار التنور�.
5ّ. جناح، معرب گناه �فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما�.
6ّ. سجیل، اصل آن : سنگ گل کلوخ �ترمیهم بحجارة من سجیل�
7. سرادق، معرب : سرادر، درسرا، سراپرده �احاط بهم سرادقها�.
8. سرابیل، جمع سربال : شلوار �وجعل لکم سرابیل تقیکم الحر�.
9. مسجد که برخی آن را معرب مزگت دانسته اند که به معنای معبد یا عبادت گاه است.
. . . . . . . . . . 10ّّ
. . . . . . . . . . 11
واژگان زیادی از زبان های مختلف وجود دارد . تعصبی نباشیم .

"گِرد میان راههای دو فرزانه، افلاطون الهی و ارسطو طالیس ":"الجمع بین آراءالحکیمین افلاطون الهی و ارسطوطالیس".
کار؛ابونصر فارابی
برای آنکه به این گفتگو پایان دهم ( دست کم برای خودِ مَن! ) ، این فرتور ( =تصویر ) را در اینجا می گذارم تا ببینید.
آشکار است ریشه یِ {hreh:تفکر، استدلال} که {hrey:شمردن} نیزبرگفته آن است.
آیا می خواهید پیوندِ این دو ریشه با {رای:تفکر/اندیشه} را نادیده بگیرید؟ با چه زبانی باید با کاربرِ {عطار، محمد علی} سخن گُفت؟
...
[مشاهده متن کامل]

معنا های دیگر اینها {مرتب کردن} است که در {آراییدن} و {رایانه} و. . . می بینیم.
بِدرود!

رایرای
در پاسخ به کاربرِ /عطار، محمد علی/:
ما دو کس، A و B داریم.
A می خواهد چیزی را به B بگوید ( بفهماند! ) ، و او از منطق بی کَمبود ( بی عیب ) بکار می برد. ( استدلال های او درست است )
ولی، B آن را باور نمی کند. هر چه A می گوید، او تنها می گوید نه! نادرست است! چه اندازه تو نادانی!
...
[مشاهده متن کامل]

چون که تنها A و B در آنجا هستند و کس دیگری آنجا نیست که داوری کند که کدام راست می گویند، اینجا هیچ کسی نمی تواند برنده شود.
کسی برنده می شود که بتواند سوی دیگر را، خشمگین تر کند و روی روان او بازی کند.
من که می دانم که هر چیزی برایت بیاوریم، هیچ سودی ندارد. ما که نمی خواهیم تو بپیذیری! ما هر چیزی که می دانیم راست است و نگاه مان است را اینجا می گوییم. خودت را خسته نکن.
چه نیازی است که این {قرآن} همه عربی باشد؟ اگر همه عربی هم باشد، آیا شگفتی است؟ نه! گویش به زبانی بی وام واژه کار سختی و شگفتی نیست!
چرا این اندازه خودت را پاره می کنی تا بگویی همه قرآن عربی است؟اگر هم باشد، می خواهی کجا را با این بگیری؟ آیا شگفتی است؟
پس، بدان، که من بسیار آسان می توانم به {آقای تقوی} گزارش دهم که تو چه می کنی و بسیاری از تو می نالند. آنگاه، دکمه ات را که زد، به این روی می آوری که این چه کاری بود که کردی!
نمی شد هَمآن سوره هایم را می نوشتم و کاری به کارِ زبان پارسی نداشتم که در آن هیچ نمی دانَم؟ چرا!
بِدرود!

دیدگاه داستان منطق غیر منطقی
دوستان یادمان نرود پان یا تعصبی آدم های ضد ایرانی و تجزیه طلبی هستند یکی از نشانه بالحن طلب کارانه حرف زدن انگار شما دشمن خونی آنها هستید یا نشانه بعدی توهین کردن تهمت زدن است و نشانه آخر شما تا صبح با آنها حرف بزنید می گویند مرغ همسایه یک پا دارد یعنی فقط و فقط حرف من درست است و حرف شما نا درست است آدم بهتر از داشته های خودش حرف بزند نه دیگران یعنی کتاب خودش یاویکی پدیاکه از منابع معتبر یا کتاب هست و یک چیز دیگر پان ها معمولاً از مدارکی استفاده می کنند یا ناقص هست یا مدراک پان های مثل خودشان هست با چه سند مدرکی می گوید کتاب های زبان شناسی سانسور می شوند یا باچه مدرکی می گوید زبان شناسان غربی یهودی هستند در اینترنت درباره آنها هست مذهب آنها مسیحی است درباره اوستا و زبان پارسی دوستان گفته اند بقیه حرفها ارزش نداره آدم غیرمنطقی جواب ندارد این جواب شامل پان می شودهمه که بلدند نقل قول میکنند یعنی پان چیزی برای گفتن ندارند فقط در حال جعل کردن منبع ها هستند و تمامی حرف چنین آدم های جعلی است. کپی پیست بنده کردم درست اما هیچ ادعایی ندارم تمام مطلب من کپی هستند چه از کتاب چه ویکی پدیا منبع هاش کتاب است جالب است داشته های دیگران و تحقیقات یا کتاب مقاله ها داشته های دیگران رااز خودش می دادند واقعا باید به این شخص متقلب چه چیزی گفت.
...
[مشاهده متن کامل]

آرتور جفری ( به انگلیسی: Arthur Jeffery ) ( متولد ۱۸ اکتبر ۱۸۹۲ در ملبورن - درگذشت ۲ اوت ۱۹۵۹ در سوث میلفورد، نوا اسکوتیا، کانادا ) استاد استرالیایی زبان های سامی از سال ۱۹۲۱ در مدرسه خاورشناسی در قاهره و از سال ۱۹۳۸ تا زمان مرگش به دانشگاه کلمبیا و اتحادیه حوزه علمیه در شهر نیویورک پیوست. او نویسنده مطالعات گسترده نسخه های خطی خاورمیانه است. اثر مهم او شامل ماده هایی برای تاریخ متون قرآن است: تدوین های قدیمی و لغات خارجی قرآن که رد ۳۱۸ لغت خارجی ( غیر عربی ) را در قرآن را رهگیری کرده است.
آرتور جفری
زادهٔ
۱۸ اکتبر ۱۸۹۲
ملبورن، استرالیا
درگذشت
۲ اوت ۱۹۵۹
سوث میلفورد، نوا اسکوتیا، کانادا
ملیت
استرالیای
پیشه ( ها )
خاورشناس و اسلام شناس
زندگی نامه
وی ابتدا کشیش کلیسای مِتُدیست شد و در دانشگاه مِلبورن به تحصیل پرداخت. خدمت سربازی اش را در جنگ جهانی اول ( ۱۹۱۴–۱۹۱۸ ) در هند گذراند و هم زمان در آنجا به تدریس در کالج مسیحی شهر مدراس مشغول شد. در سال ۱۹۲۱، مرکز مطالعات زبان وابسته به هیئت تبشیری آمریکایی در قاهره توسعه یافت و با عنوان مدرسه مطالعات شرقی، زیرنظر دانشگاه آمریکایی قاهره، به فعالیت پرداخت. چارلز واتسون، رئیس این دانشگاه، جفری را به همکاری با این نهاد تازه تأسیس دعوت کرد و این امر به اقامت جفری در قاهره انجامید.
جفری تحصیلات خود را در دانشگاه ادینبورو ادامه داد و در ۱۳۰۸ ش / ۱۹۲۹ موفق به اخذ درجه دکتری شد. او در ۱۳۱۷ ش / ۱۹۳۸ قاهره را ترک کرد و بقیه عمر خود را در کلمبیا، در سمت رئیس و استاد دانشکده زبان های خاورمیانه و خاور نزدیک در دانشگاه کلمبیا، سپری نمود. وی در ۱۰ مرداد ۱۳۳۸/ ۲ اوت ۱۹۵۹ درگذشت.
پژوهش ها
پژوهشهای جفری را، بر اساس موضوع، می توان به چهار دسته کلی تقسیم کرد: پژوهشهای قرآنی، مطالعاتی درباره سیره پیامبر اسلام، مقالاتی درباره رابطه اسلام و مسیحیت، و ترجمه متون اسلامی به انگلیسی. ظاهراً علاقه مندی جفری به مطالعات قرآنی به سبب معاشرت وی با گوتهلف برگشترسر بوده است. در سال ۱۳۰۶ ش / ۱۹۲۷، برگشترسر و جفری تصمیم به چاپ قرآن گرفتند، حاوی تمام قرائات. به این منظور به گردآوری و بررسی نسخه های کهن قرآن، جستجو در کتابهای معتبر قرائات و استخراج قرائات گوناگون قرآنی پرداختند. مرگ برگشترسر در ۱۳۱۲ ش / ۱۹۳۳، به انجام رسیدن این طرح را متوقف نمود. مقالاتی که جفری در این دوره و با چنین هدفی تألیف کرده است، عبارت اند از: �قرائات ابن مِقْسَم�، �قرائات زیدبن علی� و �چند قرائت دیگر زیدبن علی�. وی در این مقالات به گردآوری برخی قرائات پرداخته است. جفری در ادامه این فعالیت ها، کتاب المَصاحِف ابوبکر عبداللّه بن سلیمان سجستانی را تصحیح و با مطالبی درباره مَصاحِف کهن مندرج در متون تفسیری، در رساله منابعی برای تاریخ قرآن چاپ کرد. او منابعی را که در بازسازی مصاحف کهن از آن ها استفاده نموده، معرفی کرده است. در ادامه، وی به بررسی مصحف سمرقند، که به مصحفی از عهد عثمان شهرت دارد، پرداخت و موارد اختلاف کتابت این نسخه را با مصحف عثمان برشمرد. از مسائل مورد علاقه خاورشناسان این دوره، گردآوری روایات و اخبار تاریخی مدعی نقصان قرآن بود، چنان که نولدکه گزارش هایی از این دست را جمع کرده است. یکی از متون موردتوجه آنان در این باره، کتاب فضائل القرآنِ ابوعبید قاسم بن سلاّم هروی است. اوتو پرتسل جفری را با نسخه خطی این کتاب در کتابخانه برلین آشنا کرد و جفری بخشی از این کتاب را با عنوان �بابُ ما رُفِعَ مِنَ الْقُرآن بَعدَ نُزولِه و لَمْ یثْبُت فی المَصاحِفِ� به انگلیسی ترجمه نمود. در ادامه چنین رویکردی، او مقاله �متنی متفاوت از سوره فاتحه� را نگاشت و ادعا کرد که سوره فاتحه در ابتدا جزو قرآن نبوده و تنها به عنوان دعایی به هنگام تلاوت قرآن خوانده می شده، اما بعدها جزئی از قرآن تلقی شده است. در این مقاله، جفری متنی مشابه سوره فاتحه را به نقل از کتاب تذکرة الائمه محمد باقر بن محمد تقی لاهیجی، با انتساب نادرست آن به محمدباقر مجلسی و منبعی که هویت آن را به نحو دقیق بیان نکرده، آورده است. با آنکه سستی عبارات این متن عربی کاملاً واضح است، جفری هیچ اشاره ای به این مطلب نکرده است.
تحقیق دیگر جفری، کتاب واژگان دخیل در قرآن است. این کتاب نیز حاصل نگرش خاص خاورشناسان به قرآن است. آنان اغلب با همان رویکرد نقد تاریخی متون مذهبی یهودیت و مسیحیت و با این تلقی که کتب وحیانی، در فرآیندی تاریخی تدوین شده است، قرآن را بررسی کرده اند. در پی چنین رویکردی، این پرسش برای آنان مطرح شده که مطالب موجود در قرآن، اعم از اطلاعات یهودی و مسیحی، روایات عهدین و مطالب مشابه در ادبیات مسیحیت و یهودیت از کجا آمده و تا چه حد متأثر از فرهنگ یهودی یا مسیحی بوده است. توجه خاورشناسان به موضوع واژه های دخیل از اواخر قرن سیزدهم / نوزدهم آغاز شد و تحقیقات اولیه را در این زمینه، فرانکل، دوورژاک، مینگانا و هوروویتس انجام دادند. اهمیت کتاب جفری در مقایسه با تحقیقات پیش از خود، در بهره گیری کامل تر از منابع و جامعیت آن در زمان تألیف است، هر چند با توجه به پژوهش ها و یافته های اخیر، به نظر می رسد که کتاب جفری نیاز به بازنگری جدّی دارد. جفری در مقدمه مفصّل خود بر این کتاب، سیری از پیدایش این بحث را به همراه آرای عالمان مسلمان در این باره آورده است.
جفری در حوزه تحقیق متون کهن اسلامی، علاوه بر کتاب المصاحف، مقدمه تفسیر المبانی فی نظم المعانی را که متعلق به مؤلفی ناشناخته در قرن پنجم است، همراه با مقدمه تفسیر ابن عَطیه المحرّر الوجیز، در مجموعه ای با نام مقدمتان فی علوم القرآن به چاپ رساند. او مؤلف تفسیر المبانی را فردی اندلسی دانسته، در حالی که مؤلف این اثر از علمای کَرّامی نیشابور و احتمالاً ابومحمدحامدبن احمدبن جعفربن بسطام طَحیری بوده است. این کتاب موردتوجه برخی قرآن پژوهان غربی بوده است و حتی قبل از چاپ، نولدکه و شاگردانش از نسخه خطی آن برای تألیف تاریخ قرآن استفاده کرده اند. عبداللّه اسماعیل صاوی با تصحیح برخی اشکالات جفری، این کتاب را در ۱۳۵۱ ش / ۱۹۷۲ به چاپ رساند.
از دیگر مقالات قرآنی جفری است: �وضع فعلی مطالعات قرآنی�، �قرآن به مثابه کتاب آسمانی�، �تاریخ متن قرآن� و دو مقاله درباره تفسیر الهدایه و العرفان فی تفسیر القرآن بالقرآن، نوشته عالم مصری، محمد ابوزید.
جفری در حوزه مطالعات سیره، چند مقاله درباره زندگانی پیامبر با عناوین �آیا محمد ( ص ) از کودکی پیامبر بود ؟�، �تأملی در تاریخی بودن پیامبر اسلام� و �مسیحیان در مکه� و همچنین کتابی با نام اسلام، محمد و دین او نوشته است. او درباره رابطه اسلام و مسیحیت سه مقاله نوشت با عناوینِ �کتاب گرگوری تاتئو بر ضد مسلمانان�، �مجموعه ای از کتابها و جزوات نقد مسیحیت مورداستفاده مسلمانان قاهره� و �ادبیات نقد مسیحیت� در حوزه ترجمه متون، وی ترجمه کتاب شجرة الکون ابن عربی را در دو مقاله به چاپ رساند که بعدها متن کامل این ترجمه در ۱۳۴۱ ش /۱۹۶۲ در لاهور به صورت کتاب منتشر شد. کتاب مهم او در این حوزه، > گزیده ای درباره اسلام است که مجموعه ای متنوع از فرهنگ و معارف اسلامی شامل قرآن، حدیث، فقه، سیره، کلام و تصوف است.
در سال های اخیر، برخی از مقالات جفری تجدیدچاپ شده است. رودی پارت در کتاب قرآن، که حاوی مقالات قرآنی خاورشناسان است، مقاله �پیشرفت در مطالعه قرآن� وی را به چاپ رسانده است. برخی از پژوهشهای وی نیز در کتاب خاستگاه های قرآن نوشته فردی با نام مستعار ابن وراق آمده است.
از میان تألیفات جفری، کتاب واژه های دخیل در قرآن مجید ( تهران ۱۳۷۲ ش ) او با ترجمه فریدون بدره ای به چاپ رسیده است.
آثار
The Textual History of the Qur'an
The Mystic Letters of the Koran
A Variant Text of the Fatiha
The Orthography of the Samarqand Codex
Materials for the History of the Text of the Qur'an
The Foreign Vocabulary of the Qur'an
A Reader on Islam
منابع ها. https://lib. eshia. ir/23019/1/4741
https://fa. wikifeqh. ir/آرتور_جفری
▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . !�
تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است.
غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . !
✍کریستوفر هیچنز
حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله ) می فرمایند:
یأتی الرجل الصالح بأخبار جیدة ویأتی الرجل السیئ بأخبار سیئة؛ أی أن الناس الطیبین کلامهم أیضاً طیب، على عکس الأشرار الذین یشتمون من أفواههم
واقعا نظرات اصرار بر تکرارالمکررات وانگار تمومی ندارد!؟
باز هم برای آخرین بار به کسی که به من تهمت زده خودش را به خدا واگذار می کنیم واقعا برام عجیبه کسی اطلاعاتی از خود نداره تحقیقات دیگر رو داشته خودش می داند هر کسی باید اطلاعاتی از خودش داشته باشد نه اینکه ونماز داشته های علمی وفنی دیگران مطلبی کپی پیست کند برداشت های از کتاب های پان مثل خودش ناقص باشد چنین آدم های یک مشت آدم متعصب هستند و درجعل خودشان همیشه غرق هستند.
ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی است
یعنی اگر شما به اعتراض ها و حرف های بیهوده ای یک آدم جاهل جواب ندهید آن وقت فرد عاقلی می باشید! زیرا انسان خردمند کمتر صحبت می کند و زمانی حرف میزند که لازم باشد.
پیام اصلی این ضرب المثل آن است که برعکس آدم جاهل که زیاد حرف میزند، انسان عاقل بیشتر سکوت می کند. هیچ منطق و برهانی نمی تواند آدم نادان را راضی کند که دارد اشتباه می کند.
سخن امام علی ( ع ) درباره پرهیز از مجادله :�هر که آبروی خود را می خواهد باید مجادله را رها کند.
داستان ضرب المثل جواب ابلهان خاموشی است
روزی ابوعلی سینا در مسیر عبور از شهری برای خوردن غذا توقف در روستایی می کند و اسبش را به درختی می بندد و مقداری یونجه نیز جلوی اسبش میریزد.
در این هنگام یک نفر از اهالی روستا نیز خرش برای شریک شدن یونجه و علوفه با اسب بوعلی سینا در کنار اسب او می بندد و خودش نیز بر سر سفره ایشان می آید.
شیخ الرئیس که متوجه این امر شده بود به مرد روستایی می گوید که اگر خر تو از علوفه اسب من بخورد اسب من پای خر تو را لگد می کند اما مرد روستایی خودش را به نشنیدن زده بود.
در این هنگام ناگهان اسب ابوعلی سینا لگدی به خر می زند و پای او را می شکند. سپس مرد روستایی اعتراض می کند که اسب تو پای الاغ مرا شکسته است اما بوعلی سینا ساکت می نشیند و جواب او را نمی دهد.
روستایی ابوعلی سینا را نزد قاضی می برد و طلب خسارت می کند. قاضی از شیخ الرئیس توضیح می خواهد، اما او خود را به لال بودن زده و چیزی نمی گوید.
در این هنگام قاضی به مرد روستایی می گوید که آیا این مرد لال است؟ صاحب الاغ می گوید خیر اون برای اینکه پول من را ندهد اینگونه می کند و قبل از این اتفاق با من صحبت کرده است.
قاضی پرسید: با تو حرف زده، چه گفته؟
روستایی می گوید: او از من خواست تا خر خود را کنار اسب او نبندم چون اسبش لگد می زند و پای خر من می شکند.
قاضی خندید و بر علم ودانش شیخ الرئیس احسنت گفت. قاضی به شیخ الرئیس گفت پس حکمت سخن نگفتنت این بود.
✅ ابو علی سینا پاسخی داد که از آن به بعد در زبان فارسی به مثل تبدیل گشت:
شعر حکایت جواب ابلهان خاموشیست
آن شوخ که مست باده بیهوشیست
کارش همه کارهای گربه موشیست
گر فحش دهد به من جوابش ندهم
زیرا که جواب ابلهان خاموشیست
هرکسی به من توهین کنه خودش و جدآبادش است.
پایان حالا می ببینید نظر دوستان که قوم گرا تعصبی یا پان نیستد چی است.

دیدگاه #6
باید دیدگاهای پیشین از نخست خونده شود وبه فرهنگنامه های کهن رجوع شود
فساد الرأی:
سرای مکّه ویهود بنی قریظة ویهود بنی بنی نضیر وغیرهم. . .
پافشاری می کردند اینکه:
"قرآن مُحمّد" حاوی واژه های أعجمی وبرهم درهم هست! وعربی فصیح ( کامل ) نیست!
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
من پافشاری می کنم که قرآن کاملاً عربی مبین هست وأعجمی ندارد وبر خلاف إدعاء علماء بنی اسرائیل هست.
. . .
حالا خودت با کدام طرفی؛ ای مسلمان مُحمّدی!
وَ قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتینا آیَةٌ کَذلِکَ قالَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ118
فَقالَ الْمَلَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذینَ هُمْ أَراذِلُنا بادِیَ الرَّأْیِ وَ ما نَری‏ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ27

رایرای
نظر شماره 5
#5
اصرار بر تکرارالمکررات وانگار تمومی ندارد!
کاشکی نظر وتحقیقات خودشان ارائه بدن نه کپی - پیست!
همه که بلدند نقل قول میکنند!
وبالاخص از سایت ویکپیدیا!
. . .
عطف به پست های اخیر ارسال شده:
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه متن ( به انگلیس رجوع کنید؛ ای اصل کتاب )
1.
bār ahlaw zardušt dēn ī padīrift
واژه ahlaw هیچ ارتباطی با "الله" ندارد
به کلمه مقدسه "الله" رجوع کنید.
2.
ēn dēn rāy ān gizistag
rāy = for
که کاملاً تایید هرچی نوشتم در مورد کلمه "رای"
3. به واژه "دین" رجوع کنید
4. به واژه "سراب - وادی - قسط - . . . " رجوع کنید
5. به خود اصل کتاب رجوع کنید که به زبان انگلیسی نوشته شد
چون ترجمه فارسی تغییرات وسانسور میکنند
6.
در متن ذکر شده تایید بر اینکه همه’ نظرات کارشناسان حدس وگمان هستنى وهیچ سندی صددرصد ندارن
. . .
"و در آن زمان پارتی ( =پهلوانیگ ) دیگر زبان زنده ای نبود تا موجب ابهام گردد . . . "
. . .
"این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شده اند. . . "
. . .
"احتمالاً از زبان پرنی. . . "
. . .
"شباهت با زبان زازا. . . "
. . .
"هرچند از آثار پارتی باستان اثری پیدا نشده، اما آثاری از فرم میانه آن در دست است. . . "
. . .
"خط گجراتی ( بدست زرتشتیان هندی بکار گرفته می شود ) . . . "
. . .
" و از درخت تناور زبان های هندو - اروپایی است. . . "
. . .
"تاریخ متروک شدن زبان اوستایی به درستی دانسته نیست. . . . "
. . .
"بسیاری از ویژگی های آواشناختی را نمی توان به زمان خاصی ارجاع داد زیرا ممکن است این اتفاقات در یک زمان رخ داده باشد. . . . "
. . .
"فرگشت زبانی اوستایی کهن به دست نیامده و این دو گویش در یک زمان نبوده اند. . . "
. . .
7.
همینتور به تکرار بیان کردم مستشرقین سیاستمندار بودند ویهودی بودند وهمه تحقیقاتشان
ونظراتشان غرض دار بوده وقابل ارجاع وسندیت نیست.
اگه طالب حقیقت هستی؛ به این سوالات پاسخ بدهید:
https://abadis. ir/bepors/question/19388/
https://abadis. ir/bepors/question/13098/
https://abadis. ir/bepors/question/16445/
https://abadis. ir/bepors/question/19307/
https://abadis. ir/bepors/question/19913/
https://abadis. ir/bepors/question/20299/
https://abadis. ir/bepors/question/20297/
https://abadis. ir/bepors/question/20294/
https://abadis. ir/bepors/question/20132/
https://abadis. ir/bepors/question/19985/
https://abadis. ir/bepors/question/19899/
https://abadis. ir/bepors/question/19820/
https://abadis. ir/bepors/question/19314/
https://abadis. ir/bepors/question/17421/
https://abadis. ir/bepors/question/17413/
https://abadis. ir/bepors/question/16446/
https://abadis. ir/bepors/question/15265/
https://abadis. ir/bepors/question/15264/
https://abadis. ir/bepors/question/13087/
https://abadis. ir/bepors/question/13088/
https://abadis. ir/bepors/question/12963/
. . .
وبقیت نوشتهام ( پیشنهادات ) با دقت از اول مطالعه کنید
. . .
سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ26
یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ83

رایرایرایرای
منابع• https://www.flipkart.com/pahlavi-gujarati-english-dictionary-4-vols-set/p/itm93b7bd54e18c2• https://www.hatchards.co.uk/book/pahlavi-gujar-ti-and-english-dictionary-volume-3/jamaspji-m-jamaspasa/9781018772714
زبان فارسی میانه
زبان پارسی میانه یا زبان پهلوی، با نام رسمی پارْسیگ ( به پهلوی سنگ نوشته ای: 𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪، به مانوی: 𐫛𐫀𐫡𐫘𐫏𐫐، به اوستایی: 𐬞𐬀𐬭𐬯𐬍𐬔 ) ، یکی از زبان های ایرانی میانه است که در دوران ساسانی، نخست در جنوب غرب فلات ایران و سپس در جایگاه زبان میانجی در سراسر شاهنشاهی ساسانی، بدان سخن گفته می شد. پارسیگ به شاخهٔ زبان های ایرانیِ جنوب غربی تعلق دارد و از زبان پارسی باستان ریشه گرفته است و خود نیای زبان فارسی و برخی دیگر ازجمله زبان لارستانی ( اچمی ) ، زبان کوهمره ای خلاری و زبان بنویی روستای ابنو است. فارسی میانه یکی از زبان های ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی، نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همهٔ شاهنشاهی ایران تا صدر اسلام رواج داشته است. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به شمار می آید، پارس بود. در دوران اشکانیان فارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت، تا این که در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. سنگ نبشته ها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتاب ها به این زبان نوشته می شد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از ورود اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه در عمل زبانی نیمه مُرده به شمار می آمد.
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی میانه یا پهلوی
پارسیگ
در بالا واژهٔ �پارسیگ� ( 𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪 ) به پهلوی سنگ نوشته ای
و در پایین واژهٔ �پارسیگ� ( 𐫛𐫀𐫡𐫘𐫏𐫐 ) به مانوی
منطقه
ایران به ویژه منطقه جنوب ( پارس ) و غرب ( میان رودان ) ایران روزگار ساسانی
منقرض شده
کمابیش از سدهٔ سوم پیش از میلاد تا سدهٔ نهم میلادی ( سدهٔ سوم هجری قمری ) کاربرد داشته است. سپس به جای زبان دینی نزد موبدان تا سده ششم هجری قمری به کار می رفته است.
تبار
هندو - اروپایی
هندوایرانی
ایرانی
ایرانی غربی
ایرانی میانهٔ جنوب غربی
پارسی میانه یا پهلوی
سامانه نوشتاری
پهلوی کتابی، پارسی میانهٔ کتیبه ای، پارسی میانهٔ مانوی، پهلوی زبور
این زبان یا یکی از گویش ها یا زبان های بسیار نزدیک به آن، پس از دگرگونی و آمیختگی با لهجه ها، گویش ها و زبان های خویشاوند دور و نزدیک و همچنین وارد شدن وام واژه ها، فارسی نو را به وجود آورده است و شباهت های فراوان از نظر واژگانی و از نظر دستوری میان این دو زبان از همین جهت است. در واقع تحولی که از پارسی باستان تا فارسی میانه اتفاق افتاده است بسیار بزرگ تر از تحولی است که از فارسی میانه تا پارسی نو رخ داده است. همچنین به احتمال زیاد، ریشهٔ شماری از زبان های ایرانی جنوب باختری دیگر، نظیر گویش های مختلف زبان لری و زبان لارستانی مانند زبان فارسی به فارسی میانه و از طریق فارسی میانه به پارسی باستان برمی گردد.
در دورهٔ ساسانیان، ایرانیان به فارسی میانه گفت وگو می کردند و در هر شهر و ولایت از لهجه ها و گویش های مختلف بومی و منطقه ای خود استفاده می نمودند. این لهجه ها و گویش ها، تفاوت های زیادی با یکدیگر داشتند که حتی باعث می شد که مردم نقاط دورتر در فهمیدن سخن یکدیگر دچار مشکل شوند. علت اصلی آن هم این بود که نظام استاندارد یا �معیار� زبان کتبی فارسی میانه منسجم نبود و توان خواندن و نوشتن آن هم محدود به قشر بسیار کوچکی از مردم بود که اصولاً عبارت از دو قشر بودند: دبیران و دهقانان برای نوشتن متون و نامه های رسمی، اداری و تجاری و روحانیون جهت ثبت متون دینی.
این زبان از دیدگاه دستوری و واژگانی با گویش های محلی نواحی پارس ( دشتی، کوهمره ای، لارستانی، اردکانی، بنویی، خلاری و مناطقی از هرمزگان ) نزدیکی بسیاری دارد. زبان پهلوی خود گویش ها و لهجه های متعددی داشته است، اما منابعی که امروزه به آن به عنوان نمونه هایی مکتوب از این زبان استناد می شود بر بنیاد لهجهٔ اصطخری است که خاستگاه خاندان ساسانی بوده است. اصولاً باید بر همهٔ ویژگی ها و تفاوت هایی که در مقابل یکپارچگی و اصالت فارسی میانه در تمامی متون مربوط جلوه گر است، تأکید نمود.
نام زبان
در نوشته های فارسی میانه، نام این زبان پارسیگ ( Pārsīg ) است که به معنای �زبان منسوب به پارس� است.
این زبان رفته رفته و به طور طبیعی دگرگونی هایی به خود دید و در نتیجهٔ این دگرگونی ها بعدها تبدیل به زبانی شد که پارسی یا فارسی یا پارسی دری نام داشت. تبدیل شدن خود واژهٔ پارسیگ به پارسی هم از جملهٔ همین دگرگونی های طبیعی زبان یادشده بوده است؛ یعنی در این فرایندِ دگرگونی �گ�های پایان واژه می افتاده اند. بنابراین، در دوره های آغازین پس از اسلام، هم زبان فارسی میانه و هم زبان فارسی نو نزد گویشورانشان یک نام داشتند، یعنی پارسیـ ( ـگ ) یا فارسی ( برای نمونه در نوشته های نریوسنگ، در شاهنامه و همین طور در نوشته های عرب ها و ایرانیان عربی نویس شاهد چنین کاربردی هستیم ) . ازاین رو، مردمانی که اکنون به زبان فارسی سخن می گفتند به دلیلی به فارسی میانه یا همان پارسیگ باید نام دیگری می دادند تا این دو از هم بازشناخته شوند. زبان فارسی میانه را در متن های کهن فارسی نو پهلوی و در متن های کهن عربی فهلوی نامیده اند. قدیم ترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه پهلوی نامیده شده روایت جاحظ ( متوفّی به سال ۲۵۵ هـ ق ) است. بنابراین، پهلوی نامیدن زبان فارسی میانه دست کم از سدهٔ سوم هجری رایج بوده است. دلیل به کار رفتن اصطلاح پهلوی برای نامیدن صورت کهن زبان پارسی آن بود که در سده های آغازین پس از اسلام واژهٔ پهلوی دربردارندهٔ این معنی ها نیز شده بوده: �ایرانی ( در معنای کلی واژه ) � وقدیمی ( البته نه هر قدیمی، بلکه راه ورسم ایرانی قدیمی، که در شاهنامه بیشتر به این معنی برمی خوریم ) � حتّی این واژه هاله ای از معناهای گوناگونی چون �اشرافی�، �باستانی�، �باشکوه� و. . یافته بوده که بازتاب آن را در شاهنامه می بینیم. بنابراین، زبانی که یادآور آیین ها و دوره های کهن ایران بود به سادگی می توانست زبان پهلوی نامیده شود. شایان یادآوری است که پَهْلَوی و پَهْلَوانی، یا اشکال عربی شدهٔ آن، بَهْلَوی و فَهْلَوی، به زبان ها و قوم های دیگری چون گویش های ایرانی شمال غربی نیز گفته شده است.
واژهٔ پهلوی در واقع به معنای �منسوب به پَهْلَو ( یا همان پارت ) � است. پَهْلَو از دورهٔ هخامنشی به بعد نام یکی از استان های شمال شرقی ایران بوده. نام این استان در سنگ نوشته های هخامنشی پَرثَوَه ( - Parθava ) آمده است. واژهٔ - Parθava با تبدیل های بسیار رایجِ θ به h و r به l و نیز قلب جایگاه این دو در واژه، به پهلو ( Pahlaw ) بدل شده است. در دورهٔ ساسانی زبان رایج در استان پَهْلَو ( یعنی همان استان پارت ) را پهلویگ یا پهلوانیگ[۲۴] می نامیدند. به سخن دیگر، پهلوی یا پهلوانی در اصل نام زبان دیگری بوده که با زبان فارسی میانه فرق دارد و امروزه آن را در کتاب های زبان شناسی پهلوی اشکانی یا پارتی می نامند.
نخستین بار کارل زالمان نام فارسی میانه ( به آلمانی: Mittelpersisch ) را برای این زبان به کار برده است. امروزه هم همچنان اصطلاح هایی چون پهلوی ساسانی و پهلوی برای نامیدن فارسی میانه به کار می رود. البته منظور از پهلوی بیشتر گونهٔ خاصی از فارسی میانه است که در کتاب های زردشتی به کار رفته است.
پس از اسلام
با آن که نام زبان و خط پهلوی از دیوان های کارگزاران عرب در ایران برافتاد، اما خط و زبان پهلوی در میان ایرانیان غیرمسلمان و مسلمان تا حدود سدهٔ پنجم کم وبیش رواج داشت چنان که در برخی از نواحی ایران سنگ نگاره های سازه ها را به خط پهلوی یا به خط کوفی و پهلوی هر دو می نوشتند مانند کتیبهٔ برج لاجیم نزدیک زیراب در مازندران که از سدهٔ پنجم هجری و یک خط آن به پهلوی و خط دیگر آن به کوفی است. این برج مقبرهٔ کیا ابوالفوارس شهریار بوده و در تاریخ ۴۱۳ بنا شده است. برج دیگری هم نزدیک برج لاجیم است که ظاهراً در آغاز سدهٔ پنجم بنا شده و کتیبهٔ آن به خط کوفی و پهلوی است. میل رادکان کردکوی نزدیک بندرگز نیز از همین گونه برج های آرامگاهی و دارای دو سنگ نوشتهٔ کوفی و فارسی میانه است.
در سدهٔ چهارم و پنجم بسیاری از ایرانیان به خط و زبان فارسی میانه آشنایی داشتند. گردآورندگان شاهنامهٔ ابومنصوری و مترجمان شماری از دفترهای پهلوی به پارسی در همین دوره رسالاتی از پهلوی مانند یادگار زریران و کارنامهٔ اردشیر بابکان و داستان های بهرام گور و یادگار بزرگمهر و گزارش شترنگ و دیگر نوشته ها را به پارسی دری و به خط پارسی بازنویسی کرده و جزو شاهنامه قرارداده بودند. نفوذ زبان فارسی میانه در این بازگفته ها به اندازه ای بود که پس از نظم آن ها به پارسی به وسیله دقیقی و فردوسی هم نزدیکی فراوانی میان آن ها با اصل پهلوی هریک مشهود است.
در میانه های سدهٔ پنجم یکی از کتاب های مشهور که گویا اصل آن از دورهٔ اشکانی بوده است یعنی ویس و رامین از متن پهلوی به پارسی گردانده شد و سپس به همت فخرالدین اسعد گرگانی به نظم پارسی درآمد و در این منظومه تأثیر واژگان و ترکیب های پهلوی بسیار دیده می شود.
آشنایی شاعران و نویسندگان ایران با متون پهلوی و نقل آن ها به پارسی تا سدهٔ هفتم هم ادامه داشته است چنان که در همین روزگار شاعری به نام زرتشت بهرام پژدو کتاب ارداویرافنامه را از پهلوی به شعر پارسی برگرداند. این شواهد نشانگر آن است که آشنایی ایرانیان با خط و زبان پهلوی ساسانی با فروپاشی حکومت ساسانی یک باره از میان نرفت بلکه تا دیرگاه ادامه داشت.
آثار فارسی میانه
آثاری که از این زبان باقی مانده اند دو دسته اند: آثار کتیبه ای و آثار کتابی. این آثار بعضاً با خطوط متفاوت ولی خویشاوند نوشته شده اند. آثار فارسی میانه شامل سکه نوشته های شاهان ساسانی، کتیبه ها، آثار مکتوب عصر ساسانی و سه سدهٔ نخست هجری و متون مانوی می شود که به الفباهای نسبتاً متفاوت نوشته شده اند. برخی از آثار کتابی فارسی میانه تاریخی و ادبی هستند اما عمدهٔ مطالب را آثار دینی زرتشتی دربر گرفته اند. پس از فروپاشی حکومت ساسانی و فتح ایرانشهر به دست مسلمانان حجاز شمار زیادی از آثار زبان پهلوی که در دانشگاه گندی شاپور یا سایر نقاط ایران در دست بود به زبان عربی ترجمه شد. نسخهٔ اصلی پهلوی این آثار عمدتاً از میان رفته است. داستان های هزار و یک شب، سیرالملوک، ادب الکبیر، کلیله و دمنه، سندبادنامه و شماری اثر علمی و تحقیقی از این دسته هستند. از آثار کتابی مهم عصر ساسانی به زبان فارسی میانه که به دست ما رسیده نیز می توان به کارنامهٔ اردشیر بابکان، شاپورگان مانی اشاره کرد. عمدهٔ متون به جای مانده در سده های نخست اسلامی نوشته شده با این وجود احتمالاً بسیاری از آن ها تحریر آثار دورهٔ ساسانی بوده اند. از مهم ترین آثار متأخرِ فارسی میانه می توان به آثار پرحجمی مانند بندهشن، دین کرد، شایست نشایست، گزیده های زادسپرم، دادستان دینی و شکند گمانیک وزار اشاره کرد.
سنگ نبشته های فارسی میانه
به جز کتاب ها و آثاری که در الگوی زیر ذکر شده، پاره نوشته ها و سنگ نوشته های پراکنده ای نیز از فارسی میانه در نقاط گوناگون سرزمین پهناور ایران قدیم به جای مانده است. این سنگ نوشته ها شامل آثار مکتوب شاهان نخستین ساسانی و وزرا و ملازمان نزدیک آن هاست. الفبای به کاررفته در این آثار با الفبای کتابت اندکی تفاوت داشته و به خط پهلوی اشکانی نزدیک است. این کتیبه ها بیشتر در پارس، کرمانشاه، کردستان عراق و آذربایجان و حمص سوریه واقع شده اند. همچنین در دورهٔ اسلامی نیز کتیبه نویسی پهلوی رایج بود و در برخی مناطق شمال ایران کتیبه های اسلامی دارای خط پهلوی نیز بوده اند مانند برج لاجیم.
برای نمونه ۲۵ سنگ نوشتهٔ کوچک به خط پیوسته پهلوی در باروی شهر دربند قفقاز کشف شده بود و اخیراً باستان شناسان شش کتیبهٔ دیگر به فارسی میانه نیز در آن جا پیدا کردند. این ۳۱ کتیبه نام سنگ تراشان یا کسانی را ذکر می کند که به نوعی در کشیدنِ دیوار سهم داشتند.
آثار زند و پازند
در اواخر دورهٔ ساسانی، متون اوستا به زبان فارسی میانه برگردانده شد ( یک دلیل این امر گویا مقابله با اعتقادات مزدکی بوده است ) . اگرچه همه بخش های کهن اوستا امروزه در دست نیست، اما بخش های زیادی از آن باقی مانده است. این متون فارسی میانه فقط ترجمهٔ صِرف متون اوستایی نیستند، بلکه ترجمه و تفسیر آن ها به شمار می آیند. در دورهٔ ساسانی شمار کسانی که زبان اوستایی را می فهمیدند چندان زیاد نبود چراکه زبان اوستایی در آن دوره، زبانی مرده و تقریباً منسوخ به شمار می رفت. متون پازند که بعدها ایجاد شد، نگارش این تفاسیر و سایر کتاب های فارسی میانه به الفبای دین دبیره یا همان خط اوستایی هستند و از آنجاکه آسان تر بود برای نگارش به کار گرفته شد.
نمونه متن
پارسیگ:
pad nām ī yazdān ēdōn gōwēnd kū ēw - bār ahlaw zardušt dēn ī padīrift andar gēhān rawāg be kard. tā bawandagīh [ī] sēsad sāl dēn andar abēzagīh ud mardōm andar abē - gumānīh būd hēnd. ud pas gizistag gannāg mēnōg [ī] druwand gumān kardan ī mardōmān pad ēn dēn rāy ān gizistag *alek/sandar ī *hrōmāyīg ī muzrāyīg - mānišn wiyāb/ānēnīd *ud pad garān sezd ud *nibard ud *wišēg ō ērān - šahr *frēstīd. u - š ōy ērān dahibed ōzad ud dar ud xwadāyīh wišuft ud awērān kard. ud ēn dēn čiyōn hamāg abestāg ud zand [ī] abar gāw pōstīhā ī wirāstag pad āb ī zarr nibištag andar staxr [ī] pābagān pad diz [ī] *nibišt nihād ēstād. ōy petyārag ī wad - baxt ī ahlomōγ ī druwand ī anāg - kardār *aleksandar [ī] hrōmāyīg [ī] mu/zrāyīg - mānišn abar āwurd ud be sōxt.
به نام یزدان ایدون گویند که چنان که زرتشت درست کار دین ( مزدیسنا ) را پذیرفت، آن را اندر جهان رواج داد. تا سیصد سال دین به پا بود و مردمان هیچ بیم نداشتند. و پس از آن، اهریمن گجسته برای دور کردن مردمان از دین، اسکندر رومی را آفرید و از مصر او را به همراه خشم و خشونت سوی ایرانشهر فرستاد. او فرمانروای ایران را بکشت و دربار را، و همچنین دین را به همراه همه نوشته های اوستا و زند ( که ) با آب طلا بر روی پوستین گاو نوشته شده بودند و در استخر نگهداری می شدند را، ویران کرد. اسکندر رومی، آن پستِ بد سرنوشتِ بدعت گذار، آن گناه کار، همه آن ها را بسوخت.
نمونه شعر
پارسیگ:
Dārom andarz - ē az dānāgān
Az guft - ī pēšēnīgān
Ō šmāh bē wizārom
Pad rāstīh andar gēhān
Agar ēn az man padīrēd
Bavēd sūd - ī dō gēhān
نظم نویسی به فارسی:
دارم اندرزی از دانایان
از گفتهٔ پیشینیان
به شما بگزارم
به راستی اندر جهان
اگر این از من پذیرد
بُوَد سودِ دو جهان
افعال
کارهای درخور و ارزشمندی پیرامون شناسایی، واکاوی و ریشه شناسی فعل های این زبان صورت گرفته است. برای این منظور بنگرید به فعل در زبان فارسی میانه.
وندها
برخی از وندهای پارسیگ در گذر به پارسی نو، فراموش شده اند.
فارسی میانه پارسی نو در زبان های هندواروپایی دیگر نمونه
- a نا – بی a - در زبان یونانی ( مانند اتم ) a - spās �ناسپاس�، a - bim �بی باک�، a - čār �ناچار�، a - dād �ناعادل�
- an نا – ن un در انگلیسی، ant - در آلمانی an - ērān �ناایرانی�، an - ast �نابود� یا �نیست�، an - āhit �ناهید�
īk - ( īg - در پارسیگ متاخر ) نسبت. �ـی� - ic در انگلیسی، - icus در لاتین، –ikos در یونانی، isku در زبان های اسلاوی Pārsīk �پارسی�، Āsōrik �آشوری�، Pahlavik �پهلوی�، Hrōmāyīk/Hrōmīk �رومی�، Tāzīk �تازی�
پسوندهای مکان
فارسی میانه در زبان های هندواروپایی دیگر نمونه
gerd - grād - در زبان های اسلاویک سوسنگرد، دارابگرد، ویروگرد: ( تلفظ لری بروجرد )
vīl - اردبیل ( ارته ویل ) ، کابل ( کاول ) ، زابل ( زاول )
āpāt ) - ābād در نوشته های متاخر ) اشک آباد ( عشق آباد )
ـستان stead در انگلیسی، به معنای �شهر�، stan در روسی، به معنای ساکن شدن، stand در زبان های ژرمنی تپورستان ( طبرستان )
هم سنجی با فارسی
پارسیگ پارسی نو در زبان های ایرانی دیگر در زبان های هندواروپایی دیگر
drōd 𐭣𐭫𐭥𐭣 dorūd ( درود ) دْروت در بلوچی، دَرود در تالشی
pad - drōd 𐭯𐭥𐭭 𐭣𐭫𐭥𐭣 be dorūd ( به درود ) ، bedrūd ( بدرود ) در نوشته های متاخرتر پَدْروت در بلوچی
spās 𐭮𐭯𐭠𐭮 sipās ( سپاس ) Spās در کردی Spasiba در روسی
Pad 𐭯𐭥𐭭 Bē ( به ) Pa, Be
Az/Ač 𐭬𐭭 Az ( از ) ač, az, až, aš, ča, ša, ža اَچ، از، اژ، اَش، چه، شه، ژه در بلوچی، اَش در کوهمره ای جه در گیلکی za در روسی
Šagr𐭱𐭢𐭫, Šēr1 Šēr ( شیر ) *šagra - در پارسی باستان Šēr در خراسانی
Šīr𐭱𐭩𐭫 1 Šīr ( شیر ) *xšīra - در پارسی باستان از *swēyd - در نیاهندواروپایی
Asēm 𐭠𐭮𐭩𐭬 Āhan ( آهن ) Āsin ( آسِن ) در بلوچی مکرانی و کردی āhin در گیلکی آهِن در کوهمره ای، آهِ درلری، وسَن در تالشی Eisen در آلمانی
Arjat seem ( سیم ) argentum در لاتین، arsat در ارمنی، airget در ایرلندی کهن، argent در فرانسوی، h₂erǵn̥t - در نیاهندواروپایی
Arž Arj ( ارج ) Arg در آسی
Ēvārak ایوار، غروب ēvaraدر لری
ēvarدر کردی
Tābestān 𐭲𐭠𐭯𐭮𐭲𐭠𐭭‎ تابستان تُوسون در کوهمرهای و لری، تُوسو در دشتی، توستو در خراسانی کاشمری، تاواسون در زبان تالشی
Hāmīn 𐭧𐭠𐭬𐭩𐭭 عدم ورود به فارسی ( به معنای تابستان ) Hāmīn در بلوچی و کردی مرکزی
Hāvīn در کردی شمالی
Stārag 𐭮𐭲𐭠𐭫𐭪, Star 𐭮𐭲𐭫 Setāre ( ستاره ) ساره زبان تالشی و آساره زبان لری stella در لاتین، star در انگلیسی و…
"dar" ( 𐭲𐭥𐭫‬‬ ) Dar ( در )
دَرَز ( 𐬛𐬀𐬭𐬀𐬢 ) در اوستایی ( daraz in Avestan )
در ( 𐎭𐎠𐎼𐎹 ) در فارسی باستان ( dar in Old Persian )
دروازه در فارسی بوشهری و زبان اچمی
دەرگا در کردی
در به اردو
دروازه در عربی بحرینی
द्वार ( دوار ) در سانسکریت ( dvār in Sanskrit )
дворъ در اسلاوی کلیسای باستان ( dvoru in Old Church Slavonic )
fores در لاتین ( fores in Latin )
θύρα در یونانی باستان ( thura in Ancient Greek )
dor یا duru در انگلیسی باستان
Door ( ذور ) در انگلیسی مدرن
T�r در آلمانی ( T�r in German )
deur در هلندی ( deur in Dutch )
خوراک: 𐭧𐭥𐭫𐭪 ( xwarak یا xwārak ) غذا ( تهرانی/شیرازی )
خوراک ( بوشهری )
خوراک در زبان اچمی، خۆراک در کردی، خواړه در پشتو، خوراک در بلوچی، . . . . खाना ( کانا/کھانا ) یا खाद्य ( خادیا ) در هندی/اردو
Fradom عدم ورود به فارسی نو
( به معنای نخستین )
pronin در زبان سنگسری prathama در سانسکریت، first در انگلیسی، primus لاتین
Fradāk Fardā ( فردا ) سُوا در دشتی، Səba در تالشی، سُِبا در خراسانی pro - در یونانی، pra در لیتوانیایی و…
Murd 𐭬𐭥𐭫𐭣 Mōrd ( مرد ) merdəki در تالشی morta در لاتین، murd - er در انگلیسی، mirtvu در روسی کهن و mirtis در لیتوانیایی
Rōz 𐭩𐭥𐭬 Rūz ( روز ) روژ در کردی، روز گیلکی
روچ در بلوچی
lois در ارمنی، lux در لاتین. هر دو به معنای �نور�
Sāl 𐭱𐭭𐭲 Sāl ( سال ) sor' در تالشی Sonne در آلمانی، sārd در ارمنی، солнце در روسی
Mādar, mād 𐭬𐭠𐭲𐭥‎ Mādar ( مادر ) مار در تبری و گیلکی و خراسانی، مات در بلوچی مکرانی، ماس در بلوچی سرحدی، دَیی در کوهمرهای، دَی در دشتی māter در لاتین، mater در اسلاوی کلیسایی کهن، motina در لیتوانیایی
Pidar, pid 𐭯𐭣𐭫 Pēdar ( پدر ) پِت در بلوچی مکرانی، پِس در بلوچی سرحدی پی یَر در خراسانی، بُوا در دشتی pater در لاتین، padre در ایتالیایی، fater در ژرمنی کهن
Brād, Brādar 𐭡𐭥𐭠𐭣𐭥‎ Barādar ( برادر ) بِرات در بلوچی مکرانی و بِراس در بلوچی سرحدی، برار در لری و برار و گگه در تبری و خراسانی، کاکا در دشتی brat ( r ) u در اسلاوی کلیسایی کهن، brolis در لیتوانیایی، frāter در لاتین، brathair در ایرلندی کهن، bruoder در ژرمنی کهن
Xwāh ( ar ) 𐭧𐭥𐭠𐭧 Xāhar ( خواهر ) خاخِر و دده در تبری، خاخُر در گیلکی، خار و دَدَ در خراسانی، گُهار ( Goh�r ) در بلوچی، خواهر و دَدِ در لری، دَدَه، دادَه در کوهمره ای، دادا ( دال دوم معدول به ی ) در دشتی khoyr در ارمنی
𐭣𐭥𐭧𐭲𐭫 Dōxtar ( دختر ) دِتِر در تبری، دُهدَر در لری، دُهت در کوهمره ای، دُوَهت در گویش دشتی، دهتر ( dohtar ) ، دُهتگ و دُتگ ( d�htag, dottag ) در بلوچی dauhtar در گوتی، tohter در ژرمنی کهن، duckti در پروسی کهن، dowstr در ارمنی، dukte در لیتوانیایی، doch در روسیdaughter در انگلیسی
pusar, pus pesar
( پسر )
پُس در بلوچی و کوهمره ای، کَل در دشتی
puşa در پارسی باستان
Ōhāy 𐭠𐭧𐭠𐭩 ārī ( آری ) اَرِه در تبری هَرِ در لری، ها در خراسانی ( هُ نیز در خراسان بکار می رود ) دشتی
Nē 𐭫𐭠 Na ( نه ) نا در تبری Nē در خراسانی no در انگلیسی، nietدر روسی
وام واژه های پارسیگ در عربی
تعداد بیشماری وام واژه در عربی وجود دارد که از فارسی میانه به این زبان وارد شده اند.
پارسیگ فارسی در زبان های هندواروپایی دیگر عربی فارسی
Burg 𐭡𐭥𐭫𐭢 برج burg در زبان های ژرمنی، به معنای دژ Burj ( برج ) برج
A - sar بی کران siras در سانسکریت. harsar در هیتی Azal ( أزل ) بی کران
A - pad; a - ( پیشوند نفی ) pad ( پایان ) بی پایان Abad ( ابد ) برای همیشه، بی پایان
Dēn 𐭣𐭩𐭭 دین Dīn ( دین ) دین
Bōstān بوستان Bustān ( بستان ) بوستان
Čirāg چراغ Sirāj ( سراج ) چراغ
Tāg تاج Tāj ( تاج ) تاج
Pargār پرگار Firjār ( فرجار ) پرگار
Ravāg فعلی Rawāj ( رواج ) رواج
Ravāk ( شکل قدیمی تر ravāg ) فعلی Riwāq ( رواق ) محل گذر
Gund گردان Jund ( جند ) ارتش
Šalwār شلوار Sirwāl ( سروال ) شلوار
Snāh سلاح Selah ( سلاح ) سلاح
Rōstāk روستا Ruzdāq ( رزداق ) روستا
Zar - parān [مشکوک – بحث] زعفران zaʿfarān ( زعفران ) زعفران
kādīg قاضی qādˤi ( قاضی ) قاضی
هم سنجی نام ها در گذر از پارسی کهن به نوین
ویرایش
پارسی باستان فارسی میانه فارسی
Anāhitā Anāhid Nāhid
Artaxšatra Artaxšēr Ardašir
Mithra Mihr Mehr
Rokh - šwana Rokhsāna Rowšanak
Pāpak Bābak
Āleksandar, Sukandar Eskandar
Pērōč Pērōz Pīruz
Mithradata Mihrdāt Mehrdād
Borān Borān
Husravah Husraw, Xusraw Khosrow
Zartušt Zaratu ( x ) št Zartōšt
Ahura Mazda Ōhrmazd Hurmoz
منابع ها. بزرگمهر لقمان. �پارسی گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می نامیدند؟�.
�وبگاه دوان پارس؛ عبدالنبی سلامی �پورِ دوان�.
�اشمیت، رودیگر، راهنمای زبان های ایرانی، جلد دوم: زبان های ایرانی نو، ترجمه پارسی زیر نظر حسن رضایی باغ بیدی، تهران: انتشارات ققنوس، ص۴۳۷.
�"Isfahan xxi. PROVINCIAL DIALECTS" ( به انگلیسی ) . Encyclop�dia Iranica. Archived from the original on 24 September 2014. Retrieved 11 September 2014.
��Erik John Anonby , Update on Luri: How many languages? Journal of the Royal Asiatic Society ( Third Series ) , Volume 13 , Issue 02 , Jul 2003 , pp 171 - 197� . � p. 125, lari Language, Mahinnaz Mirdehghan, Department of Linguistics, Shahid Beheshti University, http://irssh. com/yahoo_site_admin/assets/docs/15. pdf�
Frye, Golden Age, pp. 179 - 180.
�راستارگویوا، ۱۳۷۹: ۱.
�اشمیت، رودیگر، راهنمای زبان های ایرانی، جلد اول: زبان های ایرانی نو، ترجمه پارسی زیر نظر حسن رضایی باغ بیدی، تهران: انتشارات ققنوس، ص۲۲۴.
�لازار ۱۳۸۴، ص ۸۰
�آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۳
�تاوادیا ۱۳۸۳، ص ۲
�رضایی باغ بیدی ۱۳۸۷، ص ۷۹، ستون ۲
�در مسیر تبدیل شدن فارسی میانه به فارسی نو واژه های فراوانی را می توان نمونه آورد که - گی پایانی شان افتاده است؛ برای نمونه: nihānīg> نهانی؛ nāmīg> نامی؛ gētīg> گیتی، parīg> پَری ( نک زیر مدخل ها در واژه نامهٔ مکنزی ۱۳۸۳ )
�نام Neryosang در فارسی نریوسنگ نیز نوشته می شود.
�لازار 1384، صص 80 - 82
�صادقی ۱۳۵۷، ص ۴۰ به بعد
�صادقی ۱۳۸۹، ص ۲
�آموزگار، تفضّلی 1382، ص 14، پ ن 3
�تاوادیا ۱۳۸۳، صص ۲ به بعد
�آموزگار و تفضلی ۱۳۸۰، ص ۱۴
�رضاییِ باغ بیدی 1387، ص 79، ستونِ 2
این نام برای نمونه در کتاب Boyce 1975، ص 40: در متن فارسی میانهٔ h و در بند سوم آن آمده است.
�رضایی باغ بیدی 1385، ص 15
�رضایی باغ بیدی 1387، ص 79، ستون 2
�تاوادیا ۱۳۸۳، ص نه؛ یادآوری می شود که این نقل قول در واقع از پیش گفتار س. نجم آبادی، یعنی برگردانندهٔ کتاب تاوادیا به فارسی است.
�آموزگار، تفضّلی ۱۳۸۲، ص ۱۴
�تاریخ زبان پارسی. صفحه ۱۳۳–۱۳۶
زبان پهلوی ادبیات و دستور آن. صفحهٔ ۲۸
�R. Mehri's Parsik/Pahlavi Web page ( archived copy ) at the Internet Archive
�Joneidi, F. ( 1966 ) . Pahlavi Script and Language ( Arsacid and Sassanid ) نامه پهلوانی: آموزش خط و زبان پهلوی اشکانی و ساسانی ( p. 54 ) . Balkh ( نشر بلخ ) .
�David Neil MacKenzie ( 1971 ) . A Concise Pahlavi Dictionary. London: Oxford University Press.
�Joneidi, F. ( 1972 ) . The Story of Iran. First Book: Beginning of Time to Dormancy of Mount Damavand ( داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی، دفتر نخست: از آغاز تا خاموشی دماوند ) .
�http://www. vajehyab. com/moein/ایوار
��ما معنى دروازه فی اللهجة البحرینیة؟�. أراجیک - Arageek ( به عربی ) . ۲۰۲۳ - ۰۳ - ۱۳
. Tehran: University of Tehran Press.
�Moein, M. ( 2006 ) . Farhang - e Farsi - ye Moein. Tehran: Amirkabir Publications.
�Thackston, W. M. ( 1993 ) . An Introduction to Persian. Ibex Publishers.
�Mackenzie, D. N. ( 2014 ) . A Concise Pahlavi Dictionary. Routledge. ISBN 978 - 1 - 136 - 61396 - 8.
�"ARABIC LANGUAGE ii. Iranian loanwords in Arabic". Encyclop�dia Iranica. 15 December 1986. Retrieved 31 December 2015.
�Joneidi, F. ( 1965 ) . Dictionary of Pahlavi Ideograms ( فرهنگ هزوارش های دبیره پهلوی ) ( p. 8 ) . Balkh ( نشر بلخ ) .
آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد ( ۱۳۸۰ ) ، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران: معین، شابک ۹۶۴ - ۵۶۴۳ - ۱۱ - ۲
تاوادیا، ج ( ۱۳۸۳ ) . زبان و ادبیات پهلوی ( فارسی میانه ) . تهران: مؤسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
خوارزمی محمد ( ۱۳۴۷ ) ، مفاتیح العلوم، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران
تاریخ ادبیات ایران.
رضائی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۷ ) . �پَهْلَوی، زَبانْ وَ اَدَبیّات�. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ج. ۱۴. تهران. ص. ۷۹–۹۱.
رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۸۸ ) . تاریخ زبان های ایرانی. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۷۰۲۵ - ۸۴ - ۳.
صادقی، علی اشرف ( ۱۳۵۷ ) . تکوین زبان فارسی.
لازار، ژیلبر. شکل گیری زبان فارسی. تهران: انتشارات هرمس.
Cereti, Carlo G. "PAHLAVI LITERATURE". Encyclop�dia Iranica ( به انگلیسی ) .
راستارگویوا، ورا سرگی یونا. ۱۳۷۹. دستور زبان فارسی میانه، ترجمهٔ ولی الله شادان، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ دوم.

زبان پارتی
زبان پارتی، پهلویگ ( پهلوی ) یا پهلوانیگ ( پهلوانی ) که در منابع معاصر به آن پهلوی اشکانی یا پهلوی شمالی می گویند، یک زبان منقرض شده از خانواده زبان های ایرانی شمال غربی بوده است. دولت های اشکانی، نظیر اشکانیان ایران، ارمنستان و… از آن به عنوان زبان درباری استفاده می نمودند. زبان های ایرانی شمال غربی معاصر، همچون زبان های کردی، تاتی، بلوچی، تالشی، زازاکی, مازندرانی، گیلکی و زبان های مرکزی با زبان پارتی از یک خانواده هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

پهلوانی
پهلوی اشکانی
Pahlawānīg - 𐭐𐭄𐭋𐭅𐭀𐭍𐭉𐭂
زبان بومی در
شاهنشاهی اشکانی ( شامل دودمان اشکانی ارمنستان، دودمان اشکانی ایبریا و دودمان اشکانی آلبانیای قفقاز )
منطقه
پارت، ایران باستان
دوره
زبان رسمی در ۲۴۸ پ. م تا ۲۲۴ م. از سده سوم به دست پارسی میانه به کنار گذاشته شد و تا سالیان درازی در میان آبادی ها و شهرهای قفقاز و پارت شاخه های گوناگون گویشی اش زنده ماندند.
تبار
هندو - اروپایی
هندو - ایرانی
ایرانی
ایرانی باختری
ایرانی شمال باختری
پهلوانی
سامانه نوشتاری
پارتی کتیبه ای، الفبای مانوی
زبان پارتی به دلیل حکومت طولانی مدت دودمان اشکانی بر ارمنستان تأثیر بسیار زیادی روی زبان ارمنی گذاشت و بخش بزرگی از فرهنگ واژگان این زبان را کلمه های پارتی تشکیل می دهند. زبان ارمنی تا به امروز تعداد زیادی از واژه های پارتی را در دل خود محفوظ داشته است.
نام
ژاله آموزگار در کتاب �زبان پهلوی و دستور آن� در رابطه با استفاده از عنوان �پهلوی� برای اشاره به دو زبان پارتی و پارسی میانه می نویسد: �از نظر اشتقاق، پهلوی به معنی زبان پارتی است و نه پارسی. در سده های نخستینِ اسلامی، اصطلاح پارسی را برای پارسی نو که از پارسی میانه متحول شده بود به کار می بردند و در نتیجه کاربرد آن درباره پارسی میانه موجب ابهام می شد. از این رو این زبان پارسی میانه را در تقابل با پارسی نو پهلوی نامیدند که از میان زبان های ایرانی میانه پس از پارسی میانه از همه معروف تر بود و در آن زمان پارتی ( =پهلوانیگ ) دیگر زبان زنده ای نبود تا موجب ابهام گردد. کاربرد پهلوی ( فهلوی ) درباره پارسی میانه از قرن سوم هجری است�.
پهلوی به معنای منسوب به پهلو است. این نام از نام باستانی پرثوه ( parthava ) گرفته شده است و به مرور به شکل پهلوی درآمده است. پهلو در نوشته های پارتی به شکل پرتو ظاهر شده است.
طبقه بندی
زبان پهلوی یکی از زبان های ایرانی میانه شمالی غربی است؛ با این حال، بسیاری از ویژگی های زبان های ایرانی شرقی نیز در آن دیده می شود و تعداد زیادی از واژگان ایرانی شرقی، احتمالاً از زبان پرنی، به این زبان راه یافته اند و امروزه نیز تعدادی از آن ها هنوز در ارمنی به کار برده می شوند.
زبان پارسی میانه که به اشتباه در برخی موارد به آن �زبان پهلوی� می گویند به خانواده زبان های ایرانی جنوب غربی تعلق دارد.
شباهت با زبان زازا
دانشمند زبانشناس آلمانی یوست گیپرت نشان داد که زبان زازاکی ( دیملی ) از نظر آوایی، صرف شناسی، نحو و واژگان بسیار نزدیک به پارتی است و زازاکی کلمات مشترک زیادی با پارتی دارد. گیپرت اظهار داشت که زازاکی ممکن است گویش باقی مانده از پارتی باشد که تا به امروز باقی مانده است:
پارتی زازا ( دیملی ) فارسی
bermāden bermaene گریه کردن
vād va باد
vāxten vaten گفتن
men vāxtehēndē mı vat�ne من می گفتم
man vaxt mı vat من گفتم
ez vājām ez vacan من بگویم
ez kerān ez ( bı ) keran من بکنم
wxerden werden خوردن
kird�h�nd� bıkerd�ne اگر او انجام داده بود
wxeş weş خوش
wxār wae خواهر
ber ber در
hrē hir� سه
�efrest �ewres چهل
wxaşten waşten خواستن
آثار به خط و زبان پارتی
از این زبان دو دسته آثار موجود است. یکی آثاری که به خط پارتی که خطی مقتبس از خط آرامی است، نوشته شده است. دیگری آثار مانوی است که به خط مانوی که مقتبس از خط سریانی است، ضبط گردیده است.
هرچند از آثار پارتی باستان اثری پیدا نشده، اما آثاری از فرم میانه آن در دست است.
حدود سه هزار سفال نوشته مربوط به سده یکم پیش از میلاد که در نسا پیدا شده اند.
بنچاق اورامان، سندی مربوط به داد و ستد یک زمین، پیدا شده در غرب ایران امروزی.
تعداد سفال نوشته که در شهر قومیس پیدا شده اند.
درخت آسوریگ
سکه ها و سنگ نبشته های شاهنشاهان اشکانی
سنگ نبشته سه زبانه سلوکیه دجله، مربوط به سال ۱۵۰ یا ۱۵۱ میلادی
سنگ نبشته اردوان پنجم، پیدا شده در شوش ( به سال ۲۱۵ میلادی )
تعدادی سند که در سده سوم میلادی در دورا اورپوس پیدا شده اند.
سنگ نگاره کال جنگال، در نزدیکی بیرجند
سنگ نبشته های ساسانی مربوط به قرن سوم میلادی
آثار مانوی
آثار به دست آمده در شمال پاکستان که مرتبط به پادشاهی سورن هستند.
نمونه متن
بخشی از یک متن مانوی که به زبان پارتی نگاشته شده است:
پارتی فارسی
Āγad hēm Parwān - Šāh, u - m wāxt ku: Drōd abar tō až yazdān.
Šāh wāxt ku: Až ku ay? – Man wāxt ku: Bizišk hēm až Bābel
zamīg. [. . . ] ud pad hamāg tanbār hō kanīžag društ būd. Pad
wuzurg šādīft ō man wāxt ku: Až ku ay tū, man baγ ud anǰīwag?
به سوی پروان شاه رفتم و گفتم: �درود بر تو از [سوی] ایزدان�. شاه گفت: �اهل کجایی؟� من گفتم: �پزشک هستم از سرزمین بابل�.
( این بخش از متن در دسترس نیست، اما به نظر می رسد که مانی در آن به توضیح شفا یافتن معجزه آسای کنیز شاه می پردازد )
. . . و همهِ تن کنیز [دوباره] سالم و سرحال بود. [شاه] با شادی بزرگی به من گفت: �تو از کجا آمده ای، ای ناجی و پروردگار من؟�
انقراض
پس از این که اردشیر، شاه پارس، بر اردوان پنجم اشکانی شورید و در نهایت خود را شاهنشاه ایران نامید، پارسی میانه در نوشته های رسمی به مرور جایگزین زبان پارتی گردید. گرچه، پارتی به سرعت از بین نرفت و کماکان تا قرن ها در پارت و قفقاز بدان سخن گفته می شد.
منابع ها.
�Nordhoff, Sebastian; Hammarstr�m, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. ( 2013 ) . "پهلوانی". Glottolog 2. 2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology
بزرگمهر لقمان. �پارسی گویانِ باستان زبانِ خویش را چه می نامیدند؟�
راهنمای زبان پارتی، حسن رضایی باغ بیدی، نشر ققنوس، تهران، ۱۳۸۵، ص۱۵
�تاریخ زبان فارسی، مهری باقری، نشر قطره، تهران، ۱۳۸۱، ص۸۲
�زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن، ژاله آموزگار، احمد تفضلی، نشر معین، تهران، ۱۳۸۰، صص۱۲–۱۳
DIMLĪ in Encyclop�dia Iranica = Linguistic position of Dimlī. After their migration in the Middle Ages, for almost a millennium the Dimlīs had no direct contact with their closest linguistic relatives. Nevertheless, their language has preserved numerous isoglosses with the dialects of the southern Caspian region, and its place in the Caspian dialect group of Northwest Iranian is clear. The Caspian dialects comprise Ṭālešī, Harzan ( d ) ī, Gūrānī, Gīlakī, Māzandarānī, and some dialects in Tātī - speaking areas and in the area around Semnān. Historically the Caspian dialects belong to the “Northwest Iranian group of languages” and are related to Parthian ( see Windfuhr ) . The isoglosses are of historical phonetic, morphological, and lexical order. , Garnik Asatrian
�Variations of the language of "Pahalvi" are still spoken among Iranians. The Kurds of Iran as well as many Kurds of Turkey and Iraq speak variations of Pahlavi. Turks cannot understand Kurdish and require interpreters to communicate with Kurds who speak Sorani and/or Kurmanjii ( variations of Pahalvi amongst Kurds ) . The people of northern Iran speak variations of Pahalvi as well - Mazandarani and Gilani for example. Baluchi in southeast Iran also has Pahlavi elements ( e. g. Ahsen "Iron" or "Eisen" in English and Ahsan in Pahlavi - "Ahsen" is not "Iron" in Turkish ) , By Dr. Kaveh Farrokh
حمدالله مستوفی قزوینی می نویسد: �در گشتاسفی که بخشی ست در مجاورت دریای خزر و نزدیک �سالیان�، زبان شان به پهلوی به جیلانی ( گیلانی ) باز بسته است. �. مستوفی پهلوی را شبیه و وابسته به گیلکی می داند.
�زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن، ژاله آموزگار، احمد تفضلی، نشر معین، تهران، ۱۳۸۰، صص۱۳–۱۴
�Lecoq, Pierre ( 1983 ) . "Aparna". Encyclopedia Iranica. 1. Costa Mesa: Mazda Pub. http://www. iranicaonline. org/articles/aparna - c3k
�"Iran Chamber Society: History of Iran: Parthian History and Language". www. iranchamber. com. Retrieved 2017 - 09 - 20.
�"Iranian languages". Encyclopedia Britannica ( به انگلیسی ) . Retrieved 2017 - 09 - 20.
�Jost Gippert ( ۴ مه ۱۹۹۶ ) . "توسعه تاریخی زازاکی". Zazaki. de ( به ترکی استانبولی ) .
�یارشاطر، زبانها و لهجه های ایرانی، 24.
رضایی باغ بیدی، حسن ( ۱۳۹۳ ) . �زبان پارتی�. در حسن رضایی باغ بیدی، محمود جعفری دهقی. تاریخ جامع ایران. ج. ۵. به کوشش سید محمد کاظم موسوی بجنوردی. تهران: بنیاد دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص. ۱۷۷ - ۱۹۰.
یارشاطر، احسان ( ۱۳۳۶ ) . �زبانها و لهجه های ایرانی�. فصلنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. تهران ( ۱و۲ ) : ۱۱ تا ۴۸. دریافت شده در ۲ مهر ۲۰۱۴.
R�diger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden ( Reichert ) , 2000, S. 42 - 65.
R�diger Schmitt ( Hg. ) : Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden ( Reichert ) , 1989, S. 95 - 105 und 173 - 192
زبان فارسی میانه
زبان پارسی میانه یا زبان پهلوی، با نام رسمی پارْسیگ ( به پهلوی سنگ نوشته ای: 𐭯𐭠𐭫𐭮𐭩𐭪، به مانوی: 𐫛𐫀𐫡𐫘𐫏𐫐، به اوستایی: 𐬞𐬀𐬭𐬯𐬍𐬔 ) ، یکی از زبان های ایرانی میانه است که در دوران ساسانی، نخست در جنوب غرب فلات ایران و سپس در جایگاه زبان میانجی در سراسر شاهنشاهی ساسانی، بدان سخن گفته می شد. پارسیگ به شاخهٔ زبان های ایرانیِ جنوب غربی تعلق دارد و از زبان پارسی باستان ریشه گرفته است و خود نیای زبان فارسی و برخی دیگر ازجمله زبان لارستانی ( اچمی ) ، زبان کوهمره ای خلاری و زبان بنویی روستای ابنو است. فارسی میانه یکی از زبان های ایرانی است که بنا به تعریف از اوایل دوران اشکانی، نخست در جنوب غربی ایران و سپس در زمان ساسانیان به عنوان زبان رسمی همهٔ شاهنشاهی ایران تا صدر اسلام رواج داشته است. خاستگاه این زبان که فرزند پارسی باستان به شمار می آید، پارس بود. در دوران اشکانیان فارسی میانه زبانی محلی بود و از پهلوی اشکانی تأثیراتی پذیرفت، تا این که در زمان ساسانیان زبان رسمی شاهنشاهی شد. سنگ نبشته ها و اسناد ساسانیان و بسیاری از کتاب ها به این زبان نوشته می شد. با برافتادن ساسانیان و تا چند سده پس از ورود اسلام همچنان تولید اثر به این زبان ادامه داشت. گرچه در عمل زبانی نیمه مُرده به شمار می آمد.

من یه سوال کاربر عطار، محمد علی گفتند
زبان پهلوی و اوستا از هند نشات گرفت با چه مدرکی بنده مودبانه پرسیدم می خوام مودبانه اگه میشه جوابمو بدهی آخه بنده نه در اینترنت نه در کتابی بررسی کردم نبود مدرکی شما چه مدرکی داری بنده این حرف زدم قصد جسارت ندارم ممنون می شوم جواب را بدهید.
...
[مشاهده متن کامل]

مدرک من
زبان اوستایی
زبان
زبان اَوِستایی که در گذشته آن را زبان زَنْد نیز می نامیدند، از شاخهٔ زبان های ایرانی باستان و از درخت تناور زبان های هندو - اروپایی است. نَسک های اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان را بدین زبان نوشته اند. زبان اوستایی شامل دو زبان ایرانی باستانی است: اَوِستایی کُهَن ( که در هزاره دوم تا یکم پیش از میلاد صحبت می شد ) و اَوِستایی نو ( در هزاره اول پیش از میلاد تکلم می شد ) . این زبان به دلیل کاربرد خود به عنوان زبان کتاب مقدس زرتشتی شناخته شده است. این زبان یک زبان ایرانی شرقی است که در شاخه زبانهای هندوایرانی از خانواده زبانهای هندواروپایی دسته بندی می شود. جد بلافصل آن زبان نیا - ایرانی است، یک زبان هم ریشه با زبان نیا - هندوآریایی، که هر دو از زبان نیا - هندوایرانی توسعه یافته بودند. به این ترتیب، اوستای قدیم هم از نظر دستور زبان و هم از نظر واژگان به سانسکریت ودایی، یک زبان کهن دیگر از زبان های هندوآریایی، بسیار نزدیک است.
اوستایی
upastauuakaēna - *𐬎𐬞𐬀𐬯𐬙𐬀𐬎𐬎𐬀𐬐𐬀𐬉𐬥𐬀
منطقه
فلات ایران
دوره
عصر آهن، آخر عصر برنز
تبار
هندو - اروپایی
هندو - ایرانی
ایرانی
اوستایی
سامانه نوشتاری
خط بومی ندارد
الفبای اوستایی ( خط پهلوی; مستقلانه از آن تکوین یافته است )
خط گجراتی ( بدست زرتشتیان هندی بکار گرفته می شود )
حالت زبان اوستایی، به زبان های مقدس برمی گردد، از اینرو با اینکه سال ها و سده ها از مرگش گذشته بوده در میان نوشته ها و آیین های دینی مزدیسنا بکار برده می شده است.
تنها اثر به جا مانده به آن اوستا است. از مطالعهٔ اوستا برمی آید که دو گویش گوناگون از این زبان در اوستا به کار رفته است که یکی کهنه تر می نماید. نخستین گویش گاهانی است که سروده های شخص زرتشت به آن است. به علاوه یسن های ۳۵ تا ۴۱ ( هفت هات ) و نیز چهار دعا از یسن ۲۷ به این گویش است. گویش پسین تر گویش سایر قسمت های اوستای امروزی است.
تبار و خاستگاه زبانی
گرنوت ویندفور، ایرانشناس، این احتمال را مطرح می کند که زبان اوستایی توسط قبایل ساکن در مناطق شمال شرق ایران و زبان قدیم فارسی در منطقه جنوب غرب ایران استفاده می شده است و او معتقد است که این زبان هم ریشه با سانسکریت و نزدیک به پارسی باستان است.
زبان اوستایی که با شمال شرقی ایران و زبان پارسی باستان که به جنوب غربی ایران تعلق دارند، هر دو شاخه هایی از زبان نیا - ایرانی یا ایرانی کهن هستند. زبان هندی کهن نیز همریشه ای نزدیک به این زبان هاست که همه شان برگرفته از گروه زبانی هندو - ایرانی است. زبان های ایرانی عموماً به دو شاخه �شرقی� یا �خاوری� و �غربی� یا �باختری� رده بندی می شوند که چارچوب زبان اوستایی در شاخه شرقی است؛ زیرا تفاوت به معنای محدود این است که اوستایی تکوین های زبان شناختی اش را در چاچوب زبان های ایرانی شرقی بیانجامیده، نه ایرانی غربی؛ چون که در آن زمان هنوز زبان های ایرانی شرقی و غربی از همدیگر جدا نشده بودند. زبان اوستایی هیچ یک از نشانه های صرفی یا ساختواژه ای ایرانی ( جنوب ) غربی؛ همچون پارسی باستان را نشان نمی دهد ازاینرو نمی توان آن را ایرانی غربی برشمرد. باری این جمله بدین معناست که این زبان فقط �زبان غیر - غربی ایرانی� است و از اینرو �شرقی� نامندش. زبان اوستایی نیز مانند زبان پارسی باستان دارای دگرش ها و تکوین واژگانی خاص خود است برای نمونه صفت �اَشَ� ( به اوستایی: 𐬀𐬱𐬀 ، aša ) که بایستی از دگرش واجی rt* بوده است زیرا همریشه ها و هم ارزهایش در زبان های پارسی باستان �اَرْتَ� ( به پارسی باستان:𐎠𐎼𐎫 ) و سنسکریت ودایی �ڑتَ� ( به سانسکریت: ऋत، ṛt� ) هستند. زبان اوستایی کهن ( بخش گاثاها ) به پارسی باستان نزدیکی بالایی دارد و ذاتاً با سنسکریت ودایی همریشه است. اعتقاد بر این است که نیای زبانهای ایرانی شرقی مانند زبان پشتو با زبان اوستایی دارای مشابهت هایی باشند.
تاریخ متروک شدن زبان اوستایی به درستی دانسته نیست. کهن ترین قسمت اوستا ( سرودهای زردشت ) محتملاً میان قرون ۱۰ و ۶ ق. م. تنظیم شده، ولی قسمت عمدهٔ آن که جدیدتر است متعلق به دورهٔ هخامنشی است. اوستا که تنها اثر این زبان است به خطی که در اواخر دورهٔ ساسانی برای نوشتن اوستا از روی خط پهلوی تنظیم شده، نوشته شده. تحقیق زبان اوستایی با توسعهٔ زبان شناسی تطبیقی پیشرفت بسیار کرده، اما هنوز فهم همهٔ نکات اوستا به آسانی ممکن نیست.
ساختواژ و چگونگی توسعهٔ زبان شناختی
از دید زبانشناختی، اوستایی به دو شکل یا دیسه به نام های �اوستایی کهن� ( کهن اوستایی ) ( به انگلیسی: Old Avestan ) ( یا اوستایی گاثایی ) و �اوستایی جوان تر� ( نواوستایی ) ( به انگلیسی: Younger Avestan or Young Avestan ) دسته بندی می شود. دیسهٔ اوستایی جوان تر از دگرگشت و فرگشت زبانی اوستایی کهن به دست نیامده و این دو گویش در یک زمان نبوده اند. همهٔ اوستا به یکی از دو گویش یادشده هستند. کارل هوفمان ( به آلمانی: Karl Hoffmann ) کوشید تا برپایه نوشته های موجود از اوستا این چگونگی توسعه را ردیابی کند و توانست نظمی زمان شناختی سردستی و نزدیکی را بیابد:
زبان مادری سرایندگان گاثاها، هفت هاتِ یسنا و چهار نماز سپند ( یسنا ۲۷ و ۵۴ ) بوده است.
سروده ها به آهستگی منجر به سرعت بخشیدن به دگرگونی ها می شوند.
گویش اوستایی کهن به اوستایی جوان تر تغییر می کند زیرا گویش وران دیگر به اوستایی کهن سخن نمی گفتند.
زبان مادری نوشتارها برپایه زبان اوستایی جوان تر نوشته شدند.
برای یکسان سازی یا استانش ( standardization ) نوشتارها؛ دگرگونی های عمدی انجام می شوند.
دگرش زبانی اوستایی بخاطر جابجایی و ترابرد به مناطقی که اوستایی زبان مادریشان نبوده است.
سازش / ترجمه های بخش هایی از متونی که از مناطق دیگر بوده اند
آمیزش متن های نادستورزبانی اوستایی واپسین
ثبت آواشناختی نوشتارهای اوستایی در چارچوب ساسانی
زوال پسا - ساسانی نسخ نوشتارها بخاطر تلفظ و واگویش نادرست
اشتباهات و خطاهای شناخته شده طی نسخه برداری
بسیاری از ویژگی های آواشناختی را نمی توان به زمان خاصی ارجاع داد زیرا ممکن است این اتفاقات در یک زمان رخ داده باشد.
الفبا و نگارش زبان
در دورهٔ ساسانیان الفبایی برپایهٔ الفبای زبوری و پهلوی اختراع شد و اوستا بدان نوشته شد. این الفبا را خط اوستایی یا دین دبیره نامیده اند. این الفبا برای هریک از آواهای اوستایی یک نشانه دارد. نشانه های الفبایی جدا از هم نوشته می شده و در هر جای کلمه که می آمده یک صورت داشته است. دین دبیره دارای ۵۳ نویسه که ۱۶ تا از آن ها صدادار است و آواهای زبان را به خوبی از یک دیگر متمایز می کند. دلیل این دقت بالا در ابداع خط آن است که این خط را برای ثبت متون مقدس ساخته بودند و می بایست صورت دقیق تلفظ را بازتاب می داده است. الفبای اوستایی ۳۷ حرف بی صدا و ۱۶ حرف صدادار دارد. دو رویهٔ رونویسی برای اوستایی موجود است: روش قدیمی؛ کریستین بارتولومه ( Christian Bartholomae ) و شیوه نوتر کارل هوفمان ( Carl Hoffmann ) .
متن های اوستایی
متون به جای مانده به این زبان همگی در حیطهٔ مجموعه اوستا قرار دارند. اوستای باستانی دارای بیست و یک کتاب مجزا بوده که امروزه تنها پنج بخش آن به ما رسیده که حدود یک سوم اوستای ساسانیان است. قدیمی ترین بخش اوستا سرودهای گاهان است که زرتشت را سراینده آن دانسته اند. سابقهٔ این اشعار برپایهٔ گمانه زنی های زبانشناختی به اوایل هزارهٔ نخست پیش از میلاد می رسد. سایر بخش های اوستا در قرن های بعدی تکمیل شده اند. اوستای کنونی بجز گاهان دارای پنج بخش دیگر است که زبانی نسبتاً یکدست دارد. این بخش ها شامل یسنا، یشت، ویسپرد، وندیداد و خرده اوستا می باشد.
تأثیر زبان های ایرانی میانه در انتقال نوشته های اوستایی
از آنجایی که تا روزگار ساسانی اوستا به صورت سروده هایی میان مردم سینه به سینه از بر می شده، لذا این چیز شگفت انگیزی نیست که بسته به زبان بومی مردمان زرتشتی آنجا در روزگار زبان های ایرانی میانه، تأثیراتی نداشته باشد. رودریگر اشمیت ( به آلمانی: R�diger Schmitt ) زبان شناس آلمانی، زبان های پارتی و پارسی میانه زبان های مؤثر بر نوشته های اوستایی می داند.
آواشناسی
آواها در زبان اوستایی نقش عمده ای ایفا کرده و به دلیل ویژگی تصریفی زبان در تغییر حالات نقش مهمی داشته اند. آواهای زبان اوستایی براساس آوانویسی دوران جدید که برای سهولت مطالعه این زبان توسط متخصصان ایجاد شده به دو بخش واکه و همخوان تقسیم می شوند.
واکه ها:
a ā ə ə̄ e ē o ō � ā̊ ą i ī u ū
واکه پیشین واکه مرکزی واکه پسین
کوتاه بلند کوتاه بلند کوتاه بلند
بسته i /i/ ī /i:/ u /u/ ū /u:/
میانه e /e/ ē /e:/ ə /ə/ ə̄ /ə:/ o /o/ ō /o:/
باز a /a/ ā /a:/ � /ɒ/ ā̊ /ɒ:/
خیشومی ą /�/
همخوان ها:
k g γ x xʷ č ǰ t d δ ϑ t̰ p b β f
ŋ ŋʷ ṇ ń n m y w r s z š ṣ̌ ž h
لبی دندانی لثه ای پیش - کامی
یا کامی نرم کامی لبی - نرمکامی چاکنایی
انسدادی خیشومی m /m/ n /n/ ń [ɲ] ŋ /ŋ/ ŋʷ /ŋʷ/
کامی p /p/ b /b/ t /t/ d /d/ č /tʃ/ ǰ /dʒ/ k /k/ g /ɡ/
سایشی f /ɸ, f/ β /β/ ϑ /θ/ δ /�/ s /s/ z /z/ š /ʃ/ ž /ʒ/ x /x/ γ /ɣ/ xʷ /xʷ/ h /h/
ناسوده y /j/ w /w/
لرزشی r /r/
دستور زبان
نام ها ( اسم ها )
اوستایی دارای دستور زبان پیچیده و نسبتاً سنگینی نسبت به دیگر زبان های ایرانی به ویژه زبان های ایرانی نو است و این گفته که فلان زبان ایرانی نو مانند زبان. لکی یا هورامی یا بلوچی یا فارسی نو و … ادامه دهنده این زبان است، پایه و اساس دانشی و خردورزانه ندارد. هر نامی ( :اسمی ) در اوستایی به هشت دیسه نهادی، ندایی، رایی، بایی، برایی، ازی، وابستگی یا اضافی و دری صرف می شود. نام های اوستایی بسته به پایانه هایشان دارای صرف های ویژه به خودی هستند که در جدول های زیر برای مقایسه در کنار هم با ذکر گونه پایانه از آن ها یاد شدند.
مفهوم مجموعهٔ روابط نحوی - معنایی در زبان های باستانی نیز وجود داشته است؛ برای مثال، در دستور پانینی درباره زبان سانسکریت به این نکته اشاره شده است که نشانه های حالت برایی و مفعولی هر دو برای افعال حرکتی به کار می روند، اما اگر حرکت انتزاعی باشد، حالت برایی کاربرد ندارد. در زبان اوستایی نیز می توان چنین روابط نحوی - معنایی را مشاهده کرد. در این زبان، حالت برایی می تواند نقش های معنایی متعددی را ایفا کند. زبان اوستایی دارای هشت حالت دستوری است که هر کدام نقش های معنایی متعددی دارند. ۱۰ نقش معنایی برای حالت برایی شناسایی شده است: پذیرنده، بهره ور، مکان، مقصد، هدف، گستره، شیوه، همراهی، عامل و نگرشی. همچنین نشان داده شده است که دیگر حالت های دستوری نیز می توانند برخی از این نقش های معنایی را ایفا کنند.
صرف نام های با پایانه های عادی و aدار ( مذکر و خنثی )
صرف پایانه های عادی پایانه های aدار ( مذکر و خنثی )
مفرد مثنی جمع مفرد مثنی جمع
نهادی - s - ā - ō ( - as ) , - ā - ō - a - a
ندایی – - ā - ō ( - as ) , - ā - a - a - a, - ā̊nghō
رایی - əm - ā - ō ( - as, - ns ) , - ā - əm - a - ą
بایی - ā - byā - bīš - a - aēibya - āiš
برایی - ē - byā - byō ( - byas ) - āi - aēibya - aēibyō
ازی - at - byā - byō - āt - aēibya - aēibyō
وابستگی ( اضافی ) - ō ( - as ) - ā̊ - ąm - ahe - ayā̊ - anąm
دری - i - ō, - yō - su, - hu, - šva - e - ayō - aēṣ̌u , - aēṣ̌va
صرف نام مذکر yasna ( با پایانه a ) به معنای �ستایش� و �نیایش�
صرف پایانه های aدار ( مذکر و خنثی )
مفرد مثنی جمع
نهادی yasnō yasna yasna
ندایی yasna yasna yasna
رایی yasnəm yasna yasną
بایی yasna yasnaēibya yasnāiš
برایی yasnāi yasnaēibya yasnaēibyō
ازی yasnāt yasnaēibya yasnaēibyō
وابستگی ( اضافی ) yasnahe yasnayā̊ yasnanąm
دری yasne yasnayō yasnaēṣ̌u
صرف نام های با پایانه های āدار ( مؤنث ) و i یا ī - دار ( مذکر، خنثی و مؤنث )
صرف پایانه های āدار ( مؤنث ) پایانه های i و ī - دار ( مذکر، خنثی و مؤنث )
مفرد مثنی جمع مفرد مثنی جمع
نهادی - a - e - ā̊ - iš - i - ayō
ندایی - e - e - ā̊ - e - i - - - - -
رایی - ąm - e - ā̊ - īm - i - īš
بایی - aya - ābya - ābīš - i - ibya - - - -
برایی - ayāi - ābya - ābyō - ə̄e - ibya - ibyō
ازی - ayāṯ - ābya - ābyō - ōit - ibya - ibyō
وابستگی ( اضافی ) - ayā̊ - ayā̊ - anąm - ōiš - - - - - - inąm
دری - aya - - - - - āhu - a - - - - - - - - - -
برای نمونه واژهٔ گَئیری ( به اوستایی: 𐬔𐬀𐬌𐬭𐬌، آوانگاری: gairi ) به معنای کوه که مذکر است و در این دسته گنجانیده می شود. همریشه های واژه یادشده اوستایی امروزه به دیسه های �گَر� در پارسی، �قَرِه� ( qare ) در مازندرانی ( مانند قره قئلند - qare qoeland که نام کوهی است در شهرستان کتول ) و �غَر� ( ǧar ) در پشتو به همان معنا دیده می شوند.
برای نمونه واژهٔ فْرَوَشی ( به اوستایی: 𐬟𐬭𐬀𐬎𐬎𐬴𐬌، آوانگاری: frauuaši ) به معنای فروهر یا روح نامیرای آدمی که مؤنث است و در این دسته گنجانیده می شود. واژه یادشده اوستایی امروزه به دیسه های �فروهر� در پارسی به همان معنا دیده می شوند.
صرف نام های با پایانه های ī - دار ( مؤنث )
صرف پایانه های ī - دار ( مؤنث )
مفرد مثنی جمع
نهادی - i - i - īṣ̌
ندایی - i - i - - - -
رایی - īm - i - iṣ̌
بایی - ya - ibya - ibiš
برایی - yāi - ibya - ibyō
ازی - yāṯ - ibya - ibyō
وابستگی ( اضافی ) - yā̊ - - - - - inąm
دری - aya - - - - - iṣ̌u
برای نمونه واژهٔ بَرِثری ( به اوستایی: 𐬠𐬀𐬭𐬆𐬚𐬭𐬍، آوانگاری: barəθrī ) به معنای مادر و زاینده که مؤنث است و در این دسته گنجانیده می شود.
صرف نام های با پایانه های u - دار ( مذکر )
صرف پایانه های u - دار ( مذکر )
مفرد مثنی جمع
نهادی - uš - u/ - ū - auuō
ندایی - ō - u/ - ū - - - -
رایی - ūm - u/ - ū - ūš
بایی - u - ubiia - - - -
برایی - auua - ubiia - ubiiō
ازی - aoṯ - ubiia - ubiiō
وابستگی ( اضافی ) - aoš/ - ə̄uš - uuā̊ - unąm
دری - āu - uuō - uṣ̌u
برای نمونه واژهٔ پَسْو ( به اوستایی: 𐬞𐬀𐬯𐬎، آوانگاری: pasu ) به معنای چارپای اهلی و دام که مذکر است و در این دسته گنجانیده می شود. همریشه های واژه یادشده اوستایی امروزه به دیسه های �بَسوق� در پارسی نو، �پَس� ( په س/پأس - pas ) در کردی کلهری، لکی و زازاکی، �پَز� در کردی سورانی و کرمانجی ( په ز - paz ) �پَس� ( pas ) در بلوچی، �پسه� ( psᶕ/pәsᶕ ) در پشتو و �فیش� ( фус - fus ) یا �فوش� ( фыс - fys ) در آسی به معنای گوسفند و دام دیده می شوند.
صرف نام های با پایانه های ū - دار ( مؤنث )
صرف پایانه های ū - دار ( مؤنث )
مفرد مثنی جمع
نهادی - uš ندارد - uuō
ندایی - - - - - - - -
رایی - uuə̄m - uuō
بایی - uua - ubiš
برایی - uiie - ubiiō
ازی - uuaṯ - ubiiō
وابستگی ( اضافی ) - uuō - unąm
دری - - - - - uṣ̌u
برای نمونه واژهٔ تَنوُ ( به اوستایی: 𐬙𐬀𐬥𐬏، آوانگاری: tanū ) به معنای تن و بدن که مؤنث است و در این دسته گنجانیده می شود. همریشه های واژه یادشده اوستایی امروزه به دیسه های �تَن� در پارسی نو، �تَن� ( ته ن/تأن - tan ) در کردی کلهری، لکی، زازاکی، کردی سورانی و کرمانجی، �تَن� ( tan ) در بلوچی، �تَن� ( tan ) در پشتو به معنای جسم و پیکر دیده می شوند.
صرف نام های با پایانه های āi - دار ( مؤنث )
در این گروه از واژگان آگاهی چندانی از چگونگی گردانش یا تصریف نیست. باری بدین گونه اند
صرف پایانه های āi - دار ( مؤنث )
مفرد مثنی جمع
نهادی - - - - - - - -
ندایی - - - - - - - -
رایی - āiiō
بایی
برایی
ازی
وابستگی ( اضافی )
دری
برای نمونه واژهٔ رائی ( به اوستایی: 𐬭𐬁𐬌، آوانگاری: rāi ) به معنای شکوه و درخشش است.
صرف نام های با پایانه های āu - دار ( مذکر و مؤنث )
دربارهٔ گردانش این پایانه آگاهی ها بیشتر از همتای āi - دار است. این پایانه دیسه قوی ( بالنده ) پایانه های ao - دار است. {| class="wikitable" | - ! rowspan="2" | صرف!! colspan="3" |پایانه های āu - دار ( مذکر و مؤنث ) | - ! مفرد!!مثنی!!جمع | - ! نهادی | - āuš/ - aoš|| - auuā|| - auuō | - ! ندایی | - āuš/ - aoš|| href="ژاله آموزگار" | - auuā|| - - - - | - ! رایی | - ąm|| - auuā|| - ā̊ | - href="رده:اوستا" ! بایی | href="رده:زبان های ایرانی باستان" | - auua|| href="رده:زبان های ایرانی شرقی" | - - - - - || href="رده:زبان های ایزو ۶۳۹–۱" | - aobīš | - href="رده:زبان ها" ! برایی | - auuōi/ - auue|| - - - - - || - - - - | - ! ازی | - aoṯ|| - - - - - || - - - - | - ! وابستگی ( اضافی ) | - ə̄uš|| - auuā̊|| - auunąm |}برای نمونه واژهٔ گائو/ گَئُ ( به اوستایی: 𐬔𐬁𐬎/𐬔𐬀𐬊، آوانگاری: gāu/gao ) به معنای گاو که مذکر است و در این دسته گنجانیده می شود. همریشه های واژه یادشده اوستایی امروزه به دیسه های �گاو� در پارسی نو، �گا� ( گا - gā ) در کردی کلهری، لکی، زازاکی، کردی سورانی و کرمانجی، �گوک� ( g�k ) در بلوچی، �غوا� ( ǧw� ) در پشتو و �غوگ� ( гъог - ǧog ) یا �قوگ� ( хъуг - qug ) در آسی به معنای گاو دیده می شوند.
صرف نام های با پایانه های دارای گردش واکه ای و به همخوان پایان می رسند ( مذکر، مؤنث و خنثی )
دربارهٔ این تصریف نمی توان روش معینی بکار برد از اینرو برای اینکه با شیوه تصریفش آشنا شوید از نمونه هایی که بیشترین گونه های گردانیده و تصریف شده را دارد یاد می کنیم. {| class="wikitable" | - ! rowspan="2" | صرف!! colspan="3" |واژه �𐬬𐬍𐬯� ( vīs ) به معنای دهکده ( مؤنث ) ؛ به همخوان پایان می یابد | - ! مفرد!!مثنی!!جمع | - ! نهادی | vīš||vīs||vīsō | - ! ندایی | vīš|| href="ژاله آموزگار" |vīsa||vīsō | - ! رایی | vīsəm||vīsa||vāsō | - href="رده:اوستا" ! بایی | href="رده:زبان های ایرانی باستان" | vīsa|| href="رده:زبان های ایرانی شرقی" |vīžibiia|| href="رده:زبان های ایزو ۶۳۹–۱" |vīžibīš | - href="رده:زبان ها" ! برایی | vīse||vīžibiia||vīžibiiō | - ! ازی | vīsaṯ||vīžibiia|| - - - - - | - ! وابستگی ( اضافی ) | vīsō||vīsā̊|| vīsąm | - ! دری | vīsi|| - - - - - ||vīṣ̌u |}برای نمونه واژهٔ اَست ( به
اوستایی: 𐬀𐬯𐬝، آوانگاری: asṯ ) به معنای استخوان و هسته که خنثی است و در این دسته گنجانیده می شود. همریشه های واژه یادشده اوستایی امروزه به دیسه های �اَست� در پارسی نو، �هَستی� ( هه ستی - hastī ) در کردی کلهری، لکی، و کرمانجی �اَستَه� ( este - asta ) در زازاکی و �اِیسک� ( ئێسک - ēsk ) در کردی سورانی و �اِشتَگ� ( ст�г - štag ) در آسی به معنای استخوان دیده می شوند. {| class="wikitable" | - ! rowspan="2" | صرف!! colspan="3" |واژه �𐬁𐬞� ( āp ) به معنای آب ( مؤنث ) ؛ دارای گردش واکه ای است | - ! مفرد!!مثنی!!جمع | - ! نهادی | āfš||āpa / āpe||āpō/ apas - ča | - ! ندایی | - - - - || href="ژاله آموزگار" | - - - - - || - - - - - | - ! رایی | āpəm|| - - - - - ||āpō/ apas - ča | - href="رده:اوستا" ! بایی | href="رده:زبان های ایرانی باستان" | apā - ča|| href="رده:زبان های ایرانی شرقی" | - - - - - || href="رده:زبان های ایزو ۶۳۹–۱" | - - - - - | - href="رده:زبان ها" ! برایی | - - - - - || - - - - - ||aiβiiō | - ! ازی | apaṯ/ apāaṯ - ča|| - - - - - || - - - - - | - ! وابستگی ( اضافی ) | apō/ apas - ča/ āpō|| - - - - - || apąm | - ! دری | aipiia|| - - - - - || - - - - - |}برای نمونه واژهٔ پَث ( به اوستایی: 𐬞𐬀𐬚، آوانگاری: paθ ) به معنای راه و مسیر که مذکر است و در این دسته گنجانیده می شود. ( ستاک بالنده: پَنگتان ( به اوستایی: 𐬞𐬀𐬧𐬙𐬁𐬧، آوانگاری: paṇ‎tāṇ‎ ) ، ستاک میانه پَنگتَن ( به اوستایی: 𐬞𐬀𐬧𐬙𐬀𐬧، آوانگاری: paṇ‎taṇ‎ ) ، ستاک ضعیف: پَث ( به اوستایی: 𐬞𐬀𐬚، آوانگاری: paθ ) )
صرف نام های اشتقاقی با پایانه های aŋt - دار، maŋt - دار و uuaŋt - دار ( مذکر و خنثی ) و aiŋtī - دار ( مؤنث )
صرف نام های اشتقاقی با پایانه های an - دار، man - دار و uuan - دار ( مذکر، خنثی و مؤنث )
صرف نام های با پایانه های in - دار ( مذکر، خنثی و مؤنث )
صرف نام های با پایانه های n - دار و m - دار ( مذکر و مؤنث )
صرف نام های با پایانه های tar - دار و ar - دار ( مذکر )
صرف نام های با پایانه های s - دار یا h - دار ( مذکر، خنثی و مؤنث )
فروزه ها ( صفت ها )
صرف
فروزه ها نیز به مانند نام ها در زبان اوستایی صرف می شوند و بسته به گونه پایانه ای که پیشتر گفته شده صرف می شوند.
فروزه های برتر ( تفضیلی ) و برترین ( عالی )
در اوستایی برای ساخت به جنسیت توجه می شود. چنانچه فروزه ای برتر مذکر و خنثی ساخته شود از پسوندهای - tara و - iiah و برای ساخت فروزهٔ برترین مذکر و خنثی از پسوندهای - təma و - iṣ̌ta بکار گرفته می شود. برای ساخت همین فروزه ها برای جنسیت مؤنث به ترتیب - iiahī و - tarā برای فروزه های برتر و - təmā و - iṣ̌tā برای حالت برترین بکار بسته می شود. برای نمونه به مثال ها زیر بنگرید:
صرف فروزه های aka به معنای �بد�، maz ( mas ) به معنای �مِهْ، بزرگ� و baēšaziia �شفابخش�
ساده ( مطلق ) برتر ( تفضیلی ) برترین ( عالی )
aka akatara
aṣ̌ah
aṣ̌iiah
ačišta
mas
maz
masiiah
maziiah
mazišta
baēšaziia baēšaziiōtara baēšaziiōtəma
کارواژگان ( افعال )
ویرایش
شخص مفرد مثنی جمع
اول - mi - vahi - mahi
دوم - hi - tha - tha
سوم - ti - tō, - thō - ṇti
نمونه متن اوستایی
الفبای اوستایی 𐬀𐬵𐬌𐬌𐬃⸱𐬪𐬁𐬯𐬁⸱𐬥𐬆𐬨𐬀𐬢𐬵𐬁⸱𐬎𐬯𐬙𐬁⸱𐬥𐬀𐬰𐬀𐬯𐬙𐬋⸱𐬭𐬀𐬟𐬆𐬜𐬭𐬀𐬵𐬌𐬌𐬁⸱𐬨𐬀𐬌𐬦𐬌𐬌𐬇𐬎𐬱⸱𐬨𐬀𐬰𐬛𐬁⸱𐬞𐬀𐬋𐬎𐬭𐬎𐬎𐬍𐬨⸱𐬯𐬞𐬆𐬧𐬙𐬀𐬵𐬌𐬌𐬃⸱𐬀𐬴𐬁⸱𐬬𐬍𐬯𐬞𐬀𐬉𐬧𐬔⸱𐬳𐬌𐬌𐬀𐬋𐬚𐬀𐬥𐬁𐬌𐬱⸱𐬬𐬀𐬢𐬵𐬇𐬎𐬱⸱𐬑𐬭𐬀𐬙𐬍𐬨⸱𐬨𐬀𐬥𐬀𐬢𐬵𐬋⸱𐬪𐬁⸱𐬑𐬱𐬆𐬥𐬆𐬎𐬎𐬍𐬱𐬁⸱𐬔𐬇𐬎𐬱𐬗𐬁⸱𐬎𐬭𐬎𐬎𐬁𐬥𐬆𐬨𐬼
آوانگاری ahii̯ɒ: ja:sa: nəmaŋha: usta: nazasto: rafə�rahii̯a: maiɲii̯ə:uʃ mazda: pao:uruu̯i:m spəŋthaii̯ɒ: aʂa: vi:spe:ŋg ɕii̯o:θana:iʃ vaŋhə:uʃ χrati:m manaŋo: ja: χʃənəuu̯i:ʃa: gə:uʃt͡ʃa: uruu̯a:nəm.
ترانویسی ahy� ��s� nemangh� ust�nazast� rafedhrahy� many�ush mazd� pourv�m spe�tahy� ash� v�sp��g shyaothan� vangh�ush xrat�m manangh� �� xshnev�sh� g�ushc� urv�nem.
ترجمه خواستارم در نماز با دست های بلندشده، نخست، ای مزدا رامش برای همهٔ آفرینش سپند مینو، ای اردیبهشت ( و ) اینکه خرد بهمن را خشنود توانم ساخت و گوشورون را.
برخی از گزاره های کوتاه اوستایی
در زیر برخی از گزاره های اوستایی به همراه ترجمه هایی به فارسی و انگلیسی آمده است:
اوستایی فارسی انگلیسی روشنگری ها
tapaiti گرم است. It's hot همچنین می توان بدین گونه نیز ترجمه کرد که �او تفسید�
šiiauuaθa جابجا می شوید You ( p ) move
vō vatāmi شما را می فهمم I understand you ( p )
mā vātaiiaθa مرا می آموزید You ( p ) teach me
dim naiiehi او را راهنمایی می کنی You lead him/her
dim vō nāiiaiieiti به شما اجازه می دهد [که] راهنمایی اش بکنید He/she lets you ( p ) lead him/her زمان حال
mā barahi مرا می بری You carry me
nō baraiti ما را می برد He/she carries us
θβā dim bāraiiāmahi گذاشتیم [تا] او ترا ببرد We let him/her carry you زمان حال
drauuāmahi دویدیم We run
dīš drāuuaiiāmahi ما گذاشتیم بدوند We let them run زمان حال
θβā hacāmi دنبالت می کنم I follow you
ramaiti آرمید. He rests
منابع ها.
�Nordhoff, Sebastian; Hammarstr�m, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. ( 2013 ) . "اوستایی". Glottolog 2. 2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology
n dictionary, Harlow, England: Longman, p. 53, entry "Avestan"
A Grammar Of Gatha - Avestan, Robert S. P. Beekes, p XXI
�, The Iranian Languages, Gernol Windfuhr, p 43
�"Avestan". Wikipedia ( به انگلیسی ) . 2024 - 01 - 03.
�Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices by Mary Boyce ( pg. 18 )
�The Iranian Languages , Gernot Windfuhr, p 44
�, The Iranian Languages, Gernol Windfuhr, p 43
�Hoffmann, Karl ( 1989 ) , "Avestan language", Encyclopedia Iranica, vol. 3, London: Routledge & Kegan Paul, pp. 47–52.
�Gnoli, Gherardo ( 1989 ) , "Avestan geography", Encyclopedia Iranica, vol. 3, London: Routledge & Kegan Paul, pp. 44–47.
�Encyclopaedia Iranica: EASTERN IRANIAN LANGUAGES. By Nicholas Sims - Williams
Hoffmann, K. Encyclopaedia Iranica. AVESTAN LANGUAGE. III دستورزبان اوستایی: �ریخت شناسی اسم ها، صفت ها، ضمیرها و فعل های اوستایی بسیار نزدیک به پارسی باستان هستند که وارث نیا - هندو - اروپایی از راه زبان نیا - هندو - ایرانی ( نیا - آریایی ) است. پژوهش بر متون پراکنده اوستایی حاضر در موارد بسیاری حاوی دشواری های چشمگیری هستند که ناشی از دگرش آوایی و دستورزبانشان است. از اینرو چون شباهت ساختاری و رده بندی وار ( سیستماتیک ) میان زبان ودایی و اوستایی است می توان با بهره جویی از متون و دستورزبان ودایی تا حد بسیاری بر این مشکلات چیرگی یافت. �
�Morgenstierne, G. Encyclopaedia Iranica: AFGHANISTAN vi. Paṧto �بنظر می رسد که نیای ایرانی کهن گویشوران پشتو بایستی نزدیک به زبان گاثا باشند. �
�هاشم رضی - خودآموز خط و زبان اوستایی - ص 4
�محسن ابوالقاسمی - تاریخ زبان فارسی - ص17
�اشمیت، رودیگر ( ۱۳۹۰ ) . راهنمای زبان های ایرانی جلد یکم. تهران: ققنوس. صص. صص ۷۲–۷۵. شابک ۹۶۴ - ۳۱۱ - ۴۰۳ - ۱.
�وحدتی حسینیان، سحر، احسان چنگیزی، آموزگار یگانه، ژاله، و ظاهری عبدوند، آمنه. “نقش های معنایی حالت برایی در زبان اوستایی. ” زبان و زبان شناسی 19, no. 37 ( February 20, 2024 ) : 243–78. https://doi. org/10. 30465/lsi. 2024. 47696. 1728
گویری، سوزان ( ۱۳۸۸ ) . زبان و خط اوستایی. تهران: بهجت. صص. ۸۸. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۲۷۶۳ - ۲۳ - ۸.
�گویری، سوزان ( ۱۳۸۸ ) . زبان و خط اوستایی. تهران: بهجت. صص. ۹۴. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۲۷۶۳ - ۲۳ - ۸.
�گویری، سوزان ( ۱۳۸۸ ) . خط و زبان اوستایی. تهران: بهجت. صص. ۹۸. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۲۷۶۳ - ۲۳ - ۸.
�دهخدا. �مدخل گر�. پارسی ویکی.
��مدخل قره قلند�. تبرستان، فرهنگ لغات مازندرانی ( به فارسی و مازندرانی ) . [پیوند مرده]
�"مدخل غر". ویکی واژه انگلیسی ( به انگلیسی ) .
�"مدخل غر ( فرهنگ بزرگ پشتو - انگلیسی ) ". قاموسونه ( به پشتو ) .
�دهخدا. �مدخل فروهر�. پارسی ویکی.
�گویری، سوزان ( ۱۳۸۸ ) . زبان و خط اوستایی. تهران: بهجت. صص. ۹۹. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۲۷۶۳ - ۲۳ - ۸.
�زبان و خط اوستایی. صص. ۱۰۰.
�دهخدا. �مدخل بسوق�. پارسی ویکی.
�"مدخل pez". ویکی واژه کردی کرمانجی ( به کردی ) .
�شاه هاشمی، سید ظهور ( ۱۹۷۸ ) . فرهنگ سید گنج. کراچی. صص. ۲۷۳.
قاموسونه ( به پشتو ) .
��مدخل овца ( به روسی ) �. فرهنگ برخط آسی - روسی ( به oss و روسی ) .
��مدخل фыс ( به آسی ) �. فرهنگ برخط آسی - روسی ( به oss و روسی ) .
�گویری، سوزان ( ۱۳۸۸ ) . زبان و خط اوستایی. تهران: بهجت. صص. ۱۰۱. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۲۷۶۳ - ۲۳ - ۸.
�دهخدا. �مدخل �تن��. پارسی ویکی.
�"مدخل �ten"". ویکی واژه کردی ( به کردی ) .
�دهخدا. �مدخل �گاو��. پارسی ویکی.
�"مدخل �ga"". ویکی واژه کردی ( به کردی ) .
�"مدخل �гъог�". فرهنگ برخط آسی - روسی ( به روسی ) .
�"مدخل �хъуг�". فرهنگ برخط آسی - روسی ( به روسی ) .
�گویری، سوزان ( ۱۳۸۸ ) . زبان و خط اوستایی. تهران: بهجت. صص. ۱۰۲–۱۰۳. شابک ۹۷۸ - ۹۶۴ - ۲۷۶۳ - ۲۳ - ۸.
�دهخدا. �مدخل �است��. پارسی ویکی.
�"مدخل �hest�". ویکی واژه کردی ( به کردی ) .
�"مدخل �ст�г�". فرهنگ برخط آسی - روسی ( به روسی ) .
�گویری، سوزان ( ۱۳۸۸ ) . زبان و خط اوستایی. تهران: بهجت
https://ada. geschkult. fu - berlin. de/ada/files/images/81929RSPA230_085v. jpg
�http://www. avesta. org/yasna/y28to34. htm
�پورداوود، ابراهیم ( ۱۳۹۴ ) . اوستا: گاثاها. تهران: انتشارات نگاه. شابک ۹۷۸ - ۶۰۰ - ۳۷۶ - ۰۳۶ - ۳.
�Lubotsky, Alexander ( 2010 ) . Van Sanskriet tot Spijkerschrift: Breinbrekers uit alle talen [From Sanskrit to Cuneiform: Brain teasers from all languages] ( به هلندی ) . Amsterdam University Press. pp. 18, 69–71. ISBN 9089641793. Retrieved 30 April 2016.
• تفضلی، احمد. �ادبیات اوستایی��تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش�ژاله آموزگار. چاپ سوم تهران: سخن ۱۳۷۸.
• زبان فارسی�و سرگذشت آن، نوشتهٔ دکتر�محسن ابوالقاسمی.

به کاربرِ {عطار، محمد علی}:
میخواهم در این دیدگاه، مو به مویِ دیدگاهِ پایانیِ شما را بررسی کنم و خواهش میکنم، تا پایانِ آن را بخوانید، سپس، پاسخ دهید. آغاز می کنیم:
{اینگار فقط خودشان کتاب ها خواندن وکاشکی بلدند بخونن!}:
...
[مشاهده متن کامل]

این یِک دژآوند/مغلطه است. هنگامی که 2 نفر بر سر یِک چیز، نگاه های نا برابر دارند، یکی شان به دیگری می گوید:{انگار تنها خودت میدانی!}.
این دسته گزاره ها نادرست است. ما داریم بر سَرِ یِک چیزی گفتگو می کنیم، خب، آشکار است که یکی از این دو، درست می گوید، پس طبیعی/بهنجار است که تنها او در میان ما درست بگوید، چون ما 2 تَن ( =نفر ) هستیم! در اینجا که ما 3 نفر هستیم و 2 نفر در برابرِ 1 نفر، که تازه برای شما بدتر است!
{همه نظرات زبان شناسی غربی با حدس وگمان وفرضیه وبه قول اساتید مدعی: "با احتمال زیاد".
قدیمتر از فرهنگنامه ها زبان عربی ارائه بده. ( به توایخ لغتنامه ها رجوع کنید وببین کدام قدیمتر هست )
قبل از نظر دادن میبایستی همه پیشنهادهای بنده را از قدیم خوانده بشود تا همه چیز از اول وابتدائی توضیح ندهم. . .
ووقتم را نگیرد ودرتوهم فکر کردن جواب شبهات وادعاءات هارا ندارم؛ بمانی. }
شما میدانی {توهم} چیست؟ زبان شناسانِ غربی مگر دیوانه اند که داده های نادرست دهند؟ برای خودشان بد است که به دادنِ داده هایِ نادرست شناخته شوند! زبان شناسنانِ غربی که کارشان زبان شناسی است، کاری به کارِ شما درباره یِ {اسلام} که ندارند!
شما خودت باید این {فرهنگنامه هایِ زبانِ عربی} را به ما نشان دهی، ما که چیزی از {تاریخ=دوران} ِ این فرهنگنامه ها چیزی نمی دانیم، چون شما آن را به ما نشان نداده اید!
اینکه {مَن در قبل به اینها پاسخ داده ام} که من/ما چه میدانیم که شما چه گفته اید؟ باید همه دیدگاه هایتان را بخوانیم؟ خب پیشنهاد هایی که داده اید را از آنجا بردارید و چِکیده ( =خلاصه ) اش را اینجا بیاورید! شما میخواهید گفته تان را درست کنید، نه ما! ( اگر از ما میخواهید که گفته های شما را اثبات کنیم، من دیگر کاری به کارِ شما ندارم! )
{لذا حد اقل به واژه "صرفاً" رجوع کنید وخودت خسته نکنید}
به آنجا رفتم و نوشتید که من روی سخنم با آنهایی است که {قرآن} را باور دارند. من هم که پنداشت/فرض را بر این گذاشتم که {قرآن} درست است! دیگر چه {تحریف} ای؟ این از {الهی قمشه ای} بود و به راستی نامش {آیه یِ 44 فصلت} است. آیا جز این است؟ شما این {آیه} را برای ما آوردید، من هم نِگاهِ {الهی قمشه ای} را آوردم، و از آن، گفتم که در {قرآن} نگفته است که {زبانِ خالصِ عربی}، گفته است {زبانِ عرب}، که هر زبانی، وام واژه های آن را نیز در بر می گیرد. پس چه؟
{سخنم به افراد ناشی وکلاس اول نیست و نمیتواند مطالب تخصصی را به خوبی ارائه بشود بدون پایه های اساسی ومقدماتی.
همه مطالب را ذکر شده حداقل بیست سال قبل مطالعه کردم ومانند خیلیها فکر کردم درسته
اما باتحقیقات تخصصی متوجه شدم کاملا اشتباه و حد اکثر فرضیه باقی ماندند نه دلیل قاطع
ووظیفت بنده فقط ارائه دادن سرنخ حقایق را وبقیه البته به عهده طالب حقیقت هست نه من.
نه کسانیکه به هیچ زبانی متوجه نمیشن وهیچ امید به تغییر عقیدتشان حتی تصور ی وجودندارد.
همه نامها که برده شد دلیل بر قطعیت نظراتشان نیست. وبه خیالات خودتان ادامه بدهید. }
یِک روشی که شما ها در ان اسطاد هستید، این است که بی آنکه پاسخ دهید، تنها می گویید:{در جهلِ خود باقی بمانید}
خب اسطاد، من باید یِک چرایی ای ببینم که باور کنم. همینگونه پنداشت/فرض را بر این گذاشته اید که مَن در {جها=نادانی} هستم؟ خب بیا و چرایی بیاور!
{در ضمن زبان پهلوی واوستا از هند نشأت گرفته که البته ایرانیها اینو قبول ندارند! ودر این زمینه وارد نمیشم. }
همینجا، یک بار میگویم به راستی سوگند یاد میکنم که در این باره، راستش را بگویم.
ببینید، آشکار است که همه این زبان هایِ پهلوی/اوستایی/انگلیسی/هندی ( سانسکریت ) /آلمانی. . . . . از گروهِ زبانِ هِندواروپایی هستند.
ریشه همه واژگانی که در این زبان ها هست، در زبانی؟! است به نامِ نیاهِندواروپایی یا PIE که همان زبان هِندی هم برگرفته از همین است.
همین رشته زبانِ PIE نیز دارایِ زبان هایِ ریشه ای دیگر است، که یکی از آنها، زبانِ نیاهندوایرانی یا PII است.
باید بدانید، که ریشه یِ سانسکریت و اوستایی و پهلوی، همه از همین هستند.
نیاز نیست که چنان پژوهشی داشته باشید، یک زیگ ( =جدول ) ای در زیر می بینید که نشان می دهد که چِگونه یک واژه از PIE یا همان نیاهندواروپایی به نیاهندوایرانی میرود و سپس به سانسکریت و اوستایی . . . . میرود.
نیاز است که بگویم که زبان های اوستایی و سانسکریت را خواهر و برادر می گیرند. در همه جا، گفته شده است که این دو زبان در یِک دوره بوده اند، که در فرتور ( =تصویر ) ها می بینید.
این، از، این.
{خودت باید دلیل بیاورید که حرف ray کلمه هست ودر پهلوی به معنی اندیشه و. . .
مانند کسی ادعاء میکنه که آدم فضائی در کیهان وجود دارد ومی خواهد از دیگران اثبات ودلیل ادعائشه؟؟
عجب!}
این کار را که شما می کنید و در بالاترِ همین پیام هم گفته شد. این دوستمان {پارسوماش} که گویا به {خدانگهدار برای همیشه} نامش را دگرگون کرده است، چندین فرتور ( =عکس ) آورد، و ما هم {پایار=اثبات ) ِ مان را کرده ایم!
در پایان، یِک {نِبیگ=کتاب} را بارگذاری کردید. آن را بارگیری ( =دانلود ) کردم. میشود بفرمایید که بخشِ {ر} کجا است؟ من که واژه ای که با {ر} آغاز شود در این نِبیگ ندیدم. بیشترش که با {آ} است، بخش هایی دیگرش هم با {ه/خ/او} بود.
پس، این نِبیگتان هم که تا کُنون پوچ بوده است! پس از آن هم، این نِبیگ که همه واژگان را در بر نمی گیرد!
فرهنگِ واژگانِ اوستایی 4 تا نسک ( =جلد ) داشت، هر کدام هم بیشتر یا برابرِ این نِبیگ ( =کتاب ) برگه دارند! باز هم می گویم، این فرهنگ، فرهنگِ {کامل} نیست، و من که واژه ای با {ر} در آن ندیدم.
راهنمایِ پَسگَشت ( =منبع ) ها:
در یکی از آنها، نوشته ای انگلیسی می بینیم، و میگوید که:زبان هایِ اوستایی و سانسکریت یک میلِنیوم پَس از زبانِ نیاهندوایرانی بوده است ( یا به شیوه ای دیگر، این دو زبان برگرفته از آن هستند )
در دیگری، {جدول=زیگ} ای را می بینیم که نِشان می دهد چگونه از PIE به PIE واژه ای می رود و سپس در سانسکریت و اوستایی می رود و سپس در انگلیسی و لاتین و. . . .
بِدرود!
بِدرود!

رایرای
آقای مثلامحترم نمی دانم این اسمی شما هست یا خیر شما انگار واژگان عربی یا واژه قرآنی ناموس شما هستند واقعا شما آدم خیلی عجیب متعصبی هستی از عرب های خوزستان هستی البته فکر کنم یا شاید عرب جا دیگر اگر غیر ازاین باشدشما واقعا آدم خیلی عجیب هستی بنده از اول کاری با شما نداشتم شما دنبال بحث بودی مثل طلبکارها حرف می زنی ولی یک مؤمن اخلاقش اینطور نیست نه به کسی الکی توهین نه تهمت می زند بدانید آقا بنده از اول نه به کسی توهین نه با پرخاشگری حرف زدم چون نخواستم شخصیت خانوادم رو زیر سوال ببرم منابع مشخص است کتاب در بازار هست این منبع دوستان زبان شناس است درضمن هیچ کدام از زبان شناس غربی منابع هاشون حدس وگمان وفرضیه نیست این حرفها منطقی نیستن بیشتر شبیه توجیه است منابع دیگر قدیمی برای واژه رای در منبع غیر عربی است. کتاب برهان قاطع فرهنگ سروری و و کتاب القصص
...
[مشاهده متن کامل]

و کتاب منتهی الارب و کتاب بهار کتاب عجم وکتاب فرهنگ آنندراج وکتاب غیاث اللغات و کتاب فرهنگ نظام و تمام قدیمی هستند نمی دانم حتما این حدس وگمان وفرضیه است برام واقعا دیگه مهم نیست حرف آخر یکی از مردم ترکیه فکر کرد ترک اصل هست بعدش رفت ژنتیک خودش رو بررسی کرد فهمید ترک ترکیبی از ارمنی کرد و ایرانی است خوب این ویدئو رو ببینید عرب هستید یا خیر لینک https://m. youtube. com/watch?v=A3ts - Lg8W3c
حرف آخر من دیگه جواب شمارو نمی دهم چون دنبال بحث نیستم دیگه خسته شدم این بحث خیلی بی مزه و تکرار شده اگر ادامه داده شود ممکن به بحث بدتر کشیده شود بخاطر همین من دیگه دنبال بحث کردن نیستم هر کسی هر نظر داره حتی اگر اشتباه باشه قبل احترام است. و قضاوت با کابران و دیگر دوستان هست ببینید من چه منابعی رو مطرح کردم این آقا باچه منابعی جواب داده قضاوت باشما من نه توجیه کردم غیر من فقط و فقط منطقی منابع هارو انتشار دادم نه به کسی توهین کردم نه تهمت زدم ولی از آبادیس یه خواهش دارم بحث های توهین آمیز را انتشار ندهد.
حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله ) �می فرمایند:
یأتی الرجل الصالح بأخبار جیدة ویأتی الرجل السیئ بأخبار سیئة؛ أی أن الناس الطیبین کلامهم أیضاً طیب، على عکس الأشرار الذین یشتمون من أفواههم
ترجمه به فارسی:
�مرد خوب با خبر خوب و مرد بد با خبر بد می آید؛ یعنی افراد خوب، کلام شان نیز خوب است برخلاف افراد بد که از دهان شان توهین و غیبت و تهمت خارج می شود.
هر کسی به من توهین الکی کرده ویا تهمت زده فقط به خدا واگذار می کنم تا عمر دارم نمی بخشمش
از آبادیس خواهش می کنم آخرین حرف من در این برنامه انتشار بدهد.

چقدر این نوشته ها تکراری وتکراری وتکراری. . .
اینگار فقط خودشان کتاب ها خواندن وکاشکی بلدند بخونن!
همه نظرات زبان شناسی غربی با حدس وگمان وفرضیه وبه قول اساتید مدعی: "با احتمال زیاد".
قدیمتر از فرهنگنامه ها زبان عربی ارائه بده. ( به توایخ لغتنامه ها رجوع کنید وببین کدام قدیمتر هست )
...
[مشاهده متن کامل]

قبل از نظر دادن میبایستی همه پیشنهادهای بنده را از قدیم خوانده بشود تا همه چیز از اول وابتدائی توضیح ندهم. . .
ووقتم را نگیرد ودرتوهم فکر کردن جواب شبهات وادعاءات هارا ندارم؛ بمانی.
حضور در کلاس های تخصصی از آخر کلاس حاضر نمیشن وجزئی تکه برداری از حرف ها هم تحریف محسوب میشود.
لذا حد اقل به واژه "صرفاً" رجوع کنید وخودت خسته نکنید.
سخنم به افراد ناشی وکلاس اول نیست و نمیتواند مطالب تخصصی را به خوبی ارائه بشود بدون پایه های اساسی ومقدماتی.
همه مطالب را ذکر شده حداقل بیست سال قبل مطالعه کردم ومانند خیلیها فکر کردم درسته
اما باتحقیقات تخصصی متوجه شدم کاملا اشتباه و حد اکثر فرضیه باقی ماندند نه دلیل قاطع
ووظیفت بنده فقط ارائه دادن سرنخ حقایق را وبقیه البته به عهده طالب حقیقت هست نه من.
نه کسانیکه به هیچ زبانی متوجه نمیشن وهیچ امید به تغییر عقیدتشان حتی تصور ی وجودندارد.
همه نامها که برده شد دلیل بر قطعیت نظراتشان نیست. وبه خیالات خودتان ادامه بدهید.
. . .
*یه سفر به هند وبه کتابخانه ها دانشگاهای رشته زبان رجوع کنید وخواهی دید هزار فرهنگ لغت ( پهلوی - هندی ) وجود دارد
که در اینترنت وجود ندارند.
در ضمن زبان پهلوی واوستا از هند نشأت گرفته که البته ایرانیها اینو قبول ندارند! ودر این زمینه وارد نمیشم.
لینک مربوط به یکی از این فرهنگ نامه ها ( پهلوی - هندی )
حتما مطالعه کنید ونیاز به توهمات واتهامات نیست.
خودت باید دلیل بیاورید که حرف ray کلمه هست ودر پهلوی به معنی اندیشه و. . .
مانند کسی ادعاء میکنه که آدم فضائی در کیهان وجود دارد ومی خواهد از دیگران اثبات ودلیل ادعائشه؟؟
عجب!

منابع• https://ia601706.us.archive.org/6/items/in.gov.ignca.35821/35821.pdf
به کاربرِ /عطار، محمد علی/:
نخست بگویم که {قرآن} یِک باور است و هیچ هِنگام نمی توان از برای {پشتوانه:منبع} بهره برد، ولی برای آنکه گفتگو میان ما پا گیرد ( =تشکیل شود ) ، ما پنداشت را بر این می گذاریم که گفته ها در نِبیگِ {قرآن} درست است.
...
[مشاهده متن کامل]

بیایید این بخش از این نِبیگ را که به نامِ {آیه 44 فصلت} است را بررسی کنیم. چَمِ ( =معنیِ} این گزاره بدین گونه است: ( از الهی قمشه ای}
{و اگر ما این قرآن را به زبان عجم می فرستادیم کافران می گفتند: چرا آیات این کتاب مفصل و روشن ( به زبان عرب ) نیامد ( تا ما قوم عرب ایمان آوریم ) ؟ ای عجب آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل می شود؟! ( اکنون که بدون عذر ایمان نمی آرند ) به آنها بگو: این قرآن برای اهل ایمان هدایت و شفاست و اما آنان که ایمان نمی آرند گوشهایشان ( از شنیدن کلام حق ) گران است و این قرآن بر آنها موجب کوری ( جهل و ضلالت ) است، آن مردم ( نادان به این کتاب حق گوش فرا نمی دارند، گویی که ) از مکانی بسیار دور ( از سعادت و ایمان ) به این کتاب حق دعوت می شوند. }
می بینید؟ نِوِشته است {زبانِ عرب}، که {زبانِ عرب} برابر است با واژگانی که عربی هستند، افزون بر {وام واژه} ها، ننوشته است {واژگان با ریشه عربی}!
سپس برخی چیز ها را نوشتید همچون اینکه این واژه در 800 سال به پیش در نِوِشته ها نبوده است، که شما هیچ پایار ( =اثبات ) ای برای این ندارید، اگر شما همه نوشته ها را جلوی چشم من آورید و در هیچ کدام از آنها واژه یِ {رای} به چَمِ {باور، فکر} نبود، آنگاه گفته شما درست میشود!
سپس گفته اید که در نِبیگِ {فرهنگ کامل زبان پهلوی} این واژه نیست، و باید بگویم که چنین نِبیگ ( =کتاب ) ای در هیچ جایی نیست! ( فرتور=عکس )
و به گمانم این هَمان {فرهنگ کوچک زبانِ پهلوی} است که شما برای رَد گُم کُنی؟! ( هنوز نمی دانم برای چه این کار را کرده ای! ) نوشته اید، که در فرتور می بینید.
این بود از {نِکوهِش=نقد} دیدگاه شما، پاسخ دهید!

رایرای
واقعا هروقت چیزی به اسم منطق نیست باید چه چیزی بگویم
این همه منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
این حرف که در قرآن تمام واژگان عربی هستند تخیلی مال کسی است اطلاعات کمی و کافی داره فقط داره نظرات غیر منطقی خودش با پا فشاری شدید یا دست پا زدن می زند برام خیلی عجیب چرا بعضی چیزی به اسم منطق ندارد روی اشتباهاتشون پا فشاری می کنند چرا واقعا اگه قرار باشه کتاب فرهنگنامه کوچک زبان پهلوی فقط منبع باشه منبع منطقی نیست این همه کتاب اصلا خود آبادیس گذاشت منبع های که گذاشته گفتند این واژه هندی منابع مثل لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
یک منبع هندواروپایی زبان فارسی خودم قرار دادم چرا این قد پا فشاری چرا اونی که نمی دونه به چه زبونی بگه منم کم مانده زبان چینی ژاپنی روسیه زبان مو در آورد هر وقت چیزی به اسم منطق نیست من دیگه ندارم واقعا یک چیزی بگویم ضرب المثل در فارسی است که می گوید جواب . . . . . . . خاموشی است
من چون قصد توهین کسی ندارم این برنامه عموی است نمی خواهم به کسی توهین بکنم چون خودم رو بی ارزش کردم به خاطر همین شخصیت خانوادگی خودم رو زیر سوال نمی برم توهین کردن به کسی باعث می شود شخصیت خودم رو پایین بیارم حرف آخر اگه قرار باشه یک منبع تمام اطلاعات ما باشه این منطقی نیست رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی
آقای غلامعلی حداد عادل گفتند در قرآن واژه فارسی است
وام واژه های قرآن�
وام واژه های قرآن یا الفاظ دخیل در قرآن اشاره به
�وام واژه ها یعنی کلمات غیر عربی دارد که منشأ آن ها به زبان های دیگر نظیر زبان فارسی، زبان آرامی، زبان عبری و چند زبان دیگر برمی گردد و در قرآن به کار رفته است. بسیاری از این وام واژه ها معرب شده اند.
از سدهٔ دوم هجری، بین اهل حدیث از اهل سنت که قرآن را قدیم می دانستند و در نتیجه نمی توانستند وجود الفاظ دخیل را بپذیرند و دیگر مسلمانان، اعم از معتزله و شیعه و دیگران که چنین باوری نداشتند، نزاع بروز کرد. اما، آنچه روشن است، وجود الفاظ دخیل فراوان در قرآن است.
وام واژگان قرآنی از گسترهٔ وسیعی از زبان ها که قوم عرب در طی حدود ۲۰۰۰ هزار سال با آن ها مجاورت داشته است، اخذ شده که از امپراتوری آشور تا امپرتوری روم شرقی ( بیزانس ) را شامل می شود. این زبان ها شامل زبان های اکدی، آرامی، عبری، سُریانی، اتیوپیایی ( حبشی ) ، نَبَطی، عربی جنوبی، یونانی باستان، لاتین و فارسی میانه می شود. در خصوص زبان های سامی ( همهٔ موارد جز سه مورد آخر ) به دلیل اشتراک ریشهٔ زبانی، تشخیص وام واژه بودن قدری دشوار است. به نوشتهٔ ریپین، بیش از ۳۰۰ لغت در قرآن، از زبان های عبری، سُریانی، آرامی و نَبَطی، فارسی، قبطی، لاتین و یونانی باستان و اتوپیایی وام گرفته شده است.
پیش زمینه
زبان اتیوپیایی یا حبشی قرابت زیادی با زبان عربی دارد و هر دو جزو زبان های سامی جنوبی هستند. به علاوه، در دوره امپراتوری اکسوم، حبشیان مدتی بر عربستان جنوبی مسلط بودند. همچنین بردگان و مزدوران حبشی در میان قبایل عرب وجود داشتند. همه این عوامل سبب می شود که تبادل واژگانی زیادی بین عربی و حبشی در آن دوره رخ داده باشد.
هرچند در زمان هخامنشیان گسترهٔ این امپراتوری شامل سرزمین های شام و عراق نیز می شود، اما نشانه ای در دست نیست که کلماتی مستقیماً از فارسی باستان به عربی باستان یا عربی کلاسیک راه یافته باشد. اگر موردی هم باشد، از طریق زبان آرامی، که زبان میانجی آن امپراتوری بوده است، می باشد. اما در دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان از سدهٔ پنجم میلادی، به دلیل ارتباط نزدیک سیاسی بین ساسانیان و دولت عرب دست نشاندهٔ آنها، یعنی لخمیان مستقر در حیره، واژگانی منتقل شده است. همچنین، سرزمین بحرین و یمن در سدهٔ ششم میلادی تحت سلطهٔ ساسانیان بوده است و خاندان های ایرانی در آن می زیسته اند. به این ترتیب، وام واژگانی از فارسی میانه به عربی کلاسیک وارد شده است.
آرتور جفری می گوید زبان یونانی باستان ارتباط کمی با زبان عربی کلاسیک داشته است و در سده هفتم میلادی، عرب ها با زبان یونانی بیزانسی در ناحیه شام در ارتباط بوده اند، که غسانیان جایگاه ویژه ای در برقراری این ارتباط داشته اند. علی رغم این تماس، در قرآن واژگان یونانی جز مواردی که از طریق زبان سریانی منتقل شده، یافت نمی شود.
زبان سریانی مهم ترین منشأ اخذ وام واژگان قرآنی بوده است. این زبان در سده هفتم، زبان رایج جوامع مسیحی در شام بوده است. هرچند که زبان ادبی آن ها یونانی بیزانس بوده است. اما این زبان در میان رودان رواج بیشتری داشته، به طوری که هم زبان محاوره و هم زبان ادبی بوده است. سریانی از طریق مسیحیان حیره و مناطق اطرافش بیشترین تأثیر را بر عربی گذاشته است. همچنین بسیاری از شعرای عرب پیش از اسلام از این ناحیه یا مرتبط با آن بوده و از مسیحیت نسطوری یا تک اقنومی ( Monophysitism ) رایج در این ناحیه متأثر بوده اند. بدین ترتیب واژگان فراوانی از این منطقه به عربی وارد شده است. علاوه برآن، شام و عراق از مسیرهای اصلی تجاری بوده است که قوم عرب را با جهان خارج از شبه جزیره عربستان مرتبط می کرده است. همچنین این منطقه، در سده های اول و دوم هجری، منشأ شکل گیری رسم الخط عربی ( خط کوفی ) و نظام نگارش حروف مصوت بر پایه رسم الخط سریانی می شود.
رویکرد مسلمانان
از یک سو نخستین مفسران و نیز نحویون مسلمان بر وجود وام واژگان برگرفته از زبان های غیرعربی در قرآن تصریح کرده و مواردی از آن را برشمرده اند. [۸] از سوی دیگر، در میان مسلمانان از سده دوم هجری نزاعی کلامی در خصوص قدیم و حادث بودن قرآن درگرفت. طرفداران نظریه قدیم بودن قرآن معتقد بودند که هیچ کلمه غیرعربی نیم تواند در قرآن وجود داشته باشد، چراکه قرآن بمثابه کلام خدا پیش از تشکیل جهان بوده است. در این صورت، چطور ممکن است در بردارندهٔ کلمه ای باشد که در زمان و مکان معین از قوم دیگری به عرب رسیده باشد. از جمله شافعی، محمد بن جریر طبری، ابوعبیده معمر بن مثنی، ابوبکر باقلانی و ابن فارس طرفدار عدم وجود کلمات غیرعربی در قرآن مجید بوده اند و به آیاتی استناد می کرده اند که قرآن به زبان عربی ( عربی مبین ) است. ( یوسف، ۲؛ نحل ۱۰۳؛ شعراء، ۱۹۵؛ فصلت، ۴۴ ) در مقابل، گروهی از جمله شیعه معتقد بودند که قرآن قدیم نیست و برخورداری از چند کلمه غیرعربی آن را از عربی بودن نمی اندازد. بلکه خداوند قرآن را برطبق زبان رایج قوم عرب ساکن حجاز در سده هفتم میلادی با همه اسباب و لوازم آن از جمله ساختار صرفی، نحوی، معنایی، واژگانی، ادبی و بلاغی نازل کرده است. جلال الدین سیوطی ( ۱۴۴۵ - ۱۵۰۵ میلادی ) ، شرحی از مواضع هر دو گروه ارائه کرده است و خود فهرستی از بیش از 150 وام واژه و منشأ احتمالی آن ها را برشمرده است. پژوهش وی کاملترین اثری است که توسط مسلمانان پیش از دوره معاصر در این عرصه تألیف شده است.
دیدگاه های مستشرقان
مستشرقان نظیر تئودور نلدکه و بخصوص آرتور جفری با رویکرد نقد تاریخی به تاریخ قرآن کوشیدند نشان دهند که قرآن برگرفته از آرا و اندیشه های یهودی مسیحی مجاور عربستان در سده هفتم است. به نوشته کاترین پناکیو، این مستشرقان، عمدتا راهبان و ربیان مسیحی و یهودی بودند یا آنکه بر اساس سنت یهودی ارتدوکس پرورش یافته بودند. آن ها قرآن را به عنوان متنی تاریخی در بافت مقایسه های میان مذهبی می دیدند. ایده، نخست توسط آبراهام گیگر در 1833 طرح شد و سپس توسط تئودور نلدکه در 1860 پرورش یافت. سپس، افرادی دیگر نظیر ایگناس گلدزیهر و هنری لمنس آن را بسط دادند.
آرتور جفری در کتاب �واژگان دخیل در قرآن � ( 1938 ) ، از موضوع وام واژگان قرآن در راستای تثبیت ادعای تأثیر فرهنگ و ادیان پیشین بر شکل گیری قرآن بهره گرفت. در واقع، این رویکرد این وام واژگان را صرفا کلماتی برگرفته از اقوام و زبان های همسایه با زبان عربی که در هر متنی از آن زمان ممکن است وارد شود نمی داند، بلکه تلاشی بناچار عامدانه از سوی محمد برای تولید متنی دینی برپایه اصلاح معارف دینی یهودی - مسیحی می داند. چرا که هم وی را متأثر از آن آموزه ها می داند و هم زبان عربی وقت را ناکارآمد برای بیان آن دیدگاه ها. با توجه به جامعیت نسبی کتاب جفری، این اثر تا سال ها بر مطالعات قرآن پژوهی در این حوزه حاکم بوده است و تا مدت ها هیچ پژوهش جدیدی در این حوزه انجام نشده است.
در دهه های اخیر رویکرد مستشرقان و بخصوص جفری در این حوزه از دو جهت نقادی شده است. نخست، برخی زبان شناسی همچون کاترین پناکیو بوده اند. یک جهت این نقد، اعمال یافته های زبان شناسی جدید بخصوص دربارهٔ زبان اوگاریتی و سنگ نوشته های به زبان عربی شمالی و جنوبی بوده است. وجه دیگر آن، قرار دادن مسائل زبان شناختی در زمینه تاریخی فرهنگی - اجتماعی بر اساس دانش امروز می باشد. گروه دیگر مسلمانان نظیر مظفر اقبال و محمد مهر علی بوده اند که از منظری دینی و با فرض اصالت اسلام و وحیانیت قرآن، رویکرد مستشرقان در خصوص منشأ یهودی - مسیحی قرآن را نقد کرده اند.
وام واژه ها
از فارسی میانه و باستان
اباریق
سیوطی، آرتور جفری و ادی شیر آن را برگرفته از فارسی می دانند. به نظر جفری و ادی شیر معرب �آبریز� است و ویدن گرن آن را معرب �آبریغ� می داند.
جزیه
لغت جزیه ( قرآن، ۹:۲۹ ) به احتمال بالا وام واژه عربی از گَزیتَک[Latin ۱] پارسی میانه است که ساسانیان از طبقه پائین جامعه می گرفتند که طبقه اشراف زاده، روحانیون، دبیران و املاک داران ( دهقان ) از دادن آن معاف بودند.
مجوس
مجوس برگرفته از پارسی باستان مگوش، اکدی مگوشو، سریانی مگوشا، یونانی μάϒος است که به زرتشتیان اختصاص دارد. به نوشته احسان یارشاطر، کلمه مجوس برگرفته از فارسی باستان maguš، فارسی میانه muv، پهلوی اشکانی mug و در نهایت از طریق کلمه سریانی mgwš وام گرفته است.
فردوس
فردوس برگرفته از پَیرَیدَئیزَ زبان اوستایی که به زبان یونانی و بیشتر زبانهای خاورمیانه رفته و به احتمال زیاد از طریق مسیحیان عراق وارد زبان عربی شده است.
ابابیل
در قرآن سوره ۱۰۵، آیه ۳ ابابیل جمع �اَبله مرغان� است.
رزق
کلمه رزق، از طریق زبان سریانی، از ریشه فارسی میانه rōzīg برگرفته شده است.
استبرق ( حریر )
کلمه عربی استبرق ( ۱۸:۳۱ و ۴۴:۵۳ ) ، برگرفته از فارسی به معنی حریر است.
نماریق ( بالشتک )
نماریق عربی ( قرآن ۸۸:۱۵ ) ، برگرفته از فارسی است.
جبت ( بُت )
جبت عربی ( قرآن ۴:۵۱ ) وام واژه فارسی است.
رحیق
رحیق عربی ( قرآن ۸۳:۲۵ ) وام واژه فارسی است.
زنجبیل
زنجبیل عربی ( قرآن ۷۶:۱۷ ) وام واژه فارسی است.
بلد
بلد عربی ( قرآن ۳:۱۹۶؛ ۲:۱۲۶؛ ۷:۵۷ ) وام واژه لاتین و مشتق از Palatium است.
دینار
دینار عربی ( قرآن ۳:۷۵ ) وام واژه لاتین و مشتق از Denarius است.
صراط
صراط عربی ( قرآن ۱:۶؛ ۲:۲۱۳ ) وام واژه لاتین و مشتق از strata است.
عتیق
عتیق عربی ( ۲۲:۲۹ ) وام واژه لاتین و مشتق از antiquus به معنای �قدیمی، باستانی� است.
قصر
قصر عربی ( ۷:۷۴؛ ۲۲:۴۵ ) وام واژه لاتین و مشتق از castrum به معنای �دژ، پادگان� است.
قنطار
قنطار عربی ( ۳:۱۴ ) وام واژه لاتین و مشتق از centenarium است.
منابع ها.
�Lexical Borrowing in the Qur’ān
�Rippin، �foreign vocabulary�، Encyclopaedia of Quran.
�JEFFEBY, ARTHUB; THE FOREIGN VOCABULARY OF THE QUR'AN; 1938; pp13 and 14
�ARABIC LANGUAGE ii. Iranian loanwords in Arabic
�JEFFEBY, ARTHUB; THE FOREIGN VOCABULARY OF THE QUR'AN; 1938; pp17 and 18
�JEFFEBY, ARTHUB; THE FOREIGN VOCABULARY OF THE QUR'AN; 1938; pp 19 - 23
�Lexical Borrowing in the Qur’ān, The Problematic Aspects of Arthur Jeffery’s List
��کلمات فارسی در قرآن مجید�. بایگانی شده از اصلی در ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۶. دریافت شده در ۲۱ اوت ۲۰۱۶.
�Lexical Borrowing in the Qur’ān, The Problematic Aspects of Arthur Jeffery’s List
�Lexical Borrowing in the Qur’ān, The Problematic Aspects of Arthur Jeffery’s List
�آرتور جفری، دانشنامه جهان اسلام
�Mohar Ali, Qur'an and the Orientalists, pp. 311 - 313
�Lexical Borrowing in the Qur’ān, The Problematic Aspects of Arthur Jeffery’s List
�Lexical Borrowing in the Qur’ān, The Problematic Aspects of Arthur Jeffery’s List
�Mohar Ali, Qur'an and the Orientalists, pp. 311 - 323
کلمات فارسی در قرآن مجید، بهاء الدین خرمشاهی�. � Moreen، JEZYA، 643 - 645.
�Morony، Mad̲j̲ūs، 1110.
�Yarshater، The Persian Presence in the Islamic World، ۵۲.
�Rippin، �foreign vocabulary�، Encyclopaedia of Quran.
�Yarshater، The Persian Presence in the Islamic World، 50.
�Yarshater، The Persian Presence in the Islamic World، 51.
�Yarshater، The Persian Presence in the Islamic World، 51.
�Rippin، �foreign vocabulary�، Encyclopaedia of Quran.
�Rippin، �foreign vocabulary�، Encyclopaedia of Quran.
�Rippin، �foreign vocabulary�، Encyclopaedia of Quran.
�Rippin، �foreign vocabulary�، Encyclopaedia of Quran.
�Rippin، �foreign vocabulary�، Encyclopaedia of Quran.
�آرتور جفری ( ۱۳۸۳ ) . واژگان دخیل در قرآن. ترجمهٔ فریدون بدره ای. انتشارات توس. ص. ۳۰ و ۱۴۶.
�آرتور جفری ( ۱۳۸۳ ) . واژگان دخیل در قرآن. ترجمهٔ فریدون بدره ای. انتشارات توس. ص. ۳۰ و ۲۰۶.
�آرتور جفری ( ۱۳۸۳ ) . واژگان دخیل در قرآن. ترجمهٔ فریدون بدره ای. انتشارات توس. ص. ۳۰ و ۲۸۴.
�آرتور جفری ( ۱۳۸۳ ) . واژگان دخیل در قرآن. ترجمهٔ فریدون بدره ای. انتشارات توس. ص. ۳۰ و ۳۰۳ - ۳۰۲.
�آرتور جفری ( ۱۳۸۳ ) . واژگان دخیل در قرآن. ترجمهٔ فریدون بدره ای. انتشارات توس. ص. ۳۰ و ۳۳۶.
�آرتور جفری ( ۱۳۸۳ ) . واژگان دخیل در قرآن. ترجمهٔ فریدون بدره ای. انتشارات توس. ص. ۳۰ و ۳۴۰ - ۳۳۹.
زبان بسیار زیاد مو درآورد نظر دیگری ندارم جواب کسی نخواهد هر وقت چیزی به نام منطق نیست
هر کسی که به من تهمت توهین هرچی گفته خودش خانواده ش هست و به خدا واگذار می کنم همین تماممممممممممممممممممممممممممممممم
منطق نیست 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔

دیگه نمیدانم به چی زبانی باید ادله که عرض کردم توضیح بدم ( فقط ماندبا زبان هندی وچینی 5 هزار سال قبل بنویسم! )
* همه واژها در قرآن عربی مبین عربی فصیح نه معرب نه اعجمی نه هندی نه عبری واز هیچ زبان وام نگرفته بصریح خود
...
[مشاهده متن کامل]

قرآن ده بار ذکر شد :
وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَأَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدیً وَ شِفاءٌ
وَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ فی‏ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ
وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ
( خود الله العلیم تکذیب کرد ادعاء قرآن اعجمی بودنش ومدعیان به کر وکور هستند ودر جای دور دورریخته میشن ) ؛
. . .
بله در زبان عربی امروزی کلمات دخیل ومعرب واعجمی هست؛أمّا نه کلمات عربی فصیح دو هزار سال قبل.
*مفاهیم کلمات امروز متفاوت هست با معانی همین کلمات دو هزار سال قبل.
مثال "رأی" به معنای " اندیشه، فکر، نظر، اعتقاد، باور . . . " که امروز متداوله در هیچ منبع یا کتاب یا دیکشنری کهن ( 800 سال به قبل ) نبود
وکلمه رأی اصلا انوقت نبود وریشه یابی کاملا ذکر کردم از متون واشعار کهن عربی ولغتنامه عربی - عربی.
* ray در پهلوی حرف پسواژه = بسبب = برای؛ ای کلمه نیست ونبود! ودر فرهنگنامه کامل پهلوی که با زبان هندی وانگلیسی هست همینتور حرف پسواژه لاغیر.
دلیل بیاورید که اشتباه نوشتم نه اینکه دلیل بیاورم که تخیلات وکم اطلاعی دیگران را نقض کنم!
کسی تخصص در زبان عربی کهن ( نه امروزی ) وپهلوی ندارد اظهار نظر نکنند.

رایرای
بنده با منبع حرف زدم اسم منبع پایین است بجز منبع اسم رو آوردن منبع فرهنگ عمید یکی منبع هست آبادیس گفت واژه رای عربی نیست من در شخصیت خودم خانوادم تربیت که من دادن نیست که به کسی الکی توهین کنم از واژه های زشت در یک برنامه عمومی استفاده کنم جای تاسف داره در تصویر که من در زیر می گذارم مال آبادیس است یه جورایی تحریف دورغ استفاده می شود به خود برنامه آبادیس گفت می شود ازاین برنامه خوب خواهش می کنم نظراتی که منطقی نیستند رو انتشارا ندهید آیا اگر نظرات خودم بودم همین طور ندهید
...
[مشاهده متن کامل]

نظر یکی استادان بزرگ ادبیات فارسی همین طوری گفت است
. . . . . . . . . .
رای :
دکتر کزازی در مورد واژه ی رای می نویسد : ( ( رای واژه ای است ایرانی و در پهلوی ، کاربرد فعلی نیز یافته است : رایتیتن rāyĕnītan با بُن ِ اکنون راین rayēn ) )
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
در جای دیگر می نویسد: ( ( رای که در پارسی در معنی اندیشه و دیدگاه و نظر به کار می رود، از رادrad اوستایی به معنی "کسی یا چیزی را با خواست خویش دمساز و همساز گردانیدن" بازمانده است. همتای سانسکریت آن رات rādh است، به معنی "کام یافتن و به خواست و آماج رسیدن" رای در معنی کهن خویش، هنوز در "آراستن" کاربرد دارد که بن اکنون آن" آرای"از پیشاوند /رای ساخته شده است. در آراستن، معنای "سامان دادن و دمساز و هماهنگ گردانیدن" نهفته است. ) )
همان ص ۴۱۶.
. . . . . . . . . . . .
تأثیر زبان فارسی بر زبان عربی
زبان های فارسی و عربی در زمینهٔ داد و ستد واژگان بر یکدیگر تأثیرهایی داشته اند. واژگان عربی با ریشه فارسی یا واژگان معرب به واژگان ایرانی گفته می شود که در زبان و ادبیات عربی بکار گرفته می شوند، ولی ریشه عربی ( ندارند ) . هر واژه ای که در زبان عربی، ریشه و بُن عربی نداشته باشد به آن مُعَرَّب ( معربات ) یا فرایندی را که بر روی آن انجام شده را تَعْریب می گویند. تعریب آنست که کلمه ای غیرعربی را به شکل عربی درآورند؛ یا آن را به همان شکل اصلی بیان کنند. سیبویه می گوید: " التعریب هو أن تتکلم العرب بالکلمة الأعجمیة مطلقا، فهم تارة یلحقونها بأبنیة کلامهم، وطورا لا یلحقونها بها ". هم اکنون در زبان عربی واژگان بی شماری هستند که دگرگون شده و تغییر یافته از واژگان پارسی یا از زبان های ایرانی ( هندوایرانی ) می باشند مانند: در عربی برقع از پرده یا جاموس از گاومیش و فرودس از پردیس از زبان ایرانی به عربی رفته است و همانند اینها. . و هزاران واژه معرب ( عربی شده ) دیگر که ریشه عربی ندارند .
عربی دارای پنج هزار وام واژه از زبان فارسی اوستایی است که به آنها واژگان معرب ( عربی شده ) می گویند و کتاب ها و نسک هایی بسیاری از زبان شناسان عرب و آمریکایی در اینباره نوشته شده است مانند کتاب وام واژه های قرآنی از زبان شناس آمریکایی آرتور جفری Arthur Jeffrey .
هنوز پیدا نیست که آیا واژگان فارسی اوستایی بیشتری در عربی است یا نه ولی تا کنون پنج هزار واژه فارسی اوستایی در عربی ریشه یابی شده است.
به جز پنج واژگان فارسی اوستایی در عربی هزاران واژه از زبان های دیگر در عربی است مانند واژگان رومی و زبان های دیگر که ریشه یابی آنها برای زبان شناسان عرب سخت و دشوار است زیرا در عربی هر واژه ای که از زبان های دیگر به عربی می آید دچار دگرگونی ساختار و گفتار میشود و زبان شناسان عرب را برای ریشه یابی آنها به چالش می کشد
زبان شناس عرب دیگری به نام استاد المنجد صلاح الدین در سال ۱۹۷۸ میلادی در کتابی به نام المفصل فی الالفاظ الفارسیه المعربه فی الشعر الجاهلی و القرآن الکریم و الحدیث النبوی و الشعر الاموی که به تنهایی سه هزار واژه فارسی اوستایی در عربی را ریشه یابی کرده است.
چندین زبان شناس عرب دیگر در کتاب های خود دو هزار واژه فارسی اوستایی دیگر را ریشه یابی کردند مانند
۱ . . . ألفاظ دخیلة ومعربة فی اللهجة القطریة کتابی از زبان شناس قطری نور عبدالله المالکی.
۲. . . الألفاظ الفارسیة فی اللهجة البغدادیة از ( حسن شوندی زبان شناس عراقی ) دربارهٔ واژگان امروزی تر است.
۳. . . کتاب ادی شیر، �واژه های فارسی عربی شده� است: این کتاب از کهن ترین و معتبرترین کتابها در این باره است.
بازگردانی و ترجمه فارسی از استاد طبیبیان
۴. . . درباره وام واژه های فارسی قرآن از یک زبان شناس ایرانی به نام استاد بهاءالدین خرمشاهی جستار و مقاله ای به نام کلمات فارسی در قرآن مجید در مجله قرآن پژوهی در سال ۱۳۸۹ خورشیدی.
تأثیر پارسی بر زبان و ادبیّات عرب
در ریشه شناسی واژگان ( اتیمولوژی ) ( به انگلیسی: etymology ) و در زبان شناسی ( به انگلیسی: linguistics ) به مبحث تغییرات و ریشه یابی معنی و مفهوم واژگان در دوره های مختلف تاریخی می پردازند و دگرگونی واژگان را در جابجائی زبانی و نوشتاری از یک زبان به زبان دیگر بررسی می کنند. تأثیر زبانها متقابلست، چرا که زبان پارسی و عربی برهم تأثیر گذاشته اند، زیرا اعراب حدود ۴۰۰ سال در ایران حضور فیزیکی داشتند و تا دورهٔ انقلاب مشروطه متون مهمی به زبان عربی همانند پارسی نوشته می شد و از طرف دیگر ایرانیانی در ساخت و پرداخت زبان عربی نقش مهمی داشتند. در زبان عربی کلمات بسیاری وجود دارد که به آن ها �مُعَرَّبات� یعنی �عربی شده ها� می گویند. ریشهٔ بسیاری از معربات هنوز ناشناخته است. سازمان استانداردسازی عربی کوشش فراوانی کرده تا ریشهٔ این گونه کلمات شناسائی شود، اما به دلیل اینکه در عربی سازی، کلمات بیگانه به طور کامل برهم ریخته می شود، نمی توان به سادگی این گونه معربات را ریشه یابی کرد. گفته می شود حدود ۵ هزار کلمه معرب از کلمات رایج در زبان پارسی به زبان عربی راه یافته است. از جملهٔ آن ها بنفسجی ( از بنفشه ) ، در کتاب �اَلْکَلَماتُ الفارسیة فی الْمَعاجِمِ الْعَرَبیة� حدود ۳ هزار کلمه عربی که از زبان پارسی به عربی راه یافته اند را به همراه توضیحات برای هر کلمه آورده است. پیشتر نیز جوالیقی ۸۳۸ واژه و در کتاب المنجد ۳۲۱ کلمه و ادی شیر، در کتاب واژه های پارسی عربی شده، ۱۰۷۴ واژه پارسی را توضیح داده است.
ژان پِری می گوید : درحقیقت زبان پارسی میانه یک زبان ناکارا نبوده، نه از دیدگاه تکنیکی و نه دایره واژگان انتزاعی، و این زبان از سامانه پیچیده ای از واژگان بکار می برده ، در گرد آوری واژگان محلی دینی بر زبان عربی تقدم داشته و در فلسفه و طب هم از اصطلاحات یونانی اقتباس کرده و همهٔ این ها را چه در دوران پیش از اسلام و چه دوران پسااسلامی به زبان عربی انتقال داده است.
بیشتر آن دسته از واژگان عربی که وارد زبان فارسی شده اند در معنایی بجز معنای اصلی خود در عربی کاربرد دارند. بیشتر آن دسته از واژگان عربی که وارد زبان فارسی شده اند در معنایی بجز معنای اصلی خود در عربی کاربرد دارند.
این امکان وجود دارد که پژوهش ها در تأثیر پهلوی روی عربی کامل نباشند. یا وارونه این جریان تأثیر زبان های سامی روی زبان پهلوی چونکه به نظر دیده می شود در چند مورد شباهت های ریشه شناختی شگرفی وجود دارد برای نمونه حرف بِ حرف اضافه در عربی شاید از دیدگاه تاریخی با pad پهلوی در پیوند و ارتباط بوده چون می بینیم که بعدا در پارسی نو یا کلاسیک به صورت بَ می آید و بعد بِ می شود و در فارسی نوین آن را به صورت به می نویسیم. نمونه دیگر از دیرباز در زبان های هندواروپایی از پسوند - ic برای مزید مؤخر نسبت و چیزهای دیگر استفاده می شده و عرب ها هم از ی به عنوان پسوند نسبت استفاده می کنند در فارسی نو کم و بیش به گونه کامل پسوند ic پهلوی کنار گذاشته می شود و از ی عربی استفاده می شود در سایر زبان های سامی یعنی سریانی و عبری این یای نسبت دیده نشده. با این وجود عرب ها یای نسبت را از - ic خانواده زبان های ایرانی گرفته اند یا فارسی این ی کنونی را از یای نسبت عربی گرفته است؟؟ اگر گرفته است چطور می توان اثبات کرد که این همان - ic نیست که خفیف تر ادا شده است. کمبود پژوهش درباره یک واژه کم استفاده تأثیرگذار نیست ولی دو مورد گفته شده در دو زبان بسیار پرکاربردند.
فهرست معربات ( واژگان عربی با ریشه فارسی )
واژگان عربی با ریشه فارسی یا کلمات معرب از فارسی به کلماتی گفته می شود که در زبان و ادبیات عربی به کار گرفته می شوند اما ریشه فارسی دارند. از زبان فارسی کلمات زیادی به شکل های مختلف به زبان عربی وارد شده است. در زبان عربی کلمات بسیار زیادی وجود دارد که به آن ها معرّبات ( یعنی عربی شده ) می گویند. ریشهٔ بسیاری از معرّبات هنوز ناشناخته است. �سازمان استانداردسازیِ عربی� کوشش فراوانی کرده تا ریشهٔ این گونه کلمات شناسایی شود، اما به دلیل این که در عربی سازی کلمات بیگانه عموماً به طور کامل برهم ریخته می شود، نمی توان به سادگی این گونه معرّبات را ریشه یابی کرد. گفته می شود حدود ۵۰۰۰ کلمهٔ معرب، از کلمات رایج در زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است؛ از جملهٔ آن ها می توان به این چند کلمه اشاره کرد: جُناح ( از �گناه� ) ، کَنز ( از �گنج� ) ، سِراج ( از �چراغ� ) ، جَصّ، مجصّص و سایر مشتقات آن ( از �گچ� ) ، و اساطیر و اسطوره از stori لاتین و خارِطة و خَوارِط از carta و منهی عنه و نهی از نه ( no ) فارسی و سانسکریت.
برخی از ایرانیانی که ادبیات عرب را پیشرفت دادند
دکتر هادی العلوی در کتاب �خلاصات فی السیاسة والفکر السیاسی فی الإسلام�، ص ۱۶۸ می نویسد: "نویسندگان نخست در دنیای عرب بیشتر از تبار ایرانی بودند" در صفحهٔ ۱۶۹ می گوید: "عربها تشکیلات و سامان دهی و دیوان سالاری و مالیات و کشاورزی و بسیاری از شیوه های دیگر را از ساسانیان فرا گرفتند". در کتاب �فقه اللغة و سر العربیة�، نوشتهٔ ابومنصور ثعالبی نیشابوری، در صفحهٔ ۲۲ و ۲۳ می نویسد:" ابو بشر عمرو حارثی ( ۷۴۰–۷۷۹ م ) که لقبش سیبویه است ( سیب ویه _ پسوند وابستگی مانند مسکویه و شیرویه ) " ایرانی زاده بیضای فارس و باشنده بصره و درگذشته در شیراز، داناترین مردم در نحو بود. ابوسعید حسن بن عبدالله مرزبان سیرافی، بزرگ ترین دانشمندان ادبیات عرب، عسکر بن حسین نخشی از خراسان، و ابو عبدالله حسن بن خالویه از همدان ( منبع پیشین صفحه های ۱۴–۱۶ ) خدمات شایانی به زبان عربی کردند. ابن مقله شیرازی ( ۲۷۲–۳۲۸ ه‍. ق ) زاده بیضا فارس نوآور خطهای ششگانه که در خوانش پذیری و خوشخوان شدن زبان عربی به ویژه از راه خط نسخ که به ساده ترین خط برای نوشتار آوازه دارد. ابو منصور عبد الملک بن محمد بن اسماعیل ثعالبی، زادهٔ نیشابور ( ۳۵۰ هـ. ق ) ، مؤلف کتاب �فقه اللغة و سر العربیة�. عبدالله بن مقفع ( روزبه بن دادویه ) زادهٔ جور ( گور ) ایران، مترجم کلیله و دمنه از پهلوی به عربی، و نویسنده الأدب الکبیر والأدب الصغیر و جز اینها. ابن سینا ( ۹۸۰–۱۰۳۷م ) نویسندهٔ �القانون فی الطب�، زکریای رازی ( ۸۶۴–۹۲۳م ) نویسندهٔ �تاریخ الطب� و �الأدویة المفردة�، ابوریحان بیرونی ( ۹۷۳–۱۰۴۸م ) نویسندهٔ �آثار الباقیة عن القرون الخالیة� و ده ها کتاب دیگر، عبد القادر جرجانی ( گرگانی ) ( متوفای ۴۷۱ هجری ) ، پایه گذار علم بلاغت و نویسندهٔ کتاب �دلائل الإعجاز وأسرار البلاغة�، تاریخدان و تفسیرگر نامدار محمد بن جریر تبری آملی ( ۸۳۸–۹۲۳م ) ، محمد بخاری از بخارا ( ۱۹۴–۲۵۶ هجری ) نویسنده �صحیح بخاری�، مسلم بن حجاج نیشابوری، نویسندهٔ کتاب �صحیح مسلم� ( ۲۰۶–۲۶۱ هجری ) ، نسائی خوارزمی نویسنده �سنن� ( زندگینامه و گفته های پیامبر اسلام ) ، ابن ماجه قزوینی نویسنده یکی دیگر از صحاح سته ( کتابهای ششگانه پذیرفته اهل سنت ) ، محمد ترمذی از دیگر نویسندگان شش کتاب نامی، ابی داوود سیستانی ( سجستانی ) نویسنده دیگر �سنن� و نعمان بن ثابت نامدار به ابوحنیفه، پیشوای حنفیان ( ۶۹۹–۷۶۷ م ) که آرامگاه او در اعظمیه بغدداد و پاژنام او "امام اعظم" است، حاکم نیشابوری از بزرگ ترین دانشمندان دوران خویش تاکنون در میان اهل تسنن و جارالله زمخشری خوارزمی نویسنده کتاب تفسیر نامور کشّاف، حافظ شیرازی ( ۷۲۷۰–۷۹۲ هجری ) و مُشرف الدین مُصلِح بن عبدالله "سعدی شیرازی" ( ۵۸۰–۶۹۱ هجری ) ، غیاث الدین ابو فتوح عمر بن ابراهیم نامدار به "خیام" ( ۱۰۴۰–۱۱۳۱ م ) و بشار بن برد ( ۹۶–۱۶۸ هجری ) ؛ افزون بر اینان نه تنها ده ها اندیشمند ایرانی، که ده ها تن از بزرگان سریانی و ترک و قبطی و بربر در توسعه و ارتقای علمی زبان عربی نقش داشته اند.
راه های رخنه زبان پارسی در عربی
فارسی به روش های مختلفی بر عربی تأثیر گذاشته است و بسیاری از واژگان عربی را با خود به سایر زبانها از جمله به آسیای مرکزی و شبه قارهٔ هند منتقل کرده است. زبان عربی اشتقاقی و قالبیست، عرب زبانان از قالب های افعال، تفعیل، مفاعله، استفعال و… بهره می برند و با ریختن ریشهٔ واژه در این قالب ها که باب یا قالب نامیده می شوند، واژه می سازند. در عربی همین روش را برای ریشه های واژه های پارسی هم بکار می برند. یا مثلاً واژهٔ �کادیک� به صورت �قاضی� معرب شده و از آن قضاوت و مقتضی و … ساخته شده است. نمونه ای دیگر واژهٔ �مورَخ� بمعنی تعیین زمان رویدادهاست و در قرآن و عربی پیش از اسلام نبوده و ریشهٔ عربی ندارد. به باور برخی زبان شناسان، عرب ها �ماهرخ� پارسی ( که شکل های گوناگون ماه در هر روز را نشان می دهد ) را، �ماروخ� گفته اند و از آن �مورخ� و �تاریخ� را برگرفته اند، اما نظر غالب زبانشناسان معاصر اینست که �مُوَرَّخ� اسم مفعول و �مورِخ� ( بکسر راء ) اسم فاعل از �تاریخ� است و خود تاریخ را عربی شدهٔ �تاریک� است؛ زیرا سخن از گذشته ها در تاریکی و ابهام قرار دارد. در مجلهٔ �اَلدِّراساتُ الأَدَبیَّة� بهار و تابستان ۱۳۴۳. دیدگاه های مختلف را در مورد واژهٔ �تاریخ� آورده شده و نظر حمزهٔ اصفهانی را در مورد عربی شده از �ماهرخ� یا �تاریک� را بررسی نموده است. و نتیجه گیری نموده که معرب شده از تاریک بمنطق نزدیکترست.
۱ - تغییر یا حذف حروف گ. ژ - چ. پ - که عرب ها آن ها را ندارند مثل چغندر= ( شمندر ) - گرگان= جرجان - پارس= فارس طبرستان = تپورستان،
۲ - تغییر صداهای ناموزون و سنگین مانندسرپوش= طربوش - ابرکوه= ابرقو - آنکارا= آنقره - کنستانتینوپل = قنسطنطنیه - کوردبای = قرطبه و… عرب زبان ها اکثر واژه های برگرفته در زبان فارسی را ناچار در برابر قالب های گویش خود تغییر داده اند و شماری از همین واژهها به وسیلهٔ ایشان و کارگزاران ایرانیِ آن ها به فارسی وارد شد. چند نمونه از این گروه واژه ها مانند: �فیل�، �فردوس�، �ابریق�، و … هستند که به ترتیب از واژه های �پیل�، �پردیس�، �آبریز� و… ساخته شده اند.
۳ - عربی سازی شمار دیگری از واژه های فارسی و راه یافتن آن ها به فارسی از الگوی پیچیده تری پیروی می کند. واژگانی مانند �بهلوان� ( پهلوان ) و �مهرجان� ( بر گرفته از مهرگان که برای هرگونه جشن بکار می رود ) در عربی نیز برگرفته از واژگان فارسی هستند
واژه هایی مانند برنامه ( برنامج ) ، طازج= تازه، نموذج= نمونه، فیروز، خندق= کندک، منجنیق= منگینک، اسفناج= اسپیناگ، دیوان، برزخ، بلبل، حنا، یاسمین= یاسمن، سرو، عدس= ادس، شهی= شاهی، خنجر ( برگرفته از واژه خونگر ) ، طربوش ( بر گرفته از سرپوش ) ، تاج= تاگ از پارسی گرفته شده اند. در اشعار شاعران جاهلی، واژه های فارسیِ: انجمن، بربط، بنفشه، بادیه، گلاب، گلستان، دیبا، دهقان، یاسمن، زیر، زبرجد، مرو، آس، مرزنگوش، زعفران ( زر پران ) ، بندق= فندق، جوز= گوژ، فستق از پسته، لوز و لوزه از لوزینک، قاقم از کاکم، راس از سر نَسخ و نسخه و نُسَخ از نسک دلو از دول درب از در لجام و ملجم از لگام اسنادی ( فعل اسنادی ) از استن ( هستن ) شبح از شبه محراب از مهراب اهواز و هویزه از خوز خرابات از خورآباد، مهره، مشته، نرگس، ساروج ( چاروک ) ، سوسن، سمسار، سیه سنبل، تاج= تاگ، تنبور، خبری، خسروانی، چنگ، شاهنشاه و غیره استفاده شده است. به قرآن نیز واژگان پارسی فراوانی راه یافته است که از این دید پرنفوذترین زبان بر ادبیات قرآنی انگاشته می شود: جند= گُند ( گندآور برابر با سرباز دلیر ) ، سجیل ( بر گرفته از سنگ گل ) ، نمارق ( جمع واژه نرمک ایرانی به معنی بالش ) ، وزیر ( از وَچیر پهلوی ) ، مسک ( از مشک پهلوی ) ، عفریت ( از آفرید ) . از دیگر واژه هایی که از پارسی به عربی رفته اند می توان به: هندسه ( برگرفته از اندازه / هَنداچک ) ، اشاره کرد. در ادبیات فارسی از واژگان پارسی ولی با کمک قالب های عربی واژگانی ساخته شده که تعدادی از آن ها به زبان عربی نیز راه یافته اند مانند: استیناف ( از نو، درخواست نو و تجدید نظر ) ، تهویه ( از هوا بر وزن تفعیل ) وزن توزین و مکلا از کلاه … و … زبان های گروه سامی و عربی بخش اعظمی از واژگان خود را از طریق زبان فارسی گرفته اند که در مورد عربی به دلیل ماهیت صرفی و قالب های متعدد آن واژگان فارسی بیشتر در شکل مفرد و ساده آن قابل رد یابی است و به دلیل ذوب شدن مفردات در قالب ها و صیغه ها و حذف و اضافه صداها رد یابی آن سخت می شود. زبان فارسی از معدود زبان های دنیا است که که تقریباً عموم واژگان وام گرفته را می تواند بدون دستکاری و بدون حذف آوا و حروف بپذیرد به ویژه کلمات قرانی را بدون هیچ تغییری پذیرفته است مانند: صالح – کاذب – مشرک – کافر و - عذاب …
بسیاری از کلمات مشترک فارسی و عربی اگر مورد کنکاش قرار گیرند ریشه فارسی آن معلوم می شود به طور نمونه تقریباً به ندرت کسی در عربی بودن کلمه نهی - ظاهر ( چهر/چهره ) - کم ( چن؟ چند؟ ) – جص ( گچ ) – رباط – بیان - تجسس و متجسس و جاسوس و جاسوس ها از ریشه جستن - نور - منار - تنور - جزیره ( گزیرک ) - خراج ( هراچ و خراچ ) - خدمه و خدمت از هدمک پهلوی - عجم - دار الاخره، تکدی، رجس، نجس یا باکره ( پاکیزه ) ترجمان - ترگمان فن - فند تردید کرده است اما در حقیقت همه این گونه کلمات یا به طور کامل فارسی هستند یا معرب شده هستند. صبح از صباح و صباح از پگاه ساخته شده و مصباح و … از آن ساخته شده است. نظر عربی شده �نگر� است انظر - نظر ینظر منظر و … از آن ساخته شده است. خیمه از واژه پهلوی گومه و کیمه ( به معنی کلبه ) گرفته شده و خیام مخیم خیم یخیم صرف شده است در مورد واژه گان لاتین نیز گاهی همین طور است مانند کلمه کیک ( گعک ) بالکن – بنانا ( موز ) بانک که هر سه ریشه فارسی دارند.
در ادبیات فارسی گاهی با استفاده از مصدرها و قالب های عربی کلماتی ساخته اند که بعدها بسیاری به ادبیات عرب وارد شده اند مانند سوء تفاهم، منتظر و صادرات واردات - و …
منابع ها. آذرتاش آذرنوش ( ۱۳۵۴ ) ، راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی ( پیش از اسلام ) ، انتشارات دانشگاه تهران
أبو طاهر الشیرازی الفیروزآبادی ( ۱۹۷۲ ) ، القاموس المحیط والقابوس الوسیط لما ذهب من کلام العرب شمامیط، طبعة دار الفکر بالقاهرة
بطرس بستانی ( ۱۸۶۹ ) ، محیط المحیط: قاموس مطوّل للّغة العربیة، طبع فی بیروت
اطلاع بیشترنگاه شود الدراساتُ الأدبیّة بهار و تابستان ۱۳۴۳ - شماره ۲۱ و ۲۲ صفحه ۲۹ تا۳۶ پایگاه مجلات تخصصی نور.
محمدعلی امام شوشتری ( ۱۳۴۷ ) ، فرهنگ واژه های فارسی در زبان عربی، انتشارات انجمن آثار ملی
نگاه شود کتاب ( فقه اللغة و سر العربیة ) أبی منصور الثعالبی و کتاب الجوالقی و المنجد و معربات ادی شیر و امام شوشتری و آذرتاش آذرنوش راه های نفوذ فارسی در ادبیات عرب قبل از اسلام و دو کتاب"الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه"و" معجم المعربات الفارسیه" و این مقاله عربی
دکتر محمد عجم ( ۲۴ خرداد ۱۳۸۶ ) . �آیا در قرآن کلمات غیر
محمد التونجی ( ۱۹۹۸ ) ، معجم المعربات الفارسیة: منذ بواکیر العصر الحاضر، مکتبة لبنان ناشرون، بیروت
جلال الدین السیوطی ( برگردان محمدجعفر اسلامی ) ؛ ( ۱۳۶۲ ) ، ریشه یابی واژه ها در قرآن، شرکت سهامی انتشار
آرتور جفری ( برگردان فریدون بدره ای ) ( ۱۳۸۸ ) ، واژه های دخیل در قرآن مجید، توس
حبیب الله نوبخت ( ۱۳۵۳ ) ، دیوان دین در تفسیر قرآن مبین، چاپخانه وزارت اطلاعات و جهانگردی
جلال الدین السیوطی ( ۱۹۹۹ ) ، المهذب فیما وقع فی القرآن من المعرب، مکتبة مشکاة الاسلامیة
أبو منصور الجوالیقی ( ۱۹۶۹ ) ، المعرب من الکلام الأعجمی علی حروف المعجم، طبعة القاهرة
أبو منصور الجوالیقی ( ۱۹۶۹ ) ، المعرب من الکلام الأعجمی علی حروف المعجم، طبعة القاهرة
تأثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیات شبه قاره هند
ادی شیر، السید؛ واژه های فارسی عربی شده، ترجمه سید حمید طبیبیان، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۶ ( پخش ۱۳۸۷ ) ، ۲۹۲ صفحه.
https://web. archive. org/web/20130122063309/http://www. hekar. net/modules. php?name=News&file=print&sid=8603
بنده کسی که به من تهمت زده رو هیچ وقت نمی بخشم و به خدا واگذارش می کنم.
واز آبادیس خواهش می کنم متن من را انتشار بدهد

رایرایرایرایرای
به کاربرِ {عطار، محمد علی}:
اگر میخواهی به راستی برسی، و اگر داو ( =ادعا ) ِ {نِکوهش پذیری=انتقاد پذیری} داری، این دیدگاه را تا پابان بخوان، بی آنکه همین نخست اَپَسَند ( =دیس لایک ) را بزنی!
به نامِ این نِبیگ ( =کتاب ) نِگاهی بینداز!
...
[مشاهده متن کامل]

نِوِشته است {فرهنگِ کوچکِ زبانِ پهلوی}، پس این، فرهنگِ همه گیر ( =کامل ) از زبانِ پهلوی نیست!
پس چون که در این نِبیگ ( =کتاب ) این واژه نیست، نمی توان گُفت که در این زبان نیست!
زبانِ پهلوی بسیار و بسیار واژه دارد، نمی شود که در این نِبیگ ( =کتاب ) کوچک آنها را گُنجاند!
پس، این که {چون در این نِبیگ این واژه نیست، پس در زبانِ پهلوی نیست} نادرست است، چون که این نِبیگ ( =کتاب ) همه واژگانِ زبانِ پهلوی یا همان پارسی میانه را در بر نمی گیرد.
بِدرود!

أَرَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی13
آشکار سازی تحریف کلمه رآی پهلوی وترویج اکاذیب وادعا بی دلیل و. . .
رجوع به فرهنگ لغت پهلوی که در عکس مشخص هست!
انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ کَفی‏ بِهِ إِثْماً مُبیناً50
...
[مشاهده متن کامل]

مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ5

رایرایرای
أرأی - إرءَآء: أصاب عقلهُ
=صار ذا عقل
=عمل رئاء وسُمعةً
=إشتکی من رئته
=حرّک جفیَه عند النظر
=نظر فی المرآة
= ( البعیر ) انتکب خطمهَ علی حلقه
=الحامل من غیر ذوات الحافر کالنعامة
أراهُ إیّاه: جعله ینظر فیه.
...
[مشاهده متن کامل]

الراءِی: الناظر
اصل الرأی الإعتقاد ولکثرة استعمالها بقیت متداولة
وَرَیّ - وَرِیّ - وَرَئی: لنفس السبب اصبحت رأی!
الُرئی والمرئی
جاء جن جنَّ ورُؤیَ ورأی
الرءی: المنظر والمشاهد
وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْیاً74
رئیاً:علی قراءة أخری
هو أرأی بذلک: هو أجدر به
. . .
شرح مفصّل وطویل وللمختصین فقط.
. . .
در اوستا این کلمه ها ذکر شده
Rayim - - > Rayay
گنجینه، شکوه
Ray -
فعل ریدن
. . .
اینقدر خَبط دِماغ نباش ورأی عربی با رآی اوستائی ربط ووصل وخلط ومخلوط وممزوج . . . نکنید.
. . .
البته که إدامه دارد. . .

منبع. عکس فرهنگ لغت عمید
منبع . عکس اول فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
منبع. عکس دوم فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
رایرایرای
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_vote به معنای رأی دادن؛ نظرِ خود را دادن؛ و جُزین
ا↙️
#هوتادن ( hootādan ) 👈 هوت ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ hauĵ به معنای گفتن، ستودن ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
...
[مشاهده متن کامل]

( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺نکته:
ستاکِ حالِ هوتادن می شود: هوت . ( بسنجید با: فرستادن —> فرست . )
▪️مثال:
۱ - باراک اوباما در آخرین سخنرانی اش، که برای پشتیبانی از بایدن برگزار کرد، به مردم گفت: هوار نکش، فقط بِهوت ( رأی بده. )
۲ - آمریکایی ها هوتیدند ( رٲی دادند ) و همان که می خواستند را برگزیدند، ولی ظاهراً هنوز داستان به پایان نرسیده است.
🔺 توجه:
🔹 #vote رٲی، برگه ی رٲی
🔹 #هوته
▪️مثال:
۱ - ترامپ بیش از هفتاد میلیون هوته ( رأی ) از دستِ مردم گرفت، ولی این تعداد هوته برای رئیس جمهورشدن بسنده نبود.
۲ - در بسیاری از کشورهای جنوبِ خلیجِ فارس مردم هنوز هوته ( حقِ رای ) ندارند.
🔸 #voting
🔸 #هوتایش
یا: #هوته گری
▪️مثال:
۱ - هوتایِش ( رأی دهی، رأی گیری ) برخلافِ تهدیدهای طالبان همچنان ادامه داشت.
۲ - امروزه روشِ هوتایِشِ ( رأی گیریِ، رأی شماریِ ) امتیاز محورِ ایالتی در آمریکا با پرسش های جدی روبرو شده است.
🔺 نکته:
چنان که در مثال ها دیدید واژه ی هوتایِش واژه ای است با مفهومِ فراگیر، که همچون voting یا election در زبانِ انگلیسی همه ی کنش گری های مرتبط با رأی گیری، رأی دهی، رأی شماری را دربرمی گیرد.
🔹 #to_upvote رأیِ موافق دادن
🔹 #برهوتیدن ( بَروتیدن )
یا: #هم هوتیدن ( هَموتیدن )
▪️مثال:
ایکاش مردم پیشنهادِ من را می بَروتیدند ( می هَموتیدند ، به پیشنهادم رأیِ موافق می دادند، ) نه اینکه نقدهای آبکی به آن وارد کنند.
🔸 #upvote رأیِ موافق
🔸 #برهوته ( یا بَروته )
یا: #هم هوته ( یا هَموته )
▪️مثال:
یکی از فرسته هایش در حسابِ کاربری اش دوساعته ۱۵۰۰۰ بَروته گرفت.
🔹 #to_downvote رأیِ مخالف دادن
🔹 #فروهوتیدن ( یا فُروتیدن — بروید به نکته ی ۱ . )
یا: #واهوتیدن
▪️مثال:
اگر می خواهی همیشه فرسته هایش را بِواهوتی ( به فرسته هایش رأیِ مخالف دهی، ) باید انتظارِ رفتاری مشابه از سوی او داشته باشی.
🔸 #downvote
🔸 #واهوته
یا: #فروهوته ( فُروته )
▪️مثال:
او هیچ چیزِ ناجوری در یادداشت اش نداشت که سزاوارِ این همه فُروته ( رأیِ مخالف ) باشد.
🔹 #to_vote_out با رأی کنار زدن
🔹 #به هوته کنارزدن

🔸 #to_outvote با رأی شکست دادن
🔸 #آزهوتیدن ( آزوتیدن )
▪️مثال:
نامزدِ دموکرات ها با تکیه کردن بر ناکارآمدیِ حریف در مهارِ ویروسِ کرونا وی را در یک جدالِ سخت آزوتید ( از طریقِ رأی شکست داد. )
🔺 نکته:
۱ - چنان که در فعل های پیشین دیدید حرفِ "ه" یا دو حرفِ "هو" در مشتق هایی که پیشوند می گیرند، به مقتضای تلفظ و آوابندیِ بهترِ واژه، می توانند حذف شوند.
۲ - باید دانست که فعلِ هوتیدن از واژه ی "هوته" به دست آمده است، و واژه ی "هوته" از اسمِ مفعولِ همین ریشه در زبانِ اوستایی، یعنی aoxta ( اُوخته . ) برای حذفِ "خ" در "هوته" می توانید آن را با "سوته" در واژه ی سوته دل، که همان سوخته دل باشد، مقایسه کنید.
🔹 هم ریشه های دیگرِ #هوتیدن و #هوته در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 سخن گفتن ➖ - aoj
اوستایی 👈 گفته، بحث شده ➖ aoxta
ختنی 👈 سخن ، گفته ➖ patūcau
شغنی 👈 نفرین ، دشنام ➖ zůģ
روشنی 👈 نفرین ، دشنام ➖ zūģ
سریکلی 👈 نفرین ، دشنام ➖ zaug
سانسکریت 👈 اعلان کردن ، علناً اظهار داشتن ➖ oh
ارمنی 👈 بگو ➖ gog
اومبریایی 👈 قول داده شده، وقف شده ➖ vufru
یونانی 👈 قول ، آرزو ➖ eukhe
یونانی 👈 نیایش می کنم، درخواست می کنم ➖ eukhomai
لاتینی 👈 قسم خوردن، قول دادن ➖ voveō
پورواهندواروپایی 👈 اعلان کردن، ستودن ➖ - hehug
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

استدلال و منطق
رایمند=آدم منطقی و صاحب استدلال
رایگان=چیزی یا کاری بلاعوض که نیاز به شایان ذکر دلیل و منطق است.
رای تو=منطق تو. گفته تو. منطق و مستدل تو
در واژه نامه ONLINE ETYMOLOGY آمده است که ریشه re در زبان های هندواروپایی به چم شمارش و چرایی آوردن است. آیا می توان گفت را در رای نیز ریشه در این واژه دارد؟
رای
پارسی یا عربی:پارسی
برابر ها:نگاه، اندیشه
واژه رای
معادل ابجد 211
تعداد حروف 3
تلفظ rāy
ترکیب ( اسم ) [سنسکریت]
مختصات ( اِ. )
منبع فرهنگ فارسی معین
همانگونه که برخی ز دوستان فرمودند:
رای واژه ای پارسی است که به عربی رفته. ( رأی - آراء و همانند های آن به معنی دید و دیدگاه در عربی )
رای پارسی به معنی اندیشه و انگار هست.
رای در زبان های هندوایرانی فارسی پنجابی هندی اردو سندی نپالی ( در ماراتی و گجراتی و بنگالی یافت نمی شود ) به معنی اندیشه می باشد و هیچ پیوندی با زبان عربی ندارد.
رای این کلمه برام تعریف مرزیه
که بینمون کشیدن این یه تالیف اصلیه
رأی= پارسی تازی گشته ی�رای�= خرد، برگرفته از فرهنگ پهلوی، برابر دیگرش برگرفته از آنندراج= بوشا
رأی دادن= چاشتن ( فرهنگ پهلوی ) ، ویچیرنیدن ( فرهنگ پهلوی )
رأی دهنده= رای دهنده، ویچرتار
رأی زن=رای زن، اندرزپد
عقیده ، نظر
با سلام معمولا معانی که عزیزان می نویسند ترکیب کلمات و آواها با هم است که در نامه نگاری و تلفظ سنگین است . من بعنوان یک ایرانی کلمات عربی را دوست ندارم ولی چاره ای ندارم چیزی ندارم جایگزین کنم. واقعا ایا
...
[مشاهده متن کامل]
بزرگانی چون دهخدا و معین . . . جایگزینی برا کلمات عربی نداشته اند ویا نخواسته اند و یا نمی دانسته اند که مثلا ایرانیان در پیش از هجوم وحشیانه اعراب به ایران بجای کلمه ( تصمیم ) چه می گفتند . وبسیاری از کلمات دیگر

به کاربر abolfadi:
آبادیس نوشته برابر پارسی رأی/ra~y/می شود رای/ray/
دیدگاه آقای علی باقری - بازنویس شده از دکتر کزازی - را که همین جا نوشته اند، بخوانید.
منظور از رای اعتقادی است که در اثر اجتهاد به دست می آید، گاهی هم کلمه ( رای ) بر سخنی اطلاق می شود که ناشی از هوای نفس و استحسان باشد . ( المیزان )
عالی هست معنی همه کلمه ها توش پیدا میشه
رای یه واژه فارسیه به معنای اندیشه و همفکری که در متون فارسی میانه مثل ماتیکان هزار دادستان زیاد اومده و بیشتر بار حقوقی داشته
رای گیری و رایزنی هم از همین اومده
عربی میشه التصویت
حالا ممکنه رأی تو عربی معنی دیگه داشته باشه
...
[مشاهده متن کامل]

ولی در فارسی رَأْی خوانده نمیشه و رآی خوانده میشه و ممکنه صرفا شکل نوشتاری یکی داشته باشن

رای مگه عربی نیست
چرا نوشتی فارسی، حالا چون معنیش با معنی عربی یکم متفاوته دلیل نمیشه پارسی باشه�
زود پاکش کنین.
سبک جدید یاسر بختیاری ( یاس )
رَأی : به معنای دیدن و نگاه کردن
رای:
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " رای " می نویسد : ( ( رای در بیت زیر در ترکیب اول به معنی حکمران است . به زبان هندی و بر پادشاهان هنداطلاق می شده است . در کلیله می خوانیم “رای گفت برهمن را …” و رای دوم اندیشه است و اعتقاد و از رای عربی گرفته شده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( باش تا بر باد بینی خان رای و رای خان
باش تا در خاک بینی شر شور و شور شار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 231. ) رای :
دکتر کزازی در مورد واژه ی رای می نویسد : ( ( رای واژه ای است ایرانی و در پهلوی ، کاربرد فعلی نیز یافته است : رایتیتن rāyĕnītan با بُن ِ اکنون راین rayēn ) )
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )

اندیشه_نظر_عقیده
رای:
دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " رای " می نویسد : ( ( رای در بیت زیر در ترکیب اول به معنی حکمران است . به زبان هندی و بر پادشاهان هنداطلاق می شده است . در کلیله می خوانیم “رای گفت برهمن را …” و رای دوم اندیشه است و اعتقاد و از رای عربی گرفته شده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( باش تا بر باد بینی خان رای و رای خان
باش تا در خاک بینی شر شور و شور شار ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 231. )

رای :
دکتر کزازی در مورد واژه ی رای می نویسد : ( ( رای واژه ای است ایرانی و در پهلوی ، کاربرد فعلی نیز یافته است : رایتیتن rāyĕnītan با بُن ِ اکنون راین rayēn ) )
بدین آلت رای و جان و زبان
ستود آفریننده را کی توان
...
[مشاهده متن کامل]

( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
در جای دیگر می نویسد: ( ( رای که در پارسی در معنی اندیشه و دیدگاه و نظر به کار می رود، از رادrad اوستایی به معنی "کسی یا چیزی را با خواست خویش دمساز و همساز گردانیدن" بازمانده است. همتای سانسکریت آن رات rādh است، به معنی "کام یافتن و به خواست و آماج رسیدن" رای در معنی کهن خویش، هنوز در "آراستن" کاربرد دارد که بن اکنون آن" آرای"از پیشاوند /رای ساخته شده است. در آراستن، معنای "سامان دادن و دمساز و هماهنگ گردانیدن" نهفته است. ) )
همان ص ۴۱۶.

نظر ، فکر
رأی صواب: نظر روشن
دادگری دید به رأی صواب
صورت بیدادگری را بخواب
شفقت خود باز ندارد ز من
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۹۵.
رایان اسم دختر نیست:/
درست
مثال:رای گفت. . :درست گفت
اندیشه
نام پادشاهان و حکمرانان هند
راجهو پادشاه هند
اعتقاد، تدبیر
اعتقاد حقیقی
تدبیر
اعتقاد
نام روستایی است در بخش شوسف از توابع شهرستان نهبندان در خراسان جنوبی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس